(عكس تزئيني است)
طنز هفتگی سايت سینما رکس كه به تازگي به صف رسانه هاي مجازي حوزه سينما و فرهنگ پيوسته، با قلم "بهمن بوفالو” منتشر میشود. در اولين ستون به بهانه اكران نوروزي فيلم "روباه" ساخته بهروز افخمي و در ادامه شوخي اين فيلمساز با به قول خودش "مهملات بي معناي يك سايت خيلي خيلي زرد"، به زبان طنز و آميخته با شوخي به مواضع و جهت گيري ها و گرايش فكري اين رسانه و گردانندگانش پرداخته شده است؛
سايت "سينماي ما" اين فضاي دوستانه و با نشاط و پوياي ميان رسانه ها و همكاران را به فال نيك ميگيرد و براي انبساط خاطر كاربران اين يادداشت شوخ و شنگ و پر أيما و اشاره و ارجاع و كنايه را منتشر ميكند و از دوستان و همكاران سايت سينما ركس دعوت ميكنيم تا ما و سينماي ما را هم سوژه طنز نيش دارشان قرار بدهند تا هر چه بيشتر تحمل مان را براي شفاف سازي فضا و انتقاد پذيري آزمايش كنيم و محك بزنيم:
(توضيح: سينماي ما براي محكم كاري دو سه كلمه ي نوشته را اندكي تغيير داد!)
توجه توجه: همه نامهایی که در طنز مکتوب زیر میآید تخیلی است و هرگونه تشابه اسمی تصادفی است. این هشدار شامل عکس تزئینی ما هم میشود!
بهمن بوفالو: خداییش بهترین جشنواره فیلم فجر برای اهالی رسانه همین جشنواره امسال بود و بهترین فیلم روباه. اتفاقا یه جبهه فرهنگی هم مثل ما از این فیلم خوشش آمد. البته جبهه مذکور به این دلیل از این فیلم خوششان آمد که مشی استخدامی منتسب به حلقه ۱۶ آذری خود را در این فیلم می دید. اما جای بسی تاسف است که بخشهای اعظمی از فیلمنامه روباه که فیلمی کاملا نفتی است و الان محبوب بچههای «کافه گازوئیل» شده، توسط یک دلواپس سانسورچی اصلاحیه گرفت. خبرنگار رکس طی فرآیندی جاسوسی و کاملا جیمزباندی با دوز بالا، بخش هایی از فیلمنامه روباه فصل «سار از قفس پرید ،دوران تازه رسید» و سکانس حیاتی ارتباط تلفنی «قادری جان» و وحید خلیلی را شبانه از زبالهدانی شهرداری یکی از شهرهای شمال شرقی کشور که توسط خلیلی فعال فرهنگی امحا شده بود، یافت و پس از چسباندن بریده های آن ،بخش حذف شده فیلمنامه بهروز را کشف کرد. با یافته شدن بخش هایی از فیلمنامه بهروز ،حقیقت روشن شد و ما در وبگاه رکس سعی کردیم آنرا به صورت خبری و افشاگرانه منتشر کنیم . البته افخمی اشتباه بزرگی کرد که بخش های مرتبط با «سار از درخت پرید دوران تازه رسید» را از متن اثرش سانسور کرده است چراکه با عدم سانسور این بخش "روباه” میتوانست میلیاردها تومان بفروشد! لازم به ذکر است که ما به هیچ وجه سانسور را میوه بهشتی دوران تازه نمیدانیم. آنچه در پی خواهد آمد و در فیلم افخمی نیست ،دیالوگ های رد و بدل شده میان خلیلی –برگزار کننده جشنواره مردمی نظم قدیم – و «قادری جان» صاحب کافه گازوئیلی نظم جدید است:
خلیلی: قادری جان! محمود را بپران تا دوران تازهتر فرا رسد!
قادری جان: حاجی نامفهومه. محمود؟ محمود که پرید، الان یکی دیگه اومده.
خلیلی : محمود اولی را که نه. قادری جان حواست رو جمع کن محمود سینما کیه؟
قادری جان : حاجی جان منظورت گب رلویه؟!
خلیلی: «قادری جان» بعد از سالها هنوز یاد نگرفتی شنود داریم و نباید اسم ببری؟ من که خیلی وقت پیش بهت دستور دادم خبر علیه گبر کار کنی. چرا اینکارو نمی کردی؟ و یهو نقلها رو رو سر گبر ریختی؟
قادری جان: حاجی! اونو که دارم میزنم! البته محمود خیلی حال می داد و هوای منو داشت. هر ماه یک دفعه می رفتم و منویات شما را در مورد حمله به گروه هنر و تجربه انجام می دادم .البته حاجی هر چی پیامک دادم به علم ( الهدی ) حاضر نشد فیلمای جشنواره شما را توی گروه هنر و تجربه اکران کنه . حاجی جان من با همون دست فرمان به هنر و تجربه حمله میکنم. نقل و نباتا الان هم جریان داره اما پررو بازی دراورد و نگذاشت جواب کاف. کاف رو بدم.
خلیلی: قادری جان حواست نیست، فعلا خط مشترک همون گبره. خواهشا تو خاکی نزن ، گبرو بزن . ما تصمیم گرفتیم که تو بری جاش!
قادری جان : اِ…..اِ…….اُ…….اَ……دمتون گرم. ویوا بچه های ۱۶ آذر!
خلیلی: قادری جان ما خیلی وقته این تصمیمو گرفتیم . یادته چه جوری فجیع جیرانی را انداختیم بیرون؟ الان بچه ها جمع شدند و قراره با بچه های جشنوارمون بریم پیش سراَف یه رازو باهاش در میون بذاریم .این مردک در خدمت ما و منویات ۱۶ آذری ما نیست و دیدی امسال اصلا به جشنواره ما نپرداخت؟ فعلا حمله به علم بسه! «قادری جان» یادته اون برنامه که سفارش کردم هوای فیلم استردادو داشته باشی رفتی پوز درشتکارو توی برنامه زدی؟ قبلش منم توی برنامه بودم اما فهمیدم محمود خیلی عوض شده قادری جان! دیگه با ما همراه نیست . کلا زده تو جاده خاکی . راجع به جشنواره فخیمه ما دیدی چیکار کرد؟ چه سئوالایی پرسید؟ یه سئوالی کرد که بی بی ٣٠ هم از ما نمی پرسید. لنز دوربین محمود دیگه به سمت ما نیست.
قادری جان : حاجی جان من آن زمان داشتم توی کافه انتهایی استودیو گردنبند بتمن ام که پاره شده بودو درست می کردم اما تو بازپخش برنامه را دیدم؛ خیلی وقیح بود اما چون طبق سفارش اولیه شما بنده را به عنوان نماینده شما به هفت دعوت می کرد و حال می داد، کاریش نداشتم اما دیگه الان نه تنها لنزش بلکه هیچچیاش با ما نیست. به من راه نمیده . حاجی چرا این رفیقت که به تازگی رئیس یتیمخانه شده با تو هماهنگ نیست. اومد "نظم قدیم ” رو کرد و چند تا دری وری به منو نظم جدید گفت. من به گبر زنگ زدم نذاشت جوابشو بدم. از اونجا فهمیدم لنز چرخیده حاجی!
خلیلی : قادری جان! هماهنگ باش؛ یه کم شوت می زنی .هماهنگ مثل خطابهای که در «بی بی ۳۰» گفتی و جایزه اش رو هم گرفتی .کلا جمیع طالب ها با ما هستند؛ هم زادهاش هم خود اصل جنس با «ی»اضافه! اونم هوای کافتو داره. بذار یتیمخونش راه بیفوته می گم چند فریم آگهی دست اول بده اول بذاری تو کافه. راستی برای اینکه دس فرمونت شبیه ما نشه و لو نری یکم خبر از لباسای لیدی و جنیفر بزن تو کافه تا شک نکنن. یه در میون هم گبرو بزن. بچه پرویی شده واسه خودش.راستی خبر چاپخونه گبرو جا انداختی. مظفرجان زده تو ژورنال تو کپی پیست کن. آنقدر وقیح شده که خبرای جعفر برلینی رو تو برنامش نشون داد. یهکله رو خط اصغر و جعفر و عباسه! به نوچه هاتو حوضه! سفارش کردم هر جلسهای تو لونه و حوضه برگزار شد تو رو به عنوان نماینده لیبرالیسم و بتمن و سرمایهداری و دوران تازه دعوت کنن. قادری جان! حواست باشه همون مشقایی که برات ایمیل کردم رو در این جلسات ادا کنی. از خط خارج بشی میدم بولتن نویسایحوضه بخورنت. (خنده هر دو نفر) قرار آخر سال هم میزاریم دفتر خودمون تو شهرداری غیر تهرونی! اگر گبر از هفت بره و تو به جاش بری باید تو سایت تیتر بزنی "محمود پرید، دوران تازه رسید.” (خنده هر دو نفر).
قادری جان: حق نگهدارت آق خلیلی . چشم! حتما! هر چی شما بگین . اگه من مجری بعدی برنامه هفتم که دربست از ۱۶ آذر تا آتی ساز و شهرداری یکی از شهرهای شرق ایران مخلص شمام! راستی اون تسبیح سفیدم رو میخوام تبرکش کنم. البته منظورم تبرک و پدیده شاندیز نیست ها، ها ها ها (خنده هر دو نفر…)