آخرین مقاله امیر قادری درباره همه حاشیه‌ها و جنجال‌ها درباره بهرام بیضایی و فیلمش در جشنواره فجر؛
این جا چه قدر ساکت است...

سینمای ما - امیر قادری:

«من فکر می‌کنم و مردم دنیا عینک ذره‌بینی زدن که فکر من رو بخونن.»
بوچ در بوچ‌ کسیدی و ساندنس کید (جرج روی هیل، 1969)


- کنار گذاشته بودم دو سه موضوع را برای امسال ماهنامه فیلم که بهاریه بنویسم. یکی اش درباره عاشقانه‌های تاریخ سینما بود و باقی‌اش خاطراتی که امیدوارم یک روز بنویسم و الان موضوع‌شان را بگویم لطف‌‌اش از بین می‌رود. و روزی می‌نویسم، وقتی شهر این قدر آلوده نباشد. که همه جا را سوء تفاهم برنداشته باشد. که یکی درست و حسابی بخواند‌شان، نه مثل این روزها که همه دارند پاسخ می‌دهند و گله می‌کنند و شرمسار می‌شوند از مطالبی که در طول جشنواره فجر برای آقای بهرام بیضایی و فیلم‌اش نوشته بودم. مشکل من اما این است که انگار کسی آن یادداشت‌ها را نخوانده، چون در تمام جوابیه‌ها، هیچ نشانی از پاسخ به سوال‌های مطرح شده در آن نوشته‌ها نیست. بیش‌تر اشاره شده که ما بی‌سواد و بی‌ادبیم و این که مثلا ادبیات ورزشگاهی را به سینما آورده‌ایم. و هیچ کس قرار نیست به سوال‌هایی که درست یا غلط در آن نوشته‌ها مطرح شد، پاسخ بدهد. آن بهاریه‌ها و خاطرات را بالاخره روزی می‌نویسم. در شرایطی که همه جا را سوء تفاهم برنداشته باشد. که هوا این قدر آلوده نباشد. که لااقل یکی مطالب را بخواند. سعی کند حرف‌مان را بفهمد.


- راست‌اش وقتی داشتم آن یادداشت‌ها را می‌نوشتم، انتظار هر جور واکنش‌ای را داشتم جز پیش کشیدن ماجرای شکستن حرمت استاد و بی‌حرمتی ما. باور کنید هنوز هم منتظرم. آن مقاله‌ها وجود دارند و چاپ شده‌اند. می‌خواهم مصادیق بی‌ادبی‌مان را ببینم و این که کجا بد حرف زده‌ایم. انتظار داشتم پاسخ‌ها را بشنوم. تا وارد بحثی بشویم که به بهانه‌اش بتوانیم حرف‌های‌مان را بزنیم. که جز صادر کردن حکم بی‌ادبی و بی‌سوادی ما، (این دفعه البته خوشبختانه هنوز کسی ننوشته که پول گرفته‌ایم تا درباره بیضایی این طوری بنویسیم) مدافعان فیلم و فیلمساز، درباره چیزی بنویسند که نوشته بودیم. این قدر که برای همه حرمت نوشته و نقد فیلم و فیلمساز مهم بود، که آن چه نوشتیم مهم نبود. درباره فیلم بیضایی هم که همین را گفته بودم. انگار تمام هدف مبارزه است. با کی و چی معلوم نیست و مهم نیست. پس به‌ام حق بدهید اگر فکر کنم این مبارزه‌ای است برای حفظ جایگاه و طبقه، تا بحث درباره آن چه مطرح کرده بودیم.


- اتفاقا وقتی داشتم آن یادداشت‌ها را می‌نوشتم، برای این که بحث منحرف نشود، برای این که به نظرم در یک رسانه عمومی حق‌اش را نداشتم، حواس‌ام بود که بحث را خصوصی نکنم. که وارد حریم زندگی خصوصی کسی نشوم. که تا جایی که می‌شود درباره خود فیلم و کارنامه فیلمساز بنویسم. درست یا غلط هر چه نوشته‌ام، درباره خود فیلم است و آن چه از سینما می‌دانم. در آن‌ها هیچ اشاره‌ای پیدا نمی‌کنید به رابطه‌های داشته یا نداشته فیلمساز با کسی یا چیزی. اگر نقل قولی بوده، همان‌‌هایی است که بیضایی در جلسه مطبوعاتی بعد از نمایش فیلمش گفت. حتی فکر می‌کنم چیزی درباره منتقدان علاقه‌مند و هواداران‌اش هم نگفتم. برایم فیلم مهم بود و تفکر فیلمسازش. و حالا بازتاب‌ها و جوابیه‌ها را بخوانید. مقایسه کنید لحن‌اش را و ارجاع‌هایی که داشته‌اند و برخوردهایی که کرده‌اند.


- بعد از همه جالب‌تر این ماجرای وارد کردن ادبیات ورزشگاهی به متون نقد ادبی بود. جمله تبلیغاتی خیابان‌های پایین شهر مارتین اسکورسیزی (که می‌دانم بارها نقل‌اش کرده‌ام) این است که: «جایی که گناهان انسان پاک می‌شود، کلیسا نیست؛ خیابان‌های پایین شهر است.» و راست‌اش ما به این باور داریم که فاصله‌ای میان آن چه در کتاب‌هاست با آن چه زندگی می‌کنیم، وجود ندارد. که ورزشگاه همان قدر مهم است که سینما. که اگر بد بود هیچ کدام‌اش را نمی‌رفتیم. که فقط این نیست که شاید بخشی از آن چه در ورزشگاه فریاد می‌زنیم، به عنوان نقد سینمایی هم بنویسم. برعکس‌اش هم صادق است. آن چه در نقد سینمایی گفتن‌اش را در شان خودمان نمی‌دانیم؛ در ورزشگاه هم تکرارش نمی‌کنیم. برای من از جهتی تماشای فیلم کنسرت 2007 گروه میوز در استادیوم ویمبلی، شاید فرقی با دیدن یک فیلم خوب نداشته باشد و باور داریم که اگر آگاهی شکل می‌گیرد از درون همه این‌هاست. از زندگی که هر لحظه‌اش را می‌شود به شکلی تجربه کرد. که نمی‌توان بین سطح و عمق‌اش، تمایز و تفاوتی قائل شد. یا آدم فهمیده‌ و باتجربه‌ای هستی یا نه. که اگر هستی آن وقت می‌شود بروزش را هر جایی و به هر شکلی به تماشا نشست. ایراد می‌گیرند که همان جوری می‌نویسیم که حرف می‌زنیم. خب به نظرم، شجاعت‌اش را داریم. چون می‌توانیم از حرف‌مان دفاع کنیم. که آن چه را لذت‌اش را می‌بریم، همان چیزی است که قدرش را می‌دانیم و شان‌اش را حفظ می‌کنیم، که آگاهی‌مان را افزون می‌کند. که می‌توانیم هم از بازی محمدرضا گلزار در آتش بس و بهرام رادان در ساقی خوش‌مان بیاید و هم جک بلک در مدرسه راک و هم شون کانری در رابین و ماریان (که هیچ جوری از دست‌اش ندهید) و مارچلو ماسترویانی در شب‌های روشن. و البته در هر کدام از این انواع فیلمسازی، تشخیص خوب و بدش کار آسانی نیست. باور نمی‌کنیم که بین آثاری که به هنری و مستقل و جدی معروف شده‌اند، فیلمفارسی نداشته باشیم. و در فیلمفارسی‌ها چیز با ارزشی یافت نشود. همین است که وقتی بیضایی در جلسه نمایش بعد از فیلمش بین بازیگر تئاتری و بازیگر تجاری فاصله می‌گذارد و ارزش گذاری می‌کند، باور نمی‌کنیم. به نظرمان می‌رسد این یکی دیگر از همان فاصله گذاری‌هاست. چیزی در مایه فاصله ایجاد کردن میان کلیسا و خیابان و خلاصه همان شعار تبلیغاتی خیابان‌های پایین شهر. و این محدودیتی است که راست‌اش ما درک‌اش نمی‌کنیم. اگر فاصله‌ای میان حرف‌ ما و صفحه کاغذ وجود داشته باشد، به نظرم مشکل از جای دیگری است. وگرنه آن چه را که نمی‌نویسیم، سعی می‌کنیم حرف‌اش را هم نزنیم.


- ادعا نمی‌کنم البته که به این مرحله رسیده‌ام، ولی فکر می‌کنم تلاش برای حصول چنین تجربه‌ای، که رسیدن به چنین لذت صادقانه‌ای، خیلی سخت‌تر و البته جذاب‌تر از کشف مثلا نمادها در فیلمی مثل وقتی همه خوابیم است، و سر دادن ندای آن مبارزه همیشگی با پول و قدرت. که باور کنید پی بردن به تمام نشانه‌هایش در وقتی همه خوابیم، کار دشواری نیست. اما سوال من این جاست که این مبارزه همیشگی، چه قدرش صادقانه و اگاهانه بوده و این مبارزه گاهی کور، آیا همیشه به توسعه و پیشرفت این سرزمین کمک کرده است؟ یا بیش‌تر به کار ساخت اسطوره‌هایی آمده که دیگر نمی‌شود به‌شان دست زد. که مدام منت فیلم نساختن‌شان را سر کشورشان می‌گذارند. حرف‌ها ما این بود؛ به اضافه آن چه از تندترین بخش یادداشت‌هایم در دوران جشنواره فجر و درباره این فیلم می‌خواهم این جا نقل کنم. صادقانه تندترین بخش‌اش را تا بخوانید و بتوانید قضاوت کنید. این همان لحنی است که درباره‌اش صحبت می‌کنند و بحثی که دغدغه‌ام بود و هنوز هم هست و ظاهرا کسی دوست ندارد درباره‌اش حرف بزند:
«راه لذت بردن از «وقتی همه خوابیم» تنها یک چیز است؛ این که سراغ روش درمانی همیشگی استاد برویم: همه را محکوم کنیم به جز خودمان. تقصیر را گردن همه بیندازیم و ردای بی‌گناهی و سواد و فرهنگ به تن کنیم. این تنها راهی است که می‌توانیم آرام شویم. «وقتی همه خواب بودیم» فیلم محبوب بیماران روشنفکری ایرانی است. یک جور بیماری که در آن فرد، گناه و مسئولیت را از روی دوش خود، به سمت دیگران و تاریخ و سیستم پرتاب می‌کند. پس تخریب و مبارزه، به هر شکل و وسیله و سطح درک و سوادی مجاز می‌شود. مبارزه کن و فریاد بزن و از شرایط اوضاع گله کن. بیش از آن که نتیجه مهم باشد، این فرصتی است برای تو تا کسی زره آهنین‌ات را بالا نزند. که کمبودهای خودت را نبیند. به همین دلیل، ارزش روزمرگی از بین می‌رود - این که استاد در جلسه مطبوعاتی فیلم‌اش می‌گوید نوکر روزمرگی نیست، نباید هم باشد. چون این درست همان جایی است که انسان با خودش و با دیگر مردم رو به رو می‌شود. جایی که باید از حصار تاریخ و فرهنگ و اسطوره و کتاب‌‌های قطور بیرون بیاید و رو به روی بقیه بایستد. سوء تفاهم نشود. قرار نیست از بی‌سوادی دفاع کنم. باید خواند و خواند و خواند. اما چنین سوادی، تا وقتی یک جور تجربه زندگی روزمره را دربرنگیرد، تا وقتی خود فرد را در کنش و واکنشی دائمی با جامعه‌اش قرار ندهد، سواد ناکاملی است. واقعی نیست. نتیجه‌ چنین آگاهی محدودی پس از سال‌ها، می‌شود فیلمی که در آن سازنده‌اش از عالم و آدم کینه به دل دارد. که می‌خواهد انتقام زندگی نکرده‌اش را از همه، و به خصوص از تماشاگرش بگیرد. باز به همین خاطر است که وقتی بعد از جلسه نمایش فیلم، از استاد می‌پرسند که چرا شخصیت‌هایش این طوری حرف می‌زنند، در می‌آید که: «چون لاتی حرف نمی‌زنند. همان طور که من لاتی حرف نمی‌زنم.» این واکنش برای‌تان آشنا نیست؟ این همان بیماری و کمبود همیشگی ما نیست؟ که انگ بزنیم و اسم بگذاریم و داخل یک گنجه بگذاریم و درش را هم ببندیم؟ که اسم‌اش را بگذاریم «لات» و باقی ملت هم که باید دور شوند و کور شوند. چون اگر بخواهند بروند طرف‌اش، اسم‌اش لات بازی است، اگر دوست‌اش نداشته باشند، یعنی فرهنگ را دوست ندارد، یعنی سواد را دوست ندارند. یعنی این که از لات بازی خوش‌شان آمده است. از همه مهم‌تر یعنی استاد را دوست ندارند. از ارجاع‌های اساطیری فیلم‌های بیضایی حرف می‌زنند و کسی حواس‌اش نیست که این وسط اسطوره اصلی خود فیلمساز است. اسطوره‌ای که قرار نیست کسی به‌اش دست بزند. . این‌ نگرش اسطوره‌ای عوض این که شادمان کند، غمگین می‌کند، عوض این که وجدان‌مان را سبک سازد، به زنجیر می‌کشاندمان، عوض این که زندگی ببخشد، جان می‌گیرد. و یکی بالاخره باید به استاد قدیمی بگوید که جستن راه رهایی و شادی، اتفاقا محتاج طی طریق سخت‌تر و آزارهای بیش‌تری است. مسیری است که در آن اول باید با وجود و بروز خودمان رو به رو شویم. عوض این که کناری بنشینیم و تباهی و درد و مصیبت و معصیت را در دیگران ببینیم و نچ نچ کنیم. اعتراض و مبارزه و افشاگری «وقتی همه خوابیم»، روشنفکری از این نوع، بعید می‌دانم که بتواند چیزی را (به جز مجسمه بی‌خدشه خود استاد) بسازد. چنین نفرتی بعید می‌دانم بتواند چیزی را درمان کند. گاف‌های روایی و ساختاری فیلم چطور در پناه چنین اسطوره‌سازی و فرهنگ‌نمایی در امان می‌مانند. در این شرایط دیگر کسی در این باره صحبت نخواهد کرد که بازی مژده شمسایی و علیرضا علوی‌تبار روی پرده تاثیر خوبی ندارد. که سلیقه استاد برای ساختن تیپی که شقایق فراهانی اجرایش می‌کند، چه قدر لوس است. دقت کنید: لوس. که ایده شروع شدن یک فیلم در فیلم از طریق خود نمایش و نه پشت صحنه چه قدر تکراری است و وقتی این قدر طول می‌کشد، چطور تماشاگر را سردرگم می‌کند. که این روش و ریتم ارائه اطلاعات، فقط آدم را عذاب می‌دهد. (هیچکاک حرف‌های به درد خوری در این باره دارد که وقتی تماشاگر نتواند اطلاعات را به خوبی دریافت کند، چطور از حوزه تاثیر فیلمساز خارج می‌شود) که تکرار همان صحنه‌های قبلی، یک بار دیگر با بازیگران تازه، چه گونه مسیر پیشرفت فیلم را در دست‌انداز می‌اندازد. متاسفم آقای بیضایی. اما به نظرم روزگار تغییر کرده‌ است. که دوربین‌ها روشن شده‌اند. که در مسیر جریان آزاد زمان و اطلاعات، دیگر نمی‌شود چیزی را در حصار کتاب‌خانه و تحسین‌ دور و بری‌ها و ادعای فرهنگ و سواد پنهان شده در دل یک جور مقدس‌نمایی و انگ زدن به دیگران پنهان کرد. که باید نور فلاش‌ها و حضور دوربین‌ها را تحمل کرد. در روزگاری که دانش به جسم سیالی تبدیل شده که می‌لغزد و نفوذ می‌کند و نه فقط در طیف و طبقه محدودی، که در زندگی روزمره و در میان مردم پخش می‌شود.»


- این‌ها به نظرم تندترین بخش از یادداشت‌هایم بود. و چون بخشی از این بازتاب‌ها در مجله فیلم چاپ شده بود که اصل‌اش در این مجله موجود نبود، مجبور شدم دوباره نقل‌‌اش کنم که بخوانید و قضاوت کنید. این‌ها می‌تواند درست باشد یا غلط. می‌تواند حرف‌هایی سطحی باشد یا عمیق. شما می‌توانید وقتی همه خوابیم را دوست داشته باشید یا نه. اما همین است که هست. و حرف‌های ما هم درباره فیلم است. و این که نسل قبل به جای یک جور قیم مآبی، عوض این که خوب‌ها و بدهای‌مان را سوا کنند، اجازه بدهند حرف‌مان را بزنیم. اگر خوب نبود، اگر باد هوا بود و حرف بی‌فایده بود که خودش بر باد می‌رود و نشانی ازش نمی‌ماند. روزی روزگاری هوشنگ گلمکانی از من پرسید نگران نیستم که همان رفتاری که با پیشینیان می‌کنم، نسل آینده روزی سر خودم درآورد؟ که گفتم: این خیلی طبیعی است که نسل‌های بعدی آن چه را نوشته‌ام قبول نداشته باشند. که گاف‌هایش را پیدا کنند. اما امیدوارم جوری زندگی کنم که خود من هم همراه آن‌ها به همه این اشتباه‌ها برسم. که در ان «لحظه» همراه آن‌ها مچ خودم را بگیرم. آن وقت بار دیگر می‌توانیم همراه همدیگر زندگی تازه‌ای را شروع کنیم. همان جور که ما در این سال‌ها سعی کردیم چنین کاری بکنیم. و راست‌اش رفتن به فضای اینترنت و راه انداختن سایت سینمای ما هم گامی در همین مسیر است. آن جا همان قدر نویسنده‌ها می‌توانند حرف‌شان را بزنند که مخاطب‌های‌شان. در همین روزهای اخیر حجم حمایت‌ها از بیضایی و فیلم‌اش در سایت، خیلی بیش‌تر از مخالفت‌ها بوده. اما این مسیری است که طی کردن‌اش دست ما هم نیست. اقتضای روزگار نوست.


- به این ترتیب در میان تمام این بازتاب‌ها، آن چه را که فکرش را می‌کردم، تکرار شد. انگ زدن، طبقه‌ بندی کردن، تلاش برای کنار گذاشتن، قیم مآبی و قضاوت مدام در سطح سواد و ادب افراد، برای تغییر معنای حرف‌ها و کلمات، تغییر مسیر بحث و حتی نسبت دادن چیزهایی به ما که اصلا ننوشتیم. به خصوص می‌خواهم برای رفع یک سوء تفاهم میان همکا‌ران‌ام، به نکته‌ای اشاره کنم در مطلب آقای کریمی که من گفته‌ام اولین بار تاثیر نقد سینمایی از فلان جلسه مطبوعاتی شروع شد و این‌ها. خب من نوشته بودم تاثیر در سال‌های اخیر. وگرنه دوران دوایی و وجدانی که هیچ، در اواخر دهه 1360 و اوایل 1370 و در همین مجله فیلم، تاثیر نقد فیلم به چنان جایگاه غبطه‌انگیزی رسید که باعث شد به نظرم مطالب سینمایی، به تاثیر گذارترین گونه ادبی در یکی دو دهه اخیر تبدیل شود. گاهی حتی موثرتر از شعر و رمان. و خوشبختانه هنوز هم هست. به هر حال تمام آن نوشته‌ها موجود است. می‌شود برگشت و لحن آن چه را که ما درباره فیلم، و تاکید می‌کنم نگاه و کارنامه سینمایی یک فیلمساز، نوشتیم؛ مقایسه کنید با لحن مطالبی که درباره‌ام نوشته شد و نه البته درباره آن چه درباره فیلم آقای بهرام بیضایی نوشته بودم. و این که حدود این نوشته‌ها تا کجا می‌رفت و اجازه نوشتن تا چه مرزی را به خود می‌داد.


- من البته از جایم تکان نمی‌خورم. در این سال‌ها چنین برخوردهایی را (البته در ابعاد بسیار کوچک‌تری) زیاد تجربه‌ کرده‌ام. که نمونه‌ای‌ترین‌اش برخوردهایی بود که سر مطلب ضد چاپلین به راه افتاد، و به نظرم بعضی استدلال‌های من برای دوست نداشتن چاپلین همان‌هایی است که به خاطرشان وقتی همه خوابیم را دوست نداشتم. برای من این ادامه همان راهی است که از سال‌ها پیش آغاز کرده بودم. همان کودکی که در به در به دنبال یک وی اچ اس قدیمی رنگ و رو رفته از آقای لینکلن جوان می‌گشت. که مدام منتظر بود تلویزیون یکی از عصرهای غم‌انگیز جمعه‌، یک بار دیگر خاطرات خانوادگی والریو زورلینی را پخش کند. که مجله فیلم سر ماه دربیاید. که مطلب یادت هست شماره 100 هوشنگ گلمکانی و اشاره ایرج کریمی به کانون معنا در دکتر ژیواگو و نقدی را که مجید اسلامی بر مثلا داستان سر راست دیوید لینچ نوشت را بخواند. که سر موقع به جلسات نمایش‌ تک تک کانون فیلم‌های ریز و درشتی که همه عمر دنبال‌شان می‌گشت برسد. که یک نسخه تر و تمیز تازه از به پول دست نزن ژاک بکر گیر بیاورد. و نخستین تریلر فیلم تازه مایکل مان را از اینترنت روی هوا بزند. که همین دیشب بود، با آن نمایی که جانی دپ با پالتوی بلند و اسلحه، از روی نرده‌ها به طرف لنز دوربین می‌پرد که انگار اسلوموشن است و در واقع نیست. اما تمام این‌ها قرار نیست ربطی داشته باشد به این که درست یا غلط فکر نکنم وقتی همه خوابیم ربطی به آن سینمایی که دوست دارم، ندارد؛ و دیدگاه سازنده‌اش، نه تنها کمکی به توسعه و پیشرفت این سرزمین و مردم‌اش نمی‌کند، که آن را عقب هم می‌راند. و اتفاقا خودش را مخالف همان نوع ساده‌انگاری نشان می‌دهد که از آن سرچشمه می‌گیرد. هر چیزی جایگاه خودش را دارد و اصلا چرا باید همه چیز را با هم قاطی کنیم.
- پس لطفا اجازه بدهید. نگذارید همان فاصله‌ای که میان شما و نسل‌های قبل‌تان افتاد، بین ما و شما هم بیفتد. امیدوارم بفهمید حرف ما چیست، که آن وقت می‌توانیم با هم بحث کنیم. ولی این طوری به هیچ جا نخواهیم رسید، با نسبت دادن کلماتی به ما که هیچ وقت در بحث‌های‌مان راجع به فیلم به کار نبرده‌ایم. با جدا کردن ما از خودتان. با جدا کردن خیابان از کلیسا. با جدا کردن ورزشگاه از سینما.


-
این ماجرای خیابان و کلیسا هنوز ادامه دارد. ساعت یک و نیم است و ادی تند دست و وردست‌اش چارلی از «خیابان» می‌گذرند و در سالن ایمز را باز می‌کنند و پا داخل سالن می‌گذارند. بعد چارلی درمی‌آید که:
- چارلی: چه قده ساکته.
- ادی: شبیه کلیساست. کلیسای تیغ‌زنای خوب.
- چارلی: واسه من که شبیه مرده‌شور خونه‌اس. میزای بیلیاردشم به تختایی می‌مونن که مرده‌ها رو می‌زارن روش.
- ادی: ولی من زنده از این جا می‌رم بیرون چارلی...




منبع : ماهنامه فیلم

به روز شده در : سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 1:5

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

محمد حسین
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 8:51
2
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

زنده باد قضاوت نکردم حال کردم!

محمد جواد اميرآبادي
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 10:2
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

منم از اينكه شما فيلم بيضايي را نپسنديدي و اين يك نظر كاملا شخصي است متشكرم . من فيلم را نديدم ولي به نظرم با توجه به همه چيزهايي كه خواندم ( خيلي محدود چون نميخوام از فيلم تصوير قبلي داشته باشم قبل از نمايش فيلم در شيراز !!؟) به نظرم استاد خسته كار كرده و عصبي . پس تا زمان نمايش فيلم و نظر جدي تر به نظرات جناب امير خان فادري


سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 17:13
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

حرف حق زدید اما این وسط یک چیزهایی رو با هم قاطی کردید و یه مقداری هم شد ناحق. واقعا مشکل کار بیضایی این نیست که مثلن به تاریخ و اسطوره و سیستم می پردازه، واقعا کجاش به سیستم می پردازه؟ ایشون کسی بود که می گفت من به سیاست کاری ندارم، به سیاسی ها فحش می داد، به روشنفکرهای معترض فحش می داد، کار هنرمندهای معترضو مسخره می کرد، ایشون کسی بود که تو سیستم خوب جا افتاده بود، اما معلوم نیست چطور شده که حالا می خواد با سرمایه در بیافته؟ کی باور می کنه؟ مشکل اینه که کار ایشون رو نمی شه باور کرد، کسی اگه بتونه فیلم و نمایش خوب در این زمینه ها بسازه، بره بپردازه، مگه کم ساختند در این زمینه ها؟ هم می شه سیستم رو به نقد کشید، هم تاریخ رو، هم مردمو، هم خود رو، اما کار باید یه تجربه ی اصیل باشه نه ادا و کلیشه و بهانه و خررنگی کنی. درست گفتین، دعوا بر سر مطرح شدن و حفظ امتیاز و طبقه خود ایشونه، نه هنر و سیستم و غیره.

شازده کوچولو
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 17:20
10
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

آقای امیر قادری برای شما بسیار احترام قائلم چون برای سینمای ایران قدم بر می دارید.پسرخاله آقای بیضائی هم نیستم ولی شما از لبه ی پرتگاه نیفتادید تا ببینید وقتی همه خوابیم چه دردی داره.((وقتی فیلم نامه لبه ی پرتگاه رو خوندم خیلی حسرت خوردم که ساخته نشد مثل خیلی از کارهای دیگه آقای بیضایی.یک فیلمنامه که واقعا از ادبیات پست مدرن وام داشت نه بیهوده گویی که اسمش را بزاریم پست مدرن.اگر ایوب نبی بود از این دردها به فریاد آمده بود چه برسد به آقای بیضایی که با درد مو سفید کرده.خیل عظیم این فیلمنامه ها و نمایشنامه های آقای بیضایی نشون می ده ایشون کار می کنند و فوق العاده هم کار می کنند.

حبسیه های مسعود سعد سلمان هم نوعی از ادبیات بله به پای شاهنامه نمی رسه. چون سراسر ناله است .اما برای خودش جایی دارد شاید روزی فردوسی هم حوس کند حبسیه بگوید.

....آه آقای بیضایی عزیز که بی پروا ستایشتون می کنم دعا می کنم من خواب نباشم

شب به خیر

nel
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 18:40
-1
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

Aghaye ghaderi,

shoma naghde shakhsiat kardi az aghye beizaii, man ham aslan az in film akhare beizaii va osoolan az sabke filmsazie beizaii khosham nemiad. vali to ba beizaii inja hamoon kari ro kardi ke masoud ferasati salha pish ba kiarostami va makhmalbaf kard. etafaghan in karo to va rofaghat ghablan ba makhmakbaf ham kardin. man nemigam chera inkaro mikonid shoma, in rasme jadidi nist. vali digeh gele nakon ke chera azar khordeh gerefteh misheh az in babat.

misagh
سه‌شنبه 4 فروردين 1388 - 21:53
7
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

چی بگ امیر......

حرف درست و همون نیما تو مقالش درباره ی تمشک طلایی و آل پاچینو زده بود

می دونی بهترین ایده درباره ی مرد سه هزار چهره ی سال بد جو جشنواره است

عزیزان ازاستاد بیضایی اسطوره نسازید چون عصراسطوره ها خیلی وقته تموم شده...


چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 0:45
-10
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

.dar zemn aghaye ghaderi kheyli raje' be khiyaban jav-gir nasho...majara inghadr-ha ham sade nist.khoda khodesh rahm kone

نفیسه
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 5:39
6
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

سلام من این فیلم را ندیدم پس قضاوتی نمی کنم گر چه گاه نقد ما شبیه حمله به شخصیت طرف مقابل می شود اما مطلب شما خیلی زیبا و از ته دل بود با خود گفتم گاه ادم چه دلتنگ می شود برای دو چشمی که او را بی واسطه ببیند و دو گوشی که او را اندکی فقط اندکی گوش دهد

نفیسه
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 5:40
4
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

سلام من این فیلم را ندیدم پس قضاوتی نمی کنم گر چه گاه نقد ما شبیه حمله به شخصیت طرف مقابل می شود اما مطلب شما خیلی زیبا و از ته دل بود با خود گفتم گاه ادم چه دلتنگ می شود برای دو چشمی که او را بی واسطه ببیند و دو گوشی که او را اندکی فقط اندکی گوش دهد

هادی جهانشاهی
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 9:37
5
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

آقای امیر قادری تا کی می‌خواهید با نقد بزرگان بزرگ شوید؟ چیزی که منتقدین گذشته‌ی ما ـکه نیازی به نام بردن نمی‌بینم ـ را بزرگ و محبوب و صاحب قلمی شیوا کرد، نقد سازنده بود. چیزی که اثری از آن در نقدهای مغرضانه‌تان نمی‌بینم. آقای قادری شما چه از درد استاد می‌دانید؟ چه می‌دانید که چه بر سر بیضایی و امثال او آمده که این‌چنین از سینما فاصله گرفته‌اند؟ "وقتی همه خوابیم" خود نقد سینمای تجاری‌-‌گیشه‌ای امروزمان است. شما همان کسی هستید که خواسته یا ناخواسته به فروش فیلم‌های ضعیف کمک می‌کنید. فیلم‌هایی که پس از فروش نوروزی در صدر لیست قرار می‌گیرند و خدا رو شکر که "شلمچه" دیگر نیست که "کیهان" تیتر خواهد زد، ده‌نمکی 1-0 بیضایی مشی غلطی که انتخاب کرده‌اید، تنها به حذف فیلمسازان بزرگ منجر خواهد شد. درست است که می‌گویند: "عصر، عصر کوتوله‌هاست..." کوتوله‌هایی که بر همه‌مان حکم‌رانی می‌کنند، پرده‌های سینما را نیز از ما ریوده‌اند. پرده‌هایی که اثر از صداقت و هنر در آن نیست. شما موضع خود را مشخص کنید... بیضایی را با چه کسی مقایسه می‌کنید؟ با گذشته‌اش یا با فیلم‌های آبگوشتی امروز که نمونه‌ی سخیف آن را اندکی پیش در جشنواره فیلم شهر دیدم ـ‌ماهوش‌ـ فیلمی که فقط به خاطر تعریف‌های سایت سینمای‌ما به دیدنش رفتم... عصر فیلم‌های فارسی به اتمام رسیده است آقای قادری... شما شات‌های فوق‌العاده‌ی فیلم را ندیده‌اید؟ میزانسن‌ها و انتخاب عالی لوکیشن‌های فیلم را چط.ر؟ بازی فوق‌العاده‌ی بازیگران را؟ موسیقی‌ای که به عمق فیلم فرا می‌خواندمان؟ سینمایی که تنها از تئاتردان حرفه‌ای می‌توان انتظار داشت... داستانی که داستان اصلی فیلم به نظر می‌رسد، حاشیه‌ای بیش نیست... حرف بیضایی در تفاوت‌های سینمای فاخر و سینمای عامه‌پسند است که به اعتقاد من خوب از آب درآمده است. از فیلم‌های قبلی او ضعیف‌تر است اما این را بدانید که بیضایی حتی اگر تلاش هم کند فیلم ضعیف نمی‌تواند بسازد. هنر در خونش جاری‌ست. امیر قادری از جلسات نقد فیلم گفتی. از دوران کودکی‌ات. دورانی که اندازه‌ی پشیزی برای کسی ارزش ندارد. یا خودت را بزرگ دانسته‌ای یا خواستی خودت را بزرگ کنی که هر دو نشان از عدم اعتماد به نفس کافی در توست. برای بزرگ شدن راه زیادی در پیش داری... و در آخر رعایت انصاف را در نقد دوست خوبم، حمیدرضا زندی‌پور دیدم: http://archive.koorsoo.com/2009/02/post-514.php به شما هم توصیه می‌کنم بخوانیدش... امیدوارم که نقد منصفانه جایگزین این نقد شود و آخرین سوال من این است: شما که مدعی هستید در عمرتان از کسی پول نگرفته‌اید و شما که برای دلتان می‌نویسید و شمایی که امیر قادری چند سال قبلتان را به فراموشی سپرده‌اید...: این مطلب در زمان اکران فیلم بیضایی عزیز و تکرار مکررات و کپی کردن نقدهای سابق، آیا هدفی غیر از تخریب بیضایی و لطمه به فروش این فیلم می‌تواند داشته باشد؟

امیر قادری: ممنون از توجه‌تان. ولی «سینمای ما» تاکنون در رد یا تایید فیلم ماه‌وش موضعی نگرفته. شخصا هم تاکنون این فیلم را ندیده‌ام. ضمن این که در این مقاله کجا نوشتم که امیر قادری چند سال قبل را به فراموشی سپرده‌ام؟

احمد
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 14:36
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

سوالات شما که به قول خودتان بی جواب مانده ، اصلا و ماهیتاً سینمایی و ابراز شده از سوی یک کارشناس سینما نیست. توسعه و پیشرفت این سرزمین چه ربطی به تحلیل فیلم دارد که حالا بخواهیم با این معیار نادرست میزان مشارکت فیلم بیضایی در آن را جست و جو کنیم؟

خواهش می کنم که یک بار دیگر این فیلم را تماشا کنید و اسیر پوسته آن ( حضور آدم های کم مایه و خانه نشینی بزرگان ) نشوید. شما که در فیلم فرهادی ته مایه های سینمای نوآر را به دلایلی نامعلوم کشف کردید چطور متوجه حضور سینمای محبوبتان در وقتی همه خوابیم نشدید ؟

متاسفانه جناب قادری ، ویروس محتوا گرایی که زمانی مدیران روی آن سرمایه گذاری میکردند حالا کاملاً منتشر شده و هم ها را گرفته!

hshmat
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 15:58
-15
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

باند بیضایی و شرکاء بهتره بیشتر از این سعی نکنه که منتقدان رو ارعاب بکنه، خیلیها سانسور و حذف شدن، آدمایی که حرفشون و اعتراضشون خیلی اساسی تر از نق نق های "استاد" بوده اما تو هیچ رسانه و جشنواره ای جا نداشتن، اینقدر مظلوم نمایی نکنین، صابون سانسور و خفقان به تن همه خورده، چقدر استعداد جوان، فیلمساز خوش فکر بوده که تو این سیستم یا راه پیدا نکرده یا نابود شده، اینجا که "استادان" صداشون در نیومد، چند تا فیلمساز برجسته با شرف بوده که کنار کشیده و دیگه نساخته چون نخواسته فیلم مزخرف بسازه ؟ این همه "مظلم نمایی" برای کسی که نمایش می سازه با بودجه سنگین دولت، خودش هم می گه هیچ سانسورش نکردن؟ چی دارین می گین؟ بقیه حذف می شن اما ایشون می ره تو جشنواره و جایزه هم می گیره، صداش هم در نمیاد و فقط با تماشاگر و منتقدی در می افته که کارشو قبول نداره و انتقاد می کنه، واقعن ایشون مشکلش با کیه؟ با سیستم یا منتقدان کارش؟ درباره الی رو هنوز ندیدیم که بگیم خوبه یابد، اما از اکران نوروزی حذفش کردن تا رقابت نباشه با وقتی همه خوابیم بیضایی و سوپر استار میلانی. می بینین که همین سیستم داره از ایشون حمایت می کنه تا مگر بازار شون در رقابت با بقیه کساد نشه.

هارون یشا
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 16:30
8
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

آقای قادزری شما حرمت شکنی کردین. اما هروقت پای کیمیایی میاد وسط اون وقت شما میشی وکیل و وصی ایشون. واقعا به لحاظ سابقه و سن و سال چه فرقی هست میوا بیضایی و کیمیایی و یا مهرجویی؟ اینها همش غرض ورزیه. عقده دل خالی کردنه!

هادی جهانشاهی
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 16:41
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

ممنون که جواب دادید.

سینمای ما موضع نگرفته اما یادم است که در آن تحت خبری نوشته بود به دیدن فیلم‌های اکران نشده‌ای چون ... ماه‌وش بروید.(کمی غلیظ‌تر که خبرش رو پیدا نکردم البته امروز)

ضمن آنکه من تا جایی که حضور ذهن دارم، خود شما به عنوان معرفی کننده‌ی فیلم ابتدای فیلم در سینما آزادی حاضر شدید. لباس آبی‌رنگ هم پوشیده بودید... فیلمی که در روز اول جشنواره اکران شد... پس نمی‌دانم چی جوری فیلم را ندیده‌اید!

ضمن اینکه امیر قادری چند سال پیش برای شخص بنده عزیز بود. مقالاتش از دل برمیومد و به دل می‌نشست. امیری که در مجلات و روزنامه های متعدد نقدهای زیبایی می‌نوشت...

اما امیر قادری امروز و شهرتش که می‌توانم بگویم بیشتر مدیون همین سایت نیز هست دیگر به دل نمی‌نشینند...

چه خوب از که به گذشته برگردید و از دل بنویسید...

من اصلا مقالات و موضع‌های سایت سینمای ما رو در مورد جشنواره فجر نپسندیدم... به نقدها برگردید و ببینید که آیا صادقانه فیلم متوسط {...} را بزرگ کردید و نقدهای متعدد در سایت برایش نوشتید و در کنارش فیلم های خوبی که جای خالی‌اش به شدت حس می‌شد و فیلمی چون "وقتی همه خوابیم" که تمام نقدهای آن منفی بود و تنها چند جوابیه برای آن در سایت آورده شد.

بیایید صادقانه به این هنر بها دهیم و به تمام فیلم‌ها به تساوی بپردازیم...

بیایید تا با عملکردمان جای فیلمسازان بزرگ خانه‌نشین را به فیلم‌سازان ضعیف امروزی نسپاریم.

کاش این مقاله‌تان را پس از اکران فیلم می‌گذاشتید تا لااقل به حواشی کاذب خودتان پایان دهید...


چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 18:5
3
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

آقای قادری شماکه دم ازدموکراسی میزنی درنوشته ی خودت رگه های پنهانی ازدیکتاتوری به چشم می خوره شمامی خواهیدسلیقه ی خودرادرسینماحاکم کنیدغافل ازاینکه سینماامری سلیقه ای است کسی به شمانگفت نقدنکن گفتند دست ازتخریب شخصیت فیلمسازبردارضمننابسیاری فیلمهابوده اندکه درزمان خودشان منتقدان به سرتاپای آنهافحاشی کرده اندولی امروزازآثارخوب سینمای ماهستنداین مساله باعث میشودسینماگران به کسی که درسینماقلم میزندبی اعتناشوند

مهیار
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 18:9
9
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

سلام دوستان ؛ اگر به تعزیه علاقه دارید لطفا به وبلاگ من سر بزنید : www.tazye-darbandsar.blogfa.com


چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 18:37
-6
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

آل پاچینورابرای تمشک طلایی کاندیدکردندهیچ کس اعتراض نکردتعارف که نداریم بدبازی کرده بایدکاندیدبشه امادرایران هیچی دیگه نمونش همین فیلم بیضایی ...

اماشمامنتقدان عزیزبه مسیر خودادامه بدهید حرف آخراینکه اگردلمون برای سینمایمان میسوزد باید تعارف راکنارگذاشت

سارا یگانه
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 22:13
-3
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

وقتی همه خوابیم فیلم واقعا بدی بود

اول اینکه بسیار شعار زده و مبالغه آمیز و کاریکاتوری بود

و دوم اینکه همین فیلم شعاری و کاریکاتوری رو بسیار بد و لوس و دمده تعریف میکرد

یعنی خیلی تابلو شعار میداد و ادایی و مضحک شده بود

حیف وقتی صرف بیانیه ی شعارزده ی آیینی نمای بد ساخت استاد کردم

اما عوضش امشب دی وی دی والکیری دستم رسیده که شاید از انبوه ادا اطوارهای خانم پرند پویا(همین بود اسمشون؟) دورم کنه امیدوارم

راستس یه چیز رو یادم رفت بگم فضای فیلم در ضمن خیلی هم مالیخولیایی بود

یکی از بچه ها بعد از تماشای فیلم حرف جالبی زد گفت(اینکه کمیک استریپ بود)

البته از اونجایی که من کمیک استریپ هارو دوست دارم کمی بهم بر خورد ولی خب حرف جالبی بود دیگه!

مازیار ستوده روان
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 23:38
4
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

آقای عزیز

باز داری با کلمه‌ها بازی‌ می‌کنی‌. نویسنده می‌تواند از مردم باشد؛ بین و با مردم باشد اما نباید دنبال فکر و سلیقه مردم راه بیفتد. اینکه افتخار کردن ندارد. جلال آل احمد( که من اتفاقا ً خیلی‌ دوستش دارم) شبی‌ گویا با دکتر شریعتی در صحن حرم مشهد ایستاده بوده با پالتویی بر دوش که مردی روستایی می‌گذرد و می‌پرسد که عمو این پالتو به چند. شریعتی نقل می‌کند که جلال از اینکه مردی عامی‌ او را با یکی‌ مثل خودش اشتباه گرفته ظاهرا ً خیلی‌ خوشحال شده است.‌ ای کاش نمی‌شد. کاش روشنفکر ما یاد می‌‌گرفت که اتفاقا ً مثل مردم عادی صحبت نکند و لباس نپوشد و از همه مهمتر فکر و سلیقه‌اش کاملا متفاوت از مردم عادی باشد. آنوقت شاید در شرایط ملتهب و حساس و سر بزنگاه‌های تاریخی هم بی‌‌جهت و گوسفندوار دنبال عوام راه نمی‌‌افتاد. آنقدر ساده نیستم که فکر کنم اگر این بود مسیر تاریخ عوض می‌‌شد. با توده مردمی که ما داریم امکان تاثیر گذاری در سطح وسیع‌ نبود اما گذشته روشنفکری قابل دفاع‌تر می‌شد.

و اما پایین شهر. نمی‌دانم جمله‌ای که به نقل از اسکورسیزی نوشته‌ای در مورد جامعه آمریکا مصداق دارد یا نه اما این را خوب می‌دانم در خیابان‌های پایین شهر ما همانقدر گناه پاک می‌شود که در هر خیابان دیگری و اینهمه اصالت دادن به پایین ‌شهر درست به کار آقای کیمیایی می‌‌ماند که از تجلیل قسمتی‌ از فرهنگ پایین شهر شروع می‌کند و بعد به ورطه تقدیس سینمایی مردم این طبقه می‌‌افتد. ممکن است مردم پایین شهر در رفاقت اصالت داشته باشند و دستگیر و با مرام باشند اما همزمان میزان جرم و جنایت و بزهکاری در خیابان‌های پایین شهر بیشتر نباشد کمتر هم نیست. بگذریم که در همین پایین شهر عده زیادی تمام وقت به شغل لات بازی و چاقوکشی‌ و عربده‌کشی‌ و مزاحمت و باج‌گیری و فحاشی مشغولند. نه آقای عزیز، همانطور که می‌گویی فیلم خوب و بد داریم، آدم خوب و بد داریم و دیگر دسته‌بندی‌ها مشکلی‌ را حل نمی‌کند. با لهجه مردم پایین شهر حرف زدن ما را مردمی نمی‌کند و با سلیقه مردم پایین شهر فیلم دیدن و موسیقی‌ گوش کردن و بالاخره نوشتن که وهن روشنفکری است. البته اگر تو هم مثل مقاله نویس روزنامه کیهان از شنیدن این کلمه کهیر نمی‌زنی‌.

مازیار ستوده روان
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 23:41
5
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...
دفاع از سلیقه سخیف شجاعت نیست. تو می‌توانی‌ از موسیقی‌ ساسی مانکن یا حتا عباس قادری لذت ببری که هیچ اشکالی ندارد و به کسی‌ هم مربوط نیست اما دفاع از موسیقی‌ ساسی مانکن(سلیقه عوام) وهن است. مدافعش هم هر که می‌‌خواهد باشد.(بابک ریاحی پور که جای خود دارد، نقل قول از خود دیوید گیلمور بیار). یادم است احمد طالبی‌نژاد از نثر الکن و پرایراد کیمیایی ایراد گرفته بود و او در جواب گفته بود (ابراهیم) گلستان نثر مرا تایید می‌کند، تو کی‌ هستی‌ که ایراد می‌گیری. طالبی‌نژاد خوب جوابش را داده بود(که البته امیدوارم عین همین را بهش گفته باشد) که این نثر ایراد دارد حتا اگر خود سعدی تاییدش کند. و دیگر اینکه معلوم است که فیلم کنسرت استادیوم ویمبلی گروه موسیقی‌ میوز از دیدن یک فیلم خوب هیچ کم ندارد و آگاهی می‌‌آورد و چه. اما میان این استادیوم با استادیوم مسابقه فوتبال قرمز و آبی‌ که در آن بعضی‌ وقت‌ها - هر چند دقیقه یک‌بار - چند فحش چارواداری ناب حواله تیم حریف یا طرفداران تیم حریف یا داور بینوا می‌شود و تازه این هم گاهی‌ کاری نیست و کار به کتک کاری می‌کشد و بیرون ورزشگاه هم عملیات ادامه پیدا می‌کند، ملاحظه می‌کنید که فرق‌هایی‌ هست. البته عکس‌های ورزشگاه رفتنت را دیده‌ام و خوب مشخص است که چطور شان خودت را در ورزشگاه حفظ می‌کنی‌ اما آقای عزیز، صورت خود را هر طور که دوست داری هفت رنگ کن و هر جور که خواستی در ورزشگاه فریاد بکش، بخودت مربوط است، لطف کن سلیقه و لهجه و ادبیات ورزشگاه را همانجا جا بگذار و به فضای نقد سینما نیاور هر چند بازار گرمی‌ دارد. آوردی هم اشکالی ندارد زور نزن که تئوریزه‌اش کنی و برایش تبلیغ چاپ بزنی. در ضمن مشخص نیست این مایی که نوشتی منظورت کی‌ بوده. بهتر است افراد این یارکشی خیالی را به اسم معرفی کنی‌ تا وزن اعتبار این ما مشخص باشد. تا آنجا که من دنبال کردم فیلم آخر آقای بیضایی را تعدادی از منتقدین سینمای ایران مثل آقای گلمکانی دوست نداشتند. این را هم صریح نوشتند. حتما دلیلش را هم، زمان اکران با جزئیات بیشتر می‌نویسند. اما‌ نوع نگاه و لحن ترا کسی‌ تایید نکرد. برعکس عده‌ای آدم شناخته شده هم اظهار برائت و شرمساری کردند از نوع ادبیات بکار رفته. مایی در کار نیست آقا، تو داری فاصله پیدا می‌کنی‌ و متفاوت نمایی و جنجالی بودن با متفاوت بودن، متفاوت است. (چی‌ شد)

امیر قادری: اتفاقا این بحث ظولانی است و شما انگار متوجه منظور من نشده‌اید. الان فقط همین را برای جلوگیری از سوء تفاهم بگویم که نه واکنش آقای آل احمد را تایید می‌کنم (اتفاقا حتی روشنفکر ما باید خیلی خوب هم لباس بپوشد و اگر شد سلبریتی هم بشود!) بعد هم این که آن جمله اسکورسیزی هیچ ربطی به دفاع از فرهنگ جنوب شهر یا شمال شهر ندارد. بحث اصلا سر چیز دیگری است. اتفاقا مشکل همان طور که نوشتم سر داشتن یا نداشتن سواد است. 
سعيد
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 6:22
-1
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...
قادري جان دوستاني كه شما رو ازدانشگاه كرمان بيادمياورندوهمدوره ات بودن ازشيفتگي ات به سينماي بيضايي سخن ميگن.چه جوريپس از يك دهه متوجه شدي بيضايي وسينمايش جايگاه پوشالي دارن.مگه قراره ديدگاههاي ما تابع جريانات روزباشه.يا اون خرج كردنهاازامثال بيضايي وديگران درآن زمان براي كسب شهرت بوده وجاي پامحكم كردن.دوست عزيزم برگردوازاول مسيرپيموده شده رانگاه كن .مطمئنم يك جاي كارايراد داره.ياديگران اشتباه كردن ياشما.كاش امكانات امروزآن سالهابودكه دوباره نظريات آن روزگارت رامرورميكرديم.ما متاسفانه "مسافران"جريان باديم.چه ميدوني شايدسال ديگه نوبت تقوايي باشه.خوش بحال حاتمي كه نماندببينداين جراحتهاي جانسوز را...

امیر قادری: نمی‌دانم با کدام یک از دوستان آن سال‌ها برخورد داشته‌اید که اگر این طور بوده، حتما سلام‌ام را به‌شان برسانید. ولی راست‌اش فکر نمی‌کنم بهرام بیضایی هیچ وقت فیلمساز محبوب من بوده باشد. و این البته دلیل نمی‌شود که بخش‌هایی از مسافران و سگ‌کشی را دوست نداشته باشم. برای سگ‌کشی - که البته مخالفان فراوانی هم داشت - اصلا نقد مثبت نوشتم که از اولین مطالب‌ام هم بود.
نیوشا
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 8:52
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

واقعا این فیلم در حد کارگردانی مثل بیضایی نبود.اونم بعد 10 سال! فیلم ( البته فقط موضوعش) پتانسیل خوب شدن رو داشت ولی با این همه اغراق بیشتر به طنز تبدل شده بود.

نمدونم آقای بیضایی چه اصراری دارن که تو فیلمهاشون به خانمشون (مژده شمسایی) بازی بدن.نقش هم که نقش سختی نبود ولی مسئله اینه که مژده شمسایی به سینما تحمیل شده و بازی کردن بلد نیست. بازی ایشون به قدری مصنوعی و تئاتری بود که اصلا نمی شد تحملش کرد. بازی حسام نواب صفوی خیلی بهتر بود! توی فیلم هم که انقدر از بازی ایشون تمجید می شه که مخاطب دلش می خواد موهاشو از ته بکنه. کارگردانی هم که نگو... شاید بیضایی اونقدرا که ما فکر می کردیم بزرگ نیست.

خیلی ممنون

شادمهر آراسته جو
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 14:35
2
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

امیر قادری اینها همش تقصیر توئه. چرا؟ چی؟ این بی حرمتی ها و بی احترامی به بزرگان رو به جای نقد و انتقاد تو باب کردی. حالا دیگه هر آدم گمنام و بی اسمی هم احترام موی سفید بهرام بیضایی نگه نمی دارن و بهانه شون هم اینه که امیرقادری راست میگه. امیر قادری چنین گفت. امیر قادری چنان گفت. امیرقادری والا بلا خوبیت نداره.


پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 16:34
-4
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

بیضایی خیلی هم بزرگه خانم نیوشا آزمون وخطابخشی ازمسیرطبیعی یک فیلمسازاست اتفاقااینجابحث فقط سرموضوع است وگرنه کارگردانی این فیلم خیلی خوب بودوکاندیدهم شدشمامثل اینکه خیلی پرتی نیوشاخانم ضمنناکاربری که ازهالیوودمثال زدیدکاپولاواسپیلبرگ وبسیاری کارگردانهای بزرگ دیگردنیاهم درکارنامه خودکارمتوسط یاضعیف دارند

قلی پور
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 17:4
-3
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

دیگه همه می دونن که شما جزو نوچه های اقای اعتباریان هستین ... فکر میکنین هزینه های سایت از کجا تامین میشه؟ جیب اقای اعتباریان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آریان.گ
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 18:21
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

در جواب به نیوشا باید گفت بیضایی بزرگه . شما یه نگاهی به فیلمنامه های فیلم نشدش و فیلمهایی که ساخته بنداز تا یادت نره که چقدر بزرگه .اما وقتی همه خوابیم قضیش جداست واسه اینکه بهرام بیضایی بزرگ 2 هدف واسه ساختنش داشت . 1- گذاشتن منت بر سر ملتی که شاهد فیلم نساختن استاد هستن . 2- اشاره به بیداری مفرط خود و اینکه مشکل از سینماست و نه از چیزه دیگه (در واقع مشکل از حواشیه سینماست) . من نمیفهمم چرا باید کارگردان سک کشی که پر فروش ترین فیلم سال بود این همه واسه فیلم بعدیش مشکل داشته باشه . یعنی همه تهیه کننده ها همینن؟ یعنی اوضاع سینما انقدر خرابه؟

من کاری به فیلمهایه قبلی بیضایی ندارم . ولی فیلمه اخیرشو فقط یک تسویه حساب شخصی همراه با بغض و کینه میدونم که سره ما تماشاگهای بدبخت داره فریاد میزنه . این فیلمه بشدت اغراق آمیز رو از بیضایی انتظار نداشتیم

موحد
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 18:36
-3
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

این کار امیرقادری منو یاد جمله تبلیغاتی در بروژانداخت:

اول شلیک کن/بعد نشانه بگیر!!!

حسین لامعی
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 21:13
-5
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

"به نام خدا"

سلام خدمت آقای امیر قادری و تمامی بازدیدکنندگان این وب.....

از دوستان و آقای قادری میخواهم که لطف کنند و این مطلب را تا انتها بخوانند....

من فیلم "وقتی همه خوابیم" را ندیدم! ولی گمان میکنم میتوانم این نقد آقای قادری را نقد کنم!....

زیرا این نقد امیر قادری بیشتر از این که نقد فیلم باشد نقد شخصیت است..... و بیشتر از آن که نقد مفاهیم و پیامهای فیلم باشد نقد جهان بینی حاکم بر فیلم است.....

آقای قادری, با همه ی وجود به تفکرات شما احترام میگذارم و به نقدهایتان علاقه دارم و من هم مانند شما "بسیار کم" با سینمای بیضایی ارتباط عمیق برقرار میکنم.... "بسیار کم"....

اما میخواستم هم چون این نقد شما, خیلی تند و صریح از این نقدتان انتقاد کنم.....!

آقای قادری عزیز! من و بسیاری با ادبیات شما در این نقد مشکل داریم.... مشکل سر حرفهای شما در این نقد نیست بلکه مشکل سر بیان حرفهایتان است..... مشکل سر مضمون حرفهایتان نیست , مشکل سر بیان منظورتان است.....

شما در این نوشته تان با تمام وجود بیضایی را به رگبار بستید و به شخصه به عنوان کسی که بسیاری از نوشته های شما را خوانوده ام این ادبیان در نوشته تان بی سابقه بوده.....! شما شاید حرفهای خوبی زده باشید اما به هیچ وجه خوب حرف نزدید.....!

به جمله هایی که به کار بردید بنگرید تا متوجه حرفهای من شوید:

1: وقتی همه خواب بودیم فیلم محبوب بیماران روشنفکری ایرانی است....!

2: سلیقه بیضایی برای ساختن تیپی که شقایق فراهانی اجرایش می‌کند، چه قدر لوس است. دقت کنید: لوس....!!!

3: گاف‌های روایی و ساختاری فیلم چطور در پناه چنین اسطوره‌سازی و فرهنگ‌نمایی در امان می‌مانند...!!

و حتی فیلم "وقتی همه خوبیم" ساخته ی بیضایی را برآمده از کمبود ها و عقده های درونی ما ایرانیان نامیدی...!!

آقای قادری دوست داشتی, با مضمون بیشتر حرفهایتان موافقم اما با عرض معذرت ادبیات شما در بیان منظورتان چیزی شبیه "فاجعه" است..... ! قطعا آنانی که به نقدهایتان بر علیه فیلم بیضایی تاختند به خاطر انتقاداتتان نبود, بلکه به خاطر طرز ادبیات انتقادتان بود......

آقای قادری اگر بخواهید با انتقاد من از ادبیاتتان در این نقد مخالفت کنید شما را رجوع میدهم به زمان اکران فیلم "دعوت" و ماجرای استاد حاتمی کیا..... شما از فیلم دعوت خوشتان نیامد اما در نفدتان بی نهایت بر عظمت حاتمی کیا ارج نهادید و با این که انتقاد میکردید اما به جایگاه حاتمی کیا کوچکترین خدشه ای وارد نکردید..... و حتی تیتر مطلبتان این بود: "بگذارید حاتمی کیا کارش را بکند و به راهش ادامه دهد!!!"

من عاشق ابراهیم حاتمی کیا هستم دیوانه وار!.... اما این دلیل است وقتی به بیضایی رسیدم پرخاشگر باشم....؟!

آقای قادری وجدانا اگر حاتمی کیای بزرگ یا مهرجویی کبیر یا استاد کیمیایی فیلم "وقتی همه خوابیم" را میساختند باز هم چنین ادبیاتی به کار میبردید؟!!

از "لوس بودن!" "گاف دادن!" "کمبود داشتن!" "بیمار بودن!" و "عقده داشتن!!!" مینوشتید؟!

بپذیرید قطعا و بلاشک آن موقع ادبیاتتان تغییر میکرد....

بسیار معذرت میخواهم اما براستی نمیدانم چرا این نقد شما مرا به سرعت یاد ادبیات "مسعود فراستی!" انداخت.... در این نقد ادبیات شما و آقای فراستی بسیار با هم هم ذات شد.....! دقیقا بر خلاف نقدهای قبلیتان....

آقای قادریه عزیز من هم به شما و هم به نقدهایتان بسیار مشتاقانه علاقه دارم و حتی رو در رو به خودتان هم این را گفته ام که همیشه پیگیر مطالبتان هستم, اما هرکاری کردم نتوانستم حرفهای دلم را نزنم و در یک کلام تمام حرفهایم را خلاصه میکنم:

"آقای قادری شما شاید در این نقدتان حرفهای خوبی زده باشید اما وجدانا بپذیرید که خوب حرف نزده اید"

یا علی مدد

حسین
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 22:24
-2
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

وقتی جنبه آدم ها اینقدر کم باشد این مسایل پیش می آید.مگه زبونم لال قادری از انبیای خدا انتقاد کرده؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!بیضایی باید بدونه که به خاطر اسمش نمی تواند هر چی رو به جای فیلم به خورد ملت بدهد.

نیوشا
پنجشنبه 6 فروردين 1388 - 23:1
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

در جواب به شما که گفتی بیضایی کاندیدای بهترین کارگردانی شد: توصیه می کنم تو جایی که ما زندگی می کنیم همه چی رو درست و از روی منطق و عدالت نبین. خیلیا با اسم استاد به نون و نوایی رسیدن!

قبول دارم که کارگردان های بزرگ هم می تونن اشتباه کنن ولی هیچ کی اشتباهات خودشو نمی بینه مگر این که بهش گوش زد کنن. پس نقد آقای قادری یا هر کس دیگه میتونه سازنده باشه. اینطور نیست؟

یک کارگردان بزرگ یا به قول شما استاد نباید واسه تسویه حساب اعتبار خودشو پایین بیاره.( البته من فرضیه " تسویه حساب" رو قبول ندارم)

ضمنا از نظر من" استاد" کسیه که مو لا درزش نره... کوچکترین اشتباه میتونه این لقب رو از روش برداره.

محمد
جمعه 7 فروردين 1388 - 5:50
-4
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

واقعا برای همتون متاسفم

خلایق هر چه لایق

لیاقت شما اینه که آدمی مثل ده نمکی براتون اخراجی ها بسازه

سپیده
جمعه 7 فروردين 1388 - 9:45
3
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

ببخشید... منتقدی هم شغله!!!!!!!!!!!!!!!


جمعه 7 فروردين 1388 - 11:26
2
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...
فکر می کنم باید خیلی زمان بگذره تا بعضی ها فرق شعار و از اغرق تشخیص بدهند منظورم شما نیستید آقای قادری در سگ کشی هم اغراق بود مثل صحنه آخر سگ گشی منظورم سکانس بی نظیر سگ کشی مثل صحنه رستوران وقتی همه خوابیم بعید می دونم کسی پیگیر سینما باشد و نداند بیضایی علاقه به اغراق دارد علاقه به اسامی سخت دارد علاقه به دیالوگ های پیچیده دارد اما مگر ما از بیضایی چه می خواهیم ما هم به دنبال همین هستیم که اگر نبودیم به سراغ اخراجی ها می رفتیم آقای قادری شما لحنت خیلی هم بد نبود اما مسئله اینجاست که آیا خون مسعود خان قرمز تره که به موقع رییس سکوت اختیار فرمودید بد نیست زمانیکه آدم از کار بزرگی خوشش نمی یاد دربارش سکوت کنه اما به شخصه از وقتی همه خوابیم لذت برد.
مزدک
جمعه 7 فروردين 1388 - 22:40
1
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

بیضایی عمیق ترین و ماندگارترین چهره ی سینمای ایران است و مقایسه ی او با امثال حاتمی کیا و ... ظلم اشکار به سینما و هنر و اندیشه است . مشکل اقای قادری نوع تفکر و اندیشه ی ریشه ای و عمیق جاری در فیلم های بیضایی است وگرنه اگر صادقانه و متفکرانه بنگریم وقتی همه خوابیم بهترین فیلم چند سال اخیر سینمای ایران است.

حسین لامعی
شنبه 8 فروردين 1388 - 10:27
1
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

سلام 2 باره به آقای قادری و همگی.....

تو نظر قبلیم از طرز ادبیات آقای قادری تو این نقدش انتقاد کردم اما تو این نظر میخوام نظر شخصیم در مورد خود بیضایی رو بنویسم....

اصلا دوست نداشتم بنویسم اما فردی به نام "مزدک" اومده و نوشته:"بیضایی عمیق ترین و ماندگارترین چهره ی سینمای ایران است و مقایسه ی او با امثال حاتمی کیا و ... ظلم اشکار به سینما و هنر و اندیشه است" این حرفها رو آقا مزدک نوشته!

خیلی جالبه....... با تمام احترام به بیضایی و طرفداران اندکش! میخوام عرض کنم دوستان لطفا مقایسه ی نامعقول نفرمایید..... بهرام بیضایی در حوضه ادبیات و تئاتر فرد بزرگیست و حتی میشه گفت شاه کار...... اما در حوضه ی سینما مقایسش با استاد حاتمی کیا فقط انسان رو به خنده وا میداره.....

بیضایی در بین سینما دوستان و عاشقان این هنر حتی 1 درصد جایگاه حاتمی کیا رو نداره.....حاتمی کیا نابغه ی پرده ی نقره ایه.... این رو من نمیگم همه میگن.....

از سینما دوستان امروز بگیر تا امثال استاد پرستویی یا امثال شهید آوینیه خدابیامرز همگی "ابراهیم حاتمی کیا" را چهره ی تکرار ناشدنی تاریخ سینمای ایران میدانند......

خواهش و التماس میکنم لطفا در این مباحث کسی با ابراهیم حاتمی کیای بزرگ و داریوش مهرجویی کبیر مقایسه نشه که واقعا توهین به شعور همست.....!

این حرفها رو به هیچ وجه از روی تعصب نمیزنم....این حرفهای من رو حتی نظر سنجی ها و خبرگزاری "ایسنا" تایید میکنه که همین سینما ما لینک خبرش رو گذاشته بود که:

خبرگزاری ایسنا: "ابراهيم حاتمي‌كيا به‌عنوان كارگردان منتخب نسل جوان معرفي شد و مراسم تجليل او فردا برگزار مي‌شود.

طي يك نظرخواهي گسترده از جوانان تهران كه در زمينه‌هاي علمي، هنري، اجتماعي و حوزوي انجام شده است، اين جوانان در زمينه‌ي ‌هنري، ابراهيم حاتمي‌كيا را به عنوان كارگردان برتر شناختند.

گفتني است: اين برنامه فردا ـ 21 مرداد ماه ـ به همت شهرداري تهران در مركز همايش‌هاي بين‌المللي صدا و سيما راس ساعت 17 برگزار مي‌شود" (ایسنا)

حاتمی کیا خالق شخصیتهای تکرار ناشدنی و فیلمهای ماندگار تاریخ سینماست و در مقوله سینما توهینه کسی مثل بیضایی که در حوزه ادبیات و تئاتر فقط شناخته شدست در مباحث سینمایی بخواد با حاتمی کیا مقایسه بشه.....

حاتمی کیا تک تک دیالوگ های فیلمهاش از تارو پود وجودش دمیده میشه رو کاغذ..... به قول خدا بیمرز آوینی: "حاتمی کیا با فیلمهاش زندگی نمیکنه! "بلکه در فیلمهاش زندگی میکنه"

حاتمی کیا در فریم به فریم فیلمش روحش رو دمیده و برا همین آژانس شیشه ای رو خلق کرده به وسعت تاریخ و حاج کاظمی را جاودانه کرد برای آیندگان....

فقط و فقط حاتمی کیا بود که تمام ملت ایران را درگیر افکارش کرد و از کرخه تا راین پرواز داده.....

فقط و فقط او بود که 1 ساعت و 15 دقیقه در یک فضای بسته ی 3 در 4 مردم رو غرق ارتفاع پست کرد و فریاد مردم را به نمایش گذاشت..... حاتمی کیا جاودانه و تکرار نشدنیه.....

حاتمی کیا کسیه که تنها و تنها با 3 بازیگر و فقط و فقط در یک خاکریز بسته و کوچک به قول جلالی فخر برترین فیلم دهه ی اخیر سینمای ایران رو خلق کرد به نام "روبان قرمز" . و با همین خاکریز بسته و بازیگران اندک همه را جادوی فیلمش کرد.....

حرمت بیضایی ها و تقوایی ها و فرمان آراها جای خود! اما:

"تاریخ..... در سینمای ایران دیگر رنگی هم چون حاتمی کیا و مهرجویی در خود نخواهد دید"

یا علی مدد

شیما
شنبه 8 فروردين 1388 - 13:59
-3
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...
همان روزهای جشنواره در سینما فلسطین می خواستم اینها را با شما در میان بگذارم، اما نشد. می خواستم بگویم من هم مثل شما وقتی همه خوابیم را دوست ندارم و مثل شما به عقیم بودن این نوع روشنفکری(اگر اساسا بپذیریم در ایران چیزی به نام روشنفکری می تواند وجود داشته باشد) اعتقاد دارم. اما آقای قادری دیدم شما این حرف ها را درست نگفته اید. فیلم یک محصول هنری پیچیده است که روش های روشن و قابل تعریفی برای تحلیل آن وجود دارد. نقد فیلم را باید از خود فیلم درآورد، نه از قبل تاویل های متنی و فرامتنی فیلم. می دانید اینهمه انتقاد به نوشته ی شما از کجا بروز کرده است؟ شما تاویل و برداشت خودتان از فیلم بیضایی را در روزهای شلوغ و شتاب زده ی جشنواره داغ داغ در روزنامه و خبرنامه چاپ کرده اید و موافقان بیضایی هم بر اساس تاویلات خودشان از فیلم و شخصیت فیلمساز در مقابل این نوشته ها جبهه گرفته اند. اما این وسط خود فیلم چه می شود؟ شما از مخالفانتان می پرسید چرا به سوالات نوشته هایتان جواب نمی دهند و فقط از شخصیت فیلمساز و حرمت موی سفید روشنفکر و ... دفاع می کنند، و من از شما می پرسم به عنوان نمونه در کجای نوشته هایتان فکتی قابل استناد و قابل تحلیل از دل ساختار، روایت، یا فرم فیلم آورده اید که سرراست به حکم نهایی شما منجر شود؟ آیا شما فیلم را فراموش نکرده اید؟ اگر نشود ثابت کرد وقتی همه خوابیم فیلم خوبی نیست، بنیان همه ی استدلال های فرامتنی شما بر باد می رود. شما به پیام، هدف، مفهوم، و محتوای فیلم، و نیز مسیر شخصی هنری فیلمساز انتقاد کرده اید، اما اگر همه ی مفاهیم مورد انتقاد شما در یک ساختار درست سینمای بیان شده باشد، آیا می توان به سازنده ی فیلم انتقاد کرد که چرا چنین محتوا و مضمونی را انتخاب کرده است؟ بهرام بیضایی مثل هر فیلمساز دیگری در باب مفهومی که من و شما دوست نداریم و نمی پسندیم و خودش و بعضی دیگر دوست دارند و می پسندند، فیلمی ساخته است. من و شما در درجه ی اول مخاطب فیلم به عنوان یک ساختار هنری نظام مند هستیم و در درجه ی بعد مخاطب محتوا و مفهوم آن. اگر فیلم به عنوان این ساختار نظام مند دچار عیب و نقص است، قدم اول این است که ثابت کنیم محصول درستی به دست من مخاطب نرسیده است، در این صورت اتقان و اعتبار مضمون فیلم نیز خود به خود مخدوش می شود. به نظرم اساسا تنها در مورد مضمون و محتوای فیلمی که روش بیانی درستی دارد می توان بحث و تحلیل داشت. از شما که از "سینما برای سینما" دفاع می کنید، عجیب است که در مقام نقد، خود فیلم، خود سینما را کنار بگذارید و سراغ مفاهیم فیلم و فراتر از آن، سراغ نگاه و مسیر شخصی فیلمساز یا نقش او در شکل گرفتن نوع خاصی از روشنفکری بروید. خب وقتی این طور باشد، وقتی شما دلایل متقنی در نقد و تحلیل خود فیلم نداشته باشید، آقای قادری نوشته تان کم مایه جلوه می کند، در حد یک ابراز نظر شخصی و شتاب زده باقی می ماند و آب به آسیاب ژورنالیسم شلوغ و آشفته ی ما می ریزد. این وسط آنچه از دست می رود امکان مفاهمه ای جدی و خلاق برای رسیدن به همان نوع روشنفکری ای است که شما از آن دفاع می کنید.

امیر قادری: شیما خانم عزیز. سوال‌هایم به نظرم منطقی بودند. از خود فیلم هم فکت آوردم. ولی بله، نقد مفصل موقع اکران مانده، که حتما می‌‌نویسم‌اش. ضمن این که نمی‌شود فیلمی فرم‌اش درست باشد و محتوایش نادرست مثلا. ولی ممنون از توجه و دقت‌تان. کار ما با این فیلم هنوز تمام نشده است. ضمن این که عاشق آن نقل قول در یکی دیگر از کامنت‌ها از ویکتور هوگو شدم. مهم نیست که کاربر محترم آن نقل قول را به تایید چه کسی نوشته. ضمن این که چطور می‌شود زندگی را از زیبایی جدا کرد.

شنبه 8 فروردين 1388 - 14:2
-2
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

مغز ابلهان، علم را به‌ اوهام، فلسفه را به ‌بلاهت و هنر را به‌فضل‌فروشی مبدل می‌کند. برنارد شاو


شنبه 8 فروردين 1388 - 14:12
5
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

هدف هنر امروز، زندگی است نه زیبائی. ویکتور هوگو

هادی جهانشاهی
شنبه 8 فروردين 1388 - 21:7
-4
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

فراموش کردم نکته‌ای مهم را...

امیر قادری عزیز، به گمانم حمید اعتباریان را خوب بشناسی...

چرا از گند ایشان در پروژه‌ی لبه‌ی پرتگاه که به حق یکی از فیلمنامه‌های خوب استاد است سخنی نگفته‌ای؟

چرا نمی‌گویی تحمیل بازیگرانی چون محمدرضا گلزار در آن پروژه، ساخت این فیلم را ناتمام گذاشت...

چرا نمی‌گویی که وقتی همه خوابیم حدیث نفس است...

آنجا که نویسنده‌ی فیلم‌ اسیر چاقوی عده‌ای لات بی‌سروپا می‌شود، آنجا که حرمت فیلمنامه و فیلمنامه‌نویس زیر پای آنها لگدمال می‌شود... آنجا که همه خواسته و ناخواسته به قتل نویسنده دست می‌زنند...

خود را در فیلم نیافته‌اید؟؟؟

اگر حمید اعتباریان آن بلا را سر استاد بیضایی نمی‌آورد شاید چنین فیلمی ساخته نمی‌شد...

اعتباریان می‌خواست با تهیه‌کنندگی استاد، خود را بزرگ کند که نتوانست... پس از آن به سراغ تقوایی رفت که خدارا شکر که تقوایی با اظهار نظر اخیر آن مشت محکمی بر دهان او کوبید تا خیال تهیه‌کنندگی آثار بزرگ از سرش بیرون رود.

فیلمی ناتمام استاد مثل داغی بر دلش مانده است. "وقتی همه خوابیم" حکایت همان داغ است.

شما هم همان راه را رفته‌اید. نقد بزرگان سبب بزرگی نیست. نقد سازنده شما را بزرگ خواهد کرد.

جای این مطلب که سر و ته‌اش سخت به دست می‌آید، ایرادات فیلم را بگویید. ایرادات فنی و هنری وارد بر فیلم را.

ضمن آنکه اعتباریان با این حرکت اعتبارش را از دست داد، شما راه او رو ادامه ندهید.

امیدوارم منصفانه به سراغ فیلمی برویم که حکایت زخم‌های استادی ست که سال‌ها وقتش را صرف هنر این سرزمین کرده .

ضمن آنکه لقب استاد، از آنجا نشات می‌گیرد که تا اوایل انقلاب استاد دانشگاه بوده‌اند و برای ما هنوز هم بهترینند.

به جرات می‌توانم بگویم که تدوینگر روی دست بیضایی نخواهد آمد. کارنامه‌اش گواه این صحبت است.

مباد که استاد رود و تازه پی ببریم که چه کسی را از دست داده‌ایم. حرمت موی سفیدش حفظ کنیم...

"احترام، جز پرده‌ای منقش در مراسم تدفین، چیز دیگری نیست..." - شکسپیر/ هنری چهارم

kami
يکشنبه 9 فروردين 1388 - 15:33
0
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

من صد در صد با نظرات اقای قادری موافقم

درود بر امیر قادری یکی از معدود منتقدانی که علاوه بر حوزه نقد یک روشنفکر تمام عیار نیز هست .

امیر قادری عزیز مرا یکی از دوستداران و همفکران واقعی خود بدانید .

کامران حق دوست

mohammad
شنبه 15 فروردين 1388 - 19:59
2
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

این روزها ما داریم درباره سینمای ملی حرف می‌زنیم، اما صحبت‌ها در سینمای کشور، حول ماجرای ممنوع‌الکار شدن این و آن، و به نمایش درامدن یا نیامدن فیلم‌ها و تشکیل کمیته انضباطی در سینما برای هنرمندان دور می‌زند. هنرمند منتقد چینی، جذب می‌شود و در لحظه بزرگ، برای ثبت لحظه مهمی در تاریخ فرهنگ چین، مثل یک منجی از راه می‌رسد. ما اما چه معامله‌ای با هنرمندان‌مان می‌کنیم؟ می‌توانیم انتظار داشته باشیم در لحظه «خود» بودن و با کمال صداقت، این هنرمند مشعل دل ما و آن چه اسم‌اش را گذاشته‌ایم «سینمای ملی»، روشن کند؟ حرف آقای محمد نوری‌زاد را دوست داریم که در گفتگویش با ایرنا در پاسخ سوالی درباره ممنوع‌الکار شدن هنرمند ایرانی و تخلفات‌اش گفت: «يک بار براي هميشه به هنرمندان اعتماد کنيم و آسيب هاي اين اعتماد را بپذيريم.»

in harfa male shomas aghaie ghaderi pas khodetam be mamnoeiata eteghad dari ajab chize badie in arshiv moche adamaro roo mikone ghashangam

ستاره
يکشنبه 16 فروردين 1388 - 6:57
-1
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

منتقد باید درست ها و غلط های اثر رو که گاهی تو لایه های سخت تر فیلم پنهان هستند نشون بده و بذاره تماشاگر خودش تصمیم بگیره. بالاخره فرقی هست (یا بهتره بگم باید باشه) بین دانش یک منتقد و احساسات مقطعی یک بیننده عادی. اگه استاد بیضایی حرف نادرستی زده یا صحنه هایی رو نادرست چیده نمی شه ندیده گرفت و اگه فیلم با توجه به شعور و سلیقه بالای مخاطب ساخته شده و حتی با موضوعش با احترام برخورد می کنه هم باید گفت. اگه فیلم از چیزی حرف می زنه که تنفرانگیز و خفقان آوره دلیل این نیست که خود فیلم هم همینطوره. چنانکه فیلم های سرشار از عروسی و به هم رسیدن هر کار می کنند حتی با رقص و آواز آدم رو خوشحال نمی کنند. ولی این فیلم حتی آدم هایی رو که از پشت صحنه سینما خبر ندارن به فکر می اندازه و باعث می شه با کسانی که حرفه اشون رو تجربه نکردیم همذات پنداری کنیم. بد نست که فرق فیلم در فیلم رو متوجه باشیم و فیلم اصلی رو با فیلم داخلش اشتباه نگیریم. شخصیت هایی که متهمن با روشنفکری خود بیننده رو آزار می دن همون هایی هستن که دارن یه فیلم با داستان عامیانه می سازن : جوان پایین شهری با مرام که ضمانت کرده و افتاده زندان که زن نادرستش رو از بس دوست داره نمی کشه ولی باز می افته زندان و بعد سه تا برادر گردن کلفت و کت و شلوار مشکی پوش چاقو به دست و یه زن تنها که معلوم نیست بیشتر به خاطر دادن رضایت تحت تعقیبه یا چیز دیگه و می خواد بعد از مردن شوهر و بچه اش خودش رو بکشه و ...

فیلم درباره اون فیلم نیست بلکه می خواد صاحبان زر و زور رو نشون بده که چطور همه چیز و همه کس رو با پول می خرن و نمی خواد بگه آدم های روشنفکر خوبند که اگه بودن روزگارشون اینقدر سیاه نبود که صفتشون بشه یه توهین!

همینطور توی فیلم نکته ای هست و اون اینه که خانم نویسنده در فیلم دوم جلوی سینمایی با چاقوی بیشمار نامردان از پا در می یاد که مثل فسیل آثار باستانی می مونه و البته این صحنه در واقعیت ساخته نمی شه و در عوض جلوی همون سینمای پوسیده مراسم بزن و بکوب راه می افته. دقیقا دو نوع سینمای منقرض در فیلمی که از جنس هیچکدام نیست به نمایش در می یان. فیلمی که توش نه کسی به کسی می رسه نه چاقو کشی داره نه بالاشهریه نه پایین شهریه - معمولیه و حرف های زیادی رو در قالب تصاویر متحرک داره که بزنه.


سه‌شنبه 29 ارديبهشت 1388 - 21:58
1
موافقم مخالفم
 
این جا چه قدر ساکت است...

benazare man in film yeki az behtarin filmayi bud ke akhiran didam!!!vazin!!harfi vase goftan dasht!!fazasaziye aly!!hame chi kheili khub bud!!!zaheran tazegiya irad gereftan tashakhos shode!!!!man kheilii khoshhalm ke bahrame beisayi nazare injur adama vasash mohem nist,va kare khodeshuno anjam mdaan.ye kam democrat bashin!!!mage har chi shoma khoshetun nayad,badeeeeeeeeeeee????!!!!!!!!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���