نقد نویسنده «سینمای ما» برای «وقتی همه خوابیم»؛
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

سینمای ما - امیررضا نوری‌پرتو: شرح و تفصیل در مورد جایگاه و بزرگی نام و آثار استاد بهرام بیضایی در تاریخ سینما و ادبیات نمایشیِ این مرز و بوم کاری تکراری و بس بیهوده است. کم¬تر کسی را می¬توان پیدا کرد که میانه¬ای با سینما یا تئاتر داشته باشد و بهرام بیضایی را نشناسد و یا کارهای او را ندیده و نوشته¬هایش را نخوانده باشد. جدا از آثار درخشان استاد در زمینۀ تئاتر و سینما، بیضایی فیلمنامه¬ها و نمایشنامه¬های درخشانی را در کارنامه دارد که به دلیل¬هایی فرامتنی رنگ دوربین و صحنه را به خود ندیدند و تنها با سماجت و پیگیری استاد در قالب کتاب چاپ شدند و اتفاقاً هم استقبال علاقه¬مندان به هنر نمایش و سینما از آن¬ها چشمگیر و قابل ستایش بوده و هست. متأسفانه در طول این سال¬ها بیضایی برای به سرانجام رساندن پروژه¬های سینمایی خود با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کرده و نزدیک به دو دهه است که او هر هشت سال یک¬بار موفق به تولید فیلمی می¬شود؛ در حالی¬که اگر اندکی برای اعتبار هنر و اندیشۀ والا ارزش قائل باشیم، باید تلاش¬ به خرج دهیم که تمام شرایط را برای بزرگانی همچون بهرام بیضایی هموار سازیم و اجازه ندهیم در زمانه¬ای که کاسبان و سودجویان بر لایه¬های زیرین امور فرهنگی و هنری کشورمان چمباتمه زده¬اند، بیضایی¬ها به حاشیه رانده شوند. در مواجهه با واپسین اثر استاد، وقتی همه خوابیم، نخستین چیزی که نمود چشمگیری دارد، بیرون دادن همان بغض فروخوردۀ مشهوری است که از سال¬ها دست و پنجه نرم کردن بیضایی با شرایط کمرشکن موجود ناشی می¬شود و ریشه در برخی کج¬سلیقگی¬ها و سطحی¬نگری¬هایی دارد که او در مدت چند دهه با آن¬ها روبه¬رو بوده است. حالا گویا کاسۀ صبر استاد لبریز شده و تمام بغض¬ها و دل¬شکستگی¬هایش را در این فیلم خالی کرده و نتیجه¬اش این شده که بسیاری فیلمِ استاد را دوست نداشته باشند و یا در برابر آن جبهه بگیرند که بهترین نمونه¬اش هم همان جار و جنجال-های ژورنالیستی بود که در جریان برگزاری بیست و هفتمین جشنوارۀ فیلم فجر رُخ داد و مخالفان و موافقان بسیاری داشت.
«وقتی همه خوابیم» قالب فیلم در فیلم دارد. آن¬ فیلمی که در فیلمِ «وقتی همه خوابیم» روایت می¬شود و اتفاقاً نام آن هم «وقتی همه خوابیم» است و فیلمنامه¬اش را کاراکتر پرند پایا (مژده شمسایی) نوشته، اثری است که تمام مؤلفه¬های سینمای بیضایی را دارد. عده¬ای بر این باورند که نباید این دو روایت را از هم جدا کرد. اما اگر برخی مشترکات پیامی و محتوایی را در این دو خط روایی کنار بگذاریم، با دو دنیای متفاوت روبه¬رو می¬شویم که هر یک ویژگی¬های خاص خود را دارند و شاید بد نباشد این دو جهان روایی را جدا از یکدیگر بررسی کنیم.
در روایتی که با داستان چکامه چمانی (مژده شمسایی) و نجات شک¬وندی (علیرضا جلالی-تبار) روبه¬رو هستیم، فیلمنامه و اجرا به خوبی در هم تنیده شده¬اند. چکامه چمانی همان زن آشنای سینمای بیضایی است که در چنبرۀ دنیای مردسالارانۀ کنونی تک و تنها روی پای خود ایستاده و سعی می¬کند کمر خم نکند. ضمن آن¬که کنش¬های او رمزآلود و پیچیده است و انگیزه¬اش از پناه دادن به نجات شک¬وندی و همراه شدن¬اش با او شکل چندان مشخصی ندارد و قالبی ابهام¬آمیز به خود گرفته است. به همین خاطر خیلی زود تماشاگر در تعلیقی جذاب فرو می¬رود که فرم خاص بیضایی در اجرای صحنه¬ها به ابهام بیشتر این پیچیدگی¬ها دامن می¬زند. چکامه نویسنده¬ای است که همسر و فرزندش را سال پیش در حادثه¬ای از دست داده و حال از سوی خانوادۀ راننده¬ای که سبب آن سانحه شده، برای دادن رضایت در فشار و تنگناست. نجات شک¬وندی هم که پنج سال است به جرم کشتن همسرش، ترنج، در زندان بوده و حال تبرئه شده، از سوی برادران ترنج- برادران چاووشی- تحت تعقیب است. این موقعیت جذاب دراماتیک با صحنه¬پردازی¬های معرکۀ استاد به فضایی خفقان¬آور تبدیل می¬شود که اتمسفر تصویری آثاری همانند «شاید وقتی دیگر» و «سگ کشی» را به یاد می¬آورد. میزانسن¬های تمام پلان¬ها سرِ حوصله و دقت چیده و طراحی شده¬اند (کافیست به سکانس ورود نجات شک¬وندی به محله-اش و یا سکانس خودکشی ترنج نگاهی دقیق بیندازیم) و پلان¬ها و سکانس¬هایی که در ظاهر پیش پا افتاده و معمولی هستند و هر کارگردانی از کنار آن¬ها به¬آسانی می¬گذرد، همه از فیلتر وسواس و دقت استاد گذشته¬اند و دکوپاژها و میزانسن¬های ناب خود را به رُخ تماشاگر می-کشند و در عین حال عنصر اغراق در آن¬ها (که مؤلفه¬ای تثبیت¬شده و پذیرفتنی در آثار بیضایی است)، چندان توی ذوق نمی¬زند. در حقیقت در سفره¬ای که بیضایی می¬چیند، همه چیز آمادۀ فراهم کردن مقدمات لذت بردن تماشاگرِ علاقه¬مند به آثار او از داشته¬ها و داده¬های فیلم است. اما متأسفانه این یک سوی سکه است! در حدود کم¬تر از نیمی از زمان فیلم که می¬گذرد، تماشاگری که بر سرِ این سفره نشسته، به¬یکباره می¬فهمد که میزبان آش تازه¬ای برای او پخته و تمام چیزهایی که تا به حال دیده و خود را برای لذت بردن از آن آماده کرده، تنها یک مقدمۀ نیمه¬کاره است برای شنیدن دلمشغولی¬های فیلم¬ساز.
بیضایی در چرخشی ناگهانی فضایی دراماتیزه و جذاب را به دلِ دنیایی می¬برد که همگان، کم و بیش، از زیر و بمِ مناسبات آن آگاهی دارند و یا حداقل چیزهایی درباره¬اش شنیده¬اند. در این¬که هر فیلم¬سازی آزاد است که به سمت و سوی هر موضوعی که دلش می¬خواهد برود، شکی نیست. اما در نگاهی دلسوزانه (و نه کینه¬توزانه) این حق را داریم که بگوییم دلمشغولی نمود پیدا کردۀ بیضایی دربارۀ مناسبات کثیف و ساده¬انگارانه حاکم بر پشت صحنۀ سینما و هنرِ این مملکت در «وقتی همه خوابیم» از حد و اندازۀ شعارها و کنایه¬های ژورنالیستی فراتر نرفته است و حتی در برخی سکانس¬ها به غرض¬ورزی¬ها و تسویه¬حساب¬های شخصی پهلو می¬زند. بدون شک اگر این عمل به¬دست فیلم¬سازی انجام می¬شد که هر سال می¬توانست بدون هیچ مشکل و مانعی فیلم بسازد و در موضوع¬های گوناگون سرک بکشد، «وقتی همه خوابیم» را اثری آغشته به احساسات¬گرایی در کارنامۀ آن کارگردان می¬خواندیم. اما برای سینماگر بزرگی همچون بیضایی که دوست¬اش داریم و بسیاری از کارها و نوشته¬هایش را می¬ستاییم و تحسین می¬کنیم، پرداختن سطحی و هجو آمیز به موضوع زد و بندهای پشت صحنۀ سینمای ایران به هیچ وجه در شأن و جایگاه والای او قرار ندارد. اگر بیضایی هم همانند بسیاری از هم¬تایانش این امکان را می¬یافت که هر سال فیلم بسازد، آن¬گاه می¬توانستیم به او حق دهیم که در یکی از تجربه¬هایش به دشواری¬هایی که از سر گذارنده، نیز بپردازد. اما در شرایط و فرآیند دشوار کنونی که سال¬ها باید صبر کنیم که به تماشای اثر تازه¬ای از او بنشینیم، به عنوان کسانی که سال¬ها با آثار او زندگی کرده¬ایم، این حق را داریم که به یکی از بزرگان عرصۀ هنر نمایشی در ایران برای نگاه عجولانه¬ و شعاری¬اش در فیلمی که می¬توانست خیلی از بهتر از این¬ها شود، اعتراض کنیم. البته در نیمۀ دوم اثر باز هم همان یک¬دستی و دقت تحسین برانگیز بیضایی را در کارگردانی شاهد هستیم؛ اما افسوس که فیلمنامه در سطح حرکت می¬کند و تماشاگر اندیشمندی که باید مسحور و شیفتۀ درام اثر شود و همانند لحظه¬های مواجهه با دیگر آثار بیضایی حواس¬اش پی کشف نمادها و تأویل¬های فیلم¬ساز برود، ذهن¬اش به بیراه کشانده می-شود و شروع به تجزیه و تحلیل¬هایی سطحی می¬کند که فهمیدن¬اش کار چندان دشواری هم نیست و از عهدۀ خیلی¬ها بر می¬آید؛ نِیرَم نیستانی (با بازی خوب هدایت هاشمی) ادعاها و شایعه¬های هم¬کارانش را مبنی بر سخت¬گیری¬هایش در زمان فیلم¬برداری شنیده و با این وجود حاضر نیست زیر یوغ تهیه¬کنندگان کاسب¬کاری برود که می¬خواهند پیش از اکران فیلم¬شان خیال-شان از بابت بازگشت سرمایه آسوده شود. کیست که نداند نیرم نیستانی حدیث نفس خودِ کارگردان است که در این سال¬ها سختی¬های بسیاری را از سر گذرانده و تجربه کرده است. یا این¬که کاراکتری همچون شایان شبرخ (حسام نواب¬صفوی) که پیش از ستاره شدن¬اش، قهرمان دو و میدانی بوده و جانشین مانی اورنگ (علیرضا جلالی¬تبار) شده، حاصل نگاه کنایه¬آمیز کارگردان به کدام ستارۀ مشهور سینمای ایران است و یا اشتهاریان (مجید مظفری) که می-خواهد عموزادۀ عقب مانده¬اش- خاطره مقبول (شقایق فراهانی)- را به جای پرند پایا (مژده شمسایی) به گروه فیلم¬سازی تحمیل کند، قرار است رفتار و سکنات کدام تهیه¬کنندۀ مشهور این سال¬های سینمای ایران را در ذهن تماشاگر زنده کند و در نگاهی جزیی¬تر حتی می¬توان مابه¬ازایی را برای تکین افروز (آن جوان تماشاچی که در نهایت به مقام کارگردانی می¬رسد) پیدا کرد. همان¬طور که می¬بینیم این بخش از فیلم به زخم¬زبان¬ها و تسویه¬حساب¬هایی شخصی تبدیل شده و حتی در کم¬تر سکانسی می¬توان نشانی از وجود نگاهی عمیق به روند مناسبات پشت پردۀ سینمای خوش رنگ و لعاب کشورمان یافت. شاید به همین خاطر است که در این قسمت¬های فیلم، آن کتاب شاهنامه در دستان دخترِ پرند پایا و جهانگیر (مهرداد ضیایی) در نظرمان گل¬درشت جلوه می¬کند و پرسش¬های او که «مامان لجن¬مال یعنی چی؟» و «مامان سینما رو هنوز دوست داری؟» و البته پاسخ پرند پایا «سینما رو آره، اما حاشیه¬هاشو نه!» با مفاهیم مطرح شده در دنیای دیگر آثار بیضایی زمین تا آسمان تفاوت دارد و به دل نمی¬نشیند و شاید به همین خاطر است که مرثیه¬سرایی بیضایی برای سینمای سوخته¬ای که در یک سمت-اش پوستر فیلم فراموش شده¬ای همچون خوش خیال (مهران تأییدی) را دارد و در سوی دیگر بر سر درِ چوبی آن نوشته شده که «این ملک به فروش می¬رسد» و در نهایت هم گروه فیلم-سازی، پایان خوش فیلم «خواهران عجیب» را (که تنها شبحی است از فیلم «وقتی همه خوابیم») در برابر آن فیلم¬برداری می¬کنند و جشن می¬گیرند، در این هیاهو گم می¬شود و گریۀ مژده شمسایی در پلان آخر آن تأثیر لازم را بر مخاطب به جای نمی¬گذارد و حُسن ختامی باشکوه برای اثر به¬شمار نمی¬رود. در همین بخش مانی اورنگ و پرند پایا پایان تراژیک فیلم «وقتی همه خوابیم» را در ذهن مرور می¬کنند و ما شاهد فصلی طولانی هستیم که برای کارگردانی¬اش زحمت زیادی کشیده شده و اتفاقاً یکی از بهترین فصل¬های سینمای ایران در چند سال اخیر از حیث توجه به نقش مهم عنصری همچون دکوپاژ و میزانسن است. اما همین فصل می¬توانست در تدوین اندکی کوتاه¬تر شود و البته از آن بدتر این¬که متأسفانه جایگاه این سکانس طولانی در قصه به هیچ¬وجه معلوم نیست. با این وجود همین سکانس حکایت¬گر دنیای مورد علاقۀ بیضایی و هوادارانش است. قهرمان زن به مسلخی خود خواسته می¬رود و در حلقۀ مردان سیاهپوش (نمادی از اندیشۀ جامعۀ مردسالارانه) با ضربه¬های چاقو تکه¬تکه می¬شود و در کنار نجات شک¬وندی از عشق ناگفته¬اش به او می¬گوید و تماشاگری که سینمای بیضایی را دوست دارد، آرزو می¬کند اِی کاش استاد فیلمنامه¬ای را که پرند پایا نوشته بود و نیرم نیستانی آن را کارگردانی می¬کرد، مقابل دوربین می¬بُرد و با همین فصل یکی از بهترین پایان¬بندی¬های تراژیک تاریخ سینمای ایران را رقم می¬زد. اما در وضعیت کنونی به¬دلیل آن¬که برخی پرسش¬ها برای تماشاگر بی¬پاسخ گذاشته شده و آن قصه کاستی¬هایی در روایتش دارد، این پایان تأثیرگذاری لازم را همراه خود ندارد و در عمل «وقتی همه خوابیم» را به یک فیلم دوپاره تقسیم کرده که هر بخش¬اش ساز خود را می¬زند و در عین حال هیچ یک از این دو قسمت روایی به خودیِ خود کامل نشده¬اند و حداقل نمی¬توان با آن¬ها به¬عنوان دو روایت مستقل برخورد کرد. شاید در این مقطع بد نباشد پرسش¬ها و در حقیقت انتقادهایی که به بخش فیلمیِ فیلم وارد است، عنوان شود. فاش شدن انگیزۀ چکامه چمانی برای کشتن خود (عدم تحمل دوری از همسر و پسر مرحومش) دور از باور است و در آن بازۀ زمانی از فیلمنامۀ پرند پایا که بر روی پرده دیده¬ایم، پاسخی برایش وجود ندارد. آیا در نهایت خواهر چکامه (لبخند چمانی) در سواری همسرش بوده و آیا در این¬جا نیز با تِم جذاب خیانت روبه¬رو هستیم؟ چرا چکامه برای این¬که به هدف آسان خود برسد، آن بازی پیچیده را با نجات شک¬وندی راه می¬اندازد؟ چرا او تلاش می¬کند که از سوی برادران چاووشی به مرگ خودخواسته¬اش برسد؟ این¬ها بخشی از پرسش¬هایی است که بدون شک اگر بیضایی فیلمنامه¬اش را بر مبنای آن فیلم تنظیم می¬کرد و مقابل دوربین می¬بُرد، پاسخی برای¬شان وجود داشت و کمبودهای آن اثر را تکمیل می¬کرد.
شاید به علت¬هایی که برشمرده شد، نتوانیم «وقتی همه خوابیم» را همانند دیگر آثار استاد بیضایی دوست داشته باشیم و آن را هم¬تراز آن فیلم¬ها ارزیابی کنیم. اما دور از انصاف است به دلیل آن¬که مضمون و محتوای اثر را نپسندیده¬ایم و نتوانسته¬ایم موج انتقاد افراط¬گونۀ حاکم بر آن را تاب بیاوریم، یک طرفه به قاضی برویم و چشم را بر برخی ارزش¬های دیگر فیلم ببندیم. کارگردانی بیضایی و تسلط او بر تمام جزییات صحنه¬های فیلمش که بار دیگر مُهر تأییدی است بر توانایی¬های او که گاه از حد و اندازه¬های ظرفیت¬های سینمای ما هم بالاتر می¬رود، بر کیفیت کار دیگر عوامل نیز تأثیری مثبت گذاشته و فیلم¬برداری، نورپردازی، طراحی صحنه، موسیقی (که البته تِم¬اش در برخی جاها به موسیقی استاد نینو روتا در پدرخوانده¬ پهلو می¬زند) و صداگذاری و استفادۀ خوبی که از افه¬های صوتی شده و نیز نقش¬آفرینی چشمگیر برخی از بازیگران (از جمله علیرضا جلالی¬تبار که در بیشتر سکانس¬ها بازی¬اش بر مژده شمسایی هم می¬چربد) را به سطح کیفی قابل قبولی رسانده است. بیضایی در «وقتی هم خوابیم» تلاش کرده که برای پرند پایا و پرند پایاها و اندیشه¬های به حاشیه رانده شدۀ قشر روشنفکر و اندیشمند جامعه مرثیه¬سرایی کند و همین دغدغه¬اش هم که از ایستادگی¬اش در برابر ناملایمتی¬های ریز و درشت ناشی می¬شود، به هر حال جای تحسین دارد؛ حتی اگر این بار شیوۀ گفتن¬اش را دوست نداشته باشیم. در روزهایی که امیدمان به خیلی چیزها از دست رفته، هنوز هم امید داریم که این¬بار برای دیدن تجربۀ جدید سینمایی استاد مجبور نباشیم هشت سال دیگر صبر کنیم.


منبع : سینمای ما

به روز شده در : پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 12:9

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

سارا
پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 12:17
3
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

به این میگن یک نقد جامع و خوب. نقدی که سعی نکرد بزرگی همچون بهرام بیضایی را به لجن بکشد. یادداشتی بود که دقیق به فیلم پرداخته بود و منصفانه نوشته شده بود. ممنون از سایت خوبتون.

کیوان
پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 15:28
3
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

موافقم.

به نظر من حتی اینکه گفته اند انتهای دو روایت هم خوب جمع نشده است را قبول ندارم. خوب است.

ولی موارد دیگر یهست که خیلی توی ذوقم خورد و این فیلم را برایم حیف کرد. بعنوان مثال در صحنه های آخر که خانم خود را بجای آقا جا زده بود و به مسلخ رفت، به هیچ وجه آنقدر به آقا شبیه نشده بود که اگر کسی قصد کشتن آقا را داشته باشد، بدون دیدن صورت او، نا نشانه ی دیگری او را از پشت چاقر بزند. ای کاش نشانه ای در دست او قرار می دادند. مثلا کیف یا ساک قرمز رنگی و یا هر چیز دیگری. مگر برادرها لباسهای او را بعد از پنچ سال دقیقا می دانستند که از پشت به او چاقو زدند.

یا خمیاز کشیدن های آن آقای مثلا کاگردان.

و یا جمله های لوس دختر بچه.

جالب است ، اگر از اغلب فیلم هایمان 10 دقیقه کم کنیم، به فیلم بسیار بهتری می رسیم.

ولی د رکل از فیلم ، اجرا و سوژه ی آن بسیار راضی بودم. فکر می کنم که باید به سوژه ی فیلم نگاه تمثیلی و اجتماعی داشت، نه فقط در مورد مشکلات پشت پرده ی سینما!

حامد مظفری
پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 18:40
7
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

من فقط میخوام از یه منظر دیگه به فیلم بیضایی نیگاه کنم و اونم اینکه این فیلم خیلی خوب فرهنگ ریاکاری ما ایرونیها را که طی بیست سال اخیر به شدت هم ترویج شده نشون داده بود.صبح تا شب از تریبونای رسمی و غیررسمیمون دم از جوانمردی و اخلاق میزنیم ولی همین ما تو محیط کار وقتی میبینیم یکی از همکارامون زیر پاش شل شده نه تنها کنارش وانمیستیم بلکه حتی با سیستمی که به ناحق داره همکارمونو حذف میکنه، میریزیم رو هم بلکه خودمون به عزیز کرده سیستم تبدیل بشیم، جالب اینجا است که به مرور زمان خود ما هم توسط اون سیستم حذف میشیم و البته تنها همین زمان یعنی زمانی که در حال از دست دادن موقعیت خودمون هستیم،یادمون میاد که باید دم از عدالت بزنیم!!! خلاصه کنم؛مهمترین معضل جامعه کنونی ایران همین معضل تظاهر و دوگانگی شخصیتی ادمای جامعه است و به نظر من همین ویژگی بوده که باعث شده تو تمام زمینه ها از صنعت گرفته تا اقتصاد و هنر در جا بزنیم...بیضایی همین که یه آینه(حتی اگه این آینه زنگ زده باشه) گرفته جلوی منِ ایرونی تا خودمو بهتر بشناسم، دستش درد نکنه.

رضا خاندانی
پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 21:43
-1
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

سلام و مرسی از امیر رضای عزیز که همیشه منصفانه مینویسه

دمت گرم داداش

مزدک
پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 22:54
0
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

نامه به امیر قادری

اول از اینکه در این نوشته مجبورم سطح کلام را پایین بیاورم و در مورد مسایلی صحبت کنم که شاید برای عده ای از دوستان کاملن روشن و تکراری باشد پوزش می طلبم ولی چون در این مطلب روی سخنم با دوست گرامی اقای امیر قادری است مجبورم این کار را بکنم. ( بخشی از مطلب را در فرم داستانی می اورم شاید بهتر بتوانم منظورم را بیان کنم هر چند این داستان ها کاملن از روی حقیقت برداشت شده است و لازم به توضیح نیست که من اصولن داستان نویس نیستم )

- مدتی پیش در تلوزیون خبری پخش شد در مورد جشن بزرگی که در یکی از کشورهای اسیایی توسط عده ای سرمایه دار محترم و باشخصیت برای میمون ها برگزار شده بود و در این جشن میمون ها انواع کیک و میوه جات لوکس را بر سر و صورت هم می زدند و شادی می کردند که صحنه ی بسیار جالب و خنده داری بود و من از دیدن این صحنه ها بسیار لذت بردم چون هم به میمون ها خیلی خوش می گذشت و هم ادم هایی که انجا بودند و چه چیزی از این بهتر که ادم شادی دیگران را ببیند نمی دانم اقای قادری هم این صحنه را دیده و لذت برده است یا نه چون ایشان برای مقوله ی لذت بردن و خوش گذراندن ارزش زیادی قایل هستند که اتفاقن فکر خوبی است.

- چند روز بعد شبکه ی چهار مستندی درباره ی فقر و گرسنگی در افریقا نشان می داد و ملیون ها انسانی که حتا نمی توانند اولین نیازهای حیوانی خود را براورده سازند و در فقر بدنیا می ایند و در فقر می میرند و مثل شخصیت فیلم ملیونر زاغه نشین خوش شانس هم نیستند که دریک مسابقه تلوزیونی پول زیادی به جیب بزنند.

- چند روز مانده به عید یکی از دوستانم که در یکی از ادارات دولتی و با حقوق مناسب و به عنوان معاون یکی از بخش های مهم مشغول به ... است را دیدم که با ماشین 206 خود جلوی پای من ترمز کرد و در راه همش از برنامه هایش برای رفتن به گردش به این جا و ان جا در تعطیلات چندین نوروز سخن می گفت البته کمی هم در مورد برنامه اش برای خریدن خانه ی جدیدی که می خواست با دریافت وام از اداره شان انجام دهد سخن گفت . نمی دانم چرا وقتی از ماشین پیاده شدم یاد دوران مدرسه افتادم یاد ان شوخی ها و دوران خوش ، انزمانی که شاید زندگی را جور دیگر می فهمیدیم یاد همین دوستم که معمولن نمره ها یش پایین تر از بقیه بچه ها بود هر چند دوست مشترکی به نام کامران داشتیم که از شاگردان زرنگ کلاس بود و همیشه به او در درس کمک می کرد ولی نتیجه زیادی حاصل نمی شد. اصولن او به جز درس در زمینه های دیگر هم چندان استعدادی نداشت.

فردای انروز دوستم کامران را دیدم . کامران در یکی از کارخانه های خصوصی و با حقوق بسیار کم کار می کرد از او خواستم که شب عید همدیگر را ببینیم و جایی برویم ولی او گفت که شب عید در کارخانه شیفت است و نمی تواند بیاید و گفت اگر بتوانم شیفتم را جابه جا کنم شاید بعد از ظهر روز سیزده را بتوانیم با هم بیرون برویم و در راه همش از این صحبت می کرد که چگونه باید شیفتش را تغییر دهد و نگران بود که مبادا مشکلی پیش بیاید.

- نمی دانم لازم است این بحث ها را ادامه دهم یا نه حتمن بسیاری از شما نمونه ی این داستان ها را بسیار دیده اید و بهتر تاز من می دانید. البته من به خاطر اینکه از لذت اقای قادری کاسته نشود و خاطرشان ازرده نگردد و در ضمن مرا متهم به شعار دادن و عقده ای بودن نکنند مجبور شدم بخش های زیادی از واقعیت را سانسور کنم و بسیاری از واقعیت های تلخ را نیاورم. و در مورد اینکه چطور و تحت چه شرایطی کامران اکنون اینجاست و ان دوست دیگرم انجا هم شاید نیاز چندانی به توضیح نیست و بسیاری از شما موارد بیشماری از این نوع را تجربه کرده اید و یا دیده و شنیده اید. ( البته در هر موضوعی ممکن است استثنا وجود داشته باشد ولی باید دانست که هرچند که استثنا در جای خود مهم و قابل بررسی است ولی در هنگام قضاوت استثنا را جای قاعده گذاشتن چیزی جز حماقت یا رذالت نیست به قول هگل که می گوید : حقیقت همان کلیت است و برشت که می گوید : انکه به استثنا می اندیشد احمق است. )

- دوستان یک واقعیت در جهان وجود دارد که اگر کسی انرا درست درک نکند و اگاهانه یا نااگاهانه از نظر دور کند تمامی نگاهش به زندگی و حرفهایی که می زند و کتاب هایی که می نویسد و فیلمهایی که میسازید و موسیقی که می افریند و... سطحی و در بهترین حالت بی فایده و در بسیاری موارد مضر می گردد . بسیاری از شما این واقعیت تلخ را بهتر از من درک کرده اید ولی من دوباره انرا اینجا برای خودم و اقای قادری تکرار می کنم :

قادری گرامی افرادی در جهان ما وجود دارند که وقت ندارند در طول سالها به همه ی ویلاهای خود در سراسر جهان سر بزنند و مردم بسیار زیادی هم هستند که بزرگترین ارزوی شان داشتن یک سرپناه معمولی و یک شغل ابرومند است . عده ای هزاران و ملیون ها دلار را برای سرگرم شدن خود و در جشن میمون ها و اسب ها و خوک ها خرج می کنند و همزمان در همان لحظاتی که اینان مشغول خوشگذرانی هستند عده ی زیادی از گرسنگی می میرند تکرار می کنم می میرند اقای قادری می دانید مرگ یک انسان چه فاجعه ی جبران ناپذیری است.

حال منصفانه جواب دهید ملیون ها کارگر ، کشاورز ، دانشجو ، کارمند رتبه پایین و افراد بیکار نگه داشته شده و کم درامد و بی درامد کجای سینمای جهان قرار گرفته اند. من بحثم فقط در مورد سینمای ایران نیست و در مورد سینمای جهان صحبت می کنم .

چند درصد مردم جهان ملیونر و یا رییس شرکتهای بزرگ و یا فوتبالیست حرفه ای و رییس بیمارستان و یا خواننده ی حرفه ای و افراد طبقه ی سرمایه دار هستند و چند درصد طبقه ی پایین و در سینمای جهان چند درصد از فیلمها و کارگردان هایی که شما انها را بزرگ می دانید به طور ریشه ای به مشکلات افراد این طبقه که اکثریت مردم جهان را تشکیل می دهند می پردازند و بعد نتیجه می گیرند که این بی عدالتی ها از بین رفتنی است و باید از بین برود وانسان روزی اینکار را انجام می دهد و تا این بی عدالتی های اشکار وجود دارد سخن گفتن از بسیاری مسایل جز دروغ و حقه بازی نیست و در بهترین حالت ساده لوحی است و ساده لوحی بیشتر ان است که فکر کنیم این کار با سلام و صلوات و خواهش و تمنا بدست می اید. چند درصد ؟ نود درصد ؟ هشتاد درصد ؟ پنجاه درصد ؟ سی درصد ؟ بیست درصد ؟ ده درصد ؟ پنج درصد ؟ و یا باز هم کمتر !!!

در فیلمهایی که امثال برای اسکار نامزد شده بودند چند نمونه از این فیلم ها وجود داشت در اسکار پارسال چی ؟ در کل تاریخ هالیوود چند تا از این فیلمها را دیده اید در سینمای اروپا چند درصد در سینمای اسیا چند تا ؟ در دیگر جاهای جهان چقدر؟

من نمی گویم که هیچ فیلمی نبوده است به خصوص در اروپا و در سینمایب نو ریالیسم ایتالیا فیلمهای بسیار خوبی برای مثال اوردن وجود دارد . در گوشه و کنار سینمای امریکا و اسیا و جاهای دیگر هم این نوع فیلمها البته به تعداد بسیار کم وجود دارد . و معمولن به ناحق مهجور می مانند.

من نمی گویم اصلن نباید در مورد زنگی اشراف و ثروتمندان فیلم ساخت ولی نباید جوری باشد که انگار اینها کلیت مردم را تشکیل می دهند و اینها تنها افراد با ارزش این جامعه اند.

اگر کارگردانانی که در مورد این افراد فیلم می سازد نگاه واقع بینانه ای همچون بالزاک داشتند که مشکلی نبود و می توانست راه گشا باشد . ولی چند درصد فیلمهای جهان با دیدی عمیق به روابط موجود در جهان ، جهانی که پول و سرمایه بر ان حکومت می کند و نه انسان ، جهانی که انسان و انسانیت را همچون کالایی در بازار به فروش گذاشته است.

قصد سیاه نمایی ندارم اما ساده لوح هم نیستم و معتقد نیستم که خود را گول بزنم که " هر کجا باشم اسمان مال من است " بلکه همچون بسیاری از مردم جهان معتقدم که زمین متعلق به انسان و همه ی موجودات است و امید کامل دارم که دیر یا زود انسان و انسانیت بر جهان حاکم خواهند شد و شاید برای شما این شعار باشد ولی برای بسیاری مردم این بزرگترین حقیقت است . چرا که انسان همانگونه که تاریخ نشان می دهد همانگونه که برده داری اولیه و برده داران را در اعماق تاریخ دفن کرد به این بی عدالتی ها هم پایان میدهد . من فکر می کنم که هنر را وظیفه ای است و کسی که هیچ وظیفه و تعهدی را به این موضوع نداشته باشد هرگز شایسته ی عنوان هنرمند نمی گردد هر چند صد ها جایزه ی بزرگ و کوچک هم به او بدهند. ( حال می خواهد در زمینه ی سینما فعالیت کند یا تاتر یا ادبیات یا موسیقی یا نقاشی و ... و از این نظر هیچ تفاوتی وجود ندارد )

دوست گرامی هر جامعه ای بنا به نوع روابط تولیدی و جریانهای اقتصادی حاکم فرهنگ خود را به وجود می اورد پس زمانی که یک فیلمساز می خواهد در مورد یک معضل فرهنگی و یا اجتمایی و سیاسی سخن بگوید باید به ریشه های این معضل بپردازد چرا که این نابرابری های اقتصادی است که نابرابری ها و معضل های اجتمایی و فرهنگی و سیاسی را به وجود می اورد و پرداختن به روبنا بدون در نظر گرفتن زیربنای ان نمی تواند چندان ثمر بخش باشد در این صورت فیلم این کارگردان روبنایی و سطحی و در بیشتر اوقات بی ثمر و حتا گمراه کننده می گردد که بود و نبودش یکی می شود و گاهی نبودش بهتر از بودش .

خوشبختانه در ایران تعدادی از این هنرمندان را داریم که مایه افتخار ما هستند نیما یوشیج و ... در شعر احمد محمود و دولت ابادی و ساعدی و... در زمینه ی رمان را می توان از این دسته نامید. در تاتر هم اکبر رادی در کنار بهرام بیضایی شاخص ترین چهره در این زمینه اند و در سینمای ایران هم دو چهره کاملن متمایز شده اند :

1- بهرام بیضایی 2- داریوش مهرجویی

ادامه دارد

www.mazdakk.blogfa.com

مزدک
پنجشنبه 20 فروردين 1388 - 23:2
-5
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

کاوه اسماعیلی گرامی درود بر شما و همه ی دوستان هنردوست و حقیقت جو

تشکر از اینکه نظر مرا خواندی و مانند بسیاری از مخالفان رو به توهین نیاوردی و این مرا امیدوار می کند که شاید تو هم روزی مثل من بیندیشی . البته اینکه می گویم مثل من بیندیشی را دلیل بر نخوت من نگیر چون من هم به هر حال شاید روزی چون تو عاشق فیلمهای تیم برتون ( به خصوص ادوارد دست قیچی )و فینچر ( به خصوص هفت و بازی ) و اسکورسیزی بودم ولی بعدها با اندکی تعمق بیشتر و. در اثر اشنایی با اندیشه های مختلف دیدم نسبت به گذشته تغییرات بنیادینی کرد و اکنون بسیاری نظرات من شاید برای خیلی ها عجیب باشد . به هر حال برای درک بهتر دیدگاه من ( که البته من این دیدگاه و اندیشه را به وجود نیاورده ام بلکه تنها قسمت اندکی از این اندیشه ی عمیق را از دیگران اموخته ام ) می توانی نامه ی من به قادری را در همین جا بخوانی . اگر باز هم نظرت همچنان پابرجاست نکته ی دیگری را خدمت شما دوست بزرگوار عرض می کنم شاید تلنگری باشد بر ذهن و اندیشه ی همه ی ما:

دوست گرامی مقدار مواد غذایی که امروز در جهان ما تولید می شود خیلی بیشتر از مقدار مورد نیاز همه ی بشر امروز است ولی عجیب ان است که با وجود این موضوع ملیون ها نفر همچنان در جهان در گرسنگی به سر می برند و به علت عدم دسترسی به مواد غذایی لازم می میرند ( لطفن روی کلمه ی می میرند کمی بیشتر مکث کن )

ایا تو هم مثل اقای قادری منتقد بزرگوار سینمای ما فکر می کنی که این حرف من شعار است یا واقعیت است ؟ اگر شعار است که هیچ ولی اگر واقیعت دارد به نظر شما اگر کسی با توجه به این موضوع اساسی بشری فیلمهای عمیق و هنرمندانه ای بسازد و یا داستانهای ژرفی بنویسد و یا ... اشعار داده است ؟

دوست حقیقت جو، من این یک مثال اشکار از میان هزاران مورد از ظلم های نظام حاکم بر جهان را که اساسش به جای انسانیت بر پول و سود بیشتر زورمندان استوار است را برای روشن شدن موضوع اینجا اوردم . نمی دانم این موضوع اصلن برای تو ارزشی دارد یا نه . امیدوارم که مرگ ملیون ها انسان و سلب زندگی شاد همراه با رفاه برای ملیون ها نفر دیگر برایت مهم باشد که اگر چنین نباشد دیگر حرفی برای تو ندارم و تمام نظراتت را با کمال میل می پذیرم.

حال نگاه کنیم که حرف من چه بود که چنین باعث براشفتن بسیاری از دوستان شد. ( دوباره ی باید بگویم که این حرف را من از خودم به وجود نیاورده ام بلکه تنها انرا اموخته ام )

تمامی مسایل و موضوعات و معضلات اجتمایی و فرهنگی و سیاسی و هنری هر جامعه ای ریشه در معضلات و نابرابری های اقتصادی جامعه دارد . ( حال هر کسی می تواند این دیدگاه را به نقد علمی بکشاند )

اکنون یک هنرمند اندیشمند مثلن در زمینه ی سینما را در نظر بگیریم که قصد دارد از طریق هنر سینما به طرح معضلی اجتمایی بپردازد. من وقتی توجه به ریشه ها را در فیلم ایشان نمی بینم به نظرم می رسد که این سینماگر اندیشه ی عمیقی ندارد و اگر اعتراضی هم به شرایط موجود دارد اعتراضش به دلیل عدم توجه به ریشه ها سطحی و غیرکاربردی خواهد بود .

دوست سینمادوست من

اگر نام اسکورسیزی و فینچر را اوردم به خاطر جلب توجه و یا کینه ی شخصی نبود. البته من می دانم که سطح کار این فیلمسازان از بسیاری دیگر از کارگردانها بالاتر است و کسی مثل اسکورسیزی در برخی فیلمها مثلن راننده ی تاکسی به خصوص انجا که با کاراکتری که جودی فاستر نقشش را ایفا می کند برخورد می کند به موضوعی ریشه ای تا حدی نزدیک می شود ولی بعد دوباره فاصله می گیرد چرا که شجاعت لازم را ندارد و حاضر نمی شود فیلم خطرناکی ( همچون فیلمهای خطرناک بیضایی و... ) بسازد و در خیلی دیگر از فیلمهای بعدیش چندان اثری از توجه به ریشه ها وجود ندارد . ( حال شما می توانید این بخش را قبول نداشته باشید و چند نمونه برای رد این حرف من ( عدم توجه برتون و فینچر و اسکورسیزی و بخش اعظم سینمای امروز جهان به ریشه ها ) بیاورید .

دوست گرامی گفته اید که فیلم بیضایی خوب نیست و خطرناک است . من بر خلاف نظر تو معتقدم فیلم خوب اتفاقن فیلمی است که خطرناک باشد ( البته برای دستهای پول و زور که جای انسانیت را تنگ کرده اند و هر ساله عامل مرگ ملیون ها انسان هستند ، همانا که به خاطر لذت و خوشی خودپسندانه ی خود حق لذت بردن از زندگی شاد و همراه با رفاه و ازادی را از ملیون ها و بلکه ملیاردها انسان روی کره ی زمین سلب کرد ه اند. همانها که ملیون ها و ملیاردها دلار و پوند و فرانک و ریال و ... را در جشن میمون ها و اسب ها و خوک ها به هدر می دهند و تنها چیزی که به ذهن شان نمی رسد این است که با همین پول و مواد غذایی می شود جلوی مرگ انسانهای بسیاری را گرفت ) اثر کارگردانی که در هنگام خلق اثرش همچون همان سرمایه داران بی درد به درد ملیارد ها انسان بی توجه باشد برای من ارزش چندانی ندارد . کارگردانی که همچون موجودی بی ازار تسلیم جریان سرمایه و زور است چه دردی می تواند از انسان های امروز دوا کند ؟

درست است که امروز جریان پول و حمایت مستقیم و یا غیرمستقیم از جریان زور و سرمایه بر سینمای جهان حاکم است ولی این دلیل نمی شود که ما زحمتهای ارزشمند افرادی که در مقابل این جریان ایستاده اند را از یاد ببریم و از ان تجلیل نکنیم . از چاپلین بزرگ گرفته تا سینمای نوریالیسم ایتالیا و گدار و تروفو در فرانسه ، از ایلماز گونی در ترکیه گرفته تا بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی در ایران و در بسیاری دیگر از کشورها سینماگران بسیاری که برخی به دلیل همین اندیشه ی ریشه ایشان مهجور مانده اند همیشه هنرمندان اندیشمندی بوده اند که به مردم و ارزوها و رویا ها و خواسته های حقیقی انان پرداخته اند ( کلیت مردم و نه بخش کوچک وابسته به جریان سرمایه ) در زمینه های دیگر هنری هم در ایرن وجهان نمونه های قابل ذکر کم نیستند.

بهرام بیضایی همیشه برای مردمش فیلم ساخته است و حاضر نیست به خاطر پول و منافع شخصی اش حقیقت را پایمال کند چنانچه خیلی ها در سینمای ایران و جهان کردند و مزدش را هم گرفتند .

من به شدت معتقد هستم که کار هر هنرمندی باید مورد نقد و واکاوی قرار گیرد و بیضایی و مهرجویی و هیچکس دیگرهم از این قاعده مستثنا نیستند اما با کدام اندیشه و کدام منتقد می خواهد بیضایی را نقد کند با اندیشه ای مدرن و روبه جلو و انتقادی و یا اندیشه ای کهنه و واپسگرا و بی ازار

منتقدی که به بیضایی خرده می گیرد که چرا در فیلمش به روابط ظالمانه ی حاکم بر جهان در دست سرمایه ( در این اثر سینمای ایران به عنوان بستر ابراز اندیشه قرار گرفته است { 1 } ) تاخته است و از او خواسته است که به جای عصبانیت و انتقاد از این جریانات از خود انتقاد کند !!!!!!! بعد اسم این حرف خود را نقد دانسته و خواستار پاسخی منطقی به نقد خود گشته است. باید خدمت این منتقد مخالف نقد اجتمایی ریشه ای !!! عرض کرد که اقای قادری شما اصولن نقدی نکرده اید که انتظار پاسخ دارید. با این حرف شما خود عملن خودتان را از جرگه ی منتقدان بیرون انداخته اید . اخر این چه منقدی است که مخالفت خود با جریان نقد کاربردی را اشکارا به همگان اعلام می دارد. !!!

بهرام بیضایی به عنوان یک اندیشمند و نویسنده و کارگردان سینما فیلمی ساخته است و حال وظیفه منتقدان راستین ان است که فیلمش را دیده و به نقد و بررسی نقاط ضعف و قدرتش ( اگر قدرتی دشته باشد ) بپردازند نه انکه از کارگردان سینما بخواهند که دست از نقد اجتمایی خود بکشد .

برای خودم و همه ی دوستان ارزوی نگاهی عمیق تر و حقیقت جو را دارم.

اگر دوستان محترم نقدی بر این نوشته ی من دارند حاضرم با کمال میل انرا بخوانم و اگر دلایلی منطقی در رد نظر من نوشته شود امیدوارم هنوز انقدر ذهن حقیقت جویی داشته باشم که بتوانم انرا درک کرده و بپذیرم.

با تشکر مزدک www.mazdakk.blogfa.com

1 - .( در وقتی همه خوابیم سینما بستر این انتقاد ریشه ای قرار گرفته است بعضی ساده لوحانه و برخی مغرضانه گفته اند که دغدغه ی بیضایی تنها مشکل شخصی با یک تهیه کننده بوده است ولی اگر عمیق تر بنگریم خواهیم دید که دغدغه ی بیضایی نه فقط تسویه حساب با یک یا چند تهیه کننده ی نیست بلکه انتقاد او فقط به مقوله ی فیلمسازی هم محدود نمی شود بلکه او سینما را تنها به عنوان بستر استفاده کرده است تا همان حرف و اندیشه ی مخالف جریان سرمایه و زور همیشگی خود را با تکامل یافتگی بیشتر و در قالبی دیگر زده باشد چنانچه در فیلمهاتی دیگرش بسترهای دیگری را برگزیده است )


جمعه 21 فروردين 1388 - 21:56
-2
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

ایا اینکه دستهای سرمایه باعث انحراف هنر از هدف اصلی خود شده اند شعار است !!!!!!!!!!!

حیف استاد بیضایی که کسانی با سواد اندک می خواهند او را نقد کنند. دوستان اگر سوادمان نمی رسد ایا بهتر نیست سکوت کرده و در برابر بزرگی استاد سر تعظیم فرود اوریم. نقد استاد بیضایی سواد بیشتر از اینها می خواهد.


جمعه 21 فروردين 1388 - 23:19
-6
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

با تمام احترامی که برای استاد قائلم به ویژه به عنوان نویسنده، فیلم مزخرفی بود

وقتی تو خوابی
شنبه 22 فروردين 1388 - 21:21
15
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

این نوشته چه قدر خوب سعی کرده بود که ماموریت نیمه تمامه امیر قادری _ لمپن معروف عرصه نویسندگی فیلم ایران رو تمام کنه_ البته به واسطه ابراز احساسات نصبت به بیضایی بزرگ .. اقاقیی که این مطالب رو نوشتی بیضایی کوچکترین نیازی به تعریف تو و امساله تو نداره میتونستی بدون من بمیرم و تو بمیری حرف دلت اونچه که در اعماقه ذهنت میگزره رو بیرون بریزی .. نیازی نبود برایه مطرح کردنه فکرت به این همه بازی و طنازی رو بیاری

فکر نمیکنی علت اصلی نفهمیدنه فیلم بیضایی عدم درک ناتشی از سطح سواد و بینش شما باشه و نه خود اثر ؟ اینکه نقاطه ابهامی در اثر وجود داره که باعثه پیش امدن سوالاته بی جواب در ذهنه مخاطب شده حقیقتا به مخاطب مربوط میشه و یا به سطح موارد نام برده شده از سویه مخاطب که یکیش همه شما باشی ؟

آیا اسرار بر رنگ سیاه لباس افراد خود نشان از هدفی خواص نیست ؟ اصلا این جامعه مرد سالار که شما از آن نام بردی خود معلوله چیست؟

اشاره صاحب اثر به دوبی و وازه خلیج بدون استفاده از لغب یا نام فارس و همچین نام بردن از دوبی مرکز تجاری امارات عربی و وصل کردنه سیاه پوشان با بوتیکهایه چند شعبه اییشان و باز اشاره به اشتهاریان یا به قوله تو اعتباریان به شرکتهایه تجاریش در دوبی و دهلی و تمامه عالم سرمایه داری و از همه مهمتر حظور خواهر درد کشیده نجات شکوندی با بازی زیبایه جلالی تبار و اینکه خود او برایه سیاه پوشان کار میکرده و حال از سویه ایشان به قصد کشت تحته تعقیب است هیچ کدام مفهوم و معنایی را حده اقل در حد اشاره به عنوان سر نخ در ذهنه ببینند بیدار نمیکند ؟و اینکه کدام دستهایه حالا دیگر عیان به اتکا کدام نیرو عامل ایجاد چنین موارد یا موارد مشابه شده اند که خواهر شک وندی سر از دوبی دراورد یعنی همانجا که اشتهاریان و سیاه پوشان در رفت و آمد و تجارت و ... هستند

سیاه پوشان دقیقا وجهی دیگر از سرمایه گزاری هستند که قرار است خاطره مقبول را بر سر کار اورد .. قصد رمز گشایی ندارم که کد گشایی از بیضایی نه کار تو نه کار من و نه کار خیلی بالاتر از توست ...آن هم در شرایطی خاصی که ایران در آن قرار دارد چه گونه بیضایی که روزی مخملباف میخواست با نارنجک بستن به خود او را به جزایه اعمالش برساند سخن خود را از دله هزار تویه نماد ها و سمبلهایه معاصر و اسطوره ها و افسانه ای دیروزی میگزراند و اثری را خلق میکند که تو به اندازه خود نمادهایه ظاهریش را در میابی و ادم حقیری مثل امیر قادری هیچ ازش سر در نمیاورد و ضعیفی مثل من هم دوست دارد تا انجا که میشود بیاموزد اما کسی مثل من هیچ وقت بضاعت فوق اندک خود و نفهمی که ناشی از بیسوادی و نگاهه تنگش است را به پایه اثر نمینویسد

سبکی که چند سال است در سینمایه ایران و پیش از آن در سینمایه جهان مد شده بود و در بسیاری موارد فقط هم در حد تقلید و پی روی از مد دنبال میشد و نه برامده از یک استنباط صحیح مبتنی بر سیر منطقی بین سکانسها و بر پایه درک درستی از مفهمون نهادینه شده در کل اتمسفر اثرکه بر اساسه شکست زمان و مکان و جابه جایی سکانسها به صورتی که داستانی که اکنون روایت میشود میتواند به گزشته مربوط بوده باشد یا آینده و یا داستان از جایی تمام میشود که در اصل شروع شده و ... اینبار بیضایی این شیوه را مبنی بر شکست زمان و مکان نه الزاما دز شکل غیر خطیش در فیلم نامه ارائه میکند به صورتی که پرند پایا یا چکامه چمانی یا بیضایی داستانی منویسد که خوددر آن بازی میکند و داستان قرار است روایتی باشد از زندگی چکامه و در عین حال در مورد سینما و پیوند سینما و زندگی و حقیقتی که عینا به شکل واحد در هر دویشان مستتر استالبته پرند پایا کاملا به این نکته که داستانه چکماه قرار است به موضوعه دوم و در انتها به کل واحد اثر مربوط شوداشراف دارد .. او اصلا میداند که قرار است چکامه بدین صورت حظور داشه باشد تا در انتها توسط سرمایه داران آشنا سلاخی شود همان گونه که بسیاری از دوستانش اینگونه شدند از میانه روایت داستان شکل دیگری میابد و افرادی دیگر قرار است به جایه افراد اولیه حاظر شوند افرادی که قرار است جایه پرند پایا را بگیرند و در اخر حس می کنیمکل ماجرا یا کل اثره وقتی همه خوابیم کاملا ا نوشته شده توسط پرند پایاست با علم به اینکه چه مواردی قرار است بر پرند پایایه حاظر در روایت برود گویی از خواب همراه با کابوسی وحشتناک پریده ایم اثری که هیچ عاملی خارج از اختیار پرند پایا در آن و برایه تغیر داستانش نقشی نداشته و در عین حال که مجموعه اتفاقات میتوواند ماء به ازائه بیرونی و واقعی داشته باشد( که دارد ) ... در اصل آنچه در داستان نقل میشود با حظور کابوسهایی همچون اشتهاریان .. مقبول .. قهرمان دودنگی سابق.. سوهانی ( یکی از تهیه کنندگان و ...) کاملا زاییده ذهنه نویسنده روشنفکرپرند پایاست و او موفق شده هر آنچه که میخواهد و میتواند بگوید _ با توجه به مواردی مثل سانسور _ بازگو کرده و کل داستانه وقتی همه خوابیم را روایت کند . در اصل این حس در ذهن بیننده ایجاد میشود که پرند پایا دقیقا میدانسته قرار است چه وقایعی در داستان روی دهد و با اطلاع از آن وقایع داستانش را روایت کند

مکانی مثل سینمایه تعطیل شده که فصل ما قبل نهایی رو به رویه آن اتفاق میفتد نه تنها نشانه سینما بلکه نشانی از کل فرهنگ و تاریخ این سرزمین و به خصوص آنچه برش در طی این چند دهه رفته است است ... حتی نامی مانند سوهانی با ظاهر متمایزش (از تهیه کنندگان نیرم نیستاانی )اشاره مستقیمیست به نوعه مشخصی از واقعیت وحظور قدرت ... اوست که باید حالا از معنویت و فرهنگ دم بزند یعنی مقوله ای که همواره سنگش را بر سینه میزده اما درست در این لحظه و به پاس داشته مقامه شامخ خاطره مقبول دم از نشاط و تاثیر نشاط برامده از خاطره ها بر جامعه دارد زیرا در شرایط کنونی حظور مقبولها میتواند به صلاحه جوانان که قرار است چرخ اجتماع را بچرخوانند باشد در اصل دست به عوامفریبی میزند آن هم به اتکا سرمایه هایهه اشتهاریان و یا شبه هایه سیاه پوش که در مضار به های اقتصادی بازار را میگردانند

مجموعه عناصری که در هر دو داستان حظور دارد تا حلقه وصله

بینشان باشد کم نیست تا آنها را به هم پیوند زده و در نهایت از ترکیبشان به کلیت اثر رسد اثری واحد که بیدار شدن مان از خوابی که همه درش بودیم را با فصل نهایی یعنی حظور دختر پرند پایا با نسخه ای از شاهنامه به دست ( نسل نو که میتواند پاسبان فرهنگ بر آمده از انسانیت باشد ) نوید میدهد پاره شدن این خواب عمیق زمستانی را و مانند همیشه با امید کار به اتمام میرسد ..

همان گونه که پس از مصیبتهایه بسیار کیان نیمه گم شده خود را یافت یا مسافران بر گشتند همان سفر کردگانی که فرار بود تا ابد زیر خاک رفته باشند اما در حظور چشمان از حدقه بیرون زده دیگران با خود پیروزی بر مرگ چیره شده بر خانه و صاحبانش رو به عنوان ارمغان سفر همراه اوردند یا زمانی که گل رخ پس از آز تخمل آ« همه مصیبت در نهایت به سلامت از قفش سگان گزشت تا انها هم دیگر را بدرند و به واسطه دریده شدن خودشان توسط خودشان زحمت شهر داری را کم کنند

و این بار در همه خوابیم به شکل دیگر زیرا قرار نیست اثر صرفا مرثی ای باشد بر انچه بر سر بزرگان و هویت و تاریخ این آب و خاک رفت بلکه روایتیست که اتفاقا راوی یعنی پرند پایا کاملا به جزء به جزء آ« اشراف محض دارد چون اصلا تمامه اثر چه زندگی چکامه و شک وندی و لبخند و چه اتفاقات افتاده بر سر صحنه را خود نوشته و بر تمانم انها نامی نهاده به نامه وقتی همه خوابیم

در ضمن بیضایی به بهترین شکل ممکن پاسخ اراجیف مانند انچه قادری هایه تا عمقه مغز در خواب فرو رفته و هم فکرانشان در عرصه مطبوعات را داده با حظور کاغذ پا ره هایی به نامه روزنامه و مطبوعات و به کام انهایی که اشتهار دارند به در اختیار داشتنه سر مایه ها و قدرتها و امکانته مختلف که هر روز دروغی را به چاپ برسانند که خوشایند انانی باشد که این گونه میخواهند .. فقط معلوم نیست نویسنده هایه مطبوعاته حاظر در فیلم وقتی همه خوابیم چه قدر از دوستانشان گرفته اند تا از پرند پایا بد بگویند شاید 300 هزار تومان

واقعا فکر میکنی بیضایی را دقیق میفهمید ؟ این جمله مخاطب از پیش تاین شده ای نداره اما انچه مسلم است اینه که برایه فهم بیضایی چه قدر باید سواد داشت یا چه قدر باید قلب سوخته داشت ؟ از سوختن که حرفی نمیزنم چون هر فیلم استاد به شدت آ تـش به جان مخاطبش میزند چه موافق چه مخالف .. البته بیشتر برایه مخالف که چه طور در آینه بیضایی رویشان را میبینند اما اینه را میشکنند از سواد هم که هیچ نگویم بهتره واقعا برایه نقد بیضایی لازم نیست به اندازه حده اقل یک صدم او دانش داشت ؟

حالا خیلی خنده داره یه بیسوادی مثل قادری از بیضایی ایراد بگیره واقعا خنده داره آدمی که سر و تش رو بزنی بیشتر به شیپور چی هایهه جایگاه تیفوسیهایه استادیوم ازادی شبیهه با صورت رنگ شده به وقت داربی حالا شیپور چی شهر شده منتقد بیضایی

کسی هم نیست بگه بچه برو برا هم قدت عرض اندام کن که اقلا باورشون بشه یکیهستی که دغ مرگ نشی


شنبه 22 فروردين 1388 - 23:35
-1
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

فیلم بسیار ارزشمندی در تاریخ سینمای ایران

kami
يکشنبه 23 فروردين 1388 - 1:8
-2
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

این بدترین فیلم ایرانی بود که من در چند سال گذشته بعد از حکم , رییس و یکی دو تا دیگر دیده ام ( البته بنده سعادت تماشای چارجنگولی , اتش بس , ده رقمی و چند تای دیگر را نداشته ام ) . وقتی همه خوابیم فیبمی در سطح سینمای امیتا باچان و امیر خان است نه بیشتر نه کم تر ( کدام کم تر ؟!!!)

محمدرضا
يکشنبه 23 فروردين 1388 - 6:29
-1
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

"وقتي همه خوابيم" من را ياد خودم و واقعيتاي تلخ جامعه امروزم انداخت. داستان وقتي همه خوابيم را به نوعي در زندگي به دفعات زياد در مورد خودم ديده‌ام.

و بايد بگم كه وقتي فيلم را در سينما ديدم، به ناگاه تنها چيزايي كه برايم تداعي شد اتفاقات ناراحت كننده اي بود كه در اين همه سال از اطرافيانم به عنوان هديه دريافت كرده بودم. از دوست گرفته تا همكار و غيره

فيلم فوق‌العاده‌اي بود.

ستاره
يکشنبه 23 فروردين 1388 - 6:48
-6
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

متن نقد را پرینت گرفتم و با دقت خواندم. از نظر اصول نقد سعی شده بود به دور از احساسات شخصی، هم جوانب مثبت را در نظر بیاورد و هم نکات منفی را با احترام برای خواننده باز کند.

به عنوان کسی که فیلم را پسندیده بود، بعد از خواندن این مطلب متوجه شدم چرا فیلم را دوست داشتم و چه باید می شد تا آن را بیشتر دوست داشته باشم.

ممنون آقای نوری پرتو


دوشنبه 24 فروردين 1388 - 10:36
3
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

فیلم رو دوست داشتم. نه اذیتم کرد و نه در مقابل نفهمیدنش گیج و عصبانی شدم. شاید آخرش تو صحنه رستوران خیلی رو حرف زد ولی داستان و بازی هاش رو خیلی دوست داشتم. باهاشون راحت بودم و دردشون و حرفشون رو می فهمیدم حتی با اینکه سینمایی نیستم.


دوشنبه 24 فروردين 1388 - 22:56
3
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

واقعن تاسف اور است که چه کسانی با چه سوادی دارند درباره ی استاد بی نظیر سینمای ایران قضاوت می کنند. افسوس و صد افسوس


دوشنبه 24 فروردين 1388 - 22:59
-3
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

از نوشته کاربر " وقتی تو خوابی " واقعن خوشم اومد . درود بر شما

من هم تقریبن همین نظر را داشتم . باز هم برایمان بنویس رفیق


سه‌شنبه 25 فروردين 1388 - 16:19
7
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

با وجود طولانی بودن و حالت تئاتری داشتن فیلم، ولی کاملا درست شرایط الان جامعه ما را ترسیم کرده بود. از آقای بیضایی ممنونم

جواد تیرداد
چهارشنبه 26 فروردين 1388 - 6:11
-1
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

کاربر " وقتی تو خوابی " به نکات بسیار جالبی اشاره کرده بودند . امیدوارم که افرادی که که درباره ی استاد می نویسند دارای حداقل سواد باشند ولی در بیشتر موارد اینطور نیست

الناز
دوشنبه 7 ارديبهشت 1388 - 17:18
-15
موافقم مخالفم
 
مرثیه¬ای برای پرند پایا و فیلمنامه¬اش

ساخته اخر استاد شاهکاری دیگر در سینمای ایران و البته لرزاننده تن خواب رفته ها

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���