یادداشتی درباره جنجال‌های پیرامون فیلم «ما همه خوابیم»، جهت‌گیری سایت «سینمای ما» و یادداشت‌‌های امیر قادری؛
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

سینمای ما - بهروز خیری: «پدر روزنامه مي‌خواند اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي‌شد . حوصله پدر سر رفت و صفحه‌اي از روزنامه را كه نقشه جهان را نمايش مي‌داد جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد .

بيا! كاري برايت دارم . يك نقشه دنيا به تو مي‌دهم ، ببينم مي‌تواني آن را دقيقاً همان طور كه هست بچيني؟

و دوباره سراغ روزنامه اش رفت . مي‌دانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است. اما يك ربع ساعت بعد، پسرك با نقشه كامل برگشت .

پدر با تعجب پرسيد: مادرت به تو جغرافي ياد داده؟

پسر جواب داد: جغرافي ديگر چيست ؟ پشت اين صفحه تصويري از يك آدم بود . وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم ، دنيا را هم دوباره ساختم. »

پائولو كوئيلو پدران، فرزندان، نوه‌ها

بهرام بیضایی را از زمان «عمو سیبیلو» دوست دارم. فکر کنم سال 56 یا همان حوالی بود که فیلمهای کانونی کوتاه بسیار زیبایی همچون «رهایی»، «ساز دهنی» در ذهن کودکیمان برای همیشه نقش می بست. موضوعش در باره یک سری بچه بود که فوتبال بازی می کردند و یک پیرمرد بد عنق که توپشان را پاره می کرد. یک چیزی توی همین مایه ها بود. فکر می کنم برخورد نسلها بود و از این حرفها که همان موقع هم عجیب حس هم ذات پنداری ایجاد می کرد. «رگبار» با فنی زاده بسیار عزیزش که نمی دانم ما را چرا زود تنها گذشت و رفت و یک پروانه معصومی عالی که نمی دانم بعدها چه بر او رفت. از معدود فیلمهای بیضایی که آدمها برجسته تر از فضا ها بودند. بعد هم «شاید وقتی دیگر» که برایم بسیار عزیز بود، با همه رمز و رازهایش و مایی که هرمونتیک را تازه کشف کرده بودیم و به تعبیر و تفسیر تمامی نشانه ها می نشستیم و تکنیک ساختی که به جرات می گویم سرو گردنی بالاتر از تمامی ساخته های هم دوره اش بود.«باشو» هم سوسن تسلیمی فوق العاده اش را داشت و کودکی که بیضایی خیلی وقت بود که دیگر کمتر از آنها برایمان می گفت. چقدر زیاد دوست داشتم عکس سوسن تسلیمی را با روسری که دهانش را با آن می بست و سرش را نیز. «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» افسوسی بود برای عدم اکران عمومی شان.«مسافران» برایم ضیافتی بود و آیینه ای از پیروزی ایمان و باور. «سگ کشی» هم با هر لایه اش درگیرمان می کرد و دوران گذری بود از معصومیت و پاکی به دورانی پیچیده و خاکستری. در این بین نمایشنامه هایش بود و فیلم نامه هایش. یادم می آید چقدر زور زدم تا نوشته سیاه شده رویش را در اول نمایشنامه «آرش» خواندم که چیز در این مایه ها بود که این نمایش به علت عدم تسلط بازیگران با زبان پارسی در سال فلان اجرا نشد. زبان و پارسی بودن برای بیضایی جایگاه ویژه ای دارند و این ویژه بودن وقتی که گزارش ناشنال جیوگرافی را می خواندم که ایران و ایرانی بودنمان را در ابعادی وسیع مدیون همین زبانمان علیرغم تمام هجمه ها و ویرانی ها بوده ایم برایم ارزشی مضاعف می یابد. ایرانی بودن را نه به خاطر مرزها و خاک و مسایل فیزیکی که به خاطر مردمانی که در آن زیسته اند و صلح و آرامشی که علیرغم ترک، کرد، لر، گیلکی، مازنی، بلوچی، ترکمنی، عرب، پارسی و ... بودن برایمان به ارمغان آورده دوست دارم. به یاد می آورم تشبیه زیبایی شاعر اهل کشور آذربایجان را در بزرگداشت شهریار که می گفت «دگنک با تمامی کلفتیش وقتی به زمین کوبیده می شود باد و باران موجب سرنگوینش می شود ولی یک نهال نازک با تمام کوچکی و ضعیف بودنش تمامی اینها را تاب می آورد چون ریشه دارد.» ریشه ها اصل هستند برای تکثیر و جوانه زدن و میوه شدن. برای همین باید قوی باشند و پابرجا ولی نه همه چیزمان و مایه افتخارمان چرا که ما نیستیم که انتخاب می کنیم در کدام خاک برویم ولی ما هستیم که می توانیم در نگهداری و هرس کردن درخت و میوه هایش که از این ریشه ارتزاق می کند نقش داشته باشیم. باید دینمان را به آب و خاکی که از آنها قوت گرفته ایم ادا کنیم بدون حب، بغض، دگم و افراطی بودن. برای ماندن به ریشه ها نیاز داریم و برای بالیدن به هرس و نگهداری برای همین هم به بهرام بیضایی نیازمندیم و هم به امیر قادری. بحث بهرام بیضایی یا امیر قادری شامل خیلی از چیزها می شود. گذشته، ریشه ها ، حال ، مدرنیته، نسلها، نیازها، فرهنگ، صنعت، هنر، ... و از آنجایی که در تمامی این حوزه ها صاحب نظر نیستم لاجرم واجد شرایط رای صادر کردن نیستم ولی به عنوان یک مشاهدگر روایتم را می گویم روایتی که با قیاسش با دیگر روایت دوستان و صاحب نظران همیشه سعی در کامل تر کردن و بازنگریش دارم. تصور می کنم مردمان این خاک بوم مثل مردمان این عصر کم حوصله هستند ولی کم شعور، هرگز و این نکته، نکته اساسی است. یک صاحب تریبون در هر مدیومی اگر به مخاطبش احترامی قایل هست باید به این ویژگی عنایت خاصی داشته باشد. کار و کارنامه بیضایی آنقدر پربار و ارزنده هست که نیازی به شناساندن بیشتر نداشته باشد ولی برعکس کار و کارنامه امیر قادری شاید قدری نیاز به تعبیر و تفسیر داشته باشد. من اعتقاد ندارم هر منتقدی یک خالق اثر ناتوان در درونش دارد. شاید این طور باشد ولی این یک اصل نیست. وقتی که امیر قادری شروع به نوشتن کرد من بنا به عللی از مطبوعاتی که تا واو به واوش را نمی خواندم راحتی نداشتم دست کشیده بودم. برای همین تعبیر و تفسیرهایم منحصر به امیر قادری سینمای ما هست. هنری فورد می گوید با هم بودن آغاز ، با هم ماندن پيشرفت و با هم كار كردن موفقيت است.

Coming together is a beginning. Keeping together is progress. Working together is success.

سینمای ما را دوست دارم چرا که سینمای من نیست و با اینکه امیر قادریش قدری زیاد است ولی این دیگرانش را کم رنگ نمی کند. و این برای من که ضعف اصلی مان را در گروه نبودنمان میدانم خیلی خیلی عمده است برای منی که به جماعت ایمان دارم و طی تجربه هایم دیده ام و لمس کرده ام که این جمعیت چقدر سخت جماعت می شویم میدانم که این سینمای ما شدن و سه سال ادامه دادن که امیدوارم به صدها سال برسد یعنی چه و این برایم خیلی ارزش دارد. ارزشی بیش از تمام کارهای استادم بهرام خان بیضایی که خیلی خیلی دوستش دارم. در یکی از کامنت هایم نوشته بودم بسیاری از دوستان و دشمنان امیر قادری هنوز نمی دانند او دارد چه کاری می کند نمی دانم چقدر از این کارها آگاهانه هست و چقدرش مربوط به رسالت و شاید ناخودآگاهش ولی هر چه هست کاری است که جایش در جامعه ما خیلی خالی است و هر کسی در هر جایگاهی باید از این حرکت حمایت و پشتیبانی کند. فکر نکنید پیاز داغش را زیاد کرده ام نه من چند بار هم گفته ام که نه شیفته امیر قادری هستم و نه تمام سلیقه هایش دربست مورد قبولم هست ولی کاری که شروع کرده کار مقدسی و همه ما باید کمکش کنیم که ره تاریک و لغزان است. تازه فقط جماعت شدن تنها حسن این مجموعه نیست و احترام گذاشتن به شعور این مخاطبین کم حوصله ویژگی دیگرشان هست. حسن دیگر برخورد صنعت گونه با این مدیوم است. حتما می گویید اینکه حسن نیست. آمار بیکاران را می دانید؟ میدانید چه تعداد خانواده می تواند از سفره این صنعت روزی بخورد. پتانسیل این حوزه را می شناسید؟ فن سالاران را ارجح می دانید یا روشنفکران را؟ می دانید چه چیزهایی امنیت سلامت و شادابی جامعه را به خطر می اندازد؟ می دانید در حوزه تولید و صنعت چقدر مشکل داریم؟ راستی سینمای ما چقدر حرفه ای است؟ چند تهیه کننده حرفه ای داریم؟ چرا بیضایی باید بنشیند و حساب ستون بدهکاریهایش را جمع بزند؟ مگر فیلمهای بیضایی اکثراً اول که نه و لی جزو بالاهای جدول بفروشها نیستند؟ و هزاران هزار سوال از این دست که ریشه بیشترشان در صنعتی فکر نکردن و صنعتی نبودنمان است. شاید بعضیها اصلاً با صنعت و صنعتی بودن مشکل داشته باشند. ولی صنعت الزامی است در برآورده کردن نیازهای درجه اولی مثل خور و خواب و ضرورتهای زندگی. بدون صنعت ره به جایی نخواهیم برد. از نظر ابراهام مزلو براى بعضى افراد كه در سطح نیازهای فیزیکی به طور جدى محرومیت دارند، اين امر موجب مى‏شود كه امكان رسیدن به نيازهاى بالاتر هرگز برايشان مقدور نشود. براى اين افراد، همين قدر كفايت مى‏كند كه چيزى به دست آورند و به قدر كافى بخورند. به عبارت ديگر، مزلو معتقد بود: افرادى كه هميشه نيازهاى اساسى‏شان ارضا شده باشد، بعدها، كم‏تر تحت تأثير آن نيازها قرار خواهند گرفت. شاید این صنعت نیست که شائبه بد بودن را در بسیاری ایجاد می کند. بلکه به کارگیری بد آن در دست معدودی است که این مشکل را ایجاد می کند.یکی از بزرگترین خصوصیت های اکنونمان سرعت تغییرات است و کیفیت آن. با مقایسه سالهای نه چندان دور و چرخه عمر پدیده ها، متوجه کوتاه تر شدن هرچه بیشتر این چرخه ها می شویم. شنیدم در برخی شاخه ها مدرک دکترا را برای تنها 4 سال معتبر میدانند و برای تمدید آن شخص می باید تز جدیدی ارایه کند. در رشته IT نیز مدرکها با اعتباری عموما 3 ساله صادر می شوند. زمانی بود که تنها دسترسی به اطلاعات و انحصار منابع مزیتی برای دارنده این منابع به حساب می آمد ولی الان با دسترسی عموم به بیشتر این منابع سرعت پروسس و تولید دانش از این اطلاعات است که مزیت ایجاد می کند. در ایام نسبتاً دور نثر بیضایی شدیداً برایم جذاب بود و تازه، نثری که از تاریخ بیهقی می آمد( که البته این را بعد تر ها دانستم.) و با قالبی کهنه، نگاهی نو با خود برایمان داشت. انتظارمان این بود که این نثر از گذشته های دور به آینده برسد ولی تنها تا گذ شته ای نزدیک برایمان امتداد داشت و این یکی از انتظاراتی بود که برآورده نشد. انتظار دیگر به بار نشستن این همه تلاش و ممارست و ابرام بود که طی این سالیان سال آن موهای قشنگ بور را رفته رفته سپید کرد ولی این سپیدی روز به روز امیدمان را به تاریکی برد. امیدمان این بود که استادمان راهی برای ساختن فیلم خودش بیابد که با این همه استعداد و قابلیت و تجربه انتظار نامعقولی نبود. به طور نمونه می توان به یلماز گونی اشاره کرد که فیلم محبوب اش را از زندان ساخت و با کارگردانی دیگر به نام شریف گورن. فیلمی به نام راه که نخل کن را برنده شد. استاد آنقدر خروجی و تولیدی دارد که مدیونش باشیم و بابت این انتظارات هم چیزی به ما بدهکار نباشد ولی اگر این طوری می شد چی می شد. ایراد از ماست که به کم از بهترین قانع نیستیم. گذشتن از گذشته انتظاری است که هنوز هم امید وقوع اش را با خود داریم برای استاد. نمیدانم استاد چقدر با اینترنت، کامپیوتر، دیجیتال، یوتوپ، اسکایپ، گوگول، پرتال، اینترانت، سازمانهای مجازی و مفاهیمی از این قبیل آشنا است. حداقل باید با وبلاگی چیزی حضوری در اینترنت تا امروز داشت که تا جایی که میدانم ندارد. دنیای استلیزه بیضایی باید از گذشته به آینده امتداد می یافت. در مقاله نشنال جیوگرافیک مطالب جالبی می شد یافت یکی از آنها هم مطلبی بود در مورد ایهام، نشانه ها و علاقه ما به نشان ندادن شفاف و دقیق مکنویات قلبیمان به خاطر سوابق تاریخیمان. شاید ریشه دوست داشتنهای ایجاز، کنایه، ایهام و ابهام در ما هم از همین جا می آید. ولی این با کم حوصلگیهای کنونی و سرعت زندگی مورد نیاز عصر حاضر بایدهای جدیدی حاکم کرده که بدون توجه به آنها دچار خیلی خسارتها خواهیم شد.

بهرام بیضایی را خیلی دوست دارم ولی امروز برای ساختن فردا به امیر قادری بیشتر نیاز داریم.

آخر اینکه با سرمایه گذاری در مشترکاتمان که کم هم نیستند خیلی بهتر و بیشتر و نتیجه بخش تر از هم دیگر می توانیم انتقاد کنیم.


منبع : سینمای ما

به روز شده در : چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 20:29

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

جوان بیکار تهرانی
پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 2:17
5
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

«« امروز برای ساختن فردا به امیر قادری بیشتر نیاز داریم »»

امیـر قادری اینجــا ؛

امیـر قادری اونجــا ؛

امیـر قادری کافی دستش و دراز کنه تا جواد طوسی‌ها و بهرام بیضایی‌ها رو تبدیل به یک مشت سنگـواره‌ی محترم در «موزه‌ی هنرمندان معاصر» بکنه.

امیـر قادری کافی اراده کنه تا فردای ایران همچون رویای 1000 ساله‌ی تمام آزاداندیشان و ایران‌دوستان شود.

جوانان خوش‌شانس ایرانی دیگر نیازی نیست شبها خواب آزادی ، رفـاه و دموکراسی را ببینید و یا به مانند جواد‌خان طوسی‌ از بی‌آرمانی و نداشتن تعهد اخلاقی نسل جدید ناله سردهید.

چون امیـر قادری اگر بخواهد و یا مصلحت حکم کند، می‌تواند با نَفَس سحرآمیزش هر چیز بنجلی در مدت دو پاراگراف تبدیل به خواستنی‌ترین و گرانبهاترین پدیده‌ها کند.

به‌نظر نمی‌رسد فردای ایران در بدترین حالتش در قیاس با یک مشت فیلم و کارگردان و بازیگر بنجل‌تر باشد.

نقاش خیابان چهل و هشتم
پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 10:5
-1
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

این جوان بیکار تهرانی عجب متن معرکه ای نوشته. حال کردیم! امیر خان فکر کنم داری یه جورایی میشی چه گوارا. چه گوارای سینمایی. بهت لقب (( چریک نقد فیلم ایران )) رو میدیم!


پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 13:31
2
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود
مسؤل کامنت، چرا کامنت مرا سانسور کردی؟ هیچ زبان توهین آمیزی نداشت، فقط انتقاد بود، چرا سانسور کردی؟

سینمای ما - هیچ کامنتی برای این پست سانسور نشده. شاید نرسیده. لطفا دوباره بفرستید.
مزدک
پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 22:20
3
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

بیضایی بزرگترین اندیشمند حوزه ی سینماست و امیر قادری درکش از اندیشه در حد همان ایرج قادری است . امیر هیچوقت منتقد نبوده و ایرج هم هرگز فیلمساز

حامد
جمعه 9 اسفند 1387 - 14:1
1
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

متاسفم براتون که هنوز غوره نشده مویز شدین و واسه این سینما مانیفست نجات میدین

حالا بگو ناجی کیه؟

امر قادری!!!!

ببین خود بزرگبینی و خود شیفتگی تا کجا هاکه میره.

سیامک تراکمه‌زاده
جمعه 9 اسفند 1387 - 15:28
-4
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

شماره جدید ماهنامه فیلم که عددش یادم نیست (چقدر بد چون برای دست اندرکاران ماهنامه خیلی مهم است) به این نشانی که طرح جلدش عکس ترانه علیدوستی است در درباره الی......

در قسمت خشتد و آیینه نوشته ایست از ایرج کریمی( به نظر من یکی از بزرگترین منقدان سینمایی و فیلمسازان معاصر و ادبیات شناسان حاذق امروز که به شخصه بسیار ازش آموختم و آموختیم. البته اگر حافظه تاریخیمان کمی یاری کند) . نوشته درباره همین لشکر کشی هاست. توپیدن به همدیگر و جبهه سازیهایی که منتقدان به راه میاندازند تا ....

و مثالی میزند از دعوایش و قهر کردنش با منتقد شناخته شده دیگری بنام صفی یزدانیان که میگوید 15 سال است با هم قهرند. ولی چنان از یکی از نقدهای او یاد میکند که انگار نه انگار که با هم قهرند.

در جایی دیگر هم اشاره میکند که بعضی از منتقدان امروز شبی دوتا dvd میجوند و فردا تفاله‌اش را تف میکنند در روزنامه‌ها و مطبوعات.

حرف کریمی را من قبول دارم. چطور میشود فیلمی را دید و در ظرف چند ساعت بعد از دیدن آن شروع به نوشتن نقد درباره آن کرد. و آن را با سرعت ماورایی اینترنت منتشر کرد! یعنی نیازی نیست که روی آن فیلمی کمی تامل شود. کمی زمان صرف شود تا آن را هضم کرد و بعد آن نقدها را نوشت. تازه بعد از نوشته شدن کمی صبر کرد و با تامل بیشتر آن را تکثیر کرد.

در نوشته‌های امیر قادری این شتاب به وضوح به چشم میخورد. و گاهی هم بازتابی اینچنین به دنبال دارد. چه نقدهای منفی‌اش و چه نقدهای مثبت‌اش مثل 14 (که خیلی زودتر از اکرانش در جشنواره به استقبال آن رفته بود). یعنی آقای قادری نیازی نمیبیند که فیلمی شاید و شاید ارزش دوباره دیدن را داشته باشد. و بعد روی آن مطلب چیزی نوشت.

این عجله و سرعت عمل نوشتن نقدها در جشنواره امسال به اوج خودش میرسد. به طوری که درباره فیلمی مثل درباره الی این زمان به چند دقیقه کاهش پیدا میکند.

این سرعت عمل در نوشتن برای من کمی ترسناک است. و باعث این شده که نقدهای قادری و دیگر منتقدانی از این دست را با دیده تردید بخوانم. و شاید به راحتی ازشان بگذرم. اتفاقی که سالهای قبل و در نوشتهای مطبوعاتیشان(بخوانید غیراینترنتی) به این راحتی اتفاق نمی‌افتاد. کمی از این مشکل بوجود آمده مربوط به بعضی از خوانندگان نیز میشود که فضای نقد و سینما را با آوردگاه جنگ و انتقام اشتباه گرفته‌اند.مثلاً آنجا که برای کوبیدن جواد طوسی به نماینده نسل گذشته کار به واسطه کردن چه‌گوارا میکشد و تبدیل یک فضای روشنفکری به یک فضای چریکی.

به هر حال ممکن است که خیلی از حرفهای قادری درست باشد و بیضایی باید جوابگوی خیلی چیزها و سوالات به این نسل باشد. هرچند که تاثیر او در رشد فکری این نسل را نمیتوان ندید گرفت. ولی ادامه این بحثها بماند برای بعد از اکران عمومی و دیدار چند باره فیلم و خواندن چندباره نقدهای شایسته.


جمعه 9 اسفند 1387 - 17:49
-1
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

متأسفانه فضای هنری در ایران بسیار آلوده به تبلیغات کاذب، بت سازی، چهره سازی های غیر واقعی، کرنش، تعارفارت و انواع حسابگریهاست. این فضا را بیش از هر چیز مطبوعات و رسانه ها می سازند، نقد نویسی در ایران تابع این فضای ناسالم و بی بار است. وقتی که سالهای سال مطبوعات سکوت کنند، اشکالات و ضعف های آثار "استادان و هنرمندان نامدار" را مسکوت بگذارند، نقدها را سانسور کنند، نظرات مخالف را حذف کنند تا به کسی برنخورد، ساختار مرید و مرادی به هم نخورد، تا هنرمند در برج عاجش جا خوش کند و حتی آنقدر دچار توهم نسبت به خودش شود، که فکر کند هر نقدی باید در تأیید و کرنش به او باشد، در این فضا اگر زمانی کسی چیزی بر خلاف آن بگوید، مسئله ناموسی و قبیله ای می شود و کار به کتک کاری هم می کشد. اما منتقد جدی و دلیر باید بی اعتنا به این جوسازی ها باشد و نقدش را با صراحت مطرح کند.این نقد می تواند محدود به آثار این هنرمندان باشد، می تواند رفتار اجتماعی آنها در محافل و افکار عمومی را نیز به زیر ذره بین ببرد. نقد در ابعاد مختلفی می تواند نوشته شود. هر چیزی که به صحنه ی افکار عمومی برسد قابل نقد است، چه مثبت و چه منفی. البته باید گفت که کسانی چون امیر قادری هم خیلی دیر به حرف آمدند، این حرفها باید زودتر گفته می شد، اگر چه آنها هنوز هم در نقدشان همه چیز را نمی گویند ، او چرا از ضعفهای کیمیایی ها و مهرجویی ها و حتا همین اصغر فرهادی نمی گوید؟

بهر حال خوشبختانه اینترنت تا حد زیادی این فضای سانسور و تک صدایی را در هم شکسته و از این نظر بسیار مثبت است.

یک نوشته سر تا پا ...
شنبه 10 اسفند 1387 - 6:10
4
موافقم مخالفم
 
«فرهنگ» ما باید «صنعت»‌ای شود

این نوشته که معلوم نیست اصلا چی هست و چه میخواد بگه ... در ضمن پر از تناقض و ... اما ارزش این رو نداره که حتی یکی از تناقضاتش مطرح شه

(( میدانم که این سینمای ما شدن و سه سال ادامه دادن که امیدوارم به صدها سال برسد یعنی چه و این برایم خیلی ارزش دارد. ارزشی بیش از تمام کارهای استادم بهرام خان بیضایی که خیلی خیلی دوستش دارم ))

واقعا در نظر بگیرید کدام خل مشنگی میتونه امیرک رو با بیضایی یکی کنه حتی یکی نه 3 ساله شدن سایت امیرک رو از چند ده شال فعالیت بیضایی بالاتر بدونه سینمایه ما که نه سینمایه تو 3 سالست و بدون شک 3 ساله هم میمونه حتی اگر صد و سه سال عمر کنه واقعا میشه امیرک رو از بهرام بیضایی بالاتر دونست ؟؟؟

اقایه به اصطلاح بهروز خیری پیشنهاد میکنم به جای نوشتن حتما یه سری به یه متخصص مغز و اعصاب بزنی شاید اسم بیضای و قادری رو اشتباه نوشتی یا فکر کردی بیضایی قادریه و قادری بیضایی یه آش در هم جوشی تحویل دادی شور و بی نمک با هم که اصلا معلون نیست چی میخواهی بگی بعد هم لابد ذوغ شوک شدی که به به چی نوشتم

تو با کدوم امار و تحلیل میگی مردم ما بیشعورن یه سر بزن به چین یا کره شمالی یا کوبا یا هر جایه دیگه تا بفهمی شعور مردم ما یعنی چی ... حده اقل بخش مهمی از مردم ما دچار عوام فریبی نمیشند یا به سادگی گول نمیخورند یه پدر بزرگی بود میگفت کافر همه را به کیش خود پندارد

این آش در هم جوشی که تحویل دادی حتی ارزش یه تحلیل ساده هم نداره فقط خواستم بهت گفته باشم که از مر حله خیلی پرتی ... تو شرایطه بیضایی رو با امیرک یکی میکنی ؟؟؟تو که فکر کنم میدونی بیضایی در طول مدت فعالیتش و به شکل اخص از اواسط ده هفتاد چه بر سرش اومد اما ایستاد و سگ کسشی رو ساخت که خیلیها رو توش با تاثیر نگاتیو بکشه همون صنعتی سازان مورد علاقه و از جنس تو ... اگر صنعت عامل رشد میشه باید از نقطه نظرات مختلف جامعه شناختی و روانشناختی و اقنصادی بهش نگاه کرد تا بتونه تاثیر مثبت خاصش رو بزاره کشک نیست که بسازی بره بالا

قرار بود وارد تحلیل نشم ... کسی که تاتی تاتی کردن 3 ساله امیرک رو با تمام حمایتهایه پیدا و پنهانی که توسط نهادهایه خاص و عام از او میشه و حالا همه میدونن قضیه از کجا اب میخوره را از فعالیته سازنده و شگرف

حده اقل 44 ساله بیضایی اون هم در بستر سخت ترین شرایط مادی معنوی که یه بخشش 8-9 سال پیش افشا شد و خیلیها میدونن چیه بالاتر میدونه باید بهش گفت ... برو بابا کشکت و بساب ... افندی بزار باد بیاد

مطمئن باش اگر حقیقتا بیضای و امثال او رو درک کرده بودی ... آثارشون رو درست دیده و خونده بودی و به تاریخ و جامعه شناسی این مملکت کمترین اگاهی داشتی این مزخرف رو نمینوشتی اخه یه بابایی بود اسم 4 تا اصطلاح رو حقظ کرد فردا برا خودش کارت زد فلان فلانی متخصص فلان ملت هم به عنوان خنده این کارتها رو به هم هدیه میدادند

و بد بخت اون ادم سر تا پا عقده و حقیری که خودش میدونه حد و اندازش چیه و کجاست و با بیماری خودشیفتگی فراوان و مقاومت روانی شدیدی که در این سالها بهش مبتلا شده اجازه میده این اراجیف چاب پشن تا دهن کجیش رو بیشتر بتونه نشون بده....

و مثال تو یا شاید تنها کارکردی که نوشتت دراه درست مثل آینه اتش سبز که جه جور شکل در هم ریخته کنیزک رو به او نشون داد شما آینه ها هم بهترین فرصتین برایه نشون دادن شکل معوج 3ساله ها برایه نشون داده شدن هر چه بیشتر واقعیت.... نشون دادن

همون کسایی که برایه ابد 3 ساله باقی میمونن از جمله تو و دوستات ... نو آینه ای که هم نشون میدی و هم نشون داده میشی

اگر بخوای میتونی اسمش رو بزاری آینه قرن IT

با اون مردک دکتری 3 سال اعتباریت

و در ضمن اون فردی که در روز جمعه 9 اسفند کامنت گزاشته که باید نقد بشه بله باید نقد بشه اما نقد ی که نقدی نیست بلکه منقدی که از یک درک و معرقت عمیق بر میاد بدون شک جنس نقد از بیضایی بسیار تقاوت داره از کیمیایی ... بیضایی رو همه میشناسند و کیمیایی رو هم همینطور وقتی ما از بیضایی قرار هست بنویسیم خیلی از نکات و موارد در نقد ما جا پیدا میکنه که در مورد دیگری نه این به مفهوم این نیست که اگر بیضایی بد ساخت بگیم چون بیضایی فلانست و فلان پس ننویسم که فیلمش بد بود نه ... بحث اصلا چیز دیگریست بحث اینه که اون ادم که داره مینویسه کیه؟ ایا یک صدم بیضایی مطالعه و دانش داره نصبت به یکی از موارد اجتماع یا ادبیات یا روانشناسی یا .... و در کنارش به سینما .... ؟؟ یا فقط قراره ترواشات ذهن ناقصش را که تحت تاثیرات و احوالاته آنی درونی و بیرونی واقع شده رو بالا بیاره ؟ کسی با نقد مخالفتی نداره بیضایی که جایه خود بزرگ تر از او در عالم هنر نقد شدند این تازه یک مشخصه بود .. سایر شرایطی که باعث میشه اسم یک نوشته مفهمو م نقد به خود بگیره بماند

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���