اشک ها و لبخندها
پایان جادویی «سینما پارادیزو» است که آلفردو (فیلیپ نوآره) در یک اقدام حسرت برانگیزانه، هرچه خاطره ماندگار عاشقانه سینمایی (و زمانی سانسور شده) است را به هم وصل می کند و برای توتو (ژاک پرن) یی که حالا مویی سپید کرده و لابد کلی زندگی کرده و عشق از دست داده، می فرستد تا آن ها را روی پرده سینما تماشا کند. ما هم چنین خیالاتی برای این صفحه داریم؛ دست روی 7 عاشقانه سینمایی گذاشته ایم که بیش ترشان در فهرست برترین عاشقانه های سینمایی قرار دارند تا شما را هم با خاطرات مان شریک کنیم.
تعطیلات رُمی/ Roman Holiday (ویلیام وایلر، 1953)
چرا دوست اش داریم: قبل از هرچیز به خاطر تلاقی نگاه های توأمان باوقار و عاطفی گریگوری پک و هم زمان گریز پا و معصومانه ادری هپبرن. هپبرن در اولین بازی سینمایی اش که شاهزاده خانمی است که از تشریفات و تجملات اطراف اش خسته شده و به همین دلیل چند روزی از همه آن ها فاصله می گیرد و در این گیر و دار با روزنامه نگاری به اسم جو (پک) آشنا می شود، آن قدر درخشیده که فیلم سازان دیگر، تا به آخرین روزهای بازیگری ادری، فقط همان رل را بخواهند و بس.
تصویر ماندگار: جایی که پرنسس آن (هپبرن) توی خیابان های شلوغ رم، بدون این که بلد باشد، سوار یک موتور می شود تا لذت اش را ببرد.
انتخاب ویژه: قامت بلند پک در مقایسه با ظاهر کاملا دخترانه هپبرن.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خارج از دید/ Out of Sight (استیون سودربرگ، 1998)
چرا دوست اش داریم: شیمی میان زوج جنیفر لوپز و جورج کلونی حسابی از آب درآمده و دقیقا به خاطر نبوغ سودربرگ است که طی 2 ساعت ماجرا رابطه بین آن ها دائما از یک زوج مجذوب یکدیگر تا بازی موش و گربه میان یک دزد و پلیس، در نوسان است. سودربرگ به نحو غبطه برانگیزانه ای رابطه تعقیب و گریزوار یک دزد و پلیس را تا سرحد یک رابطه عاشقانه ارتقا داده است.
تصویر ماندگار: فصلی که جک (کلونی) و کارن (لوپز) توی یک کافی شاپ و روی یک میز مقابل هم (نسخه عاشقانه سکانس روبرو شدن دنیرو و پاچینو در «مخمصه») می نشینند و پشت پنجره و در پس زمینه دارد به شدت برف می بارد.
انتخاب ویژه: موسیقی دریغ انگیز دیوید هولمز توی همین سکانس کافی شاپ و همچنین فندک کلونی در سرتاسر فیلم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیش از طلوع/ Before Sunrise (ریچارد لینک لیتر،1995)
چرا دوست اش داریم: «پیش از طلوع» در پی به ثبت رساندن آن لحظه (یا لحظات؟)ای است که همه ما طی تصورات رمانتیک مان از یک ماجرای عاشقانه رنج آور، نشئه جاودانه و ماندگار کردن آنیم.
تصویر ماندگار: اصولا از فیلمی که هدف اش نکته ای است که همین چند کلمه پیش گفته شد، چه انتظاری می شود داشت جز ثبت تک تک تصویرها و لحظه ها. اما حالا که قرار است انتخاب کنیم، می شود به تصاویر انتهایی از مکان هایی در شهر وین اشاره کرد که جسی (ایتن هاوک) و سلین (جولی دلپی) روز قبل اش در آن جا قدم گذارده اند، البته این بار بدون حضور آن ها.
انتخاب ویژه: ترانه «Come Here» با اجرای دریغ انگیز کت بلوم، توی آن فروشگاه موسیقی اواسط فیلم و البته واکنش های جسی و سلین موقع گوش دادن به آن.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یک عاشقانه واقعی/ True Romance (تونی اسکات، 1993)
چرا دوست اش داریم: به این خاطر که جزو اولین های سینمایی است که توانست میزان معصومیت همراه با حماقت و بلاهتِ نسل ما (بخوانید دوستداران کوئنتین تارنتینو) را آن طور که شایستگی اش را داریم، برای خودمان به تصویر دربیاورد؛ از سویی رها و از سوی دیگر کاملا گیج.
تصویر ماندگار: فصلی که آلاباما (پاتریشا آرکت) توی اتاق هتل، یک قاتل حرفه ای و سادیستیک (با بازی بی نظیر جیمز گاندولفینی) را به طرز توأمان وحشیانه و معصومانه ای از پای در می آورد، فریادهای جنون آمیز آلاباما بعد از مغلوب ساختن قاتل دیدنی است.
انتخاب ویژه: بازی کوتاه و البته تکرار نشدنی براد پیت در نقش فلوید، هم اتاقی چت و مشنگ دیک، دوست صمیمی کلارنس (کریستین اسلیتر)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عشق در بعدازظهر/ Love in the Afternoon (بیلی وایلدر، 1957)
چرا دوست اش داریم: چرا دوست اش نداشته باشیم؟ این کمدی رمانتیک مفرح و دلچسب، یک هپبرن شیرین و ابله دارد همراه با گری کوپر، وایلدر طناز هم که پشت دوربین قرار دارد، واقعا دیگر چه می خواهیم؟! اگرچه وایلدر طی گفت و گوهایش (بویژه آن مصاحبه مشهورش با کمرون کرو) هیچ گاه از این یکی به عنوان یکی از آثار خوب و ماندگارش یاد نمی کند، اما می دانیم که پیرمرد شوخ و بانمک، کمی بدجنس و تلخ هم بود.
تصویر ماندگار: فصل پایانی آن؛ جایی که آریان (هپبرن) مطابق عادت بچگانه اش دارد یکی یکی برای آقای فلانگن (کوپر) از عشاق خیالی قدیمی اش می گوید بلکه دل کوپر را بدست بیاورد (و ما خیلی جلوتر فهمیده ایم که همین حرکت بچگانه هپبرن، دل کوپر را ربوده) صرف نظر از این که دارد اشک ریزان، همراه قطار حامل آقای فلانگن می دود، همین جاست که آقای فلانگن دست او را می گیرد و سوار قطارش می کند.
انتخاب ویژه: گروه نوازندگان کولی توی اتاق آقای فلانگن.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یک بار/ Once (جان کارنی، 2006)
چرا دوست اش داریم: جان کارنی، کارگردان «یک بار» که خود زمانی نوازنده گیتار بیس گروه راک ایرلندی «The Frames» (گروه موسیقی ای که 2 بازیگر اصلی «یک بار» عضو آن هستند) بوده، شگفتی و حسرت خلق یک قطعه کوتاه موسیقی در لحظه را با تمام وجود درک کرده و آن را به یک رابطه کوتاه عاطفی پیوند داده است.
تصویر ماندگار: فصلی از این عاشقانه موزیکال که پسره (گلن هنسرد) با گیتاری که روی دوش اش انداخته و دختره (مارکتا ایرگلوا) در حالی که یک جارو برقی خراب را به دنبال خود می کشاند، روی سنگ فرشهای خیابان های دوبلین، قدم می زنند.
انتخاب ویژه: اجرای 2 نفره ترانه «آهسته عاشق شدن» توسط پسره و دختره، توی یک سازفروشی.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
وال-ئی/ Wall-E (اندرو استنتون، 2008)
چرا دوست اش داریم: اندرو استنتون، از بر و بچه های نابغه کمپانی پیکسار، توانسته در این قطعه عاشقانه، گرم ترین و خالص ترین وجوه انسانی را در قالب دو ربات انیمیشن و ظاهرا معمولی، حسابی از آب دربیاورد. «وال-ئی» در فهرست برترین های بسیاری از منتقدان امسال حضور دارد، ضمن آن که جزو بهترین عاشقانه های تاریخ سینما نیز هست.
تصویر ماندگار: فصلی که وال-ئی، ایو را به جایی که ساکن است برده و فندکی را از توی وسایل اش به ایو نشان می دهد؛ انعکاس تصویر ایو و شعله فندک در چشمان شیشه ای وال-ئی.
انتخاب ویژه: حالت چشم های وال-ئی در سرتاسر ماجرا
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
mehra
شنبه 26 بهمن 1387 - 13:6
-3 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
salam ,man az khannandehaye hamishegiye cafeye shomam,ama ta hal naneveshtam.chand hafte tanhaye tanha boodam.tajrobeye mahshare into the wild va once o madyoone shomam.va my blueberry nights!!!!va hala ke albume originale my b..va once va o brother where are you,bedastam reside...az shadi daram mimiram...omidvaram hadieye mano ghabool konid,nesfe lezzat az in ahangaye mahshar..taghdim be shoma!!!!
|
پری
شنبه 26 بهمن 1387 - 22:43
9 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
آقای غضنفری سلام از خوانندگان مجله همشهری جوان و مطالب دوست داشتنی تان هستم اما حضورم در این روزنوشت و گذاشتن این کامنت صحبت در مورد نوشته های شما و تعریف از اونها نیست(نیازی هم ندارید البته) از اونجایی که میدونم با بروبچه های این مجله در ارتباط هستید خواستم دو تا مطلب رو عرض کنم تا دوستانه به گوش همکارانتون برسونید اول اینکه سال گذشته مطلبی در همشهری جوان خواندم که نوشته شده بود آقای عباس نعمتی گویا با مجله شما یک جورهایی در تماس هستند و همسرشون از همکاران شما هستند لطفا اگر ایشون رو دیدید بهشون بگید دوست محترم !! عالم و آدم سریال لاست یا همون گمشده رو دیدین و این واقعا زشته(آره بهترین کلمه همینه) که شما فلاش بک های شخصیت جان لاک رو کش رفتید و با مخلوط کردن اون و داستان فیلم سوئینی تاد فیلمنامه ای کپی برداری شده و سرقتی به نام شب میگذرد نوشتید آقای محترم! ما کپی رایت نداریم شرف که داریم واقعا به نظر خودتون زشت و خجالت آور نبود که ایده های دیگران رو بدزدید و در قالب یک فیلمنامه از شبکه ی رسمی مملکت پخش کنید ؟ یعنی هیچ بازبینی نداریم تو این مملکت ؟ یعنی بازبینی های ما فقط به روسری و آرایش خانمها و دیالوگهای ناجور ختم میشه ؟ خجالت آور نیست که یک فیلمنامه ی کپی برداری شده ی سرقتی با پول بیت المال ساخته و پخش بشه؟ من اصلا نمیتونم تصور کنم شما با چه رویی فلاش بک های جان لاک رو عینا کپی کردید . چسبوندید به داستان سوئینی تاد (اون هم عینا ) و یه سریال انقلابی نوشتید؟ خدایی چطور روتون شد؟ دست کم شغل اون بابا رو سلمونی نمیگذاشتید! دست کم قضیه کلیه رو عوض میکردید وای خدای من حتا اینقدر هم به خودتون زحمت ندادید! آقای عباس نعمتی خیلی ها اون سریال و اون فیلم رو دیدن و میدونن داستان از چه قراره چه فکری با خودتون کردید که با دسته ی کورها طرفید؟ نه آقا کور خوندید یه توصیه دوستانه اگر خلاقیت هوش درک استعداد و شعور نوشتن ندارید بیش از این به شعور ما توهین نکنید و از این وادی خارج بشید لطفا . ممنونم آقای غضنفری عرض دوم بمونه برای بعد هرچند که همین یکی هم احتمالا حذف خواهد شد!
|
سیاوش پاکدامن
يکشنبه 27 بهمن 1387 - 14:34
2 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
یک ساعت زور زدم که درباره بگذار شخص مناسب وارد شود چیزی بنویسم ولی همش همان جملات کلیشه ای میشود که من ازش بدمان می آید. پس فقط بگویم که دوستش دارم و شخصیت الی (مجموع بازیگر ، بازی، نماهای نزدیک از او و تم او در ساندتراک فیلم) به نظرم یکی از بهترین ترکیب هاست. . اسم وال - ای که می آید به شدت دست و پایم گم میشود، آخ از این چشم ها
|
nobody
جمعه 2 اسفند 1387 - 15:35
7 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
جای کازابلانکا خالی بود.
|
جوان بیکار تهرانی
شنبه 10 اسفند 1387 - 5:7
27 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
آقای نوید غضنفری من یک سالیاست نوشتههای شما را روی وب میخوانم. حداقل 6 ماه هم است که خواندن مطبوعات را کنار گذاشتهام.حتی مجله فیلم را که 15 سال بی تعطیلی آن را میخواندم. حس میکردم چرا باید نوشتههای کسانی را در مطبوعات بخوانم که تقریباً در همـهی موارد مانند من و شبیه خیلی آدمهای دیگر از دنیا تأثیر میگیرند. حرفی که میخواهم بزنم ، ایناست ، کاملاً مشخص است که شما و گروه دیگری از نویسندگان نسل جدید ، برای احساس اصالتی وصفناشدنی قائـل هستید. احساس را باارزشترین دارایی هر فرد میدانید که همهی آدمها باید به مثابه یک قطبنمای درونی از آن بهمنظور جهتیابی در لحظهلحظه این زندگی کوتاه، استفاده کنند. تا حداقل در پایان راه شرمنده و بدهکار خودشان نباشند. همچون گابریل گارسیا مارکز فریاد برمیدارید که فرصت زندگی تنها یکبار پیش میآید، حالا که بلیط شما در این بخت آزمایی خداوندی برنده شدهاست و شما برای یک سفر حداکثر صدساله راهی سرزمین زندهگان شدهاید پس احمق نباشید، و زمان را با اندیشیدن و پرسش و چراجوییها هدر ندهید. احساستان جواب همه چیز را به شما میدهد، فقط کافیاست به غریزه و احساستـان اعتماد کنید و آن دو را با لذت و وجد سیراب کنید.چون در پایان راه میبینید تنها کسانی که با شمـا روراست بودهاند و فریبتان ندادهاند، همین احساس و غریزهتان بودهاند. حتی عقل هم با آن سلاح لعنتیاش یعنی منطق، خیلی جاها سعی کرده سرتان کلاه بگذارد. شما و گروه دوستان نویسندهتان با این نوع بینش شناخته می شوید. بینشی که به گونهای منشعب از نوعی فلسفه نیچهوار است، آنجا که خود نیچه در معنا میگوید: «من احساس میکنم، پس هستم.» تا به میراث بیش از چند قرن اصالت خرد و اندیشه که از سقراط آغاز شده و در اندیشه فردوسی حکیم بروز کرده و دکارت آن را تثبیت کردهبود ، پایان دهد. اصالت احساس و لذتی که غرب در پشت حجاب عقلگرایی، تمدن پیشرو و موفق خود را در صد سال اخیر بر پایه آن استوار ساختهاست. من نمیگویم و نمیدانم که شما عاشقان احساس درست میگویید و یا باورمندان به خردورزی و اندیشه همچون فردوسي که خرد را چشم جان آدمی میشمارند. من مطمئن نیستم که شما دوستارانِ صادق زندگی و لحظات آن، به حقیقت نزدیکترید و یا شخصی به مانند شوپنهاور که بر خلاف شما کل زندگی را یک فریب بزرگ همراه با رنج میدانست و وظیفهی خردمند را در برابر آن، بی محلی و اولویت ندادن به زندگی و رهایی از خواهندگی مدام. اگر من پاسخ پرسشهای بالا را ندانم، اما از یکچیز مطمئن هستم اینکه تریبـون اکنون در دست شماست، اینکه ولوم هیایو لای انگشتان شماست. و خلاصه اینکه دوره ، دورهی شماست. واین اصلاً چیز بدی نیست. اما آنچه مرا نگران میکند، این است که حق هم با شما باشد.
|
سرپیکو
سهشنبه 13 اسفند 1387 - 17:2
0 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
سلام آقای غضنفری. عشق در بعد از ظهر را خیلی دوست دارم. اون صحنه ای که تو اتاق کوپر با اون نوازنده های کولی، وقتی اون میز نوشیدنی رو برای همدیگه میفرستن... محشره!
|
سیاوش پاکدامن
چهارشنبه 5 فروردين 1388 - 20:39
-10 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
شما دوست عزیزی که عینک دودی زده ای آن بالا نشسته ای و افقهای دوردست را برای خودت نظاره میکنی، با شما هستم جناب، اگر نوید را دیدی سلامم را بهش برسان و بگو دو سه روزی است که همه اش سر میزنم تا شاید همراه با شکوفه های بهاری پیدایش شود و عید دیدنی خوبی ازش بکنیم ولی خبری ازش نیست، لابد رفته است مسافرتی جایی، لذا وقتی دیدیش از طرف من عید را بهش تبریک بگو....باشه؟؟؟!!!
|
پری
يکشنبه 30 فروردين 1388 - 23:27
32 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
هر صد سال یک بار هم مطلب جدید اضافه نمیکنید و انتظار دارید کافه های پر کامنت و پر طرفدار هم داشته باشید ؟ من چون مطالب تون رو در همشهری جوان میخونم و دوست دارم همیشه به روزنوشت هاتو سر میزنم و به قول معروف دست از پا درازتر برمیگردم!
|
توجه توجه !
جمعه 18 ارديبهشت 1388 - 23:10
-3 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
خانم حبیبه جعفریان داستان نویس خوب همشهری جوونی ! روز دوشنبه در غرفه موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر هستند. دوشنبه 21 اردیبهشت 88 از ساعت 5 تا 7:30 نمایشگاه کتاب_مصلای تهران_راهروی 10_ غرفه
|
نوید غضنفری
يکشنبه 4 مرداد 1388 - 0:10
-3 |
|
|
|
درباره 7 عاشقانه منتخب سینمای جهان
سلام. دوستان از این به بعد میتوانید روزنوشتهایم را در این آدرس: http://barfly.blogfa.com ببینید. خوشحالام میکنید.
|
محمدیان
شنبه 18 مهر 1388 - 20:27
13 |
|
|
|
آقای غضنفری / مصیبت وارده را تسلیت می گوییم. محمد محمدیان
|