| |
1- رئیس خانه سینما، آقای محمدمهدی عسگرپور گفته که معاونت سینمایی دارد به روشنفکرها باج میدهد و چرا برخورد جناحی و سیاسی میکند و برخورد خوبی با تعدادی ادیگر ز سینماگران ندارد. بحث سر قسمت دوم بحث ایشان نیست. اما اظهار ماجرای باج دادن معاونت سینمایی به فیلمسازهای روشنفکر از زبان ایشان، به عنوان رئیس یک تشکل صنفی سینمایی، یکی دیگر از همان برخوردهای ناصواب است. انگار که این ماجرای عدهکشی و گروهبندی و انگ زدن قرار است تا همیشه در این مملکت رواج داشته باشد. همچنان نمیتوانیم ارتباط درست و مشخصی بین نفع گروه و نفع شخص برقرار کنیم. این مفهوم خودی و غیر خودی، انگار تا اعماق جان همه ما نفوذ کرده است. هنرمند و غیر هنرمند هم ندارد. بین رئیس یک حزب سیاسی و یک تشکل صنفی هم در این رابطه فرقی نیست.
2- ناصر حجازی به خانهاش بازگشت. در این مدت و در ایام مریضی، هیچ گاه نخواست ترحم کسی را جلب کند. که دست نیاز به غیر دراز کند. حتی گفت که تا وقتی کت و شلوارش را نپوشد، با حالت نزار عکس نمیگیرد. بعد هم که در برنامه نود گفت، از مسئولان هیچ توقعی ندارد که مسئولاناش؛ مردماش هستند. از این جور کارها کمتر دیدهایم. درجه یک بود. به احتراماش کلاه از سر برمیداریم.
3- چند ماه پیش، در همین ستون، وقتی تازه فیلم قفس رنج (hurt locker) کاترین بیگلو را دیده بودم، نوشتم که این یکی از بهترین فیلمهای سال خواهد بود. حالا به انتهای سال مسیحی رسیدهایم و در فهرستهای گوناگون مربوط به اعلام بهترین آثار سینمایی سال 2009، این ساخته بیگلو، در کنار پا در هوا (up in the air) جیسن رایتمن، تحسین شدهترین فیلمهای سال هستند. فیلم رایتمن را که هنوز ندیدهام، اما تکرار میکنم که دیدن قفس رنج را (البته در کنار مری و مکس!) از دست ندهید. فقط یک سینماگر درجه یک میتواند داستان به پوچی رسیدن سربازهای آمریکایی در عراق را، چنین پر از جذابیت و تعلیق روایت کند. جوری که نه از آن پوچی چیزی کم شود و نه از آن جذابیت. خرید و نمایشاش برای جشنواره فیلم فجر امسال، پیشنهاد میشود. مورد حذفی تقریبا ندارد و امکان نمایشاش کاملا وجود دارد.
4- درباره باقی فیلمهای مهم سال 2009 بعدا حرف میزنیم. فعلا اما اسم تعدادی دیگر از فیلمهای تحویل گرفته شده در فهرستهای بهترینهای آخر سال را میآورم. بعد از «قفس رنج» و «پا در هوا»، تحسین شدهترین فیلمها، «حرامزادههای بیصفت» استاد کوئنتین تارانتینوست و همچنین «بالا» انیمیشن کمپانی پیکسار، «روبان سفید» پیتر هانکه، «پیامبر» ژاک اودیار، «آواتار» جیمز کامرون، « 500 روز با سامر» اثر مارک وب، Education An، «آقای فاکس شگفتانگیز» وس اندرسن، Precious ساخته لی دانیلز، «یک مرد جدی» برادران کوئن و...
5- خوشبختانه مشکلی که هفته پیش دربارهاش در همین ستون حرف زدیم، حل شد. محصولات فرهنگی به سوپر مارکتها بازگشتند.
6- رابین وود بزرگ مرد. از مهمترین منتقدان و نویسندگان که آن قدر سینما را دوست داشت و درست نگاه میکرد که خواندن گرایشهای ایدئولوژیک گاه بیش از اندازه رادیکالاش هم در لا به لای نقدهایش لذت بخش بود. از آن دسته نویسندگان سینمایی که موقع خواندن نقدهایش درباره فیلمها، انگار با جهان نویسندهای مواجه میشدید که فارغ از نقشاش به عنوان یک منتقد، میتواند دنیای یکه و خاص شخصیاش را به شما ارائه دهد. همان طور که وقتی شعر شاعری بزرگ را میخوانید یا رمان نویسندهای که قبولاش دارید. فارغ از این که اصلا درباره چه فیلمی مینویسد. امیدوارم که لااقل به بهانه مرگاش بتوانیم مجموعهای از آثار و گفتههای خودش و آن چه دیگران دربارهاش نوشتهاند را در اختیار خواننده فارسی زبان بگذاریم. احتمالا در بخش سایه خیال این شماره ماهنامه فیلم. و همچنین نقل بخشهایی از نوشتههایش را در شماره بعدی همین ستون در روزنامه اعتماد. تعدادی از نقدهایش هم به ترجمه روبرت صافاریان توسط نشر مرکز سالها پیش منتشر شده است و رحیم قاسمیان در دورههای قبلی مجله نقد سینما، تعدادی از آثارش را به فارسی برگرداند. این روزها مدام از خودم میپرسم که وود، این فیلم آخر بیگلو را دید و مرد یا که نه. و این که ما موقع مرگمان تماشای چه فیلمهایی را از دست میدهیم؟
7- رابین وود مرد اما عشق به سینما ادامه دارد. دوست خوبم حسین معززینیا نخستین شماره ماهنامه سینمایی موسسه همشهری را با عنوان 24 منتشر کرده است. خواندنی است و پر نکته و کمتر آویزان به رودربایستی. اضافه ندارد. خریدن و خواندناش توصیه میشود.
|