نگاهي به فيلم«بي‌پولي»و مقايسه آن با «بوتيك»
توقع ما بيشتر از اينهاست

بهنام شریفی: فيلم با نگاهي طنز قصد دارد به مسائل گوناگوني اشاره کند. از غرور بيجا و ساده‌انگاري گرفته تا معضلاتي مثل بيکاري و بي پولي و دروغ و ظاهر سازي و اعتياد و روابط زناشويي و خانوادگي و... .
هادي مقدم دوست و حميد نعمت‌الله فيلمنامه‌اي نوشته‌اند که با ايجاد موقعيت‌هاي داستاني توانسته اين مفاهيم را در درون خود بگنجاند.
شخصيت ايرج مانند يک شخصيت نمونه‌اي، تجسم فردي است که سرخوشانه و بي‌قيدانه فکر مي‌کند که اعمالش صحيح است و با غروري بيجا فکر مي‌کند در همه‌جا به‌واسطه توانايي‌اش در طراحي مورد پذيرش قرار مي‌گيرد.
ديالوگي که با مشاهده رفتگرهاي شهرداري مي‌گويد يکي از کدهاي مهم رفتاري اوست:
«از آدم بدبخت بدم مياد» و سير داستاني جوري پيش مي‌رود که مرحله به مرحله به سوي اين بدبختي پيش مي‌رود.
تضاد تامل‌برانگيز اين بدبختي با وضعيت مرفه خانه‌اش شکل مي‌گيرد. تمام مشکل او حفظ ظاهر به هر قيمت و هر شرايطي است. جايي که در مهماني خانوادگي اقوام همسرش به ناچار 200 کيلو برنج سفارش مي‌دهد و در عين حال به شکلي ابلهانه قيمت برنج را تخمين مي‌زند، اين رفتار متناقض او را کاملا درک مي‌کنيم.
در کنار ايرج، شکوه همسرش را داريم که دائم در حال خيالبافي است. از همان ابتدا و بعد از مراسم عروسي شاهد شکنندگي و سادگي او (که گاهي به بلاهت هم نزديک مي‌شود) هستيم. نکته جالب اينجاست که رفتارهاي متناقض ايرج که به خاطر حفظ ظاهر صورت مي‌گيرد، مرحله به مرحله او را متوهم‌تر از قبل مي‌کند.
در جاهايي که ما حرف زدن شکوه با خودش را مي‌بينيم، يک نوع نگاه تحميلي در فيلم شکل مي‌گيرد که تماشاگر بايد اين افزايش فکر و خيال شخصيت را به ساده‌ترين شکل ممکن و آن هم به‌صورت نريشن بفهمد و اينجاست که فيلمنامه‌نويسان به دام باج دادن به مخاطب مي‌افتند. اين روند را ما به صورت‌هاي ديگري هم مي‌توانستيم دريابيم که نويسندگان بي‌پولي راحت‌ترين راه را در پيش روي ما قرار داده‌اند و جاي هيچ نوع مکاشفه‌اي را براي بيننده باقي نگذاشته‌اند.
اما بهترين لحظات فيلم در دفتر مجردي شکل مي‌گيرد. جايي که يکسري افراد وامانده و بيکار کنار هم گرد آمده‌اند و با وجود بي‌پولي مفرط به هم کمک هم مي‌کنند. بازي‌هاي خوب و باورپذير امير جعفري، بابک حميديان و سيامک انصاري در کنار رادان به اين حس وحال کمک کرده است. اين مجموعه غريب که در همه حال مشغول استراحتند، کميک‌ترين لحظات فيلم را رقم مي‌زنند.
در بوتيک هم شاهد يک خانه مجردي بوديم که بر عکس اين يکي فضايي کاملا غمبار و دلمرده داشت.

استفاده خوب کارگردان از طنز موقعيت در بعضي صحنه‌ها خوب جواب داده است. مثل جريان راننده‌دار شدن ايرج که باز هم براي حفظ ظاهر و در واقع براي مسافر کشي به راه مي‌افتد. بازي خوب جعفري در مواجهه با ليلا حاتمي به عنوان يک راننده شخصي يا نوع اداي ديالوگ گويي‌اش موقعي که به او هندوانه تعارف مي‌شود، از بهترين صحنه‌هاي فيلم هستند.
صحنه گل يا پوچ بازي کردن جمعي و به هم خوردنش و ديالوگ بامزه‌اي که از زبان انصاري در باب مفهوم انتزاعي رفاقت ادا مي‌شود هم از بهترين نقاط فيلم است.
نکته بامزه ديگري نيز هست و آن اينکه کارگردان با تکرار هوشمندانه آهنگ قبيله ليلي مرحوم مهرپويا، هم به اين اثر جاودانه اداي دين مي‌کند و هم يک کارکرد طنز آميز از آن مي‌کشد.
تکرار اين آهنگ در تمام لحظاتي که در دفتر مي‌گذرد هم باعث طنز مي‌شود و هم اينکه دليلي موجه دارد چرا که شخصيت معتاد جمع با بازي امير جعفري به خاطر نشئگي روي اين آهنگ زوم کرده است. اين نکته از موارد ظريف طنز فيلم است که اگر اين ظرافت در جاهاي ديگرهم لحاظ مي‌شد، شاهد فيلم ديگري بوديم.
شخصيت احمد رنجه بدون شک جذاب‌ترين شخصيت کل فيلم است. وضع ظاهري او و طرز فکرش و دنياي ساده و بي‌غل وغشي که دارد در تضاد بادنياي پرزرق وبرق فيلم قرار مي‌گيرد. احقاق حق او از ايرج شکلي متضرعانه دارد و در عين حال اوست که با خريدن حق دانشگاه، زندگي خانوادگي ايرج را نجات مي‌دهد.
در صحنه‌اي به کم بودن پنج هزار توماني سکه اعتراض مي‌کند و درست چندلحظه بعد از انگ زدن ايرج دلگير مي‌شود. زندگي ساده او بيننده را جذب مي‌کند و با صداقتي مثال زدني به ايرج مي‌گويد که الگوي زنش شکوه است. جاي خالي چنين شخصيت صافي در زندگي پيراموني ما احساس مي‌شود و چه
درد آور است که اعمال او در زمانه کنوني مايه تفريح وخنده جمعي ماست.

اما با وجود اين نکات مثبت، فيلم در يک سوم انتهايي ناگهان جدي مي‌شود و حتي تلخي‌اش در منافات با دو سوم قبلي قرار مي‌گيرد.
بازي زوج خوب فيلم هم در همينجاست که افت مي‌کند. رادان با انتخاب يک بازي بيروني ابعاد مختلف ايرج و آن غرور بيجا را خوب نشان‌مان مي‌دهد اما در صحنه‌هايي که به ذلت مي‌افتد با انتخاب لحن بدي که به شدت به لحن علي فيلم سنتوري شباهت دارد، تعادل بازي‌اش را به هم مي‌زند. اما در جاهايي هنوز هم نشان مي‌دهد که مي‌تواند خود را به عنوان بهترين بازيگر نسلش معرفي کند.بازي در سکوت او براي تصميم نهايي وفروختن اسباب خانه که به قيمت آبرويش تمام مي‌شود، بسيار خوب وتاثير‌گذار است.
ليلا حاتمي هم توانسته تغييرهاي رفتاري شکوه را باورپذير و خوب اجرا کند. روند او از يک زن ساده متوهم تا زني که در انتها تصميم مي‌گيرد و آگاهانه شوهرش را ترک مي‌کند کاملا طبيعي در آمده است. اما در نقاطي لحن بازي او بين کمدي و جدي در نوسان است و در جاهايي دچار افراط وتفريط مي‌شود. صحنه گريه کردنش جلوي در خانه که از رفتن آبرويش جلوي مغازه‌دار مي‌گويد، جزو نقاط ضعيف بازي اوست يا از همان ابتدا چنان گريه تلخي در لباس عروسي مي‌کند که ما فکر مي‌کنيم شاهد يک فيلم کاملا تراژيک هستيم. در مبحث بازي‌ها نمي‌شود به بازي خوب حبيب رضايي اشاره نکرد. صحنه آويزان شدنش از ميله که کاملا حرکات يک ميمون را تقليد مي‌کند يا آن آواز بامزه‌اي که در دستشويي هم ادامه پيدا مي‌کند و کلا روند فريبکاري و با معرفت بودن توامان او، نشانه توانايي بالاي او و تجربه خوبش در حوزه بازيگري است. اما همان طور که پيش‌تر گفتم کارگردان و فيلمنامه نويسان کار در يک سوم آخر کار، رو به نصيحت گويي و اندرز مي‌آورند و سينما را فراموش مي‌کنند. فصل گفت‌وگوي ايرج و پيرزن اگر کاملا هم حذف شود هيچ اتفاقي نمي‌افتد يا صحنه اضافه درخواست از مدير سابق که جز طولاني‌تر شدن زمان فيلم هيچ کارکرد دراماتيکي ندارد، از جمله اين مواردند. چرخش نعمت‌الله از کمدي به جديت در يک سوم لحن فيلم را متشتت مي‌کند. تازه در همان سکانس اتوبوس شاهد چند صحنه با رويکرد طنز فانتزي هم هستيم. آنجايي که ايرج از کارهاي موقتش مثل سيب زميني پوست کندن و
مسافرکشي در خط‌هاي خطرناک مي‌گويد.
اين تنوع گونه‌ها از طنز موقعيت گرفته تا طنز ديالوگ محور و کمدي فانتزي و همين‌طور جديت تلخ و تراژيک، وضع
در هم وبرهمي را در فيلم به وجود آورده است. سعي کارگردان در نزديک شدن به سينماي کميک را در بسياري از صحنه‌ها مي‌بينيم. همين که توانسته شخصيتي مثل رنجه را بيافريند قابل ستايش است اما اين چرخش‌ها را نمي‌توانيم بپذيريم. مديوم فيلم کاملا کلاسيک و داستانگوست و اين تغيير وتبديل‌ها در بستر سينماي پست مدرنيستي آن هم به صورتي محکم و باور پذير است که معنا پيدا مي‌کند. با تمام اين حرف‌ها نعمت‌الله نشان داده که در فن کارگرداني مي‌تواند جزو خوب‌هاي اين سينما باشد. اما بهتر است که به سينماي مورد علاقه خودش برگردد تا شاهد فيلم‌هايي خوب وتاثير‌گذار از او باشيم. بي پولي بدون شک چند پله از فيلم‌هايي که به عنوان کمدي در اين سال‌ها ساخته شده بالاتر است و تماشاي آن براي مخاطب انبوه ما مفيد هم هست اما توقع ما از حميد نعمت‌الله اين نيست که بگوييم توانسته يک فيلم شريف و متوسط با مايه‌هاي کمدي بسازد. مسبب همه اين حرف‌ها هم خود اوست. بعد از ديدن بوتيک حق هم داريم که متوقع باشيم. اميدواريم که اين توقع باز هم بر آورده شود. اميدواريم....


منبع : تهران امروز

به روز شده در : يکشنبه 12 مهر 1388 - 12:39

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

homan
يکشنبه 12 مهر 1388 - 13:43
6
موافقم مخالفم
 

واقعا ليلا حاتمي به خاطر اين نقش سيمرغ گرفته؟!

و نعمتالله فكر ميكنه كه اين كارش مثل بوتيك تو يادها بمونه؟!

نه واقعا اين طور نيست

اصلا در حد انتظار نبود....

حسين
سه‌شنبه 21 مهر 1388 - 11:52
4
موافقم مخالفم
 

گريه ليلا حاتمي براي اون صحنه لازم بود چون وضعيتش با اون پلاستيك پاره اي كه كشيده بود روي سرش گريه اغراق شده لازم داشت كه خنده ايجاد كنه وگرنه ميشد عين اون صحنه صندوق صدقات... در ضمن اين ژانر بندي منتقدا هم ديگه داره حال آدمو به هم ميزنه. يعني چي كه اونجاش فانتزي بود اينجاش موقعيت؟ هر چي كه لازمه و به فيلم ميخوره بايد گذاشت توي فيلم حالا اگه يكي از يه صحنه خوشش نيومد دليل نميشه براش توجيه فلسفي بتراشه!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���