يادداشت‌هاي كوتاه نويسندگان همشهري جوان بر فيلم‌هاي جشنواره بيست و هشتم
ايستادن بر نقطه هيچ

سینمای ما - ادم همیشه چیزی را می بیند که انتظارش را ندارد.این اتفاقی است که تقریبا در هر سانس جشنواره فیلم فجر می افتد.بعضی فیلم ها که تبلیغات زیادی حول وحوششان بود وبا کلی دنگ وفنگ وحاشیه روانه جشنواره شده بودند،حسابی تو ذوق مخاطب ها زدندو تماشاگر فکر مي کرد هرکس تو سالن نيست، دوساعت از او جلو افتاده است .از طرفی فیلم هایی هم بودند که وقتی چنددقیقه از پخش شان می گذشت بیننده احساس می کرد به شعورش توهین نشده و وقتش به باد فنا نرفته.بين فيلم هاي امسال بعضي ها بيشتر مورد توجه قرار گرفتند.دراين چهارصفحه سراغ اين فيلم ها رفتيم و سعي کرديم خيلي جمع وجور نگاهمان به انها را نشان بدهيم.بحث هاي مفصل تر ونگاه تحليل محور بماند براي موقع اکران انها.

***

به رنگ ارغوان/ ابراهيم حاتمي كيا
تاريخ توليد:1383- تاريخ انقضاء: ندارد

وحيد سعيدي: ابراهيم حاتمي كيا فيلمساز محبوبي است و اكثر كساني كه به سينما علاقه مند هستند او را دوست دارند و حتي برخي نسبت به او تعصب هم دارند. اتفاقا اين نگاه در بين كساني كه خيلي حرفه اي و جدي سينما را دنبال مي كنند هم وجود دارند و هركسي به نوعي جز دار و دسته «فن» هاي او محسوب مي شود. خود من هم تا همين چهار ، پنج سال پيش جز «فن» هاي سفت و سخت او بودم ، اصلا به خاطر همين هم بود كه دوست نداشتم هيچ وقت با حاتمي كيا روبه رو شوم ، اما همه چيز در ملاقات اولم با او تغيير كرد. ملاقاتي كه حدود شش سال قبل در همين موقع ها كه او تازه درگير ماجراهاي «به رنگ ارغوان» شده بود، انجام شد. ذهنييت خراب من از حاتمي كيا بعدها در جلسه مطبوعاتي «دعوت» و بعد از آن در مصاحبه اي كه در خصوص همين فيلم با او انجام دادم كاملا خراب شد. اصلا به خاطر همين ذهنيت خراب بود كه دوست داشتم از «به رنگ ارغوان» بدم بيايد. اما فيلم اين اجازه را به من نداد. «به رنگ ارغوان» مزيتي ويژه داشت و آن رنگ و بوي حاتمي كيا بود كه در پلان به پلان فيلم احساس مي شد. فيلم تلفيقي است از فضاي عاشقانه خاكستر سبز و فضاي ملتهب آژانس شيشه اي . به رنگ ارغوان انگار مسلخگاه حاج كاظم است كه بين آرمان و عشق گرفتار آمده و حالا بايد يكي را انتخاب كند. عشقي كه حالا براي نجات او منتي سر ديگران ندارد ، اينجا مسلخگاه او است ديگر قرار نيست تاوان عشق او را آدم هايي كه عشقشش را نمي شناسند پس دهند و او بايد به تنهايي تاوان هرچه را كه دوست دارد پس بدهد. اينكه حاتمي كيا بي رحمانه قهرمانش را به زنجير مي كشد و تصويري عريان از واقعيت هاي شغل او ارائه مي دهد، و به اين شكل سندي تصويري از قشري از جامعه باقي مي گذارد، تمام حس بد آمدن از فيلم را در من كشت. اينكه فيلم بعد از شش سال آنچنان تازه و باطروات است كه گويي محصول شش ماه دوم سال 88 است نه زمستان 83 نشان از نگاه درست حاتمي كيا دارد .

***

هيچ / عبد الرضا كاهاني
مور و هيچ

سيد احسان عمادي: من آن مورم که در پایم بمالند/ نه زنبورم که از دستم بنالند/ کجا خود شکر این نعمت گزارم/ که زور مردم آزاری ندارم".چنانچه ملاحظه می­کنید شاعر در این بیت خدا را شاکر است که قدرتی ندارد تا به واسطه آن امکان اذیت کردن ملت را بیابد. حالا فکر می­کنید اگر امروزه روز یکی از این مورهای بی­آزار به آن قدرت کذا – که در دنیای ما جز از طریق پول حاصل نمی­شود – دست پیدا کند چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود؟ برای داشتن پاسخ این سوال لازم است که "هیچ" کاهانی را ببینید.
در زندگی یک خانواده حاشیه­نشین زیر خط فقری، به دلیل عجیبی که اشاره به آن از لطف تماشای فیلم می­کاهد پول قلمبه­ای پیدا می­شود و آنها تازه فرصتی پیدا می­کنند تا زشتی­ها و پلیدی­های تا به حال پنهان مانده در اعماق وجودشان را به رخ همدیگر بکشند. دنیایی که کاهانی در "هیچ" خلق می­کند در عین واقعی، روزمره و باورپذیر بودن بیشتر از آنچه فکرش را بکنید تلخ و سیاه و گزنده است. حقارت آدم­هایی که تا دیروز هیچی نداشتند و امروز از هیچ خیانت و رذالتی در حق هم کوتاهی نمی­کنند خیلی جاها از حد تحمل بیننده خارجی می­شود. "هیچ" ریتم کندی دارد و بی­اتفاق بودنش گاهی حوصله مخاطب را سر می­برد. مضاف به این که ممکن است تلاش کارگردان برای فروکردن حرفش در چشم شما حالتان را بگیرد و توی ذوقتان بزند. ستاره­های بازی­های درجه یک فیلم بدون شک مهدی هاشمی و پانته­آ بهرام اند. آنقدر که اگر "هیچ" به مسابقه می­رسید از شانس­های اصلی سیمرغ بودند.

***

بيداري روياها / محمد علي باشه آهنگر
استراحت مطلق رویاها

سيد جواد رسولي:
همسر یک مفقودالاثر جنگ با برادر او ازدواج می کند . چند سال بعد، وقتی که آنها سامانی به زندگی داده اند و بچه دار شده اند خبر می رسد که همسر اول زنده است و به زودی به خانه می آید. داستان تکان دهنده ای است نه؟ جان می دهد برای این که از رویش یک فیلم انسانی تاثیرگذار بسازند. موقعیتی که در آن هیچکس مقصر نیست اما زندگی آدم ها را از این رو به آن رو می کند.
خب، تا اینجای کار همه ما (یعنی مایی که منتظریم فیلم را ببینیم و فیلمسازان محترم) با هم موافقیم. اما مشکل از اینجا به بعد است که شروع می شود. درست در مرحله تبدیل یک چنین موقعیتی به یک درام درگیر کننده و موفق. نکته این است که ایده بالا را می شود برای ساختن یک فیلم کوتاه استفاده کرد اما گسترش آن برای ساختن یک فیلم بلند نیازمند داشتن مصالح و امکاناتی است که در بیداری رویاها نمی بینیم. فیلم نه توانسته با اضافه کردن داستان های فرعی خوب و جذاب ایده اش را گسترش بدهد و نه شخصیت های اصلی و فرعی خوبی ساخته تا بار تنک بودن داستان را بر دوش بکشند. شخصیت هایی فرعی مثل مادر شهید، همسر حمید پسر شهید و به خصوص آن دو کارمند ستاد مفقودین بسیار سطحی پرداخته شده اند و کارهایشان فقط تماشاگرها را گیج می کند. کار شخصیت های اصلی هم این است که در پلان های طولانی با همدیگر حرف بزنند و اطلاعات مربوط به زندگی شان را با ما بینندگان در میان بگذارند.این البته تنها مشکل فیلم بیداری رویاها نیست. نتیجه طبیعی نداشتن شخصیت های خوب، بازی های بد و نچسب است. امین حیایی و هنگامه قاضیانی هر دو بازیگران خوبی هستند اما در این فیلم با وجود این که تلاش زیادی برای اجرای نقش کرده اند ، بازی هایشان باورپذیر از آب در نیامده است. حتی این که این دو نفر پیش از خبر زنده بودن شهید، زن و شوهر هستند و یک کارگاه شیشه را اداره می کنند هم درست تصویر نشده و در نیامده چه برسد به باور کردن این که با این اتفاق زندگی آنها از بین رفته است.این البته اولین بار نیست که یک ایده خوب تبدیل به فیلمی متوسط یا بد می شود. این سنت در سینمای ما مصداق های زیادی دارد. ای کاش اما این آخرین جشنواره ای باشد که در آن ایده های خوب زیادی بر باد می روند

***

بدرود بغداد / مهدي نادري
سلام سينما

احسان ناظم بكايي: غيرمنتظره وتکان دهنده.اگر کسي تيتراژ ابتدايي فيلم را نبيند فکرمي‌کند با يک فيلم ضد جنگ ساخت امريکاطرف است.ازهمان سکانس ابتدايي و مسابقه بوکس دانيل دالکا(مزدک ميرعابديني) معلوم مي شود با فيلمي متفاوت طرفيم. فيلمي با دکوپاژهاي عالي وتصاوير، رنگ ونوري غيرمتعارف که حتي يک ديالوگ فارسي ندارد!صحنه نيش خوردن دانيل از يک عقرب که ما از زاويه نگاه عقرب ان را مي بينيم تا صحنه هاي تک گويي هاي راقعه(پانته ابهرام) وبگوومگوهاي دانيل و صالح(مصطفي زماني)،همه شان درسينماي ما تازگي دارند.فيلم پراست از نشانه وکنايه ،درحقيقت سازنده به تماشاگرانقدراحترام مي گذارد که خود او کاشف بخش هاي پنهان قصه باشد.بازيگرها هم با اينکه ديالوگ هايشان،زبان مادري نيست ولي انقدر روان،ادايشان مي کنند که انگار سالهاست عراقي يا امريکايي اند. موسيقي و ضرباهنگ ان که گاه ريتمي عربي و گاه فضايي غربي مي گيرد هم درمتفاوت نشان داد بدرود بغداد نقش مهمي دارد.
شايد براي همين ها بودکه وقتي مهدي نادري فهميد قراراست فيلمش را همزمان با فيلم پرستاره" کيفر"حسن فتحي در دو سالن کوچک برج ميلاد به صورت ويدئويي اکران کنند،درميان حرص وجوش خبرنگارها با اعتماد به نفش فوق العاده لبخند مي زد.بدرود بغداد باعث شد تا کيفريک ساعت با تاخير روي پرده سالن اصلي برج ميلاد برود.

***

یک گزارش واقعی / داریوش فرهنگ
بازی دو سر باخت

وحيد سعيدي: حالا اگر بخواهیم یک حساب سر انگشتی کنیم می بینیم که تعداد کارگردانان خوب تمام شده مان کم کم ، خیلی زیاد شده ، کارگردانانی که بعد از یک دوره کاری موفق به نقطه صفر رسیده اند یا در حال تکرار خودشان هستند یا بدتر از آن در حال عقب گردند. در جشنواره امسال هم یکی از آنها در تمام شدن و عقب گرد کردن گوی سبقت را از دیگران ربود و با کاری که ارائه داد فریاد زد که آقایان، خانم ها دیگر به من امیدی نداشته باشید من سال هاست تمام شده ام و چیزی در چنته ندارم اگر باور ندارید بنشینید و «یک گزارش واقعی» را اگر حوصله تان آمد تا ته ببینید و متوجه شوید که به شما دوروغ نگفته ام. البته داریوش فرهنگ خیلی زودتر از خیلی های دیگر به ته خط رسید و در دایره تکرار و عقب گرد افتاد، شروع آن با «راه افتخار» بود و با «دیپلمات» و سریال «تولدی دیگر» ادامه پیداکرد و با سه گانه ای که برای حسین فرحبخش ساخت ( تکیه برباد، شب های تهران و رز زرد) به اوج رسید و حالا با «یک گزارش واقعی» تکمیل شد. فرهنگ که سالها بود در عرصه کارگردانی سینما فعالیتی نداشت ، سال گذشته برای بازگشت دوباره به این عرصه مجبور شد یکی از پروژه های سفارشی فارابی درباره انقلاب را در دست بگیرد فیلمی که در نهایت تبدیل به بازی دو سر باخت برای فارابی و فرهنگ شده است. چراکه فرهنگ خواسته تا از پروژه ای که بر پیشانی خود بر چسب سفارشی بودن را دارد اثری فراتر از انتظارهای که از یک کار سفارشی می رود ارائه دهد و بگویند که فرهنگ فیلم خودش را ساخته، اما محصولی که او آفریده نه تنها اثری فراتر از انتظارهای یک کار سفارشی نیست بلکه خواسته های سفارش دهنده راهم تامین نمی کند، بی شک «یک گزارش واقعی» به دلیل لکنت در ساختارو روایت نمی تواند به عنوان فیلمی درباره آدم های انقلاب و مبارزات آنان به اثری مرجع در تاریخ سینمای ایران تبدیل شود.

***

آناهيتا / عزير‌اله حميد نژاد
شب بخير و موفق باشي

مهدي معزي : اول از همه بايد بگويم كه ياد فيلم سال گذشته ابوالحسن داوودي افتادم ؛ زادبوم. تعريف خودم مستند زندگي لاك پشت هاست از زادبوم. فيلميكه يك نمونه امسالي هم داشت؛ آناهيتا. اگر آن جا داستان زندگي لاك پشت ها آناليز شد، اين جا رفتار محيطي روي شكل گيري مولكول هاي آب در نطقه انجماد بود. البته بي انصافي ست اگر از چاشني هاي عاشقانه كنار اين مباحث علمي ناديده رد شويم! فيلمي كه در هيچ كجاي آن يقه مخاطب را نچسبيد كه از خودش واكنش نشان دهد. همه چيز حول مولكول هاي آب جلو مي رفت. پوريا پورسرخ را با همان صورت زخمي و صداي خش دار سريال رستگاران تصور كنيد كه بعد از سه ضربه چاقو، بدون هيچ استرسي چشمانش را مي برد به سمت ميكروسكوپ. اين جا بود كه صداي خنده تحقير كرد كارگرداني كه در رديف پشت ما نشسته بود. البته اين فقط يك صحنه از اين «آناهيتا»بود كه يادش رفته بود مخاطب شعور دارد. البته كاري به اين هم نداريم كه در روايت همين داستان خنگ دچار مشكل بود. انگارمي خواست خنگي خودش را به ما هم القا كند. فقط اي كاش شهاب حسيني و ميترا حجار به اين كار سنجاق نشده بودند تا عيار فيلم مشخص مي شد!

***

تهران، روزهای آشنایی / داريوش مهرجويي
شور زندگی

محبوبه افتخاري: «یک خانواده تهرانی قرار است روز اول سال نو با یک تور تهران گردی از مناطق مختلف تهران بازدید کنند...»؛ این داستان یک خطی وقتی به عنوان قصه یک فیلم شنیده می‌شود حسابی خسته کننده و غیر جذاب است. داستانی که می‌‌شود حدس زد بیشتر به یک قصه مستند سفارشی نزدیک است تا یک داستان پر گره،‌داستانی که می‌شود حدس زد در آن توضیحاتی درباره بناهای مهم تهران می‌شنویم و بناهای قدیمی و جدید را دوباره از نزدیک‌تر می‌بینیم.‌ اما هیچ کدام از این‌ها اتفاقی نیست که در «تهران؛ روزهای آشنایی» مهرجویی می‌افتد.در واقع همه این‌ها هست و نیست. اتفاق‌هایی که اصلا نوشتنی نیست و فقط باید دیده شوند تا بشود حظشان را برد. گرمای بین آدم‌ها در آن اتوبوس شیک شخصی که تویش نسکافه و چای دارچین سرو می‌شود، قبل از هر مقاومتی آنچنان برمان می‌دارد و با خودش می‌برد که می‌توانی همه توضیحاتی که درباره کاخ گلستان و معماری‌هایش داده می‌شود را بدون ناراحتی بشنوی و با چشمت دنبال جزییات روابط بین آدم‌ها بگردی. اینجاست که تهران و تهران‌گردی یادت می‌رود و میان آیینه‌کاری‌های مسحور کننده کاخ گلستان، دلت برای رابطه پیرمرد و پیرزنی که حرف‌های عاشقانه‌شان را روی کاغذ می‌نویسند و با شعر به هم پیغام و پسغام می‌دهند،‌ غنج می‌رود. مهرجویی لابه‌لای غم خراب شدن سقف خانه یک خانواده کوچک جنوب شهری،‌ لابه‌لای لحظه‌های انتظاری پیرزنی که برای دیدن بچه‌هایش ساعت‌ها چشم به در خانه سالمندان ـ از نوع باورنکردنی و رویایی‌اش- است؛‌ گرمایی از عشق و شور زندگی نصیبمان می‌کند که باور کنی می‌شود خانه قدیمی بی سقف به چشم بهم‌زدنی تعمیر شود و توی باغچه‌اش بنفشه بکارند.

***

سیم اخر/ مهدی کرم پور
شعارهای از مد افتاده

احسان ناظم بكايي:
قرارگرفتن این اپیزود کنار اپیزود مهرجویی هیچ منطقی ندارد حتی تم کارهم هیچ ارتباطی با تهران پیدا نمی کند وحلاوت تهرانیت کارمهرجویی را می گیرد .اگر ما به سلحشور و ده نمکی بند کرده ایم که شعار دادن بد است خوب از این طرف هم باید گفت این جور شعار دادن رو هم نچسب است وسالهاست از مد افتاده. اینکه یک گروه جوان موسیقی پاپ با کنسل شدن کنسرتشان شروع به دادن پیامهای نخ نما شده بدهند چه مزیتی دارد.حضور رضا یزدانی در کارهم چندان در موفقیت کار موثر نیست . بدون شک برگ برنده این اپیزود کلیپ پایانی ان است طوری که انگار این اپیزود ساخته شده تا به سر کلیپ بچسبد.کاش سازنده های فیلم، اول کار کرم پور را پخش می کردند بعد کار مهرجویی را تا لااقل مخاطب با کام شیرین سالن را ترک کند.

***

کیفر/ حسن فتحی
درکوچه پس کوچه های جنایت

وحيد سعيدي: در سینمای ایران کمتر یا بهتر بگویم اصلا نمی توان فیلمی را فیلم ژانر نامید و اگر فیلمی با قواعد ژانر ساخته شود کاملا می توان از آن به عنوان اتفاقی نادر نام برد. «کیفر» حسن فتحی یکی از همین اتفاق های نادر جشنواره امسال است. تریلری خیابانی که کاملا به قواعد ژانر خود پای بند است و حسن فتحی با تسلط بر قواعد آن نسخه ای ایرانی از آن ارائه داده که می تواند به مانند«تنگنا»ی امیر نادری به عنوان مرجع این نوع سینما به آن رجوع کرد. اما کیفر حتی چند قدم از فیلم محبوبم «تنگنا» هم جلوتر است، فیلمی که کاملا با مولفه های سال 88 ساخته شده و قهرمان ها و ضد قهرمان هایش از جنس آدم های همین سال ها هستند نه آدم های دهه 50 و یا حتی عقب تر از آن و به خاطر همین است که تو با قهرمان آن کاملا همراه می شوی. قهرمانی که لحظه به لحظه درگیر ماجرایی می شود که مخاطب آن را با تمام وجودش حس می کند، اینکه می گویم با تمام وجود ، یعنی اینکه علیرضا نادری به عنوان فیلمنامه نویس و حسن فتحی به عنوان کارگردان به شکل جزیی قواعد این ژانر را در تارپود فیلمنامه و سپس اجرا رعایت کرده اند تا مخاطب کاملا با آن درگیر شود و البته بازی درست مصطفی زمانی هم به این امر کمک دو صد چندانی کرده است. تسلط فتحی بر فیلمش و آگاهی او بر آنچه که می خواهد ارائه دهد اززمانی که او نام «کیفر» را برای فیلمش انتخاب کرد مشخص شد و تیتراژ ابتدایی و حتی فونتی که برای نام فیلم انتخاب شده و چگونگی آمدن نام فیلم در تیتراژ و موسیقی فردین خلعتبری از همان ابتدا فضای فیلم را برای مخاطب ترسیم و او را وارد آن میکند. اما «کیفر» با همه مزیت هایش با اشکال بزرگی روبه رو است و آن همان مشکل کلی آثار فتحی یعنی پایان بندی آن است. فیلمی که در چند سکانس قابل تمام شدن است که امیدوارم برای اکران عمومی این اتفاق بیفتد و فیلم در همان جایی که باید به پایان برسد.

***

پرسه در مه / بهرام توكلي
پرسه زنی‌های یک ذهن ناآرام

محبوبه افتخاري: امین، مردی جوانی که روی تخت بیمارستان به کما رفته ما را به شنیدن یک قصه دعوت می‌کند، ‌قصه‌ای که باید بنویسد تا چیزی برای لحظه‌های آخر زندگی‌اش داشته باشد. قصه‌ای که قرار است به این سوال او و ما جواب دهد که «امین چرا به کما رفته؟». امین شروع می‌کند، ‌ما را به صحنه یک تئاتر می‌برد،‌جایی که قرار است رویا را ببینیم، زنی که احتمالا با او نسبت‌هایی دارد و... چند لحظه از شروع فیلم که می‌گذرد دیگر نمی‌توانی تصویر،‌ دیالوگ‌ها و شخصیت‌ها را به حال خودشان رها کنی، هرچقدر سعی می‌کنی با خودت بگویی بازهم با یک فیلم به اصطلاح روشنفکری دیگر طرفی که آخرش چیزی دستگیرت نمی‌شود؛‌ نمی‌شود. بالا و پایین رفتن‌های ذهن امین یقه‌ات را می‌گیرد،‌حالا تویی که بیشتر از خودش می‌خواهی بفهمی گذشته او دقیقا چه شکلی بوده؟ امین کی با رویا آشنا شده؟ کی عاشق شده؟ کی پیچیدگی‌ها و عصیان‌های ذهنش او را از یک پیانسیت جوان به یک هنرمند در آستانه جنون تبدیل کرده؟ و.... مرتب با ذهن امین به گذشته دور،‌گذشته نزدیک و حال می‌روی و جاهایی هم رویا یقه‌ات را می‌گیرد تا قصه را از منظر خودش تعریف کند. حالا تو مانده‌ای و این قصه تودرتو که باید پازل‌هایش را سر هم کنی. پازل‌هایی که با روایت پیچیده اما روان و هوشمندانه بهرام توکلی کم‌کم جایشان پیدا می‌شود و «عشق»،‌«نبوغ»، «دیوانگی» و «زندگی» بدجوری همه تو را فرا می‌گیرد و نمی‌گذراد از دایره حال رویا و امین بیرون بیایی. فیلمبرداری خضویی ابیانه،‌ موسیقی زیبای متکی بر پیانو یک آهنگساز جوان؛ حامد ثابت و بازی آرام لیلا حاتمی کنار جنونی که شهاب حسینی باورنکردنی خوب اجرایش می‌کند؛‌ نمی‌گذارد «پرسه در مه» از آن فیلم‌هایی باشد که یادت برود.

***

ملك سليمان / شهريار بحراني
ارباب ملک‌ها

بهزاد يوسفي: (این مطلب را کسی نوشته که هر سال برای ادای دین هم که شده سه‌گانه ارباب حلقه‌ها را می‌بیند)نمی‌دانم شما هم با من هم عقیده هستید که ژانری به نام فانتزی به معنای واقعی کلمه در سینمای ایران وجود خارجی ندارد. حالا فکرش را بکنید با این دید با بر و بچ مجله وارد سالن سینما می‌شویم تا فیلم ملک سلیمان را که گفته می‌شود یک فیلم فانتزی است ببینیم. به احسان (از نوع بکایی‌اش) گفتم چند دقیقه اول فیلم که به نمایش دربیاید خیلی‌ها می‌روند پی کارشان و شاید فقط خودمان در اینجا بمانیم. اما زهی خیال باطل؛ فیلم که شروع شد، سکانس‌ها پشت سر هم روی پرده نقش می‌بستند و این ما بودیم که با چشمانی حیرت‌زده در حال تماشای یکی از بهترین (و حتی به جرات بهترین) فیلم‌های فانتزی ایرانی بودیم. بیشتر شبیه یک رویا بود، دیدن یک فیلم که حداقل استانداردهای این ژانر را به خوبی درآورده بود و تا جایی توان داشت می‌خواست حتی پا را فراتر از آن هم بگذارد. درست است که با دین فیلم به شدت هر چه تمام به یاد ارباب حلقه‌ها می‌افتید، یا با دیدن موجودات دودی شکل یاد سریال لاست و هیولای دودی شکلش برای‌تان زنده می‌‌شود اما باید قبول کرد که حتی الگوبرداری از این فیلم‌ها هم کار آسانی نیست که سازندگان ملک سلیمان از عهده آن به خوبی بر آمدند. بنابراین این مژده را به کسانی که عاشق این ژانر و فیلم‌هایش هستند می‌دهم که می‌توانند با خیال راحت بروند و از دیدن آن لذت ببرند. اما در آخر یادتان باشد که نباید انتظار داشته باشید که این فیلم قسمت چهارم ارباب حلقه‌ها باشد.

***

طلا و مس / همايون اسعديان
عشق میان سادگی

محبوبه افتخاري‌: «سادگی»؛‌ این اولین کلمه‌ای است که بعد از دیدن طلا و مس به ذهنت می‌رسد. سادگی زن و شوهر جوانی که شهرشان- مشهد – را برای درس طلبگی خواندن مرد رها کرده‌اند و به تهران آمده‌اند. تا اینجا به نظر می‌رسد با یک قصه عادی طرفیم؛‌ مرد جوان – بهروز شعیبی همان سلمان،‌پسر حاج کاظم در آژانس شیشه‌ای – سرگرم طلبگی در حوزه است و زن خانه‌دار – نگار جواهریان - با دو بچه کوچکش مشغول روزمرگی. اما این روزمرگی ساده یک شب،‌ وقتی پایش به قول خودش «مثل خانوم جون دیگه جون توش نیست» سست می‌شود،‌ همه چیز تغییر می‌کند. حالا با روایت واقعی از روابط زن و شوهری روبه‌رو می‌شویم که گرچه جوانند اما شبیه زوج‌های جوانی نیستند که تا به حال دیده‌ایم. روابط آن‌ها بیشتر شبیه مهربانی‌هایی است که مادر و پدرهایمان روزگار جوانی‌شان با هم داشته‌اند. مهربانی‌هایی که هیچ‌وقت به زبان نمی‌آمد. همین «به زبان نیاوردن» هم می‌شود همه قصه «طلا و مس». برای اولین بار یک «عشق» از یک جنس «ساده» بین یک زن و شوهر جلوی چشممان جان می گیرد و آنچنان درگیرمان می‌کند که با هر زمین خوردن نگار جواهریان که ام اس پاهایش را حسابی سست کرده، ‌اما می خواهد برای دختر کوچولویش ماکارونی بپزد ؛ قلبمان را فشرده می‌کند و اشک خیلی‌ها را در سالن تاریک در می‌آورد. «طلا و مس» بی‌تکلف است و همین بی‌تکلفی و سادگی در روایت، بازی‌ها و حتی قاب‌های تصویر می‌گذارد باورش کنیم،‌برای درد شخصیت‌هایش بی‌رودربایستی اشکمان دربیاید و سادگی زن و شوهر جوان از خاطرمان نرود.

***

لطفا مزاحم نشويد / محسن عبد الوهاب
ایستادن بی‌جا مانع کسب است!

بهزاد يوسفي:
کلان شهری مثل تهران آنقدر گستردگی و جمعیت دارد که به سادگی می‌شود (البته نه اینقدر هم ساده) در آن یک دوربین در دست بگیری و یک فیلم شهری کامل تحویل ملت بدهی. این دقیقا همان کاری است که کارگردان فیلم لطفا مزاحم نشوید، محسن عبدالوهاب با جدیدترین فیلمش انجام داده. سوژه‌ای که عبدالوهاب انتخاب کرده یک سوژه کاملا شهری است که اگر کسی بازیگران مشهور فیلم را نشناسد با خود فکر می‌کند کارگردان دوربینش را برداشته و همینجوری در خیابان‌های تهران راه افتاده تا به شکلی کاملا تصادفی سوژه‌های فیلمش را انتخاب کند. اما چرا فیلم لطفا مزاحم نشوید با اینکه مورد لطف بر و بچ وزارت ارشاد قرار گرفته اما همچنان سرپا است، به این برمی‌گردد که کارگردان تمام سعی‌اش را کرده تا به طور صادقانه تصاویر واقعی را به جلوی روی ما بگذارد، حتی با اینکه می‌دانیم همه ماجرای داخل فیلم واقعی نیستند و حتی شاید تا به حال اتفاق هم نیافتادند. فیلم چهار اپیزودی عبدالوهاب (که یک اپیزود آن کاملا بر باد رفته) ماجرای آدم‌هایی هستند که هر کدامشان با مشکلات خاصی سر در گریبانند؛ آدم‌هایی که از کنار هم می‌گذرند، همدیگر را می‌بینند و با هم حرف می‌زنند اما از حال هم بی‌خبرند. فیلم سعی کرده تلخی‌ها و مشکلات پیش آمده برای این آدم‌ها را به صورت خوشحالی به تصویر بکشد تا قند در دلتان آب نشود.

***

هفت دقیقه تا پاییز/ عليرضا اميني
قبولی‌تان مبارک

آرامه اعتمادی: این همان نامی است که جنجال خاص خودش را در مطبوعات راه انداخت. همان نامی که نوید از فیلمی می‌داد که پس از 4 سال شاهد حضور هدیه تهرانی بر پرده سینماها باشیم. همان فیلمی که کارگردانش با یک فیلمنامه نصفه و نیمه شاید هم طرحی چند خطی سوپراستار گذشته سینمای ایران را همراه خود کرد. شاید کمی عجیب به نظر بیاید که پس از این همه مدت چطور هدیه تهرانی حاضر شد تا بازی در فیلمی با فیلم‌نامه‌ای نامعلوم را قبول کند.
تماشای هفت دقیقه تاپاییز برای همه اهالی رسانه مهم بودٰ. آنقدر که حتی یکی از همکاران حاضر شد به خاطر این فیلم موتور بگیرد و از برج میلاد تا مرکز تهران برود و کارت خبرنگاری‌اش را که جا گذاشته بود بیاورد تا فیلم را از دست ندهد. خدا را شکر که با وجود همه گاف‌های راکورد در صحنه‌‌های مختلف (مثل تغییر حالت موی حامد بهداد، لباس بازیگران زن، غیب شدن گوشی موبایل محسن طنابنده در سکانس پایانی فیلم و ....) توانست رضایت اکثر منتقدان را جلب کند و حرص وحید سعیدی را در نیاورد. در میان فیلم‌هایی که در جشنواره امسال حضور داشتند تا هفت دقیقه تاپاییز کمی ویژه‌تر بود، بازی‌های یک‌دست و متفاوت از بازیگران کار می‌تواند عامل مهمی باشد در جذب مخاطبی که به خوبی بازی‌ بد و خوب را از هم تشخیص می‌دهد. محسن طنابنده یکی از شاهکارهای این فیلم استٰ، سکانسی که در جاده جنگلی بعد از وقوع تصادف به دنبال اتوموبیلی می‌دود تا جان دختر ناتنی‌اش را نجات دهد تحسین برانگیز است، یا سکانسی که خاطره اسدی و حامد بهداد جلوی یک اسباب‌بازی فروشی باهم بر سر رازی که مریم مخفی کرده دعوا می‌کنند. این سکانس بدون هیچ کات صحنه‌ای یک‌تک گرفته شدهٰ، اما نه تنها از ریتم نیفتاده، بلکه بازی‌ها بسیار عالی و روان ارائه شده. حتی پسر بچه‌ای که در این سکانس بازی می‌کند خیلی خوب توانسته خودش را با بازیگران بزرگسال و حرفه‌ای همراه کند، دیالوگ‌هایش را بگوید و از پدرش برای خرید عروسک مورد علاقه‌اش(شرک) پول بگیرد. باز هم باید گفت که هفت دقیقه تا پاییز فیلم قابل قبول و خوبی است، اما تعجیل در ساخت این اثر در این فیلم مشهود است. انگار کارگردان(علی‌رضا امینی) تنها می‌خواسته تا این فیلم را به هر قیمتی به جشنواره برساند، ولی به خاطر تلاش‌های نویسنده در ارائه داستانی جذاب، کارگردانی خوب و بازی‌های متفاوت از بازیگران (بخصوص حامد بهداد که از قالب هایپراکتیو خود خارج شده بود) باید به هفت دقیقه تا پاییز نمره‌ای بالا داد. قبولی‌تان مبارک.

***

صد سال به این سال ها / سامان مقدم
خودکشی در یک سوم پایانی

وحيد سعيدي: خیلی ها بعد از دیدن «صد سال به این سال ها» توی ذوقشان خورد ، انگار همه یک جورایی ضد حال خورده بوده اند. اگر به چهره تک تک آدم هایی که از سالن خارج می شدند نگاه می کردی بهتی در صورتشان بود و با خودش می گفتند چرا اینجوری شد. البته شاید توقع ها از این فیلم خیلی بالا بود که اینطوری تو ذوفق خیلی ها خورد. فیلم بالاخره بعد از سه سال امکان نمایش پیدا کرد، فیلمی موضوع و حاشیه هایش و جمع بازیگرانش همگی نوید فیلمی میخکوب کننده را می داد ، برآورده شد و در یک سوم دوم تحلیل رفت و در یک سوم پایانی کاملا از بین رفت. سامان مقدم در »صد سال به این سال ها» هر چقدر در مقدمه چینی داستان و شخصیت پردازی کارکترهای اصلی اش در نیمه اول فیلم کاملا موفق نشان می دهد ، در جمع بندی کار آنقدر ناموفق و مبتدیانه عمل می کند که انگار فیلمسازی غیر از او یک سوم پایانی فیلمش را جمع و جور کرده است. او درست زمانی که پرویز پرستویی را در یک سوم پایانی کار دوباره وارد داستان می کند تیر خلاص را به فیلمش می زند. شخصیت نچسب «امین» در دوران پیری با آن نصیحت های گل درشتش درباره وطن پرستی آنچنان فیلم را با مخ به زمین می کوبد که جز بهت و حیرت چیزی برزای تماشاگر باقی نمی گذارد. «صد سال به این سال ها» فیلم خوبی می شد اگر سامان مقدم تا این اندازه محافظه کارانه فیلمش را جمع نمی کرد.


منبع : همشهري جوان/ شماره 249

به روز شده در : پنجشنبه 15 بهمن 1388 - 18:12

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات


پنجشنبه 15 بهمن 1388 - 21:3
24
موافقم مخالفم
 

کاملا موافقم.مخصوصا درباره صدسال به این سالها...

فرشته
پنجشنبه 15 بهمن 1388 - 21:3
19
موافقم مخالفم
 

جون به جونتون کنن زردین..........

این مطلبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

درسته جشنواره امسال در مقایسه با سال های قبل اصلا خوب نبوده ولی این حرفام تمسخر بازیگر ا و کارگردانایی که زحمت کشیدن.......مودب باشین

amet
جمعه 16 بهمن 1388 - 4:20
6
موافقم مخالفم
 
لطفا

كاش ستاره هايي كه هر نويسنده به فيلم داده بود رو شما هم ميگذاشتيد مثلا نمره 5 از 5 به بدرود بغداد و 4 از 5 به به رنگ ارغوان!

سیما
جمعه 16 بهمن 1388 - 5:45
5
موافقم مخالفم
 

زرد زرد زرد..................چطوری می تونین بگین بازی پورسرخ بد بوده؟؟؟اینجوری حرف زدن چه معنی می ده؟

مشکل پورسرخ بنده خدا اینه که فقط گند کاریا و کج سلیقگی های کارگردان و نویسنده رو نقش اون پیاده می شه....اونم بهشون عتماد می کنه و قرارداد میبنده چون میبینه موضوع فیلمشون نابه..دبگه نمی دونه قراره سر اجرا چه اشتباهاتی سر نقشش بشه!شرمنده علم غیب نداره.............مثلا همین سکانسی داری ازش حرف می زنی مگه تقصیر اونه..مگه ایده ی کارگردان نیس؟اگه من درست می گم پس حق ندارین بازیشو از بازیایه حسینی و حجار جدا کنین...اونا کار سختی انجام ندادن........تو همون رستگارانشم که این همه فیلمه افتضاحی بود پورسرخ خوب بازی می کرد..خودتوتنم می دونین......چرا از کارگردان ایراد نمی گیرین..چرا حاظرنیستین این جمله رو به کار ببرین که حمیدنژاد خراب کرده؟لیاقته یه بازیگر با استعداد و خوش اخلاق و فهمیده مثه پورسرخو ندارین..ولی اشکال نداره پورسرخ کم نمیاره..


جمعه 16 بهمن 1388 - 7:26
-2
موافقم مخالفم
 

متاسفانه کوبیدن همه جانبه ی پوریا پورسرخ و بازی با بازی ها و شخصیت او تبدیل به یکی از سرگرمی های بعضی از منتقدان و متعاقب آن افرادی خاص شده است.

محسن
جمعه 16 بهمن 1388 - 8:2
15
موافقم مخالفم
 

بهترین فیلم جشنواره

طهران تهران

ملک سلیمان

بیداری رویاها

صد سال به این سالها

کیفر

به رنگ ارغوان

شب واقعه

امسال انصافا جشنواره خیلی خوبی داشتم

از آقای شمقدری صمیمانه تشکر می کنم

رها
جمعه 16 بهمن 1388 - 8:25
11
موافقم مخالفم
 

آتشکار چی شد؟!!! بی سلیقه ها!!


جمعه 16 بهمن 1388 - 11:42
-25
موافقم مخالفم
 

سیما رستگاران فیلم نبود سریال بود....

اریان
جمعه 16 بهمن 1388 - 12:50
6
موافقم مخالفم
 

یعنی واقن این خانوم ارامه اعتمادی اینقدر درکش پایینه که میگه صحنه اخر 7دقیقه تا پاییز گوشی غیب میشه؟!!!!!!!واقن نفهمیده اون زنه ورداشته؟!!!واقن نفهمیده یه رابطه ای بین طنابنده و زنه بوده؟!!!!متاسفم که منتقدامون ایجوری فیلم میبینن...البته توهین نباشه...منظورم همه نیستن

پروانه
جمعه 16 بهمن 1388 - 13:20
-5
موافقم مخالفم
 

کار داریوش فرهنگ بازی های یکدستی دارد، تم جنایی

فیلم نامه کاملا درامده و اتفاقا بهترین کار فرهنگ تا به امروز است. و رنگ و بوی سفارشی هم اتفاقا نمی دهد. متاسفم برای سطحی نگری نویسنده ی مطلب !


جمعه 16 بهمن 1388 - 13:21
-17
موافقم مخالفم
 

متاسفانه بعضی فیلم ها رو کوبیده و بعضی ها رو زیاد تمجید کرده

فیلم تهران رو کاملا با نویسنده موافقم که عالی بود و از بهترین کارای مهرجویی بود و اون حسی که به هممون طزریق شده رو هنوزم داریم

اما بدرود بغداد رو موافق نیستم درسته که فیلم نسبتا خوبی بود اما این تمجیدا بیخوده خیلی از سکانس ها مسخره درومده بود مخصوصا اون مشت زنی طرزدیالوگ گفتن مزدک هم تابلو بود البته منکر فیلمبرداری فوق العادش نمیشم... "فصل باران های موسمی" بهترین بود امسال

ميلاد
جمعه 16 بهمن 1388 - 14:17
10
موافقم مخالفم
 
ملك سليمان

نقدي (تعريفي!!) كه از ملك سليمان شد كاملا درست بود

مهر/مهرداد
جمعه 16 بهمن 1388 - 17:5
14
موافقم مخالفم
 

ببینم شماها حوالی اتوبان رو ندیدین؟

این شاهکار کوچولوی لعنتی رو ندیدید؟

دیوانه وار,پرفکت بود.دوستان! امسال بازیگری نقش اول مرد وزن شانس آوردن...چون هیچ و حوالی اتوبان تو بخش مسابقه نبود که اگه بود سیمرغ های بازیگری امسال از آن مهدی هاشمی و گلچهره سجادیه بود....باورکنین...

محمّد
جمعه 16 بهمن 1388 - 17:46
-6
موافقم مخالفم
 

در مورد اون فیلم‌هایی که من دیدم تا حد زیادی با این نویسندگان موافقم. در اون مورد صحنه آخر هفت دقیقه تا پاییز هم آریان درست گفته، اما کسی که متوجه نشده نباید اینطور کوبیدش دیگه! البته فیلم‌ سوتی‌های دیگه هم داشت، اما به هر حال جزو بهترین‌های امسال بود و انصافاً کارگردانی خیلی خوب و بازی‌های عالی‌ای داشت، فقط کاش کمی دقت بیشتر می‌کردن.

در مورد بحث آقای پورسرخ هم بگم، زمانی که شهاب حسینی فیلم‌های نامناسب بازی می‌کرد، امثال من معتقد بودن شهاب توانایی بازی رو داره و می‌تونه خودش رو بالاخره پیدا کنه. اما آقای پورسرخ هیچ امیدی بهش نیست، هیچ!

نرگس
جمعه 16 بهمن 1388 - 18:18
8
موافقم مخالفم
 

محافظه کاری سامان مقدم در پایان بندی فیلم کاملا منطقی است. مثل اینکه این آقای سعیدی یادش رفته است این فیلم با همین محافظه کاری هم سه سال در توقیف بوده اگر حرف دل ما را می زد که اصلا مجوز ساخت نمی گرفت.

نقد کردن خوب است اما از آن طرف هم ببینید و مشکلات فیلمسازی در ایران را بیشتر از این درک کنید. در غیر این صورت بهتر است نقد ننویسید.

sara
جمعه 16 بهمن 1388 - 20:12
2
موافقم مخالفم
 
anahita

آقای مهدی معزی

شما هنوز خیلی جوان وخامی آناهیتا اندیشمندان متافیزیک

را به چالش می کشد .پورسرخ دوست داشتنی ،بعداز آناهیتا بود که موفق شد رستگاران را بازی کند.

حسین
جمعه 16 بهمن 1388 - 20:15
-1
موافقم مخالفم
 

وقاعا خجالت نکشیدین این مطلب و زدین شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من تو جشنواره بودم و فیلم عالیه بیداری رویاهارو دیدم امین یکی از بهترین بازیهای عمره این سینمارو انجام داد؟؟؟ شما میگی بیننده گیج میشه مگه من بیننده نبودم چرا من گیج نشدم؟؟؟؟؟ جمش کنین بابا من کله فیلم داشتم لذت میبردم چرا عادت کردین فقط تخریب کنین خجالت بکشین تورو خدا بسته دیگه

پوریا
شنبه 17 بهمن 1388 - 9:14
1
موافقم مخالفم
 

پرسه در مه فوق العاده بود...بازی لیلا حاتمی تو چهل سالگی در مقابل بازیش تو پرسه در مه هیچی نبود...البته نمی خوام بگم چهل سالگی بد بود اما پرسه در مه اونقد خوب بود که بعد از اون هر فیلمی دیدم به دلم ننشست...کیفر هم نا 1 سوم پایانی عالی پیش میره..یه فضای دلهره آور فوق العاده اما نهایتا با سر می خوره زمین..فکر نمی کردم مصطفی زمانی انقدر بازیگر خوبی باشه..به رنگ ارغوان هم که جای خودشو داره


شنبه 17 بهمن 1388 - 10:22
434
موافقم مخالفم
 

ا... چه جالب آقای محمد... پس موفقیت آقای شهاب حسینی به خاطر نظرات جنابعالی بوده!!!؟


شنبه 17 بهمن 1388 - 11:15
-6
موافقم مخالفم
 

پوریا پورسرخ یکی از امیدهای اینده سینمای ما هست.خواهشا اینقدر متعصبانه ازش بد نگین.از خیلی ها بهتره...

علیرضا
شنبه 17 بهمن 1388 - 11:55
2
موافقم مخالفم
 

شماهام زردین که ورمیدارین یک جمله از نقد آرامه اعتمادی رو تو هفت دقیقه... نمی نویسین. اون جایی که دعوای بهداد و تهرانی در فیلم به دوئل بین دو بازیگر تشبیه شده و برنده هم که خب معلومه.

شماها کلا غرض ورزانه مطلب میذارین تو سایت.

علی
شنبه 17 بهمن 1388 - 12:21
-16
موافقم مخالفم
 

سلام

منم با بچه ها موافقم....درسته پورسرخ بازیگری نیست که بازیش به تنهایی فیلمو بالا بکشه ولی بازیگریم نیست که بازیش باعث افت یه فیلم بشه....یعنی منظورمه هنوز اونقدر باتجربه نیست که خودش بدون کمک فیلمیو خوب بازی کنه اما اگه از طرف کارگردان درست هدایت بشه و دستشو بگیرن بهترین بازیو ارائه می ده...اون تو مدت فقط 3 سال تونسته کاری کنه که همه ازش همچین توقع هایی داشته باشن ...نمی دونم ولی به نظرم تو رنج سنیه جونای 26 تا 33 ساله ی سینما پیشتازه.........کلا منم موافقم که اگه کاستی هست تقصیر حمیدنژاده....چون همون طور که گفتم پورسرخ اگه خوب هدایت بشه بهترینه....مثلا شاید با این ایده های کارگردان برا نقش پورسرخ پرستویم از این بهتر بازی نمی کرد...........

امیر
شنبه 17 بهمن 1388 - 12:48
2
موافقم مخالفم
 

اقای علی که میگی پورسرخ تو بازیگرای 26 تا 33 سال پیشتازه اونوقت مثلن بهرام رادان و حامد بهدادو.......کشکن دیگه/!!!!!!!!!!!؟

سروش
شنبه 17 بهمن 1388 - 13:47
-5
موافقم مخالفم
 

سلام

رستگاران سريال متوسطي بود ولي پوريا پورسرخ بهترين بازي دوران بازيگريشو اجرا كرد و حتي اگر اين كار ، يك كار سينمايي بود يكي از شانس هاي سيمرغ بود . پوريا پورسرخ بازيگر خوبيه ، اگر نقش متفاوت بهش پيشنهاد بشه. در غير اين صورت هم سطح گلزار آماتوره و به درد فيلم هاي مبتذل تجاري مي خوره

در آخر مي خواستم بگم واقعا دلم براي حامد بهداد مي سوزه كه در اين سينماي كثيف باقي مونده و به حقش نرسيده،دليلشم حسودي بعضياست كه باعث پسرفت سينما مي شن.

مرسي

علی
شنبه 17 بهمن 1388 - 20:5
4
موافقم مخالفم
 

اقا امیر اولا من به شخصه بازی رادانو قبول ندارم (نظرمو گفتما بهم حمله نکنین)دوما بهداد تو این رنج نیست چون 34 یا 35 سالشه............

بعدش همون طور که گفتم پورسرخ خیلی بی تجربس بنده خدا تازه بازیگر شده تا همین جاشم خیلی تونسته خوب کار کنه ...تو اینایی که تازه بازیگری رو شروع کردن یعنی 2 یا 3 ساله اگه تونستی به خوبی پورسرخ یه نمونه بیاری؟؟؟کار به هم سناش ندارم دارم می گم مثه خودش بی تجربه باشن و تازه وارد...من می گم انقدر خوب کار کرده که ما الان می تونیم اینطوری در موردش بحث کنیم....من حرفم اینه....


شنبه 17 بهمن 1388 - 23:0
5
موافقم مخالفم
 

بیداری رویاها بی نظیر بود ... با بازی دیدنی و خیره کننده امین که یکی از بهترین باریهای تاریخ سینماست

مريم ضيغمي
يکشنبه 18 بهمن 1388 - 5:44
11
موافقم مخالفم
 

گفت وگو با هشت شکارچي سيمرغ بلورين

در وبلاگ سينمايي هستي

maryamghazal.blogfa.com

سيامك
يکشنبه 18 بهمن 1388 - 11:10
0
موافقم مخالفم
 

سلام به همه كساني كه به از اين مطلب‌ها انتقاد كردن، خيلي از اين انتقادها درست بود. آقاي آريان و آقاي محمد و آقاي عليرضا در مورد گاف پاياني فيلم هفت دقيقه تا پاييز بايد گفت كه اين اتفاق كاملا درسته و گاف محضه. چون خانومي كه گوشي محسن طنابنده رو بر مي‌داره بلافاصله اون رو روي زمين مي‌اندازه و با نگاه و معلق بودن طنابنده بين زمين و هوا فيلم تموم مي‌شه.

بايد بدونيد كه منشي صحنه اين فيلم اواسط فيلم بچه‌ها رو تنها گذاشته و رفته. اين اشكالاتي كه به اين فيلم گرفته شده رو هم خود بازيگران كار قبول دارند. وقتي تو سينما آزادي همين موضوع ها به خصوص گاف پاياني رو به عليرضا اميني و محسن طنابنده گفتم اونها هم قبول كردن و همين نكته منشي صحنه را گفتند. شما هم قبول كنيد كه منتقدان نگاه دقيق تري از ما مردم به فيلم ها دارند.

هومن
يکشنبه 18 بهمن 1388 - 18:39
-6
موافقم مخالفم
 

فیلم داریوش فرهنگ بهترین کارشه !! منم موافقم که بعضی فیلم ها را فقط کوبیدن بعضی را به عرش بردن هر چند از مجله همشهری جوان که بیشتر از این انتظار نمی ره !!!!!!!!!

amirkhosrow
يکشنبه 18 بهمن 1388 - 19:52
-6
موافقم مخالفم
 

با مهرداد موافقمممممممم

حوالی اتوبان عالی بوددددد عالییییییییییییییی


دوشنبه 19 بهمن 1388 - 9:58
25
موافقم مخالفم
 

بابا شما چقد همشهری جوان رو جدی گرفتین! حالا یه چیزی نوشتن!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���