«بولتن نيوز» منتشر كرد: جزئيات داستان و نقد فیلم «باغبان» ساخته تازه ميثم و محسن مخملباف‌‌
از شهید آوینی تا ده نمکی و امروز دبورا یانگ/ پدر، پسر و یک باغبان خوش بیان!

از شهید آوینی تا ده نمکی و امروز دبورا یانگ
محسن فیلم را با گفتاری خارج از کادر دوربین آغاز و اعلام می کند که او خود مسیحی، مسلمان، بودایی، زرتشتی، یهودی و یا بهایی نیست، بلکه فردی "اگنوستیک" یا منکر وجود خداوند است که به این باغ آمده تا همراه با پسرش فیلمی در مورد دیانت و اعتقادات بهائیان بسازد. اما در پایان فیلم کمی دربیانیۀ آغازین خود تجدید نظر می کند تا در دفاع از روح وحدت و یگانگی بهائیت این ادعا را به مطرح کند که وی به همۀ این ادیان و مذاهب ایمان دارد.

بولتن نیوز: سالها پیش از این شهید آوینی در رابطه با شخصیت محسن مخملباف گفته بود: " با اين همه، پيشقراولان ايجاد آن فضاي مغشوشي كه امكان ازالهي هويت از انقلاب را رفته رفته فراهم كند بايد افرادي باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پيوسته با دشمن. محسن مخملباف يكي از بهترين كساني بود كه مي توانست اين وظيفه را بر عهده بگيرد؛ سياه انديشي و عصبيت او سالها بود كه خود را در فيلم هايش به ظهور رسانده و گرگها را در كمين او نشانده بود". و اما این روز ها محسن مخملباف در آخرین چرخش فکری خود به استخدام فرقه ضاله بهائیت در آمده تا فیلمی در تبلیغ فرقه وابسته به صهیونیست‌ها در فلسطین اشعالی بسازد و اثبات کند بصیرتی را که سالها پیش از این شهید آوینی نسبت به آن دست یافته بود. شهیدی بزرگوار که باید سالها قبل ترارش سخنان گهربارش را درک می کردیم و با تکیه بر کلامش مانع از مستحکم تر شدن دیوارهای سست و بی بنیاد تفکرات افرادی بی بنیان مانند مخملباف می شدیم.

در این خلاصه و با توجه به فیلم اخیر << باغبان >> ساخته مخملباف پدر و پسر و با بهره گرفتن از کلام شهید آوینی و همچنین نظر ده نمکی و نقد دبورا یانگ سعی داریم تا بخشهای دیگری از تاریکی های ذهن مخملباف را رونمایی کرده و در اختیار خوانند گان محترم قرار دهیم:


            


شهید آوینی در باره مخملباف

جملات شهید آوینی در باره مخملباف که  بیست سال پیش از این  چهره واقعی مخملباف را مکاشفه کرده بود:

و باز هم ناگفته نبايد گذاشت كه اگر اسم مخملباف نبود ـ به عنوان فيلمسازي كه اسما وابسته به حزبالله بوده، اما اكنون عملاً در خدمت اهداف ليبراليسم قرار گرفته است ـ اين دو فيلم امكان توليد نمييافتند( سید مرتضی آوینی آينه جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم

اگرچه در جشنوارهي امسال بجز دو فيلم محسن مخملباف هيچ فيلم ديگري كه مفسده انگيز و منافي تقدس و تعفف انسان باشد وجود نداشت، اما در يك نگاه جامع به جشنواره ميتوانستيم به روشني رويكرد جامعه اي سينمايي كشور را به نوعي بيدردي و سخافت، حتي در ادراك و تفهيم معناي عشق، بيابيم.( سید مرتضی آوینی آينه جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم

آنچه كه به آنان اين جرأت را بخشيده يكي تفرقهي حاكم در ميان ماست و ديگر، وجود افرادي چون مخملباف كه به حريم هايي كه روزي به آن اعتقاد داشته اند وفادار نمانده اند.( سید مرتضی آوینی آينه جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم

با اينهمه، پيشقراولان ايجاد آن فضاي مغشوشي كه امكان ازالهي هويت از انقلاب را رفته رفته فراهم كند بايد افرادي باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پيوسته با دشمن. محسن مخملباف يكي از بهترين كساني بود كه ميتوانست اين وظيفه را بر عهده بگيرد؛ سياه انديشي و عصبيت او سالها بود كه خود را در فيلم هايش به ظهور رسانده و گرگها را در كمين او نشانده بود. يك تحليل درست از جلوههاي تحولات فكري او در فيلمهايش ميتوانست به خوبي نشان دهد كه مخملباف خودش نيز به همان دور باطلي گرفتار آمده است كه «بايسي كلران» در آن ركاب ميزد و به مقصد نميرسيد. ديگر پرسوناژهاي او نيز به مقصد نرسيدند، نه دستفروش، نه حاجي و نه ديگران..( سید مرتضی آوینی آينه جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم

فيلم «دستفروش» ـ آينه نابه خود مخملباف ـ نشان ميداد كه ديگر ميان او و تفكر ديني هيچ پيوندي نمانده است و هرچه هست به تلنگري فرو خواهد ريخت و آقاي مخملباف نيز در پرتگاهي خواهد افتاد كه بسياري ديگر فرو غلطيده بودند. و البته در عمق اين پرتگاه، آغوشي شيطاني هم باز است كه بازماندگان از قافلهي حق را ميبلعد. آنچه كه باعث ميشد تا ما عليرغم آگاهي مان از تحولات فكري و دروني او سكوت كنيم همان ملاحظاتي بود كه امروز ما را وا داشته است تا با تفكر او به مقابله برخيزيم.) سید مرتضی آوینی آينه جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم

مخالفان سياسي داخلي و خارجي، اين كارگردان را به عنوان «يك فرد حزب اللهي كه از عقايد خويش برگشته است» ميشناسند و به همين دليل در هنگام نمايش فيلم هاي او، درست در نقاطي كه نيشي سياسي به نظام ميزند، تماشاگران جشنواره اي هم كف ميزنند....سید مرتضی آوینی آينه جادو(جلد دوم) - سينماي ايران در (دهمين) جشنوارهي فجر

مسئله مخملباف از «دستفروش»به بعد، فقر و عدالت بوده است بيآنكه جواب را پيدا كند، و آدمي مثل او هرگز به جواب نخواهد رسيد. شكاك است، اما اين شك را مقدمهي رسيدن به يقين و بعد هم قطعيت و قاطعيت قرار نميدهد. فقط شك ميكند و ديگران را به شك مياندازد و بعد هم رهايشان ميكند، چرا كه خودش هم به جواب نرسيده است. ....سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

وقتي كه به سينماي مخملباف ميروي بايد قبول كني كه يك ساعت و نيم از زندگيات را در يك فضاي آكنده از بدخلقي، عصبانيت، ظاهرگرايي، ترديد، نيهيليسم مزمنِ بدخيم، سياهانديشي، سرگرداني و عوامفريبي سر كني. اشكال كار اينجاست كه وقتي كسي به اينجا ميرسد باز هم هيچچيز مانع از آن نيست كه امكانات سينما در اختيارش قرار بگيرد و فيلم بسازد، فيلم اكران عمومي پيدا كند و آدمهاي بسياري فيلم را تماشا كنند و بيماريهاي فيلمساز به آن كساني كه آمادگي دارند سرايت كند و مگر نه اينكه آقاي مخملباف خودشان بارها گفته بودند كه فيلم، كارگردان را لو ميدهد؟...سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

از فيلم «دستفروش» به بعد، مخملباف فيلم را وسيلهي «شعار دادن» ساخت و بهبه و چهچههاي جناح روشنفكران نيز اجازه نداد كه او به حقيقت كاري كه انجام ميدهد واقف شود. اين معروفيت و هياهو، نوعي ورم بود كه بالأخره ميخوابيد. جايي كه ورم ميكند، بادكنكي كه باد ميشود، ظاهراً چاق ميشود و رشد ميكند، غافل از آنكه در درون چيزي جز باد ندارد و بالأخره خواهد تركيد. از همان موقع همهي ما نگران او بوديم، اما فضاي آشفتهي ژورناليسم و انتلكتوئليسم اجازه نميداد كه واقعيت را درك كند...سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

كسي كه بر سر عدالت مشكل دارد بايد بداند كه پاي عقل او در مسئلهي جبر و اختيار ميلنگد؛ بگذريم از آنكه اصلاً جاي مباحثه و حل مسائل فلسفي در سينما نيست. كسي تا به قطعيت نرسيده است نبايد فيلم بسازد و اگر هم فيلم ميسازد تا طرح مسئله كند، بايد داستاني را طراحي كند كه در طول آن، در متن وقايع و ارتباط ميان افراد، اين مسئله وجود پيدا كند. از زبان قاضي فيلم «نوبت عاشقي» ميشنويم كه: «قضاوت به درد كسي ميخورد كه به نتايج عمل مجرم فكر ميكند نه به دلايلش.» و درست خود آقاي مخملباف هم به همين درد مبتلاست....سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

در جامعهاي كه «جبر موقعيت و شرايط» بسياري از جوانان كشور را وا داشت تا خود را براي آزادي فدا كنند، «جبر همان موقعيت و شرايط» بچه مسلمان ديگري را هم وا داشت تا خط بطلان بر هرچه داشت بكشد و در صف اصحاب هربرت ماركوزو پوپر از ليبراليسم جنسي دفاع كند! به راستي از «جبر محيط» چه كارها كه برنميآيد!...سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

آقاي مخملباف! شما متعلق به قشري از جامعهي ايران هستيد كه هرگز روشنفكر نخواهيد شد. شما اگر بخواهيد اداي روشنفكرها را در بياوريد فيلمي مثل «شبهاي زايندهرود» ميسازيد كه يك فيلم فارسي است و هر پلان فيلم داد ميزند كه سازندهي فيلم از روشنفكري و مراتب و لوازم آن بيخبر است و فقط راهگم كردهاي حيران است. فيلم روشنفكري، «پردهي آخر» است با ساختي در كمال مهارت. فيلم روشنفكري، فيلم «نقش عشق» است. فيلم روشنفكري خودش داد ميزند كه فيلمسازش متعلق به بورژوازي اشرافمنش علمزده و غربزدهي ايراني است. شما فيلمفارسي ميسازيد و از «دستفروش» به بعد، فقط شعار دادهايد....سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

آقاي مخملباف هنوز در مرحلهي «شك» است و خلاف آنچه وانمود ميشود هيچچيز براي گفتن ندارد. فيلم ساختن براي او نوعي اظهار وجود است و هيچ غايت ديگري را در نظر ندارد. خانهتكاني هم نكرده است و فقط در شك خويش عميقتر و عميقتر شده است، اما باز هم حاضر به اعتراف به اين حقيقت، لااقل در نزد خويش نيست. او بايد روي به صداقت بياورد تا نجات يابد....سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

انسان در فيلمهاي مخملباف موجودي بيهويت، سرگشته، كور و حيوانصفت است و ميان پرسوناژهاي او با زندگي واقعي هيچ نسبتي نيست. او همه چيز را براي دستيابي به مطامعي خاص، آنسان كه خود ميخواهد شكل ميدهد، اما از آنجا كه هنوز خود به قطعيت نرسيده است، فيلمهايش نيز تجسم شكاكيت بيانتهاي او هستند...سید مرتضی آوینی آينهي جادو(جلد دوم) - يادداشتهاي يك تماشاگر حرفهاي

                   

مسعود دهنمکی در باره مخملباف

مسعود دهنمکی هم در وبلاگ خود در رابطه با مخملباف می نویسد: <<نسبت آوینی و مخملباف یکی از بهترین عبرت های روزگار ماست که می تواند دستمایه داستان و یا حتی فیلم نامه خوبی قرار بگیرد.

اولین نسبتی که به ذهن من رسید عوض شدن آدمهاست ولی این کجا و آن کجا؟

آوینی خود می گوید من از یک راه طی شده با شما سخن می گویم و این راه طی شده از دغدغه های جوانی گرفته تا افه های روشنفکر بازی است اما در نهایت از او سید شهیدان اهل قلم ساخته می شود.شنیده ام پگاه آهنگرانی از دوران جوانی او مستندی ساخته که یه او گفته اند غیر قابل پخش است اما مگر می توان حر را بدون  قبل از ظهر و بعد از ظهر عاشورا شناخت

اما مخملباف هم سلوک کرده امروز که اور را بر مونیتور رسانه های خارجی می بینم یاد حرفهای یوسف می افتم که خودش به من می گفت مخملباف ترک موتور می نشست و......به جان مردم می افتاد و این روشنفکر امروز زمانی می خواست نارنجک به دور کمر ببندد و مهرجوئی را منفجر کند و اما امروز زمانه از مخملباف چه ساخته و آوینی کجاست !>>

 

مخمل باف در استخدام فرقه ضاله بهائیت

و اما این روز ها محسن مخملباف که به سبب عدم تعادل شخصیتی و عقیدتی در زندگیش چندین بار رنگ و مرامش را تغییر داده است، در آخرین چرخش فکری خود به استخدام فرقه ضاله بهائیت در آمده تا فیلمی در تبلیغ فرقه وابسته به صهیونیست‌ها در فلسطین اشعالی بسازد.

مخملباف که بعد از انتخابات 88 خود را به عنوان سخنگوی یکی از سران فتنه در خارج از کشور معرفی می‌کرد و در سالیان گذشته همانند بسیاری از دوستان سازمانی‌اش مدتی با تفکراتی خشک و متعصبانه به همه منتقدانش حمله می‌کرد که حتی دردهه شصت در اعتراض به فیلم کمدی اجاره نشینها قصد داشت با بستن نارنجک به خود مهرجویی کارگردان فیلم اجاره نشین ها و خودش را منفجر کند که در نهایت به نگارش نامه تند به معاونت سینمایی وزیر وقت ارشاد راضی می‌شود کوتاه بیاید، وی چند سالی است از کشور فرار کرده و به ساخت فیلمهایی با سفارش جشنواره های غربی با درونمایه پورنوگرافیک و سیاه نمایی بر ضد ایران مشغول می‌باشد.

وی در آخرین ساخته‌اش در سفر به فلسطین اشغالی و تحت سفارش صهیونیست‌ها فیلمی مستندگونه به نام «باغبان» با بازی خود و پسرش که همانند یک آگهی تبلیغاتی برای فرقه بهائیت است، اوج انحراف فکری و عقیدتی خود را برملا ساخته است که با توجه به مشی ایران و اسلام ستیز جشنواره های غربی انتظار می‌رود این فیلم آماتوری جایزه های فراوانی را از آن خود کند

سران فرقه استعمار ساخته و وابسته بهائیت به سبب فقدان ایدئولوژی منطقی و قابل دفاع همواره سعی دارند در کنار نمایش باغهای اطراف مقبره خدایشان حسینعلی نوری که قبله عباداتشان نیز می‌باشد با ظاهر فریبی و سر دادن شعارهای ضد جنگ و تبعیض به اغفال ساده لوحان قبیله های دور افتاده آفریقایی و بومیان جنگلهای آمازون بپردازند.

         

دبورا یانگ و نقد فیلم تحت سفارش صهیونیست‌ها با نام «باغبان»

بوسان -گاردنر طی دهه های گذشته، شاید از زمان انقلاب ایران در سال 1979تاکنون برای اولین بار نشان می دهد که یک فیلمساز ایرانی فیلمی را در اسرائیل ساخته ، و آنچه که این فیلم در مورد دین و صلح جهانی می گوید رادیکال ترین بیانیه ای است که فیلمساز غیر متعارف محسن مخملباف ( سازندۀ فیلم هایی همچون بایسیکل ران و سفر قندهار) تا به حال در فیلم هایش مطرح کرده است.

محسن و پسر و فیلمبردارش میثم مخملباف با ساخت این فیلم در میان رنگ های عجیب و غریب طبیعت در مرکز جهانی بهائیت در حیفا، دوستانه وصلح جویانه نقش دین در زندگی و جنگ را، در مستندی جذاب و سرگرم کننده دربارۀ دیانت بهائی به بحث می گذارند. معنویت عمیقی که هوشمندانه در این فیلم به بحث گذاشته شده برای بینندگان خوش فکر چنان جذاب و جالب جلوه می کند که بی شک می تواند از طریق کانال های فرهنگ، از محدودۀ جشنواره ها فراتر برود.

 

بوسان - نقد و بررسی فیلم

این فیلمسازان ایرانی با دوربین های DV کوچک و تجهیزات صدابرداری در باغ های فراخ بهائیت ظاهر می شوند. و هیچ اثری از وجود سایر عوامل فیلمسازی به چشم نمی خورد. دراین باغ آرام که با جاده های سفید گچی ، شمعدانی های قرمز روشن و درختان سبز مخملی رنگ آمیزی شده ، حس سکوت وسکونی ذن گونه حکمفرماست.

محسن فیلم را با گفتاری خارج از کادر دوربین آغاز و اعلام می کند که او خود مسیحی، مسلمان، بودایی، زرتشتی، یهودی و یا بهایی نیست، بلکه فردی "اگنوستیک" یا منکر وجود خداوند است که به این باغ آمده تا همراه با پسرش فیلمی در مورد دیانت و اعتقادات بهائیان بسازد. اما در پایان فیلم کمی دربیانیۀ آغازین خود تجدید نظر می کند تا در دفاع از روح وحدت و یگانگی بهائیت این ادعا را به مطرح کند که وی به همۀ این ادیان و مذاهب ایمان دارد. این سخنان از زبان کسی که ایرانی است و از ایران آمده از آن نوع اظهارات متهورانه ای است که خانوادۀ مخملباف را در گذشته نیز کانون برخورد های متعصبان قرار داده است.

این فیلم به جای نمایشی خشک از هر آنچه که باعث طرد و تقبیح این دیانت شده ، شیوه های گوناگونی را برای گفتگو در بارۀ آن بکار می گیرد. آئین بهائیت 170 سال پیش توسط بهاءالله در ایران تاسیس شد و اسناد مختصری از پسرش عبدالبهاء موجود است که مردی با وقار و سالخورده بوده ، که تحت رهبری وی این آئین به اروپا و آمریکا گسترش یافته است.

این فیلم با تاکید بر نیاز مبرم به صلح جهانی و وحدت و یگانگی خداوند، ادیان و مذا هب و انسانیت، به بیننده می آموزد که موسی، عیسی، بودا و محمد همگی از رسولان تکامل بشریت بوده اند. امروزه، پیروان آئین بهائیت در سراسر جهان بالغ بر 6 میلیون نفرند.

شخصیت های اصلی در این مستند عبارتند از: پدر، پسر و یک باغبان خوش بیان به نام ایُونا، از بومیان پاپوآ در گینه نو، که وقتی در حال مراقبت از گل ها و گیاهان، از اصول مسلم آیین بهائیت سخن می گوید، احساس ارادت عمیق درونی در بیننده ایجاد می کند.

محسن و میثم با تظاهر به مخالفت با یکدیگر، تا حد امکان برسر اینکه آیا دین در جهان امروز نقشی بر عهده دارد جر و بحث می کنند. مرد جوان پدرش را متهم می کند که از نیت خنثی و بی طرفانۀ خود منحرف شده و آئین بهائی را در این فیلم ترویج می کند . از دید میثم، مذاهب و ادیان بین مردم تفرقه ایجاد می کند و بسیاری از جنگها به دلایل مذهبی بوجود می آید.

به همین دلیل آنها با هم توافق می کنند که میثم جنبه های منفی دیانت بهائی را در فیلم نشان دهد و محسن قسمت های مثبت را به نمایش بگذارد، اما اینکار نشاط و شعف عجیبی به فیلم می بخشد، بویژه زمانیکه صحنۀ بعدی فیلم میثم نشان می دهد که مریدی با حرارت در اطراف باغ می چرخد و با وجد و حالتی خلسه وار ادعا می کند که" ما همگی برگ های یک درختیم ! "و" اگر کسی سنگی پرتاب کند، در عوض ما به او میوه می دهیم!"

او سپس با الفاظی بسیار معقول و قابل درک توضیحاتی درباره این آئین ارائه می دهد، اما نوعی حس و حال امروزی در کلامش موج می زند. او هم مانند دو نفر دیگر از جوانانی که در این فیلم با آنها مصاحبه شده، لهجۀ آمریکایی دارد.

"مجادلۀ" آنها به این سوال بی پاسخ ( و مورد علاقه فیلم های ایرانی) هم می کشد که سینما چیست و چه رسالتی دارد ، ستاره های هالیوود یا داستان های واقعی؟ آیا گرفتن تصاویری با ریتم کُند از باغی که افراد کمی آن را می بینند اتلاف وقت است ؟ یا فیلمسازی -آنگونه که محسن به شیوه ای بسیار متقاعد کننده نشان می دهد- نوعی مدیتیشن یا آرامش درونی با خود به همراه دارد ، که به شما کمک می کند تا درک شخصی خود را داشته باشید و به شما می آموزد که چطور مسائل مختلف را با وضوح بیشتری ببینید؟

" میثم به اورشلیم هم می رود و ردای یهودیان را برتن می کند تا دیوار ندبه را زیارت کند ، در آنجا او از گروهی از سربازان اسرائیلی که در حال خندیدن هستند فیلم می گیرد . درست طبق وعده ای که داده ، آنچه که او از دین و مذهب و "جهان متافیزیکی" به نمایش می گذارد، بسیار بدبینانه است. او اشاره می کند که همۀ ادیان با ترویج صلح آغاز می کنند و به انقلاب ختم می شوند ، با ادعای رهائی و احقاق حقوق زنان می آیند و سرانجام خود زنان را به بردگی می کشانند. القاعده و طالبان با استفاده از دین کودکان بی گناه را به تروریست هائی بی رحم تبدیل کنند، و سرانجام نتیجه می گیرد که اگر دین سبب جنگ می شود ، بهتر است اساساً دینی نداشته باشیم.

محسن درجناج مقابل می گوید که آنها در مورد دیانتی تحقیق می کنند که مسالمت آمیز و بی خشونت است و پیروان آن در ایران مورد آزار و اذیت قرار می گیرند و بسیاری در زندان هستند . او به شیوۀ محترمانه ای که باغبان از گیاهانش مراقبت می کند، وارد می شود و با لحنی که بیشتر شبیه دعا خواندن است. صحنه نهایی شاهکار است، محسن و ایونا " قلبهایشان را بازتاب می دهند" آنها آینه های بزرگی را در باغ می چرخانند که گل های سرخ را در اطراف آنها منعکس می کند، و سپس در ساحلی طوفانی ، به تماشای شکن امواجی می نشینند که در هم می غلتند.









  • منبع : بولتن نيوز

    به روز شده در : شنبه 22 مهر 1391 - 21:43

    چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

    اخبار مرتبط

    نظرات

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       




    mobile view
    ...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���