یادداشت‌ها بر فیلم «عیار 14» -4؛
نقل بی‌عیار و عیار 14

سینمای ما - احمد میراحسان: عیار 14، و رها شدن نفس حبس شده‌ام. شکر بالاخره لااقل یک فیلم که بتوان دوستش داشت! دل بده بنویس از لذتی که برده‌ای با همه آگاهی و گستره گفت‌وگویی که طنین فرهنگ و فرزانگی و افسون دارد. حرف بزن، چنانکه از عشقی فرود آمده و طعمی که بی‌قرارت می کند، بی‌قراری‌ات را پس بنویس. فقط در این صورت است که اطلاعات و خوانده‌ها و داشته‌هایت به چیز قابل اعتنایی بدل می‌شود، گم و کژ و مژ نیست، روشنایی خرد و گرمای شوریدگی است. از وجود برخوردار است و وجود دارد، مکالمه‌ای است که خرد انتقادی تنها پله‌ای از راه پرفراز مقام یافتن در جایگاه یک آفرینشگر دیگر است کنار آفریننده یک اثر هنری. من این نقد را دوست دارم. به این منتقد احترام می‌گذارم. از باندها، روابط مافیایی، معاملات حقیر و داد و ستد ارزان و دروغ‌ها به نام نقد دورم. اینها در بهترین شکل کاریکاتور آن روابط حزبی منسوخی است که زمانی با خون امضا می‌شد و عمر را در می‌نورید و در بهترین حالتش یک خود‌بزرگ‌بینی کوتاه‌بینانه بود چه رسد به نسخه بدل و دیر آمد و عبث آن رفتارها و تکبر خام و اندیشانه توام با دروغ‌ها که می‌خواهد انواع احساس حقارت و ناکامی و تحقیر شخصی را در پس نقاب عصبانیت پرخاش و کردار مستکبرانه نهان سازد. و البته اگر هایزنبرگ، ژولیت بینوش، نیکول کیدمن، فروغ فرخزاد، آرتور رمبو یا رنه‌شاو ...

نیز اسکورسیزی یا دیوید هکنی متکبر باشند که نیستند برازنده‌شان است، اما منتقدی که سرتاپای خلاقیت و دانش‌اش قبلا یک گیس بلند و بلع نیم خورده دیگران و تکرار حرف‌های اینترنتی در جهان پر از کاسب‌کاری و معامله است، تکبرش، نفرت‌انگیز و دست کم ترحم‌آور است و حوصله آدم را سر می‌برد.

بهتر است برود به کارش مشغول باشد، مجیزگویی ارباب و تدریس بازیگری!!!

برای انزجارم از این اخلاقیات کلیشه‌ای تازه به دوران رسیده‌هاست که نه می‌خواهم در برابر بیضایی و کیمیایی و میلانی که فیلم‌هایشان دوست ندارم نامورب باشم و عصبانیتم را از بدبختی‌هایم و به ناکامی‌های دیگرم سرشان خالی کنم و نه مایلم با کیارستمی و شهبازی و نعمت‌الله و هاند که و خاچاطوریان که کارهایشان را دوست دارم معامله کنم و از ترس، اراذل و اوباش، حس و حال و شور و شوریدگی‌ام را نسبت به «شیرین» یا «نفس عمیق» یا «مرز» یا «پنهان» نهان کنم. این را دیگر همه می‌دانند. چه بسا اصرارم در اعلام آرایم پیشاپیش دیگران تظاهری و عمدی است بر اهمیت استقلال رای و اطمینانم به کشف و شهودی که در متنی متعال از پس‌اش بر می‌آیم و چه بسا فاصله‌ای بزرگ بین تلقی‌های کلیشه‌ای و ملا‌نقطه‌ای پاره‌ای افراد و این مکاشفه‌هایم باز می‌یابم که نهان کردنی نیست. این دو جهان متفاوت نوشتن است.

هنوز نفس عمیق را بهترین کار شهبازی می‌دانم. ولو پس از دیدن عیار 14، هر چند اتفاقا در اجرا، عیار 14، فیلم دشوار خو
و دست نیافتنی‌تری است. کاری که کارگردان را به مبارزه می‌طلبد تا مهارت‌هایش را گرد آورد. میزان آشنایی‌اش را با سینما و عملی کردن مشق‌ها و دانستگی‌هایش را انباشت کند و استادی به خرج دهد تا کار را درست جمع کند و شهبازی عیار 14 را درست جمع کرده است.

و باز نه تصادفا بلکه کاملا ضرورتا، همگان احتمالا مهم‌ترین و جه عیار 14 را همین اجرا و ساخت‌دهی و مهارت‌های تحسین‌برانگیزش در چیدن جزئیات فراوان خواهند یافت. فیلم در کلاسیک‌ترین شکل روایت و داستان‌گویی، ماهرانه‌ترین تمهیدات و شگردهای سینمای مدرن و نشانه‌شناسی‌ها هایپررئالیست‌ها را به‌کار می‌برد. فیلمی سرشار از حذف‌ها، نگفتن‌ها، ارجاعات درون‌متنی کانسپت‌ها و صحنه‌سازی دقیق و دقت‌های بصری، بهترین جای دوربین و تدوینی روان مثل آب و هر چند کاربرد تکراری آداجیوی آلبینونی اما هرگز نه آزارنده و خطاآمیز بلکه درست و سر جای خود. تا بخواهید می‌شود از وجوه گوناگون جزئیات ساخت‌دهی هوشمندانه عیار 14 حرف زده و نشان داد در قلمرو زیبایی‌شناسی فیلم، کار شهبازی از چه ظرافت‌ها، دقت‌ها و چینش‌های ماهرانه برخوردار است. مهم‌ترین این توان در عیار 14، قدرت جان‌بخشی از طریق کنش استتیکی به چیزی است که ظاهرا تکراری است و به عیان بر این تکراری بودن تاکید می‌ورزد. در واقع آشنازدایی ماهرانه شهبازی از ارجاع فیلم به ژانر وسترن و حتی فیلم مشهور و آشنای فرد زینه‌مان High noon شروع می‌شود. او با مهارت فراوان به خوانش معکوس، غریبه‌سازی و در نتیجه جان‌بخشی و نوآفرینی مبادرت می‌ورزد.

آن سه عنصر شر و آن کلانتر تنها مانده نماد خیر، حالا وارو شده‌اند. سارق بازگشته از زندان که در توهم طلافروش هوادار قانون و عامل دستگیری طلاهای سرقتی، برای کشتن و انتقام آمده، در حقیقت یک بازگشته برای آغاز زندگی دیگر و جست‌وجوی دخترک رها شده‌اش بوده است و آن مرد قانون، کسی است که دوزخ بیرون او تجلی دوزخ درون اوست و هر جور که نگاهش کنی آدم کوچکی است. شاگرد اخراج شده‌اش، دوست فقیرش که نمی‌تواند گردنبد طلا را برای تازه‌عروس‌اش بخرد و به هیچ وجه حاضر نیست از لئامت دست بکشد. (زنش برای خرید یک کیلو گوشت باید از او پول تقاضا کند!) اسم دخترش که طلاست و رفتارش با همسرش، ارتباط پنهانکارانه و نهان‌روشانه، بازی مدام و ترس و نبردی‌اش در دفاع از چیزی که دوست دارد، همه و همه از او‌ آدم کوچکی ساخته و شهبازی روی این شخصیت و جزئیات ترس‌زده‌اش بسیار اندشیده است. به نظرم کلید فهم فیلم او شالوده‌شکنی صلوه ظهر - ماجرای نیمروز - است. مرد «قانون‌مدار» در اینجا به شر بدل شده، سارق به چهره از ظلمت رهسپار نور و خیر، آن عشق کلانتر و محبوب به رابطه سرد زناشویی و رابطه کاسبکارانه ‌با معشوق، دگرگون گشته است. در حقیقت کسانی که به نحو سطحی داستان عیار 14 را با ماجرای نیمروز همانند و یکسان نپداشته‌اند، قادر به خوانش ساختار زدایانه و آشنازدایی شهبازی نبوده‌اند.

حتی تبدیل فضای صحرایی خشک فیلم وسترن و صلوه ظهر زینه‌مان و آن شهر در محاصره شن شهری در محاصره برف را به مکان ماجرا بدل کردن. جزئی از همین وارونگی حال و هوای دو فیلم است و هر قدم که در جزئیات پیش می‌رویم این واژگونی تشدید می‌شود و در پایان با حذف مرد غریبه وارد شده به شهر و ایجاد کننده تشویش و مرگ او نیست که فیلم گره‌گشایی می‌شود.

بلکه با مرگ مرد قانون‌مدار که در حقیقت نماد دوزخ درون و شرارت گریبان‌گیر است، ماجرا پایان می‌پذیرد. اما این دو گانگی اتفاقی و صرفا برای ایجاد یک روش معکوس‌سازی صرف نیست. بلکه حاوی یک دیدگاه کاملا منسجم و جهان‌نگری سنت‌ستیزی است که البته در عمق خود به یک سنت فکری - فرهنگی عمیق وابستگی دارد. در آن کوهستان برف‌آلود واقعا این جهان کده است و فعل ماندا!

عیار 14 از نظر ساختن یک فضای ناکجاآباد به طور باورپذیر و داستان‌های فرعی غنی و بازی‌سازی مهار شده سرزنده‌ای از فروتن با آن خنده‌ها بازیگوش / کودکانه و توام با ذوق‌زدگی به طور نهان شرورش، یک وسترن معناگرا زینه‌مانی ساختارشکن پس در واقع معناگریز ماه است. اینکه ما زور بزنیم آن اصطلاح معناگرایی را در منظر حکومتی‌اش به مضحکه بکشیم هنری نکرده‌ایم. سری به جانستن و دیگران بزنیم تا ببینیم جدا از برسون و تارکوفسکی و کیشلوفسکی، همه سینمای معطوف به امر پنهان واقعیت درونی و باطنی فهم‌ناپذیر که در زندگی روزمره و واقعیت موجودمان جاری است به نحوی در ارتباط با معنویت بدان تحلیل می‌شوند چه انجمن شاعران مرده، چه بازی فینچر، یا سگ را بجنبان، رهایی از شاوشنگ، پرواز بر فراز آشیانه فاخته، زندگی زیباست، جنایت و جنحه و ....

و نکته دیگر آن که لازم نیست خیلی نگران تاثیر کیارستمی باشیم. چه خوشمان بیاید یا نه، شهبازی فیلمسازی مستقل است و ضمنا سبک کیارستمی از یک سبک شخصی به یک زیرگونه جمعی نه تنها در ایران بلکه در همه جهان بدل شده و ظرفیت و مولفه‌های سبک جمعی را داشته که چنین ستوده‌ آخرین فیلم‌های شاهکار خاچاطوریان Burder مرز است که توصیه می‌کنم حتما ببینیدش و نگران زوائدش نباشید. فیلم ماهی است.

سینمای کیارستمی دلگرمی هر آوانگاردیستی است که امروز فیلم می‌سازد. این چرا باید ما را ناراحت کند؟ سخن مفصلم درباره قدرت‌های ساختاری و روایی عیار 14 را می‌گذارم برای اکران، ان‌شاءالله.



منبع : فرهنگ

به روز شده در : چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 19:23

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

پیمان
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 8:33
-2
موافقم مخالفم
 
نقل بی‌عیار و عیار 14

مرسی استاد. از نوشته تان لذت بردم. عیار14 اثر مهمی است.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���