نقد روزنامه جوان بر «خاك آشنا»؛
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

سيد سعيد هاشم زاده:
خاك آشنا فيلمى است ساخته بهمن فرمان آرا. اين يادآورى لازم است تا دوباره به فرمان آراى «بوى كافور عطر ياس»، «خانه اى روى آب» و «يك بوس كوچولو» نگاهى بيندازيم و اين آثار را باز مورد تحسين قرار دهيم و يادمان نرود كه اين آثار حاصل همكارى افرادى چون فرمان آرا، كلارى و كيانيان بوده؛ اما خاك آشنا داستانى جداگانه است. داستانى كه البته خصوصيات فرمان آرا را در خود دارد اما با آثار قبلى اش فاصله اى بسيار دور و غير قابل انتظار گرفته است. خاك آشنا بزرگ ترين ضربه را از فيلمنامه بدون انسجام خود مى خورد. فيلمنامه اى كه بدون منطق يا با منطق هايى سهل انگارانه كه شعور مخاطب را زير سؤال مى برد شخصيت ها و موقعيت هايى را اضافه و كم مى كند و داستان را از يك رو به روى ديگر برمى گرداند.
در خاك آشنا با نقاشى گوشه گير آشنا مى شويم كه دور از شهر در يكى از دوردست ترين نقاط كردستان زندگى مى كند و در آنجا با خاطرات معشوقه خود زندگى كرده و در زيرزمين خانه دورافتاده اش نقاشى مى كشد. اگر فرمان آرا اين داستان يكپارچه را دنبال مى كرد يكپارچگى ايده و اتفاقات چه بسا كمش، مى توانست يك فيلم كوتاه قابل قبول را شكل دهد.
اما فرمان آرا باز به وسيله خصومت ها يا انتقادهايى كه به نسل كنونى دارد شخصيتى را به داستان اضافه مى كند كه مشخص نيست قرار است با اين شخصيت چه سرانجامى به داستان بخشيده شود؛ اين شخصيت خواهرزاده نقاش است كه نقشش را بابك حميديان بازى مى كند. خواهرزاده اى كه با شنيدن شناسنامه اى از او، وى را پرخاشگر، معتاد و در نهايت خطرناك براى خود و بقيه مى پندارد اما با ديدن چهره و بازى حميديان تمام اين ذهنيت ها به فراموشى سپرده مى شود و اين خواهرزاده (كه نماينده نسل كنونى نيز هست) آنقدر حرف گوش كن است كه به وسيله نقاش متنبه و عاشق مى شود، مواد مخدر را ترك مى كند و به بدى ها «نه» مى گويد.
حال وقتى به اينجا مى رسيم كه يك طرح يكپارچه جاى خود را به سير متنبه شدن نسل امروز مى دهد (كه به قول فرمان آرا نكاشته مى خواهد درو كند!) معلوم نمى شود كه هدف خود نويسنده و كارگردان چه هدفى است! آيا تفاوت نسل ها در حال بررسى است يا داستانى درباره هنرمندى تنها را مى بينيم!؟ البته جواب مى تواند هر دو اين داستان ها باشد اما مساله اينجاست كه اين دو موضوع در فيلم هيچ تاثيرى روى يكديگر نمى گذارند و هر كدام كه دلتان بخواهد را مى توانيد به راحتى حذف كنيد و به داستان لطمه اى نخورد. اگر از اين دو بخش اصلى فيلم هم بگذريم با داستانك هاى معناگرايانه يا بهتر بگوييم ماوراى الطبيعى آقاى فرمان آرا، آش شله قلمكارى در فيلم به دست مى آيد كه هيچ كدام به جز داستان پسر جوان (خواهرزاده نقاش) به سر انجام نمى رسد!
خاك آشنا اما يك فيلم نيست، بدين منظور كه قرار نيست يك فيلم باشد بلكه بيشتر به مثابه يك مانيفست توجيهى است از سوى كارگردان براى نسل امروز و متنبه كردن اين نسل؛ سؤال اينجاست كه بدون شناخت اين نسل مى توان حتى يك فيلم توجيهى نوشت و ساخت؟ مشخصاً جواب سؤال منفى است و در همين جاست كه مشخص مى شود فرمان آرا نسل امروز را ابداً نمى شناسد و به همين خاطر تصاويرى غلط و غلوآميز را از اين نسل به نمايش مى گذارد كه شايد بتواند به ضرب و زور «غلو» داستانش را به تماشاگر بقبولاند كه در نهايت موفق نمى شود.
برجسته ترين اين غلوها سكانسى است كه پسر جوان كه در حال متنبه شدن است دوستان خود را به خانه دايى اش (نقاش) دعوت مى كند. دوستان نيمه شب سر مى رسند و هنوز داخل نشده مشروب مى خواهند و ال. اس. دى درمى آورند تا. . . با اين توضيحات لازم به شرح باقى ماجرا نيست و تنها مى توان اتفاقاتى كه در خاك آشنا مى افتد را مردود خواند و فيلم را فيلمى توجيهى و البته غيرواقعى توصيف كرد كه با غلو مى خواهد وقايع خود را به خورد تماشاگران بدهد.


به روز شده در : دوشنبه 2 شهريور 1388 - 17:19

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

افشین
دوشنبه 2 شهريور 1388 - 18:28
-20
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

کاملا موافقم«فيلمنامه اى بدون منطق يا با منطق هايى سهل انگارانه كه شعور مخاطب را زير سؤال مى برد »

محسن دراگون
دوشنبه 2 شهريور 1388 - 22:53
-8
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

نتیجه خیلی خیلی اخلاقی خاک اشنا و پستچی 3بار در نمیزند.

مگر چه کرده اید برای ما که اینگونه طلب دارید . به گذشته خود که نگاه میکنیم چه افتخار بزرگی را میبینیم که باید اینگونه سرکوب شویم. این نسل بی هویت چگونه و چطور باید وجود خود را به شما ثابت کند. باید دست به دعا برداریم و منتظر حمله یک کشور همسایه باشیم و جنگی تحمیلی تا برویم بجنگیم و افتخار کسب کنیم . باید انقلابی به پا کنیم و به خیابانها بریزیم و چه چه. باید صنعت نفتمان را ملی کنیم یا باید مشروطه طلب کنیم تا بشویم نسلی با هویت و با ارمان .

این نسل بی هویت چه گناهی کرده که در روزگاری جوانی میکند که باید طور دیگری جوانی کند. طوری که شما نکرده اید. نسل ما پاداش غیرت و شجاعت شماست و تحویلمان بگیرید.اگر پوچیم اگر بی هویتیم و ارمانی نداریم تحویلمان بگیرید.

از اینکه تی شرت مارک دار میپوشیم و نه کت و شلوار ،هفت تیغه ایم و سبیل غیرت نداریم و... باید خجالت بکشیم یا چون رپ و پاپ گوش میدهیم و فیلمهای انچنانی میبینیم و کارگردان و نویسنده محبوبمان فلان و فلانیست.

این نسل دنبال روزنه ای میگردد برای فرار . فرار از گودال و تله ای که در ان گرفتارش کرده اند . به دنبال هوای تازه ای میگردد. نفس میخواهد و تجربه هایی جدید. بی هویت و بی ارمانیم؟ به خودمان مربوط.شما راه خود را رفته ید و نتیجه اش را دیده اید. واینکه اگر مثل شما نمی اندیشیم و نمیبینیم ، نمیشنویم ونمیخواهیم دلیل به بی هویتی و بی ارمانی نیست.

قبول. شاید مسیر را گم کرده ایم .چون راهی برایمان نساخته اند .خود میسازیم و به پیش میرویم. گاه به سنگی و مانعی عظیم برخورد میکنیم و راه را تغییر میدهیم.فریب میخوریم و باز میگردیم و مجدد شروع میکنیم ولی حاضر نیستیم ان راهی را که شما رفته اید برویم و در همان مسیر مشخص که هیچ تجربه جدیدی ندارد گام بگذاریم و خود را مطیع ارمانهای شما کنیم.با تی شرتی مارک و شلواری چسبان وکتانی آل استارمان و لب تاپ و موبایل و گوش دادن به موسیقی از نظر شما سخیف و بی ارزش در راه میرویم. مقصدی نداریم. میرویم تا به راه شما نرفته باشیم . میرویم تا تجربه کنیم . تجربه ای جدید.

اردلان
سه‌شنبه 3 شهريور 1388 - 10:0
4
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

اصلا اون سکانسی که دوست های بابک حمیدیان می آن خونه ی دایی و شروع می کنن به حرف زدن، نه تنها بدترین سکانس فیلم، بلکه یکی از بدترین سکانس های سینمای ایران بود! مشکل اصلی هم همونی بود که شما گفتید: فرمان آرا نسل جدید رو اصلا نمی شناسه و یه تصویر غلطی راجع به این نسل تو ذهنش داره.

در کل اصلا فیلم خوبی نبود و پر بود از شعارهایی که فقط تو کلیله و دمنه پیدا می شه. از فرمان آرا انتظار دیگه ای می رفت! ولی داره چی به سر کارگردانای قدیمی سینمای ایران می آد؟! اون از بیضایی، این هم از این! مثل این که فقط باید امید به فرهادی ها بست!

خجسته
سه‌شنبه 3 شهريور 1388 - 12:54
-7
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

نسل ما،نسل جوان و جوانی است . مایی که نمی خواهیم تقلید کنیم بلکه می خواهیم تغییر کنیم . نمی خواهیم آنی باشیم که شما بودید.می خواهیم آنی باشیم که خودمان می خواهیم . ما نباید شما باشیم.لطفا این را درک کنید.همه ی ما سعی می کنیم زندگی کنیم . زندگی که بپسندیمش . ما نباید شما باشیم حتی اگر به گفته ی خودتان شما بهتر و سالم تر زندگی می کردید . وقتی طبیعت دیگر طبیعت نیست ، ما چه طور می توانیم شما باشیم ؟ چه طور می توانیم زندگی کنیم ؟ زندگی که فقط اسمش زندگی است اما ماهیتش مردگی است !

هر لحظه ی دنیا در حال تغییر است،آن وقت ما شما بمانیم؟!

ما نباید شما باشیم.

امیرعلی علیزاده
سه‌شنبه 3 شهريور 1388 - 15:39
4
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

نمی دانم چرا کسانی که هیچ چیز از سینما و مبانی ان نمی دانند و فقط برای رفع تکلیف کار می کنند تا پولی بگیرند و اوامر رئیسشان را اجرا کنند.نمی روند مطالعه کنند.حتی اگر مطالعه هم نکنند به هرحال در این شهر و در این کشور زندگی می کنند و جامعه جلوی چمشان است.

بهمن فرمان ارا جزو یکی از بهترین و بزرگترین سینماگران ایران است.نمی شود شخصیت فرمان ارا و امثال او را با ده نمکی و امثال او مقایسه کرد که روزنامه جوان از دار و دسته اقای ده نمکی و امثال ایشان است.از لحاظ فیلمنامه خاک اشنا فیلمنامه بسیار خوبی دارد به طوری که به بهترین شکل داستان در 10 دقیقه اول روشن می شود برای ما و و زمانی که داستان به سمت دیگری می رود در واقع نقطه عطفی است و یک فیلمنامه خوب باید همچین ساختاری داشته باشد.

اما بیشترین ضربه ای که خاک اشنا خورده است از سانسور زیاد ان است که تدوین تا حد زیادی توانسته ساختار فیلمنامه را حفظ کند.

اما در مورد بابک که شخصیت جوان این اثر است در واقع شخصیتی است که هیچ توجهی به او نشده و همین امر او را به سمت مواد مخدر برده است و نکته ای را هم باید اضافه کرد و ان این است که بابک تفریحی مواد مصرف می کند و به همین علت است که در طول فیلم بابک راحت از مصرف کردن مواد مخدر دست می کشد.

بابک نماد تمام جوانان ایران امروز است.این امر واضحی است که 000 و 000 هیچ توجهی به ما جوانان ندارد و ما اسیب می بینیم.

حال لحن انتقادی روشنفکر میان سال به این جوان طبیعی است و می خواهد او را کمک کند اما شخصیت روشنفکر میان سال اینگونه است.نامدار دوست ندارد بابک به خاطر مواد و دوستان ناباب از بین برود و او را تشویق می کن اما کنایه ها هرگز از بین نمی رود.این خاک برای ما اشنا نیست و بابک به گذشته برگشت و فهمید که برای هر هدف باید زحمت کشیدو در واقع بابک با این خاک اشنا شد.

محسن دارگون من هم مثل شما جوانم من هم موسیقی راک و پاپ گوش می دهم و شلوار جین و... بهمن فرمان ارا از تیپ ما ایراد نمی گیرد.بهمن فرمان ارا دلش برای ما می سوزد و نکته دیگر این است که نگاه دیروز فرمان ارا به جوانان این خاک با نگاه امروزش تفاوت دارد.این خاک تا قبل از انتخابات برای هیچ کس اشنا نبود ولی امروز برای دنیا اشناست.

شيوا
سه‌شنبه 3 شهريور 1388 - 15:57
-8
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

فيلم بدي نبود ولي به نظرم از اثار قبلي ايشان ضعيف تر بود... بالاخره بزرگها هم گاهي اوقات اشتباه هاي كوچكي ميكنند


سه‌شنبه 3 شهريور 1388 - 19:44
29
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

همينمون مونده بود كه هر كي از راه ميزسه بياد فرمان ارايي كه وجودش باعث افتخار سينماي ايران رو نقد كنه برو اقا خدا روزيتو جاي ديگه حواله كنه.اقاي قادري لطفا اين چرندياتو ديگه توي سايتتون درج نكنيد


دوشنبه 16 شهريور 1388 - 11:29
3
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

آقای قادری یا حسنی نسب یا هر کسی که آفیشیالی این شارژ مسئوله این سایته، این نقد مال سایت لوحه و روزنامه جوان هم از اونجا برداشته . لطفا اصلاح بفرمایید.

حمید
شنبه 21 شهريور 1388 - 10:22
9
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

با احترام به نظر تمامی دوستان باید گفت صحنه های ورود دوستان خواهر زاده کمی عجولانه و خام بود.اما شخصیت پسر جوان با توجه به سابقه ذکر شده از او منطقی به نظر می رسید.اتفاقا نسل جوان امروز نشان داده اند که در مقابله با منطق و آرامش طرف مقابل چقدر تاثیر پذیر و با اخلاق است.آنچیزی که پسر جوان تحت تاثیر آن قرار گرفت رفتار شاعرانه ،آرام و بی غل و غش دایی بود.کمی به اطراف خودمان نگاه کنیم نسلی که همه ما آنها را به بی تفاوتی و لمپنیسم متهم میکردیم در حوادث اخیر چگونه چراغ راه ملت شد.

فیلم در مجموع بیانی شاعرانه از خصوصیات شگرف اخلاقی نسل امروز ،پیچیدگیهای آن و ارتباط عمیقش با نسل متفکر گذشته بود.

babyface
سه‌شنبه 24 شهريور 1388 - 12:9
-42
موافقم مخالفم
 
آقاى فرمان آرا، متنبه شديم!

من مدتها بود که از فضای این سایت فاصله گرفته بودم اما دیدن این فیلم باعث شد کنجکاو شوم تا از نظر مخاطبان راجع به این فیلم بدانم.

بیایید کمی ریشه ای به موضوع نگاه کنیم. سینمای جوامع برون گرایی مثل ایران که احساسات و آرزو ها با شدت بیشتری بروز داده میشود مستقیما از مردم و افکارشان ایده میگیرد و سعی میکند بدون واسطه گوشه ای از رویاهای آن اجتماع را به تصویر بکشد.

چطور شد که سینمای ایران از فیلم های به اصطلاح آبگوشتی قبل از انقلاب به سینمای دختر و پسرهای جوانی که بسیار خوش چهره بودند و در نهایت به هم می رسیدند تبدیل و حالا شاهد فیلم هایی از دغدغه های جدید سازندگان فیلم هستیم.

دلیل این موضوع را می توان از لا به لای زندگی اجتماعی بیرون کشید، در زمان فیلم های قبل از انقلاب تا حدودی دچار بحران غیرت شده بودیم پس نیاز به نشان دادن انسان های خوش غیرت حس میشد. در دورهء بعد از انقلاب و مخصوصا بین سا لهای 75 تا 85 مردم چون در جعبه تلویزیون چهره های زیبا و عشق کم می دیدند این نیاز خود را در سینما جستجو کردند .(در فاصله بین سال های 57 تا 75 هم که طبیعتا سینمای انقلاب و دفاع مقدس حرف اول را میزد) اما حالا زندگی برای ما آنقدر دود گرفته و چرک شده که تنها کافیست روال 2 روز از یک زندگی پاک و پایبند به اصول انسانی بدون هیچ ابتدا و انتهای جذابی روایت شود انگاه مخاطب راضی میشود و تنها با خروج از فرهنگ اجتماعی که حالا ارزش ها به سمت ماشین های لوکس و ساعت های مچی گران تر می رود و ورود به مسائل عمیق تر فرهنگی و اجتماعی انگار تداعی کنندهء حرف دل یک نسل هستیم. حالا ما هم دغدغهء غیرت داریم هم آرزوی زیبایی ذاتی (و نه به کمک لوازم آرایشی) و هم 2 روز زندگی بدون توجه به ظواهر، نمونه های آن را هم در این فیلم دیدیم : غیرت، زیبایی ذاتی یک دختر روستایی و در نهایت 2 روز زندگی پاک و دور از هیاهو.

بیخود نبود که دیوانه در فیلم میگفت قیامته!!! واقعا قیامته ....

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���