سینمای ما- یک کاربر ناشناس سایت "سینمای ما" که با وجود دعوت به افشای هویتش برای همکاری با سایت و راه اندازی بخش طنز سینمایی حاضر نشد از پس پرده بیرون بیاید، ولی انگار با استقبال خوب خوانندگان و کاربران از نوشته قبلی اش سر ذوق آمده و قصد دارد هر از گاهی با یک نوشته طنز ما و شما را بخنداند. دومین نوشته این کاربر خوش ذوق سایت را بخوانید:
دومین بیانیهٔ جمعی راجر ایبرت، دیوید بوردول، دیوید تامسن، جاناتن رزنبام و...
به قلم شیوای «؟؟؟»
ماها ضمن اعتراض به اینکه چرا هی ما را مجبور میکنید کار و کاسبی خودمان را ول کنیم و دکان را بسپریم دست شاگردمان (که هم دستاش کج است و هم سرش به هواست و هم دهنش لق است و هم پایش بو میدهد) و در برابر اتفاقهایی که در سینمای مملکت شما میافتد واکنش نشان بدهیم، توضیح چند نکتهٔ غیرضروری را لازم دیدیم:
۱. ماها به عنوان حامیانهای همهٔ فیلمهای ارزشمندناکدار، برای حمایت از فیلم مظلوم «تز» که عدهای آدم ارزشمندناکدارستیز بیمرام حسود از سر مخالفت با آن برآمدهاند اعلام میکنیم که تصمیم گرفتهایم با ازخودگذشتگی و فداکاری تمام، از سرمایهٔ شخصی خودمان از محل مالیاتهای مردمی (که داروغهٔ ناتینگهام نقش بسزایی در جمعآوری آنها داشته و همین جا از زحمات بیدریغ ایشان تشکر میکنیم)، به همهٔ تماشاگران این فیلم با قرعهکشی جایزه بدهیم. همینطور قرار شده در آغاز هر سانس، از میان رهگذرانی که همان موقع مشغول تردد از مقابل سالنهای سینمای نمایشدهندهٔ فیلم هستند، به شکل تصادفی و بدون هیچ تبعیضی در وهلهٔ اول به زبان خوش و در صورت لزوم با استفاده از هر نوع تمهید ضروری، به تعداد لازم برای پر شدن سالن سینما جمعآوری و به درون سالن هدایت شوند.
همین جا مجدداً تأکید میشود که این فیلم با حداقل امکانات و بودجه ساخته شده و در تبلیغاتش هم مجبور شده به حداقلها بسازد، جوری که حتی این امکان را نیافته که به هر یک از تماشاگرانش لااقل یکی یک ماشین بنز یا ویلای شمال هدیه بدهد. این درد را به کی بگوییم؟ آیا واقعاً این حداقل ممکن نیست؟ (این راجر دلنازک ما باز اشکش درآمد. دیوید جان، آن آواز «عمله دسته دسته» را برای راجر بخوان. همیشه این آواز آرام ش میکند. اگر آرام نشد شیشهشیرش را به او بده.). این فیلم در مراحل ساختاش با مشکلات مادی عدیدهای مواجه بوده، جوری که کارگردانش به علت سوءتغذیهٔ مفرط ناشی از گرسنگی ناشی از کمی بودجه، حتی رمق و توان کات دادن را هم نداشته و به همین دلیل است که میبینید بعضی از سکانسهای فیلم انگار تا ابدیت و یک روز بیشتر طول میکشند. حتی بازیگران فیلم بدون دریافت دستمزد و فقط به عشق همکاری با فیلمسازی معتبر و سرشناس و جهانی در فیلمی که هرگز فراموش نخواهد شد (طبیعی است که چیزی که به خاطر سپرده نشود خب فراموش هم نمیشود دیگر)، بازی در فیلم را ادامه دادند.
شاید این پرسش برای شما پیش بیاید که فیلمی که در چنین شرایط دهشتباری ساخته شده و هیچ نوع حمایتی از آن نشده و نمیشود چهطور پولش میرسد که به همهٔ تماشاگرانش جایزه بدهد. خب، سؤال کاملاً منطقی و بهجایی به نظر میرسد ولی شما بیجا میکنید که همچین سؤالی برایتان پیش میآید، میخواهیم صد سال سیاه پیش نیاید، چون ما به این سؤال جواب نخواهیم داد و در اینباره هیچ حرفی نخواهیم زد و نظری نخواهیم داد. اگر راستش را میگویید بروید از خود فیلم بپرسید. ما کلاً در برابر هیچیک از سؤالهایی که از نظر شخصی افراد سرچشمه بگیرد خودمان را موظف به پاسخگویی نمیدانیم. اگر زورتان میرسد مجبورمان کنید (هه هه! دیدید عمراً زورتان نمیرسد؟). هر وقت شما اینقدر ادب و نزاکت پیدا کردید که سؤالهایتان را بتوانید بر اساس نظرهای شخصی اشخاص شخیص و متشخص دیگر (یعنی خود ما) بپرسید آنوقت قابل این میشوید که جوابتان را بدهیم. پیش از آن عمراً. اصلاً شما اینطور فکر کنید که ما با ازخودگذشتگی تمام، بخش قابل توجهی از اموال عمومی را حیف و میل کردیم. شما هم اگر میتوانید همین کار را بکنید. (عمراً! هه هه!) تا چشم حسود کور شود.
۲. ماها کاملاً از نامهٔ مقام محترمی که از دراکولا در برابر حملههای مغرضانه به دفاع از ایشان، دفاع کرد، دفاع میکنیم؛ حملههایی که در قالب اخراج فیلمسازی ارزشمندناکدار از جشنوارهٔ کن سولقون انجام گرفت. ما میگوییم که همهٔ این افراد ارزشمندناکدارستیز، دشمن سینما هستند چون اگر دراکولا نبود کلی از فیلمهای درخشان تاریخ سینما ساخته نمیشد. مثل دراکولا (ساخت آمریکا)، دراکولا (ساخت انگلستان)، دراکولا (محصول آلمان غربی سابق)، دراکولا (محصول آلمان شرقی سابق)، دراکولا (محصول آلمان جنوبی سابق: برازجان فعلی)، داش اسمال در نیویورک (محصول ایران)، دراکولا (محصول ایتالیا)، دراکولا (محصول فرانسه)، دراکولا (محصول انگلستان) و... باز هم بگوییم یا متقاعد شدید؟
۳. ماها کاملاً از اقدام نیکپندارانهٔ آقاضیا مبنی بر اینکه همهٔ عواملی که میخواهند سر صحنهٔ فیلم بروند باید اول در خانهٔ آنها سُک سُک و با ایشان هماهنگ کنند حمایت میکنیم. این اقدامی است کاملاَ منطقی و درست و انسانی که باعث میشود دیگر کسی به اعتبار عمو و دایی و خالهاش نتواند وارد کار سینما شود... همینطور عمهاش. در مورد دلایل درست بودن این اقدام هم ترجیح میدهیم توضیحی ندهیم و نظری هم ندهیم. طبعاً دلایل کاملاً متقن و محکم و متقاعدکنندهای داریم ولی دلمان نمیخواهد توضیحی بدهیم. دلمان نمیخواهد دیگر. مجدداً اگر زورتان میرسد مجبورمان کنید (هه هه! عمراً!).
۴. پیشاپیش از فیلم بعدی کارگردان ارزشمندناکدارانهٔ فیلم «تز» دفاع میکنیم. شاید ندانید که ایشان اوایل ماه آینده قرار است فیلم دومشان را بسازند دربارهٔ یک استاد بیعفت دانشگاه که مدام دنبال یکی از دانشجویان دخترش راه میافتد ولی میفهمد که دختر در توطئهٔ زشت و شومی درگیر شده که یک پایش در موساد است و یک پایش در سیا و یک پایش هم در سازمان مخوف و جهنمی «کشت و برداشت غلات و حبوبات» و یک پای دیگرش که تازه بو هم میدهد در پنتاگون است، یک پایش را هم برای پا دادن به این و آن به کار میگیرد و یک پای دیگرش هم متأسفانه لب گور است (اینکه این توطئه دقیقاً چند پا دارد یکی از تعلیقهای فیلم است و تعلیق آن در حدی است که حتی خود کارگردان هم از آن دقیقاً مطلع نیست ولی چندی پیش در مصاحبهای مژده داد که از طریق مجراهای خاصی دارد به سرنخهایی دربارهٔ این قضیه دست مییابد. ظاهراً یکی از دوستان صمیمی ایشان که از پزشکان بسیار معروف و فوق تخصص کلیه و مجاری دفع ادرار است در این جریان بسیار کمک کرده). فعلاً خدانگهدار. باشد تا دفعهٔ بعد که بار عظیم دیگری را از دوش سینمای ایران برداریم. راجر هم دست تکان میدهد و دیوید هم ماچ میفرستد. جاناتان، آن کاری که تو داری با انگشت شستات میکنی توی ایران معنی بدی میدهد؛ نکن بچه.
خوانندگان عزیز مطمئن باشید که آینده دارد به سینمای ایران لبخند میزند و از جایی که ما ایستادهایم این لبخند کاملاً پیداست. البته نمیدانم. الان از نزدیکتر که نگاه میکنم انگار دارد عُق میزند. به هر حال یک چیزی دارد میزند دیگر. مگر شما جزئیات همه چیز را باید بفهمید؟!