يادداشت و نوشته‌اي از نيما حسني‌نسب درباره‌ حاج كاظم؛ چند سال بعد از «آژانس شيشه‌اي»
من واسه صبرتون يه ياعلي مي‌خوام؛ همين!

سينماي ما- نيما حسني‌نسب: اين روزها، خوب مي‌دانم چرا، خيلي به ياد «آژانس شيشه‌اي» و آدم‌هايش، خالقش ابراهيم حاتمي‌كيا و حال و هواي فيلم در آن روزها و الان مي‌افتم (مي‌افتيم؟). از اولين نمايش فيلم تا امروز «آژانس شيشه‌اي» را بسيار دوست داشتم و هنوز همان‌قدر دوست دارم. دلايل زيادي دارم كه چرا اين فيلم در فهرست‌هاي برگزيده‌ها و بهترين‌هاي سينماي ايران جاي جدي و غيرقابل انكاري دارد و هنوز نفس مي‌كشد و جلو مي‌رود، با شرايط دور و برش - و دور و بر من و ما - شكل عوض مي‌كند و راه كج مي‌كند، اما دور نمي‌شود. «آژانس شيشه‌اي» در كنار «هامون» فيلم‌كالت‌هاي جدي و اساسي سينماي سي سال اخير ايران هستند و از مهم‌ترين خاصيت‌هاي فيلم كالت‌بودن يكي همين است كه با شرايط اجتماعي فرهنگي و سياسي برخورد و درگيري پيدا مي‌كند و هر بار مي‌شود جوري نگاهش كرد و جوري درباره‌اش گفت و شنيد كه تازگي دارد و فرق مي‌كند با حرف ديروز و لابد فردا.
حالا در اين شرايط دوباره ياد حاج‌كاظم، سلحشور، احمد كوهي، اصغر و حتي عباس مي‌افتيم؛ ياد سلمان و ابوذر و ياد موتورسوارها و همه‌ي آن‌ها كه در آژانس بودند. اين  يادآوري دست از سر خالقش هم برنداشته، كه خب معلوم است برنمي‌دارد.نامه ابراهيم حاتمي‌كيا به كاربران سايت سينماي ما خبر از دل‌دل‌زدن‌هاي او براي آدم‌هايش مي‌دهد و پرس‌وجو براي پيداكردن حاج‌كاظم و ديگران در حال و هواي خاص اين روزها دغدغه‌ي جدي اوست. حاتمي‌كيا با هوش هميشگي‌اش و آن شاخك‌هاي حساس‌اش، درست فهميده كه امروز نشاني آدم‌هاي آژانس را از كجا بايد گرفت. هر كدام‌تان كه خبري ازشان داريد، او را بي‌خبر نگذاريد.
... و اما اين يادداشت را چند سال پيش موقعي نوشتم كه حاج كاظم يكي از شخصيت‌هاي برگزيده‌ي تاريخ سينماي ايران انتخاب شده بود. اگر قرار بود امروز اين مطلب را بنويسم، درباره‌ي حاج‌كاظم همين‌طور نظر مي‌دادم؟ خودم هم هنوز درست نمي‌دانم.
**********************************

من واسه صبرتون يه ياعلي مي‌خوام؛ همين!
نيما حسني‌نسب

حاج كاظم سرش براي شلوغي و دردسر درد نمي‌كند؛ اين را از همان صحنه‌هاي اول برخوردش با عباس، آرپي جي زن رو به مرگ، مي شود فهميد. اگر سروكله عباس پيدا نمي شد و آن تركش لعنتي به طرف شاهرگش راه نيفتاده بود، لابد سال‌هاي سال پشت همان پيكان لكنتي به عشق فاطمه و ابوذر وسلمانش دنده‌ي صد توماني عوض مي كرد و دلش به اين خوش بود كه به قول عباس با خدا معامله كرده است. فيلمساز اين آرامش و متانت ابتدايي را خوب از كار درآورده و پرويز پرستويي هم آن‌قدر درست اجرايش كرده كه وقتي حاجي روي مردم اسلحه مي‌كشد، ما هم مثل عباس نمي دانيم چه خبر شده؛ حالا ما هم بايد برويم آن‌طرف بايستيم؟ بستگي دارد از چه زاويه‌اي نگاه كنيم: اگر جزو مردم بي‌گناه و گرفتار شب عيد باشيم، لابد مثل آن‌ها فكر مي‌كنيم گير چند تا موجي باج‌گير افتاده‌ايم كه به قول سلحشور وقتي از جنگ برگشتند ديدند همه خوردند و بردند و حالا مي‌خواهند سرشان بي كلاه نماند. اگر جاي سلحشور و احمد كوهي بوديم فقط مي خواستيم اين قائله تمام شود و اين رسوايي روي آنتن بي‌بي‌سي و سي‌ان‌ان نرود. اما چه مي شود كرد كه به نظر حاج كاظم، امنيت ملي را امثال عباس مي سازند نه بي بي سي. هر كس براي خودش نظري دارد، پس هر كدام بايد قبله خودشان را بچسبند؛ و اين درست همان مخمصه اساسي است كه درام ماجرا را تشكيل مي دهد؛ برزخ عدالت و آزادي، حق و ايمان، تعهد و آبرو، خانواده و همرزم. اين‌جاست كه هم‌سنگرهاي قبلي روي هم اسلحه مي كشند و وقتي احمد كوهي مي گويد گلوله‌ها مشقي است، حاجي مي فهمد هنوز بازي را جدي‌ نگرفته‌اند. اين‌دفعه اما انگار گلوله‌ها جنگي‌يه! كلاشينكف خيلي نامرد است و اين را احمد خوب خوب مي داند.
ترسيم درست اين برزخ، راز تاثيرگذاري آژانس شيشيه‌اي و حضور حاج كاظم در بالاي فهرست شخصيت‌هاي برتر سينماي ايران است. حاتمي‌كيا لااقل آدم‌هاي يك طرف اين ماجرا را آن‌قدر خوب مي شناسد كه شخصيت‌هايش به قول فوتبالي‌ها حسابي ساخته و پرداخته اند. توفيق فيلم در گرو كنارهم قرار گرفتن اين اضلاع است و حاج كاظم در بالاي فهرست بهترين‌ها به نمايندگي بقيه ايستاده است. اين بلاتكليفي دردآور و بازي بي انتهايي كه چند ساعت مانده به تحويل سال يك‌هو مثل اجل معلق نازل مي شود، در چهره و صداي پرستويي طنين و درخشش فوق‌العاده دارد، اما بي‌انصافي است كه از درخشش رضا كيانيان و تسلط قاسم زارع و حبيب رضايي بگذريم؛ به هر حال تاريخ را برندگان مي نويسند و حاج كاظم حداقل در اين راي‌گيري بليتش برده است. گمان كنم اين حداقل پاداشي است كه بايد براي اين بازنده بزرگ زندگي در نظر گرفت.
حالا اين وسط ما كجا ايستاده‌ايم؟ لابد مي‌گوييد ما نيز مردمي هستيم و جاي‌مان كنار آن‌هاست. اصلا سوتفاهم اساسي بر سر محتوا( اين كلمه را دوست ندارم) و پيام (اين يكي را كه ديگر اصلا) در فيلم آژانس شيشه‌اي از همين جا سر برآورده؛« تماشاگري» وظيفه‌اي پيچيده، چند وجهي و متفاوت از زندگي عادي است، درست عين خود سينما، و بايد خدا را شكر كنيم كه تماشاگريم و نقطه ديدمان محدود نيست. براي همين است كه حاتمي كيا و پرستويي موفق مي شوند با شرح‌حال حاج كاظم اشك خيلي‌ها را - كه در زندگي واقعي ميانه‌اي با كاظم‌هاو عباس‌ها نداشتند – دربياورند و نگاه‌ها را مهربان‌تر كنند. ممكن است يك ديدگاه ايدئولوژيك به اين نتيجه برسد كه اصلا همين تاثيرگذاري است كه كار را خطرناك مي كند و اين اشك‌هاي جاري در تاريكي باعث مي شود آدم‌ها نسبت به اطرافشان مهربان‌تر شوند و اين دفاع يك‌جانبه و قهرمان‌هاي اين خالق هدف‌مند و دل‌داده به يك طرف داستان را همه واقعيت بدانند. خوشبختانه حاتمي‌كيا اين اعاده حيثيتي را كه بر دوشش احساس مي‌كرد، به آژانس شيشه‌اي محدود نكرد و در سه‌گانه‌اي با محوريت شخصيت بسيجي – با حضور تعيين‌كننده و بي بديل پرستويي – نگاهش را عمق بخشيد و پيش‌داوري‌ها را خنثي كرد؛ روبان قرمز و موج مرده روي ديگر سكه آژانس... است.
از طرف ديگر حاتمي‌كيا با هوشمندي فهميده كه غم‌خواري براي آدم‌هاي فيلمش فقط از طريق يك روايت پركشش و اجرايي حرفه‌اي و استاندارد حاصل مي شود. قهرمان كلاسيك آژانس ... شخصيتي بي‌نقص، رئوف، فداكار و آرام تصوير مي شود كه به قول خودش تا راه گلويش را نبندند، صدايش در نمي‌آيد. براي نابودي فيلم و تاثيرگذاري‌اش فقط كافي بود اين وجه ماجرا درست به بار ننشيند يا بازيگري با درك غلط از شخصيت آن را به‌كلي هدر كند. پرستويي با صداي گرم و پرطنين، چشم‌هايي مهربان و دلسوز و نم اشكي كه هميشه انگار قرار است سرريز شود، عيار كامل اين تاثيرگذاري است. او در يكي از دشوارترين آزمون‌هاي خلق شخصيت موفق مي شود از نقشي قهرمان بسازد كه تلقي عمومي نسبت به آن چيزي در حد حرف‌هاي سلحشور و گروگان‌هاي آژانس است. فضاي محدود داستان و لوكيشن فيلم به او امكان داده تا تجربه‌هاي تئاتري‌اش را براي ميدان‌داري و صحنه‌گرداني به كار بگيرد. همين تجربه‌ها و توانايي‌هاست كه باعث مي شود صحنه قصه گفتن حاجي براي گروگان‌ها خنده‌دار يا عصبي‌كننده درنيايد و در اوج حرف‌هاي منطقي سلحشور درباره امنيت و ثبات و آرامش، دائم دلمان مي‌خواهد حاج كاظم با يكي از گلوله‌هاي جنگي همان كلاشينكف نامرد دخلش را بياورد. او آن‌قدر توجه همه را به خودش جلب مي كند كه حتي كسي يادش نمي‌آيد علت اصلي مرگ عباس خود حاج كاظم بوده كه به رغم توصيه دكتر و با تنش‌هاي مداوم او را به سوي مرگي زودهنگام كشانده است.
يكي از نكاتي كه ماندگاري آژانس... و شخصيت‌هايش را عجيب‌تر جلوه مي دهد اين است كه فيلم زمانه است. از آن مثال‌هايي كه اغلب‌شان تاريخ مصرف دارند. اين يكي هم درست در بزنگاه مقرر ساخته شده و تاثيرش در آن شرايط صدچندان شده است. فيلم از اين منظر تصوير سينمايي همه بحث‌هاي اساسي آن روزها و دغدغه‌ها و اختلاف‌هاي تازه‌ي جامعه‌اي در حال تغيير بود. حاتمي‌كيا آدم عجيبي است، چون در چنان شرايطي چكيده حرف‌هاي باب روز و محبوب آن زمان را در دهان آدم بده فيلمش گذاشت، و وقتي از سوي موسسه روايت فتح براي كار مشابهي دعوت شد، چنان برعكس عمل كرد كه ناچار شد راش‌هاي اضافي موج مرده را روي ميز كنفرانس مطبوعاتي جشنواره بچيند، ولي در آپارات سينما نگذارد. حالا كه چند سال از آن دوره گذشته، با اطمينان مي شود گفت كه آژانس... با كمك خلاقيت عواملش و هنر تاثيرگذاري – كه حاتمي‌كيا در آن چيره دست شده – از شعارهاي ديروز فراتر رفته و اين نظرخواهي هم تاييدي بر همين موضوع است. كافي‌ست سياهه‌اي از موج فيلم‌هاي ظاهرا جسور و افشاگر و سياسي آن دوره در ذهن‌تان رديف كنيد تا ماندگاري آژانس... و حاج كاظم بيش‌تر به چشم بيايد.
امروز كه به فيلم و آدم هايش فكر مي‌كنيم، فارغ از هياهو و جنجال‌هاي فراوان و بي سابقه فيلم، به ياد « حاج آقا مربي» آرام و معقولي مي‌افتيم كه سرش براي شلوغي و دردسر درد نمي‌كرد، اما نفهميديم چه شد كه يك‌هو اسلحه‌اي چسبيد به دستش و طنين جرينگ جرينگ پوكه فشنگي خبر داد كه ديگر قرار نيست به آرامش قبلي برگردد. حالا اين دم آخري فقط فرصت دارد تا با فاطمه‌اش خلوت كند و بگويد چرا هيچ وقت كنارش نبوده است. حكايتي كه انگار فقط ده شماره طول مي‌كشد، مثل آخر كار هر اعدامي ديگر؛ ده، نه، هشت، هفت، شش، پنج، چهار....



به روز شده در : سه‌شنبه 6 مرداد 1388 - 11:22

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات


چهارشنبه 7 مرداد 1388 - 6:12
-56
موافقم مخالفم
 
آقای حاتمی‌کیا، «آژانس شیشه‌ای» ما را بساز / پلاک ما، IDهای ماست / هنوز یاد عباس هستی؟ / پسرت کجاست حاج کاظم؟

با سلام

اسلحه حاج کاظم ژ-3 است

حاج کاظم:جلو نیا خودت می دونی ژ-3 چقدر نامرده

کلام ( مالک سابق )
چهارشنبه 7 مرداد 1388 - 8:42
7
موافقم مخالفم
 
آقای حاتمی‌کیا، «آژانس شیشه‌ای» ما را بساز / پلاک ما، IDهای ماست / هنوز یاد عباس هستی؟ / پسرت کجاست حاج کاظم؟

ای حاج کاظم ..... . ما صبرمون زیاده

کلام ( مالک سابق )
چهارشنبه 7 مرداد 1388 - 9:50
19
موافقم مخالفم
 
آقای حاتمی‌کیا، «آژانس شیشه‌ای» ما را بساز / پلاک ما، IDهای ماست / هنوز یاد عباس هستی؟ / پسرت کجاست حاج کاظم؟

آقا پویا و بقه جاعلا خیلی زود خودتون رو لو دادید . نظرات تند و بی ارزش میدید بعد به اسم من می فرستید که چی؟ من واقعیت رو میگم ولی شما خیالات . صداقت داشته باشید . در ضمن این اسم مستعاره . اسم مستعار میدونید یعنی چی؟

بهنام
چهارشنبه 7 مرداد 1388 - 17:17
5
موافقم مخالفم
 
آقای حاتمی‌کیا، «آژانس شیشه‌ای» ما را بساز / پلاک ما، IDهای ماست / هنوز یاد عباس هستی؟ / پسرت کجاست حاج کاظم؟

نیما جان کلاشینکف نه ژ3

...
چهارشنبه 7 مرداد 1388 - 20:53
29
موافقم مخالفم
 
آقای حاتمی‌کیا، «آژانس شیشه‌ای» ما را بساز / پلاک ما، IDهای ماست / هنوز یاد عباس هستی؟ / پسرت کجاست حاج کاظم؟

حاج کاظم کجایی؟!

خبر داری به نامت چه ها که نمیکنند؟

صبر صبر صبر

دیگه خدا باید بهمون صبر بده

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���