| |
سینمای ما- 1- جشنواره فیلم فجر تمام شده و تا مراسم اسکار، حدود دو هفته مانده. ربط اش این است که قرار است در هر دوی این اتفاقهای هنری، بهترین آثار سینمایی سال انتخاب شوند. نامزدهای اسکار که اعلام شدند، کاملا قابل پیشبینی بودند. یعنی اگر در ماههای گذشته؛ اتفاقهای سینمایی 2009 را دنبال میکردید، کاملا میتوانستید نامزدهای این جایزه در هر کدام از رشتهها را از قبل پیشبینی کنید. بس که منطقی است. لااقل برای من که این طوری بود. با این وجود باور میکنید که اغلب نامزدها و بیشتر جایزهها در رشتههای مختلف جشنواره فیلم فجر خودمان را نتوانستم حدس بزنم؟ جالب است که جایزه اسکار برای ما منطقی و قابل انتظار باشد و جشنواره فجر نه. اگر همین طور پیش برود، مخاطبهای سینما یا به ما کم اعتماد خواهند شد یا به جشنواره. فیلمی که نوشتیم کارگردانیاش بد است، دیپلم افتخار میگیرد و فیلم خوب برای بسیاری از صاحبنظرهای سینمایی، حتی نامزد هم نمیشود. از همه ترسناکتر این که فهرست جایزههای جشنواره نشان میدهد که حتی در این جشنواره دولتی (و نه مستقل خصوصی) هم به سینما به عنوان یک صنعت نگاه نمیشود.
2- ضمن این که باید نگران بود که بخش قابل توجهی از مهمترین فیلمهای سینمایی سال، همانهایی هستند که نمایش عمومی یا جشنوارهایشان، حالا به هر دلیل با مشکل مواجه بوده است. از هیچ و آتشکار گرفته تا به رنگ ارغوان و صد سال به این سالها. این نشان میدهد جایی از کار ایراد دارد. که باید و نبایدهای تولید و اکران فیلم در کشور، با مدل فیلمسازی سینماگران اصلی این مملکت چندان سازگار نیست. خطر بعدی وقتی آشکار میشود که از منتقدان و نویسندگان سینمایی بخواهیم درباره شکل و شیوه نمایش برخی از این فیلمهای بحثانگیز نظرخواهی بکنیم. بحث بر سر حسن یا سوء نیت نیست. مشکل این جاست که اگر قرار باشد نویسندههای سینمایی از این زاویه درگیر ماجرا شوند، آن وقت استقلالشان را از دست میدهند. که در موقعیتی قرار میگیرند که نباید. اعتبار حرفشان شاید برای مخاطبها و صنف سینماگران از دست برود. موقعیت مهلکی است که به نظرم هیچ کدام از دوطرف نباید به سمتاش بروند.
3- با این وجود بعضی حرفهای معاونت سینمایی در مراسم مختلف پس از جشنواره فجر را دوست داشتم. از جمله وقتی جواد شمقدری گفت آنونس جشنواره را تایید نمیکند، نه که چون خبری از الهمانهای همیشگی و پیام مسئولان نبوده (که نبود)، شمقدری از این آنونس انتقاد کرده، چون خبری از مردم عاشق سینما در این آنونس نبوده. معاونت سینمایی همچنین گفته سینمای ایران باید به لحاظ اخلاقی اعتماد خانوادهها را جلب کند و این که فیلمسازان ایرانی کاش به جای ساختن فیلم برای به دست آوردن دل جشنوارهها، برای «لذت بردن مردمشان» فیلم بسازند. بیشتر از این که بخواهم این حرفها را قبول داشته باشم یا رد کنم، برایم این جالب بود که شمقدری در واکنش به این گرایشها، نگفته پس فلان و بهمان فیلم «نباید» ساخته شوند، بلکه تاکید کرده باید از انواع دیگر سینما «هم» حمایت شود.
4- پس آقای معاونت سینمایی، اگر میخواهید این سینما در دل مردم جا باز کند، به صنعت دارای ارزش افزوده تبدیل شود و مخاطباش را فقط در آن سوی مرزها در نظر نگیرد، پس به باقی حرفها گوش کنید. دایره اعتماد به هنرمندان را بازتر بگذارید. عوض هزینه کردن پولهای هنگفت برای یک یا دو پروژه خاص، سالن سینما بسازید و عوض تلاش برای هدایت سینماگران، بستر سازی کنید. که اگر بخواهید این اتفاقها بیفتد، آن وقت این وضع داوری نیست، این وضع ممیزی نیست. در بهترین حالت؛ جای همه ما در دل مردم این مملکت است و این اتفاق نمیافتد مگر این همه سعیمان را به خرج دهیم تا در لحظه، صادقانهترین واکنشمان را نسبت به زمان و مکان نشان دهیم.
5- در هفتههای باقی مانده از امسال (اسفند، هر جور که حساب کنید، قشنگترین ماه سال است. از بهار هم بهتر است) سعی میکنم در این ستون از بهترین فیلمهای ایرانی و خارجی سال بنویسم. از فیلمهای مهرجویی و کاهانی و فتحی گرفته تا تارانتینو و کامرون و بیگلو. الان اما ذهنام درگیر نمای پایانی «یک پیامبر» (UN PROPHETE) ژاک اودیار است. وقتی شخصیت اصلی فیلم، مثل ضد قهرمانهای اصلی آثار مارتین اسکورسیزی، راه رستگاری را از دل خون و خشونت و قتل و گناه بیرون میکشد. زندگیاش را از شیطان میدزدد و وقتی در صحنه پایانی فیلم از زندان بیرون میآید و خانواده رفیقاش را میبیند، زیر لب میگوید: «چه روز خوبی است برای آزاد شدن» و بی این که آن خانواده آرام متوجه شوند، لشگر ماشینهای همراهش از پشت دیوار زندان به حرکت درمیآیند. انگار اینها فرشتگان محافظی هستند که خدا برایش فرستاده است. همه حرف ما در بندهای قبلی این ستون همین است. اجازه بدهید اشتباه کنیم. گاهی حتی گناه کنیم. اما با شما و خودمان صادق باشیم. این تنها مسیری است که برای رستگاری احتمالیمان داریم.
|