یادداشت مانی حقیقی درباره محمود کلاری
«وقتی نمی‌دونی چرا، یعنی درسته.»

سینمای ما- مانی حقیقی یادداشتی درباره محمود کلاری، مدیر فیلمبرداری خوب سینمای ایران، نوشته که متن آن را این‌جا می‌خوانید:

نمی‌شناختمش. دوبار دیده بودمش، یک بار در گالری گلستان، یک بار در خیابان، اتفاقی. ولی این‌ها فقط سلام و تعارف بود. نمی‌توانم بگویم که واقعا می‌شناختمش. بنابراین، گوشی را برداشتن و زنگ زدن که سلام، من فلانی هستم، می‌خواهم فیلم اولم را بسازم، و دوست دارم شما فیلم‌برداری‌اش کنید، بیشتر حرکتی بود از روی نادانی و پررویی تا شناخت. «پول زیادی نداریم، و دوست دارم دیجیتال بگیرمش.» هشت سال از آن روز می‌گذرد، ولی زنگ باهوش و بازیگوش صدایش را هنوز قشنگ یادم هست: «اِ؟ دیجیتال؟ اگه خونه‌ای یه سر بیام پیشت.» و اینطور شد که محمود کلاری را شناختم، در یک بعدازظهر پاییزی، سر فیلم اولم، «آبادان».

یک ربع بعد زنگ در را زد، و من یادم هست که از فرط هیجان از این که محمود کلاری دارد به خانه‌ام می‌آید تا شاید فیلم‌بردار فیلمم بشود، هنوز کنار تلفن نشسته بودم روی زمین، مبهوت. یادم هست که حتی نرسیده بودم چای دم کنم. «چرا دیجیتال؟ چون ارزون‌تره؟» و من گفتم: «خب، ارزون‌تر که هست، ولی بیشتر به خاطر حرکت‌ها.» (در سال 1380، فقط یکی دو فیلم داستانی سینمای ایران به صورت دیجیتال تصویربرداری شده بودند، و ما هم قرار بود با یکی از ابتدایی‌ترین دوربین‌های دیجیتال کار کنیم: دوربین سونی PD-150، یک دوربین یک وجبی رویایی.) قصه فیلم را تعریف کردم، همراه با حرکت‌های دوربین در هر سکانس، آن‌طور که در ذهنم تصور کرده بودم. با دقت گوش می‌کرد و من در حیرت بودم که حرف‌هایم انگار برایش جالب‌اند. طبعا انتظار داشتم که بیاید، قصه را بشنود، و به من توضیح بدهد که فیلم را چگونه باید بگیریم. ولی او فقط سوال می‌کرد، توضیح می‌خواست و نظرم را می‌پرسید، و اصلا به نظر نمی‌رسید که که همه چیز برایش بدیهی و تجربه شده است – و من یک جوانِ عشقِ فیلمِ بودم، و او محمود کلاری بود.

«خب، حالا چه فیلمی ببینیم که مثل اینی که میگی باشه؟» جواب سوالش برایم روشن بود: «جشن»، ساخته توماس وینتربرگ، اولین فیلم جنبش «دگما 95». همان شب فیلم را دوبار با هم دیدیم. یک‌بار با دقت و در سکوت، و یک‌بار در حالی که جزئیات تصویری‌اش را، هیجان‌زده و سرخوش، با فیلمی که می‌خواستیم بسازیم مقایسه می‌کردیم. حوالی دو صبح که سوار پاترولش شد و رفت، «آبادان» عملا ساخته شده بود، حالا دیگر فقط باید می‌رفتیم و می‌گرفتیمش. و من دیگر یک جوانِ در آرزوی فیلم‌ساز شدن نبودم. من یک فیلم‌ساز بودم. و محمود کلاری فیلم‌بردار فیلمم بود. کمتر پیش می‌آید که بشود این تحولات کلیدی زندگی‌ را، با این میزان دقت، به زمان و مکانی خاص منتسب کرد، ولی من می‌دانم که آن شب ، بین ساعت پنج بعد از ظهر تا دو صبح، در آن آپارتمانِ کوچکِ زیرزمینِ خیابانِ ظفر، فیلم‌ساز شدم.

شب آخر فیلم‌برداری «آبادان» بود، سکانس نهایی فیلم را می‌گرفتیم، و من گیر کرده بودم. دلم می‌خواست کل سکانس را در یک پلان طولانیِ پرتحرک بگیرم، ولی رفت و آمدهای پیچیده پنج بازیگر اصلی فیلم در فضای تو در توی خانه گیجم کرده بود. آرام به کلاری گفتم که گیجم، و وقت بیشتری برای فکر کردن لازم دارم. طبق معمول، کارگردان فیلم گروه را علاف کرده بود، و نگران بود که ناتوانی‌هایش برملا نشود. با خونسردی گفت: «تو برو یک گوشه بشین فکراتو بکن. من درستش می‌کنم.» و بعد رو کرد به دستیارش: «اسی! مگه من نگفتم همه این آرک‌ها رو ببرین بیرون؟» قیافه اسی دیدنی بود: «کی گفتین آقا؟» و آرک‌ها را بردند و آوردند و دوباره بردند و آوردند، تا این که من بالاخره کلید طراحی حرکت‌های صحنه را کشف کردم. برای کلاری که تعریف کردم، با نشانی از عدم رضایت پرسید: «خب، آخه چرا این جوری؟» گفتم: «نمی‌دونم. به نظرم این جوری درسته.» لبخند زد و گفت: «آهان، وقتی نمی‌دونی چرا یعنی درسته. آقا بگیریم!» و این شد یکی از کلیدی‌ترین قوانین من در فیلم‌سازی: «وقتی نمی‌دونی چرا، یعنی درسته.»


منبع : تهران امروز

به روز شده در : دوشنبه 11 آبان 1388 - 15:18

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

کیانا
سه‌شنبه 12 آبان 1388 - 6:16
1
موافقم مخالفم
 
«وقتی نمی‌دونی چرا، یعنی درسته.»

خیلی خیلی قشنگ بود

لذت بردم

مثل من که آرزو دارم یکی از فیلمنامه هامو آقای فرهادی کارگردانی کنند ... این پوررویی است؟

کیانا
سه‌شنبه 12 آبان 1388 - 6:16
-12
موافقم مخالفم
 
«وقتی نمی‌دونی چرا، یعنی درسته.»

خیلی خیلی قشنگ بود

لذت بردم

مثل من که آرزو دارم یکی از فیلمنامه هامو آقای فرهادی کارگردانی کنند ... این پوررویی است؟

محمد قنبری
سه‌شنبه 12 آبان 1388 - 6:59
-5
موافقم مخالفم
 
احساسم

ایول...ایول...داش مانی رو ایول

ایول....ایول...کلاری رو ایول.

خیلی جالب بود.

اما به هرحال آقای کلاری هم برای یک جوان عشق سینما فیلم نگرفتند برای نوه ی ابراهیم گلستان گرفتند...بله.

حبیبه
سه‌شنبه 12 آبان 1388 - 8:2
3
موافقم مخالفم
 

درست مثل خود مانی حقیقی

دقیقا " وقتی نمیدونی چرا یعنی درسته"

درستین آقای حقیقی عزیز

*

به قول پرویز شاپور: پرنده پرواز را بیشتر از گام برداشتن دوست دارد...

***
دوشنبه 2 آذر 1388 - 14:19
1
موافقم مخالفم
 

مانی حقیقی متولد چه سالیه؟

سیاوش
سه‌شنبه 10 آذر 1388 - 23:13
-2
موافقم مخالفم
 

مانی حقیقی عزیز از وقتی سر و کله ی نازت پیدا شده و با اصغر فرهادی

کار درست یکی شدی عشقم به سینما صد برابر شده!

اما کاش می شد منم با یه تلفن فیلمساز میشدم!!!!!!!!!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���