یادداشتی بر فیلم «صداها»؛
نپرسیم «که چی؟»

سینمای ما - امیرحسین جلالی: به شخصه امیدوار بودم «صداها» فیلم خیلی خوبی از کار درآمده باشد، طوری که بتوانم خاطره «باج خور» و «جعبه موسیقی» را به دست فراموشی بسپارم. اخبار زمان ساخت فیلم و به خصوص صحبتهای فرزاد موتمن هم آدم را امیدوار می کرد. پس از تماشای فیلم اولین سوالی که سراغم آمد این بود: «خوب، که چی؟»
فیلم درباره قتلی است که در یک آپارتمان رخ می دهد و دو همسایه قاتل را هم به نوعی درگیر ماجرا می کند. پس با یک تریلر طرفیم که باید مطابق اقتضائات ژانر بیننده اش را درگیر کند و منتظر ادامه فیلم نگه دارد. ساختار فیلمنامه غیر خطی است و از آخر به اول روایت می شود. تجربه ای که نمونه هایش در سینمای معاصر دنیا زیاد است و هر علاقمند سینمایی هم این نمونه ها را دیده و نیازی به یادآوری ندارد. اولین نکته ای که درباره «صداها» به نظر می آید این است که لزوم استفاده از این ساختار خاص در فیلم چیست؟ به نظرم این سوال از اساس اشتباه است. ساختار فیلمنامه مثل بقیه اجزای یک فیلم جزو ابزارهایی است که سازندگان در اختیار دارند و می توانند برای جذاب تر کردن فیلمشان(بهتر ساختن فیلمشان) از آنها استفاده کنند. کارگردان احساس می کند برای باورپذیرتر بودن، جلب نظر منتقدین یا فروش بیشتر فیلمش باید از فلان بازیگر استفاده کند یا بهمان آهنگساز را به کار بگیرد. دقیقا بر اساس همین احساس نیاز هم ممکن است تشخیص دهد که ساختار غیر خطی به فیلمش در راه رسیدن به اهدافی که دارد کمک می کند. به این ترتیب ساختار فیلمنامه مثل دیگر جزئیات فیلم جزو حیطه اختیارات فیلمساز است و درباره «صداها» تنها می توان نظر داد که آیا چنین ساختاری جواب داده و به اصطلاح درآمده یا نه.
موتمن و سعید عقیقی پس از «هفت پرده» و «شبهای روشن» برای بار سوم با هم کار کرده اند و فیلمی ساخته اند که از خیلی جهات تجربه نویی در سینمای ایران به حساب می آید. بیش و پیش از هر چیز آنچه مهم است نوع نگاه تیم موتمن- عقیقی به سینماست که در گفتگوهای قبل و بعد از نمایش فیلم مطرح کرده اند. اینکه به دنبال راهی هستند تا هم عرصه های جدیدی از فیلمسازی را تجربه کنند و هم فیلم جذابی برای تماشاگر بسازند. اینکه فروش فیلم برایشان مهم است و اینکه فیلم کوچکی ساخته اند که ادعایی ندارد و فقط می خواهد تجربه جدیدی برای بیننده به دنبال داشته باشد. این نوع نگاه متواضعانه سازندگان در سراسر فیلمشان هم به چشم می خورد و «صداها» هرگز برای تماشاگر قلق و اضطرابی ایجاد نمی کند. می شود با فیلم همراه نشد(هرچند که کار سختی است) ولی اصلا نمی شود با عصبانیت یا پشیمانی سالن را ترک کرد. این همان نگاه و بینشی است که مثلا در «جعبه موسیقی» وجود نداشت و خود موتمن می تواند با مقایسه بازخوردهای آن فیلم و «صداها» صحت این ادعا را تایید کند.
«صداها» از همان تیتراژ نوآوریهایش را شروع می کند. فیلمی که درباره تاثیر صدا در زندگیهای مدرن آپارتمانی ساخته شده(لااقل یکی از نکاتش این است) با تیتراژ مصوت شروع می شود. بازیگران فیلم به خوبی از پس کارشان برمی آیند. این فیلمی است که حتی یک نمای خارجی ندارد و با توجه به سختی یک شکل نگه داشتن حس چهره و بدن و صدا در فیلمهایی با ساختار غیرخطی، گروه بازیگران «صداها» شایسته تحسینند. به جز رضا کیانیان که شباهت مفرط نقشهایش دیگر دارد روی اعصاب راه می رود و میکائیل شهرستانی که بعضی جاها از پس نقشش برنمی آید بقیه بازیگران خوب هستند. ضمن اینکه فیلم یک طناز طباطبایی حرفه ای و دلچسب دارد که کاملا رابطه اش با نقش را فهمیده و اجرا کرده است.
فیلمبرداری داریوش عیاری واقعا خوب است. نماهای چرخشی فیلم، به خصوص که در ساختار اثر دارای هویت است(مثلا شروع سکانسهای سریالی با نماهای چرخشی که از آیفون شروع یا به آن ختم می شود)، بعضی لرزشهای دوربین که مشخصا حس تعلیق را به بیننده القا می کند و به طور کلی سختی فیلمبرداری این همه نمای داخلی و بسته، عیاری را شایسته احترام می کند.
کارگردانی موتمن از همیشه قوی تر است. به عنوان نمونه نگاه کنید به سکانس قتل کیانیان توسط پسیانی از شروعش موقع خارج شدن کیانیان از آپارتمان و ادامه اش که یکی از بهترین سکانسهای درگیری را شکل داده است.(من که یادم نمی آید در فیلمی ایرانی صحنه قتلی با مشت و لگد آن هم با این همه جزئیات داشته باشیم)
اما چیزی که اصلا نمی شود نادیده اش گرفت فیلمنامه سعید عقیقی است، تجربه ای جدید که عقیقی به خوبی از عهده اش برآمده. جزئیات داستان به دقت در سراسر آن پخش شده اند و به موقع و به اندازه در اختیار تماشاگر قرار می گیرند. دیالوگها روی مرز باریک مدرن بودن و غیرمتکلف بودن به خوبی راه می روند و به جز چندتا از دیالوگهای مادر پگاه آهنگرانی(شهین نجف زاده) هرگز بر فیلم سوار نمی شوند. سکانس پایانی فیلم که در حقیقت نقطه عزیمت فیلمنامه به حساب می آید و گفتگوی عاشقانه کیانیان و نونهالی همان قدر خوب نوشته شده که خوب اجرا شده است و این قضیه بهترین دلیل موفقیت تیم موتمن/ عقیقی است.
حالا دوباره برمی گردم سراغ سوال اول این یادداشت: «خوب، که چی؟» باید یاد بگیریم این سوال و سوالاتی از این دست را برای همیشه از ادبیات نقد فیلم خارج کنیم. «صداها» یک فیلم خوب است. ساختار غیر خطی، بازیگران تئاتری، فضا و مضمون هانکه ای، فیلمبرداری و رنگ و نور و کارگردانی همه جزئیاتی هستند که ماحصلشان شده یک فیلم خوب. فیلمی که در حد ادعایش تماشاگر را ارضا می کند و به گفته سازندگانش «فیلم کوچکی است که خوب ساخته شده». باید درباره فیلم نوشت و پرسید و سوالات و ایراداتی مثل «چه می خواست بگوید؟» و «آخرش که چی؟» را کنار گذاشت. فیلمی داریم که نمی توانیم دلیلی بر بد و ضعیف بودنش اقامه کنیم، پس باید قبول کنیم که فیلم خوبی است. به همین راحتی.


به روز شده در : يکشنبه 20 بهمن 1387 - 2:29

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات


يکشنبه 20 بهمن 1387 - 5:56
-7
موافقم مخالفم
 
نپرسیم «که چی؟»

مشکل منتقدان ما همین جمله "آخرش که چی" هست.در صورتیکه " صداها" خود سینماست و بدنبال شعاردادن و حرفهای عمیق زدن نیست.در عین حال جذابیتها و نو آوریهای فراوانی دارد که تماشاگر رابسیارمشتاق تماشا تا انتها میکند.

حسن یکتا
يکشنبه 20 بهمن 1387 - 7:20
1
موافقم مخالفم
 
نپرسیم «که چی؟»

صداها ساخته فرزاد موتمن داستان قتلی است که در ساختمانی اتفاق می افتد و هر یک از اهالی ساختمان از طریق صدای لحظه به وقوع پیوستن قتل به نوعی در آن درگیر می شود(البته به زعم کارگردان فیلم).

داستان به صورت غیر خطی روایت می شود و زمان در آن به عقب بر میگردد. به نحوی که ما اول قتل را می بینیم و بعد کم کم به زمان پیش از قتل برگشته و موقعیت تک تک اعضای داخل ساختمان در هنگام وقوع قتل را بررسی می کنیم .

ساختار فیلم به نوعی بسیار شبیه فیلم ممنتو کریستوفر نولان است. و البته اگر نخواهیم راه دور برویم میتوان به فیلم طوفان سنجاقک همین شهرام مکری خودمان هم اشاره کرد که به نظر بنده به مراتب فیلم بهتری از صداها هم هست که در ادامه به علت آن هم اشاره میکنم.

صداها فیلمی ست که به ظاهر در ژانر جنایی قرار می گیرد و با سکانس اولی که از فیلم می بینیم هم همین توقع را در ما بر می انگیزد ولی مشکل از آنجایی شروع می شود که فیلم به ساده ترین اصل این ژانر وفا دار نمی ماند که آن هم جنبه معما گونه جنایتی است که اتفاق می افتد. در همان دقایق ابتدایی فیلم مخاطب به واسطه ی دیالوگ ها کاملا آگاه می شود که چرا زن مرد را مورد ضرب و شتم قرار داده و تنها چیزی که در ادامه می ماند چند تا سوال نچندان مهم که بیشتر از سر کنجکاوی در ذهن نقش می بندد نه از روی نیازی واجب برای درک داستان فیلم (نظیر اینکه مقتول چه شکلی بوده!) .

ما بقی فیلم مایه هایی کاملا اجتماعی دارد که البته این به خودی خود بد نیست ولی مشکل اینجاست که این داستانها انتظار ما را از سکانس اول برطرف نمی کند.

پاشنه آشیل فیلم ساختار روایی آن است. شاید اگر فیلم به صورت بهم ریخته و یا حتی خطی روایت می شد جذابیت بیشتری داشت. با این شیوه روایتی که فیلم دارد جذابیتی در فیلم باقی نمی ماند که مخاطب را راقب به دیدن ادامه آن کند. اتفاقی که در ممنتو و مخصوصا طوفان سنجاقک (به خاطر شباهت ساختاری نزدیکش به صداها) به بهترین شکل اتفاقق می افتد. مثلا در طوفان سنجاقک اگر ما هر بار به عقب بر می گردیم زاویه دید جدیدی پیدا می کنیم و نحوه قضاوتمان در مورد آن اتفاق دچار تغییر می شود. و این درست همان چیزیست که صداها فاقد آن است.

چنین ساختار هایی در صورتی دلنشین و جذاب می شود که مفهوم فیلم در تار و پود شکل ساختار آن تنیده باشد، و اینگونه می شود که با فیلم تاثیر گذاری هم مواجه می شویم.

شاید تنها فرمی که با این ساختار فعلی در فیلم صداها باعث شود جذابیتش حفظ شود این باشد که فقط صدای فیلم صداها را بشنویم و تصویری نمی بینیم.

Navyd
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 0:19
-9
موافقم مخالفم
 
نپرسیم «که چی؟»

در جواب نظر جناب یکتا که فیلم را با ممنتو مقایسه کرده اند باید گفت هر دو فیلمی که ساختار خطی ندارند مثل هم نیستند.ممنتو ساختارش به هیچ وجه از انتها به ابتدا نیست و در هم ریختگی زمانی دارد.به ایشان توصیه میکنم اندکی زمانی که به فیلم دیدن اختصاص می دهند را افزایش دهند تا فیلمی مثل بازگشت ناپذیر را ببینند.

فیلم اتفاقا خیلی خوب به سوال که چی جواب می دهد.ساختمان نمادی است از جامعه ی فاسد که اعضای آن انقدر در فساد (هر کدام به شکلی) فرو رفته اند که حتی توانایی جلوگیری از قتل یکدیگر را هم ندارند.و در این میان تنها آدم خارج ساختمان که پگاه آهنگرانی است از فساد نمادین به دور است و به پلیس زنگ می زند...

ادامه ی مضمون گرایی با شخص نویسنده!

فیلم آنقدر منطق صحیحی دارد که باعث نشود مثل بقیه ی فیلمهای جشنواره مجبور به ترک سالن شویم و حتی از انداختن کارت در ضعیف محروم شویم...صداها فیلم متوسطی برای سعید عقیقی و عالی برای سینمای ایران است.

نمیخواهم پولم را پس بگیرم جواب میخواهم
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 4:16
-1
موافقم مخالفم
 
نپرسیم «که چی؟»

من سوال دارم

آقای موتمن نمیداند آیفون تصویری زنگ میخورد روشن میشود و نیازی به زدن دکمه آن نیست؟

آیا تا به حال آدم معتاد ندیده؟که اینگونه غش نمیکند و دوباره آنگونه به هوش بیاید

آقای عقیقی ما را خنگ گیر آورده میگه باید چند بار فیلمو ببینید تا بفهمید دیوید لینچ هم اینو نمیگه

راستی ما فیلم بازگشت ناپذیر ساخته گاسپار نویه رو هم دیدیم

چه تجربه جدیدی واسه بینده است .اینکه کهنه شده

اینکه تیتراژ را با صدا میخوانند نو آوری است؟کمی فیلم ببنید

سرتان کلاه نرود

اصلا اون سکانس مادر دختره چه ربطی به فیلم داشت؟

آقا به هانکه چی کار دارید؟این چه ربطی به فضای هانکه دارد؟

راستی که چی

جواب بدهید نمیخواهم پولم را پس بگیرم جواب میخواهم

سیاوش
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 7:43
3
موافقم مخالفم
 
نپرسیم «که چی؟»

با سلام.

دوستان عزیز پاسخی به نظری که 2 روز پیش برای شما نوشتم ندادید و در این جا هم برای دیده شدن و شنیدن نظرات دیگران قرار ندادید.

با تشکر

زويا
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 23:7
-4
موافقم مخالفم
 
نپرسیم «که چی؟»

فيلم متفاوت جذابي بود. در سكانس اول به نظر مي آمد قرار است يك فيلم جنايي ببينيم ، "رويا نونهالي" (قاتل) اش را دوست نداشته باشيم. از لباس و آرايش اش تعجب كنيم ، شبيه بي دقتي طراح لباس و ..... اما در برگشت قصه به عقب ، مي فهميم فيلم جنايي نيست ، حتي با وجود دو قتل . قصه آدمهايي است كه عليرغم پيوندهايشان ، به هم اعتماد ندارند. شاعري كه در ميانسالي ازدواج مجدد دارد همراه با عشق ، با زنگ تلفن غريبه اي مي رود سراسيمه تا سند محكوميت همسر تازه را ببيند. مادري كه با ديدن صحنه پياده شدن دختر از ماشين پسر جوان غريبه ، بي رحمانه قضاوت مي كند و با كلام او را مي آزارد. همسر سابقي كه با ديدن رقيب پيروز ، كتاب دستش را علامت تفاخر مي داند. دوستان جواني كه هركدام فقط كمي از قصه شان را به هم مي گويند.

آخر فيلم در مي يابيم اشيا و آدمها و روابط سرجايشان بوده اند، اشتباه در حس اوليه ما بود. كاشكي نقدمان به سكانس هاي زندگي را هم بشود كمي به عقب رفت و بعد نوشت

دانيال
پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 9:11
-5
موافقم مخالفم
 
نپرسیم «که چی؟»

به نظر بنده يا آقاي عقيقي تماشاگر را هالو فرض كردن يه با علم هالو بودن تماشاگر فيلمنامه نوشتن

فيلم بشدت ضعيف است كه ادم به مغز تهيه كننده شك مي كند

بنده به عنوان مشاور طرح مانع ساخت همچين فيلمي ميشوم

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���