این یادداشت حامد احمدی درباره استعفای افشین قطبی ازکار در ایران و حواشی پیرامون آن است که در روزنامه دنیای فوتبال چاپ شده است.
دل شير به عقلهاي شيطاني باخت1- کاری نمیشود کرد به جز لبخند زدن. لبخندی تلخ برای موفقیت کسانی که در نفیکردن دیگران معنا پیدا میکنند. برای آنها مهم نیست چه باشد، آنها با خشونت و نفرت فقط میگویند چه چیزی نباشد.
٢- نمیدانم وقت نوشتن، افشین قطبی چقدر از گیت فرودگاه دور شده و حالا میتوانم جوگیر بشوم یا نه. هنوز ٢۴ ساعت از رفتن قطبی نگذشته بود که پسر بااستعداد و زرنگ کلاس خود را موظف دانست که قلم در دست بگیرد، مطلب بنویسد و به همه ما یادآوری کند مبادا جوگیر شویم و از رفتن قطبی ناراحت.
٣- داریوش مصطفوی گفته: «نبود قطبی از فوتبال ایران چیزی کم نمیکند.» حرف صددرصد درستی است. با نبود قطبی هم حاشیههای زرد و کثیف برای برنامه 90 فراوان است. گوینده اخبار ورزشی هم که ذوق زده، رفتن قطبی را به افشاگری دوستش ارتباط میدهد، در تکس پیش رویش به جای نام قطبی میخواند پیروانی یا استیلی. آنالیزور کاغذی- همان شاگرد زرنگ و بااستعداد و غیرجوگیر- هم تحلیلش را میکند. چه فرقی میکند مربی تیم چه کسی باشد؟ همه را میشود تحلیل کرد.
۴
- درک این شرایط خیلی سخت است. شرایطی که باسواد و بیسواد ، روشنفکر و تاریک فکر، با فرهنگ و بیفرهنگش به یک اندازه سقوط کرده و تهی شده هستند. روزنامه طیف روشنفکر بعد از رفتن قطبی، تیتر اولش «آخ! داشتیم میبردیم» است، آن هم در بازیای که همه متوجه بودند که علی دایی شانس آورد که تیمش سه چهار گل نخورد. وقتی برای قطبی و دایی به یک اندازه میشود پیاز داغ روی جلد ریخت، دیگر چه فرقی میکند که این باشد و آن دیگری نباشد.
۵- واترگیت واقعی اما با رفتن قطبی اتفاق افتاد. رفتن قطبی افشای ماهیت فاسد و تغییرناپذیر فوتبال ایرانی بود. فوتبالی که نه در زمین فوتبال و سیستمها و سکوی تماشاگران، که در چماق و سنگ اوباش اجیر شده فلان مربی اخراجی، اتفاق میافتد. ماهیت این فوتبال افشا میشود اما بهتر است با والیوم علی دایی و مساویاش فعلا آرام بگیریم تا یادمان برود که این خانه روی آب است.
۶- وقتی خبر استعفای قطبی منتشر شد با دوستی رفتیم سر تمرین پرسپولیس. دل ِ ساده توقع داشت آنجا چهار تا آدم با صدای ضعیف افشین قطبی را تشویق کنند اما آن سی نفر حاضر درباره این حرف میزدند که خوب شد تیم ملی را به قطبی ندادند. همین علی دایی خوب است.
٧
- برای فوتبال ایرانی علی دایی خوب که نه فوقالعاده است. تماشای مصاحبه بهزاد کاویانی با علی دایی که در برنامه 90 پخش شد ، روشنگر است. وقتی مصاحبهگر با لحنی ترسیده سوال میپرسید و آخر هم از لحن مهاجم سرمربی در امان نماند و توهین شنید که سوالهایش بیربط و چرت و پرت است. افشین قطبی نمیتوانست ترشرو و مهاجم باشد؛ این قیمت گزاف ماندنش بود، پس نپرداخت و رفت.
٨
- یک آدم خوشذوق جملات قطبی درباره واژه مناقشهبرانگیز Crazy را با ترانه Shine On You Crazy Diamond(بدرخش ای الماس دیوانه) پینک فلوید میکس میکند و روی سایتش میگذارد. حالا آن صحبتها که برای فوتبال ایرانی و صاحبانش توهینآمیز بود، جوی کاملا متفاوت پیدا کرده. جوی اسطورهای؛ چون قطبی حالا دیگر رفته.
٩. حالا البته اسطوره بد است. آدمهای منطقی و جدی و خطکشی شده ، حواسشان به ما آدمهای جوگیر است تا ثابت کنند قطبی اسطوره نبود . یک آدم معمولی بود مثل من و تو. این حرف را گوینده اخبار ورزشی تلویزیون در وبلاگش مینویسد. قطبی اسطوره نبود کسی مثل خود من بود. آدمهای منطقی برعکس ادعایشان بیشتر از همه جوگیر هستند.
١٠- نمیدانم دیگران درباره قطبی چه فکر میکنند، حسابشان درباره او چیست و توقعشان تا کجا میرود. فقط میدانم برای ما که روی سکو بودیم ، مهم بود و هست که آن پائین چه کسی کنار زمین ایستاده. این را میدانم و خوب یادم مانده که بهترین و هیجان انگیزترین لحظات زندگی خنثی ما آدمهای جوگیر زمانی بود که کسی به نام افشین قطبی کنار زمین ایستاده بود.
١١- افشین قطبی چیزهایی را به ما داد که آن اخبارگو و آنالیزور جدی و روزنامهای تا صد سال دیگر هم نمیتوانند به وجود بیاورند. آخر برای آنها که فرقی نمیکند. همه چیز را تحلیل میکنند، هر اسمی را با آب و تاب میخوانند. اما برای ما هواداران فرق میکند اسم چه کسی را فریاد بزنیم ، به خاطر وجود چه کسی هیجانزده بشویم و بالا و پائین بپریم.
١٢- افشین قطبی به میان آدمهای ناراضیای آمده بود که پرستیژ و ژستشان در نمایش این است که هیچوقت هیچچیزی راضیشان نمیکند. آنها همیشه دنبال ایرادند. در همین خاصیت منفی تعریف میشوند. برای آنها فرقی بین فیلم ده رقمی و پدرخوانده نیست. هیچکدام راضیشان نمیکنند. از هر دو میتوانند و باید ایراد بگیرند. آنها نه با علی دایی راضی میشوند نه با افشین قطبی. چیزی که آنها را راضی میکند ، ایراد گرفتن و نق زدن و منفیبافیست.
١٣- نمیدانم آنهایی که روز بازي با سپاهان با هیجانی وصف ناپذیر از سر و کول هم بالا میرفتند، الان چه حالی دارند؟ آخر میدانید، مطمئنم برای آنها فرق میکند که چه کسی آن پائین ایستاده باشد. آنها هیچوقت عادت نداشتند تا دقیقه ٩۶ روی سکوها بمانند اما آن روز برای مردی که- طبق یک آنالیز دقیق «کامل» نیست-آن پائین مطمئن ایستاده بود، منتظر ماندند.
١۴- این نبرد عقل و دل بود. که حالا برندهاش معلوم شده. دل شیر به عقلهای شیطانی باخت. عقلهای شیطانی؟ آقای واعظ آشتیانی روز یکشنبه ساعت ١٢:٣٠ در مصاحبه با رادیو جوان گفتند که روزنامهنگاران روحیه شیطان صفتی دارند. البته این خبر جایی منعکس نشد چون گویندهاش قطبی نبود اما چون حرف درستی است اینجا به آن ارجاع میدهیم. روح و عقل شیطان صفتی بر دل شیر غلبه کرد. آدمهای جدی و تحلیلگر بر آدمهای جوگیر پیروز شدند.
۱۵-آن کسی که گفته از هر دست بدهی از همان دست هم میگیری شوخی کرده، شاید هم شرایط خیلی تغییر کرده. افشین قطبی که با انرژی و واژههای مثبتش به میدان آمده بود، چیزی به جز نفرت نگرفت. وقتی رفت سایتی، عکسی از شادی مردم در سال ۵۷ برای رفتن شاه را چاپ کرد اما به جای تیتر شاه رفت روی روزنامه کیهان آن سالها، با کمک فتوشاپ تیتر زد قطبی رفت! سایت دیگری با شوری عجیب و رها شده برای حمید استیلی تیتر زد شیردل سرخ! بیا! دیگری درباره روابط شیطانی پشت پرده قطبی نوشت.چیزهایی از این دست بازخورد رفتارهای صادقانه و محترمانه قطبی بود. قطبی دست داد و مشت تحویل گرفت.
۱۶- حالا ما آدمهای جوگیر هم عوض شدیم. افشین قطبی آخرین تیر ترکش احساسات و هیجان در این محیط افسرده و ساکن و راکد بود. آخرین کسی که میشد برای موفقیتش خوشحالی کرد. حالا ما هم به ارتش نفی میپیوندیم. میشویم آدمهایی که هیچچیز راضیمان نمیکند. آدمهایی که با شکست خوردن دیگران شاد میشوند و در نفرت از دیگران معنای خود را پیدا میکنند.
۱۷- حالا ما از سکویمان پايین میآییم، کنار گود مینشینیم و منتظر باخت علی دایی، حمید استیلی ، مرزبان و ... میمانیم تا با نفرت خوشحالی کنیم. ما هم وارد بازی آدمهای ناراحت و ناراضی و عقدهای و نکبتزده میشویم. پای تحلیلهای همیشه ناراضی امیر حاج رضایی مینشینیم ، اخبار ورزشی را با صدای مازیار ناظمی که هر اسمی را میخواند، دنبال میکنیم، از جنجالسازیها و شیرینکاریهای عادل فردوسیپور ذوق میکنیم که چطور دیگران را ضایع میکند، روی جلد دنیای فوتبال را تماشا میکنیم که باز عکسی از چشمک زدن یک مربی تازه است و نظریهای درباره دلال و خبیث بودنش و حتما تحلیلهای آقای فرزاد حبیباللهی را میخوانیم تا مبادا یادمان برود که نباید جوگیر شویم.
۱۸- آهنگ بدرخش ای الماس دیوانه با میکس صدای افشین قطبی به پایان رسیده و آهنگی دیگری آغاز شده که خوانندهاش با صدای گرفته و غمگین میخواند قصه، قصه مردیست که غرورش را رها نکرده.
۱۹- افشین قطبی غرورش را دو دستی نگه داشت وشبیه ما نشد و رفت اما ما آدمهای بیغرور- از جوگیر تا منطقی و جدی- تحت همین شرایط ماندیم و تغییر نکردیم تا از عدم موفقیت یکدیگر خوشحال شویم و باخت کنار دستیمان معنی پیروز شدنمان باشد.
20- حالا روی آهنگ بعدی هستیم. گروه دورز که مینوازد و میخواند.
.The End
این پایان است.
پی نوشت(4 آذر): نمی دونم چطور بعضی ها می توانند این قدر راحت جلوی همه به خودشان فحش دهند و ماهیت خودشان را افشا کنند. این جمله «قطبی را عین خودمان کردیمِ» از صد فحش هم بدتر است ... یک کمی فکر کن که چرا مثل او نشدی ...
بازگشت به روزنوشت هاي مهدي عزيزي
وحید
شنبه 2 آذر 1387 - 2:51
-17 |
|
|
|
این جا هم bob segar داره turn the page می خونه . واقعن این چند ماه صفحه ی ورزشی اعتماد به تمام معنا تو گه فرو رفته بود . غیر قبال باور بود که حتی هوادار ها هم دیگه اون هوادارای فصل قبل نبودن . قطبی مثل قهرمانای وسترن تنها اومد شهر رو به هم ریخت تنها هم راهشو کشید و رفت .
|
نيما
شنبه 2 آذر 1387 - 11:6
-3 |
|
|
|
فوق العاده بود .فوق العاده حقيقت حقيقت حقيقت .شاد و پاينده باشيد
|
کتباخانه
شنبه 2 آذر 1387 - 12:5
-13 |
|
|
|
ممنون که چاپ کردی. من میخواستم بخونمش.
|
شنبه 2 آذر 1387 - 13:38
-5 |
|
|
|
بیستارههای امروز، یک ستارهی دیگر را که تازه داشت بالا میرفت و اوج میگرفت را با دستانشان گرفتند و پایین آوردند. افشین قطبی، استعفا داد و رفت. چیزی که «بیستارهها» منتظرش بودند. مقصر اصلی آنهایند که به او لقب «امپراطور» دادند، او را (چه به حق و چه به ناحق) آنقدر بزرگ کردند تا جای سلطانها و ژنرالهای پوشالی تنگ شود، تا محبوبیت آنها به خطر بیافتد، و اینجاست که آن پوشالیها در صدد حذف رقیب محبوب خود برمیآیند. اصلا گویا بیستارهها با یک فصل حضور باشکوه او کنار نیامدند؛ گویا داستان را تمامنشده میدانستند؛ و این بود که همان بیستارههای متوسط، او را دوباره آوردند تا از عرش به فرش برسانند. اگر قطبی استعفا نمیداد این سناریو تا سکانس آخر درست پیش میرفت؛ ولی استعفای او حرکتی قابلستایش بود که این سناریو را ناتمام گذاشت. به راستی چه کسی توانست متوسطها را کنار بزند و ستارهی این نسل شود؟ آنها آنقدر از ستارهها میترسیدند و میترسند که هرجور شده جلوی ستارهها را میگیرند. آنها این روزها به همهچیز میرسند. در هر زمینهای که فکر کنید، سینما، ورزش، اقتصاد و ... این جامعه، جامعهی «غیرمتوسط»ها نیست. متوسطها اینجا به پست و مقام میرسند، قهرمان و محبوب میشوند تا متوسط دیگری به جایشان بیاید. اگر کسی این قاعده را به هم بزند، محکوم به حذف است، متوسطهایی که القابی مانند ژنرال برایشان خندهدار به نظر میرسد، امپراطورها را برنمیتابند. گاهی اوقات به نسل قبل غبطه میخورم. نسل ما با همه امکانات و برتریهایی که دارد، آسمانش بیستاره است. نسل قبل، قیصر را در سینما دید و ستارهی سینمایش از بهترین بازیگران تاریخ سینمای این جامعه بود، ستارهی دنیای موسیقیاش شاهماهی هنر ایران بود، ستارهی فوتبالش علی پروین بود و همهی اینها به صورت تمامشده و تاریخ مصرف گذشته به نسل حاضر رسیدند. آن ستارهها، متوسط نبودند. اما هرچه «غیرمتوسط» به این نسل رسید، توسط متوسطها به بدترین شکل ممکن، تحقیر شد و کنار رفت. به یاد بیاورید حضور علی دایی در جامجهانی را و حضور امروزش در قامت سرمربی تیمملی که دیر یا زود توسط همینها به سرنوشت بدی خواهد انجامید. با یک ستارهی دیگر خداحافظی کردیم. نسل ما همچنان بیستاره است و این روزها، روز شادی متوسطهاست که به خیال خودشان یکی دیگر را حذف کردند تا همچنان بتوانند بتازند؛ تا روزی که یک غیرمتوسط دیگر بیاید!
|
ghasem
شنبه 2 آذر 1387 - 14:4
1 |
|
|
|
hamin afshine roshanfekro ba kelase shoma nabod ke 800 million pole beiol malo dad be marko va on bazikon(dikarmo) ke aslan malom nist bazikon bode ya na badesham age tahala nemidonesti bedon ke sojehaye adele ferdosi por khodeshon kasif hastan na inke adel onaro kasif karde bashe
|
علی
شنبه 2 آذر 1387 - 18:1
4 |
|
|
|
واقعاً چرا ما ایرانی ها اینطوری هستیم؟؟؟؟!!!!!! چرا؟؟؟؟
|
ایمان
شنبه 2 آذر 1387 - 18:12
0 |
|
|
|
بهتر سکت کنیم....مثل خیلی وقت ها...تو یارن نباید حرف زد...اگر بگیم که مردم ایران آدم های بی فرهنگ و تمدنی هستند همه یک هو حس ناسیونالیستیشان پر از گل می شود و آن چنان بهت حمله ور می شوند که اگر تونستی خرخره ی مبارک رو از زیر دندان های تیزشان بکشی بیرون جون سالم بدر بردی...افشین قطبی تو ایران نبود با جو ایران و مافیای حاکم بر ایران_نه فقط فوتبال)آشنا نبود...فکر می کرد این وطنی که مردمش می گن ما مهمان نوازیم با اون چیزی که اونور دنیا تو گوشش خوندن فرق داره اما اومد و دید...قطبی باید می رفت...این جا ایران است....چایی که بوی تعفن همه جاش رو فرا گرفته و عشق جاش رو به چیزای دیگه داده...تا تو تیم هستن عاشقن اما از تیم که می ذارنشون کنار عاشق تر می شن و می افتند دنبال عشقشون تا اون رو در آغوش بکشن و فقط واسخودشون کنن حالا کیارو این وسط له می کنن تا به اصطلاح غشقشون برسه خدا می دونه...ببینیم تیم دست باندهای سیاسی و بازیکنای بدبختی که هر رو از بر تشخیص نمی دادن و حالا ساحب متشین ها و ملک های آن چنانی شدن به کجا خواهد رسید... من هم یه ایرانی ام اما نمی پذیرم که ما صادقیم ما خوبیم ما به فکر همیم ما مهربانیم ما فقط جوگیریم!!!!!!!!!!در حق قطبی نامردی شد...هیچ کس تاب اینو نداشت ببینه یکی با دلش و علمش!!!!!!!!!!!داره پیروز می شه...ما باید با یه سری مربی مثل پروین ها و حجازی ها و ...کار کنیم که با عرض معذرت سواد !!!!(نگم بهتره)...پیش ببریم که وسط تمرین بازیکنان رو با فحش های جورواجور به تمرین می خوانند و تو بازی هم صبر می کنن تا بین دو نیمه شود و بار دیگر با فحش تهییجشان کرده و بعد هم قسم حضرت ابوالفضل بهشون بدیم و بگیم به خاطر فلان امام بیچاره که شده دستاویز اینا برید و ببرید...این یعنی فوتبال ایران...این فقط بخشی ز مملکت ماست...این فقط فوتبال ماست...بقیه اش بماند... تو مملکت ما کسی اگز بیشتر از ما بدونه مجبور با یه مشت قل چماق بی سواد طرف بشه...استیلی و دارو دسته ی مصصطفوی و بالاییاش به آرزوشون رسیدن...ما همیشه همین جوری خاوهیم ماند چون تو ایرانیم... موفقباشید
|
DESERTER
شنبه 2 آذر 1387 - 19:31
3 |
|
|
|
حزن قشنگی توی این متن بود که اگر شاید از میا نه اش شروع به خواندن کنید متوجه نشوید که درباره فوتبال است... انگار پیام تسلیتی است برای کل اجتماع تکیده این کشور که با محمل فوتبال منتقل شده. من فوتبالی نیستم .. اصلا... اما خبرهای مربوط به قطبی رو دنبال می کردم، چون غیر از شخصیت حرفه ایش، کاراکتر انسانی قابل تحسینی داشت .. و اگر از لحاظ فنی (که من هیچ اظهار نظری دربارش نمی تونم بکنم) اسطوره نبوده باشه، حداقل از لحاظ انسانی یک اسطوره بود برای همه ماها ... بمون یاد داد غرور خیلی چیز خوبیه... و عزت نفس فروختنی نیست.
|
فریبرز
شنبه 2 آذر 1387 - 20:16
-5 |
|
|
|
به نظر خودتون نقد جالبی کردین و روشنفکرانه نظر دادین نه ؟ بدبختی ما ایرانیا اینه که خیلی ابن الوقتیم و هم اینکه 2 تا خصلت بد دیگه هم داریم 1- یکی رو اگه بخوایم بکوبیم یکی دیگه رو به غرش اعلی میبریم و 2- یکی رو میخواهیم بالا ببریم یکی دیگه رو انچنان به قهقرا میبریم و فکر میکنیم چقدر کارشناسانه برخورد کردیم هر کسی قابلیتهای خاص خودشو داره و هیچ کس و هیچ چیزی رو نمیشه با هم مقایسه کرد مگر اینکه شرایط هر دو یکسان بوده باشه آقای علی دائی با آقای افشین قطبی قابل مقایسه نیست آقای قطبی هم با بکن بائر من نمیخوام کسی رو بالا ببرم و یا اینکه بکوبم فقط حرق من اینه که یهتره هر کس رو برای خودش تحلیل کنیم و به کسی دیگه کاری نداشته باشیم نباید منکر قابلیتهای آقای دائی هم شد و ایشون هم برای فوتبال ایران تلاش خودشو کرده. به نظر من جدای از مشکلات مدیریتی و عوامل مسنقیم مربوط به فوتبال ایران یکی از جدی ترین مشکل اصلی که فوتبال ابران رو واقعا" به چالش کشیده و میتونم بگم داره تهدید میکنه این مسائل حاشیه ای اونه که در راس اون میتونم به برنامه واقعا" مزخرف 90 اشاره کنم متاسفانه هر کسی که بیشتر ایراد میگیره این توهم بهش دست میده که فکر میکنه بیشتر میفهمه در صورتی که حقیقت چیر دیگه ای خیلی دوست داشتم ببینم این فردوسی پور که انقدر ادعا داره در عمل ببینم چه کاره هستش البته باید ببخشید که انقدر رک گفتم و ممکن که خوشایند شما نباشه.
|
آمیر
يکشنبه 3 آذر 1387 - 0:46
14 |
|
|
|
خیلی تلخ بود.
|
احمد ر فتح الهی
يکشنبه 3 آذر 1387 - 2:20
-5 |
|
|
|
احسنت 100000 بار. همین.آدمهایی که با شکست خوردن دیگران شاد میشوند و در نفرت از دیگران معنای خود را پیدا میکنند.(انها حتی ارزش نفرت ماها را ندارند)
|
ارمغان
يکشنبه 3 آذر 1387 - 11:17
-8 |
|
|
|
ممنون از مطلبی که نوشتی..حق مطلب و خوب ادا کردی....قطبی یک اسطوره واقعی بود .. و با وجودی که دلم برای این مربی ساده و دوستداشتنیمون خیلی تنگ میشه و جاش روی نیمکت پرسپولیس خالی خواهد موند ، بهترین کارو انجام داد.. قطبی برای دنیای کثیف ما ساخته نشده بود.. ممنون
|
رضا
يکشنبه 3 آذر 1387 - 17:53
-9 |
|
|
|
از آدمی که میلیارد از این بیت المال برای بیسوادیش پول برد این همه نوشتی؟ از دلالی ننوشتی؟
|
سوفرا
يکشنبه 3 آذر 1387 - 22:48
11 |
|
|
|
بسيار مطلب جالبي بود واقعا خسته نباشين ، امپراتور تنها کسی بود که تونست باعث بشه من بعد از 7 سال تمام بازیهای پرسپولیسو نگاه کنم و بعبارتی منو دوباره با فوتبال و پرسپولیس آشتی داد ولی متاسفم که باز هم بخاطر سیاست یک ضربه دیگر بر پیکر مردم ایران زده شد و با زهم یک محبوب دلها فدای سیاهکاران شد فقط میشود تاسف خورد و بس . ضمنا من تو بلاگم هر روز نرم افزارهاي جديد ، کتاب و مجله هاي روز دنيا و موسيقي معرفي کرده و لينک دانلود ميگذارم خوشحال ميشم به وبلاگ من سر بزنيد مرسي - سوفرا http://darabian.wordpress.com
|
دوشنبه 4 آذر 1387 - 0:40
-7 |
|
|
|
علیرضا معتمدی* از لحظهای که پا به خاک ایران گذاشت، از همان شب نیمه تابستان؛ میدانستیم که این قصه پایان خوشی ندارد. میدانستیم که روزی با معجونی از نفرت و نفاق و درد از او جدا خواهیم شد اما چرا باید آیه یأس میخواندیم؟ ما که ترسو نبودیم. ما میخواستیم فوتبالمان رنگو بوی دیگری بگیرد. خجالت نکشیم از این که میگويیم طرفدار فلان تیم هستیم. میخواستیم فوتبالی که این همه عاشقش هستیم لیاقت ما را که آدمحسابی بودیم و تحصیل کرده و روشنفکر، داشته باشد. برای همین بود که ایستادیم و نا امید نشدیم. زیرا افشین قطبی از سرزمینهای دوری بازگشته بود که در آنجا - دستکم در حیطه فوتبال – روزی عاقبت مزد پایداری و مقاومت و شجاعتت را خواهی گرفت. از جایی آمده بود که خواستن توانستن بود. برای همین هم بود که در تمام نیمه سرد سال 86 چنان شور و حرارتی برپا کرد و بسیاری را تنها به اعتبار حضور خود علاقمند به فوتبال کرد. رفیق قدیمیام از همان روز اول شروع کرد به آیه یأس خواندن. گفت استیلی و پروین چه تفاوتی دارند؟ گفت تا استیلی هست نمیگذارد قطبی نتیجه بگیرد. نمیدانم حقیقتا استیلی چقدر تلاش کرد که قطبی نباشد اما خوب میدانم که آنچنان که میتوانست هم تلاش نکرد که دستیار به تمام معنایی باشد، تا قطبی باشد و بماند. امپراتور نبود افشین، گلادیاتوری بود که پرچممان دستش بود و این پرچم هرگز نباید روی زمین میافتاد. همه آن بالاو پايین پریدنها و حرصوجوش زدنها برای این بود که او جدا از ما نبود. در قلبمان بود و درست همان شکلی بود که همیشه آرزویش را داشتیم. شبیه چیرو بود وقتی که حرف میزد و امیدوار و با نشاط و با اعتبار بود و ما پیش خودمان آرزو میکردیم که کاش او ایرانی بود و قطبی ایرانی بود شبیهترین تصویر به رویاهایی که داشتیم. همان الگویی بود که 9 سال برنامه 90 آن را توی سر مربیان و فوتبالیهای داخلی میکوبید و روزنامههای یک خط در میان روشنفکرانهمان آرزوی آمدنش را میکردند. پرسپولیس که قهرمان شد و قطبی که سقف فوتبال ایران را برای پروازش کوتاه میدید رفت، ترسوها آرزو کردند که دیگر برنگردد. گفتند کاش بازنگردد تا اسطوره بماند. فقط ترسوها هستند که وارد کارزار تازهای نمیشوند تا مبادا تصویر موفقیتهایشان مخدوش شود. فقط ترسوها تا ابد نان اولین و تنها موفقیت زندگیشان را میخورند. فوتبال عرصه برد و باخت است و فقط ترسوها هستند که همیشه برد میخواهند اما قطبی ترسو نبود. برای همین دوباره بازگشت. چون او از سرزمینی آمده بود که در آن حرفهایشان حرف است. قول و قرارها باد هوا نیست. قطبی وقتی که شنید مدیریت قبلی مورد تایید نبود و به همین دلیل امکانات زیادی در اختیار نداشت اما حالا مدیریت جدید کاملا مورد اعتماد است و منصوب با دستباز؛ این حرفها را باور کرد. او در فرهنگی بزرگ شده بود که دروغ و فریب دادن در آن، آنگونه که ما تصور میکنیم عادی نیست. دلیلی نداشت حرفهای فرستادگان را باور نکند. دلیلی نداشت حرفهای رئیس را باور نکند. دلیلی نداشت دسته چک نجات بخشی را که جلویش در آن هتل عربی روی میز باز شده بود باور نکند. دلیلی نداشت باور نکند که از قهرمانی آسیا حرف زدن دروغ است. به همه این دلایل بود که امپراتور دوباره بازگشت و ریزشها درست از همان روز شروع شد. ترسوها مقابلش گارد گرفتند. گفتند و نوشتند که قطبی باید اسطوره میماند. خدای من! هزاران سال از روزگار اسطورهها گذشته است! اسطوره کم نداریم، ما مرد عمل میخواهیم مرد جنگ و جنگیدن. گرچه شک نداشتیم که دیر یا زود امپراتور زیرپا له خواهد شد و آن پایان تراژیک محتوم به ما نزدیک و نزدیکتر شده است. با این وجود قلبمان را به او گره زدیم. خیال کردیم این مبارزهای تاریخیست برای به دست آوردن شان و منزلتی که همیشه آرزویش را داشتیم. چرا میگویم «ما»؟ اشتباهمان هم از ابتدا درست همین بود که خیال کردیم هنوز هم «ما» ما هستیم. خیال میکردیم ما جماعت برای خودمان روزنامه داریم، 90 داریم و میتوانیم دست به دست هم بدهیم و مقابل پشت صحنه کثیف فوتبال بایستیم. خیال میکردیم بعد از این همه سال یادگرفته ایم که چطور از خودمان و از آرزوهایمان مراقبت کنیم. اما خب، اشتباه میکردیم. از همان روز اول نق زدنها شروع شد. حتي «دنیای فوتبال» (تنها روزنامهای که میخواندم) هم شروع کرد به نق زدن درباره سفرهای قطبی به دوبی. مگر مدیریت باشگاه با قطبی درباره سفرهایش توافق نکرده بود؟ و چه تفاوت میکند که سرمربی یک تیم در تعطیلات دو، سه روزه تیمش – که در لیگ ما کم نیست از دو، سه روز تا 18 روز و بیشتر- به ویلای شمالش برود یا به ویلای کیشاش؟ به زادگاهش در شهرستانهای دور و نزدیک برود یا به دوبی که فاصله پروازیاش با محل تمرین بسیار کوتاهتر و کم خطرتر از سفرهای جادهای مدام و مکرر سایر اهالی فوتبال است؟ واقعا تفاوتش در چه بود؟ و این نق زدنها برای چه بود؟ خیال میکردیم کاسه داغتر از آش شدهایم و دايه دلسوزتر از مادر. آیا ما بیش از قطبی نگران ضربه خوردن و نتیجه نگرفتن پرسپولیس بودیم؟ شک دارم. برخی از ما ترسو شده بودیم. میخواستیم قطبی باز نگردد. میخواستیم اسطوره بماند. با او طور دیگری رفتار میکردیم و تعجب میکردیم که چرا دیگر شبیه به گذشته نیست. مگر ما شبیه به گذشته مان بودیم؟ ما (برخی از «ماي» (گذشته) دیگر به او اعتماد نداشتیم. بعد قصه مارکو پیش آمد و داستان این حاشیههای ویرانگر کثیف ادامه داشت. اینطور القا کردیم که قطبی دلال است یا دستکم چشم به روی دلالیهای مارکو بسته. عقلمان را کجا جا گذاشته بودیم؟ آیا قطبی چنان بیچاره و ذلیل بود که اعتبار و عشق و آرزوهایش را – که مثل خیلیهای دیگر از صدقهسر لابی کردنها نداشت و سالها برای آن جان کنده بود - به خاطر چند دههزار دلار کثیف به بازی بگیرد؟ آیا ما از قطبی بیشتر نگران پرسپولیس بودیم؟ آیا رفتار او چنان وحشتناک و غیر قابل تحمل شده بود که دیگر نمیتوانستیم به او اعتماد کنیم، ولو یک نیم فصل فقط، نیمی از اعتماد پارسالمان؟ گمانم پاسخ منفی ست. ما – برخی از مای گذشته – ترسو شده بودیم، نمیخواهم بگویم حل شده بودیم در روابط کثیف پشت پرده، نه، ترسو شده بودیم. این یک مرض تاریخیست که انگار گریزی هم از آن نیست. دستکم حالا حالاها گریزی از آن نیست. در عرصه سیاست هم چند باری در تاریخمان سوابقی از چنین ترسهای ویران کننده داریم. اینطور بود که روزنامه دنیای فوتبال هم به صف ترسوها پیوست (طنز تلخ تاریخ اینکه ترسوها همیشه به صف دشمن میپیوندند. میشوند، ضد خودشان) همین روزنامهای که در صفحه سه، روز شنبه دوم آذر در آن باکس سیاه بالای صفحه با وقاحت (ببخشید رفقا که این واژه را به کار میگیریم، خیلی از دستتان عصبانیام) نوشت که «همواره از قطبی و مشی او حمایت کرده است». ترسوها وقتی به ریشه رجوع میکنند دروغگو میشوند. زیرا برایشان دشوار است که باور کنند از شدت بیباوری به ضد خودشان تبدیل شدهاند. بعدتر نوبت عادل فردوسیپور و برنامه نودش هم رسید که از فرط ترسی مشکوک به دامان بیعدالتی و قضاوت ناعادلانه بغلتد. فردوسیپور حتي پیش از آنکه دوکارمو پا به میدان بگذارد در گزارشاش او را دست انداخت. چون میترسید. ترسو شده بود. دنیای فوتبال هم شروع کرد به تکه انداختن. متلک بار قطبی و فوروارد برزیلی و «دستیار دلالاش» کردن. واقعاً چرا؟ مگر قطبی در برنامه 90 نگفته بود که دوکارمو در لیگ ایالتی بازی کردهاست؟ او کی و کجا ادعا کرده بود که او یک بازیکن طراز اول و در حد لیگ برتر و سطح اول فوتبال جهان است؟ آیا واقعا چنان دچار توهم شدهایم که خیال میکنیم کمتر از رونالدینیو و لیونل مسی نباید وارد لیگبرتر مان شود؟ راستی شما – بخش بزرگی از مای سابق – چهتان شده بود؟ این را هرگز نفهمیدم. دنیای فوتبال تیترهای زرد و وحشتناک علیه قطبی کم نداشت (حمایت؟ شوخی میکنی پژمان عزیز. بهجز یادداشتهای گاه به گاه حامد احمدی در صفحههای پرت و دور افتاده، میتوانی مثال بزنی که چگونه از قطبی و مشی او حمایت کردید؟) روزهایی که همه تیرها به سوی قطبی نشانه رفته بود، روزهایی که باید دوباره ما میشدیم و از قطبی نه به خاطر افشین قطبی بودنش، بلکه به دلیل شبیهترین تصویر به مرد آرزوهای فوتبالیمان بودن، حمایت میکردیم حتي دنیای فوتبال هیچ وقت از شیطنت فروگذار نکرد (شاید به این دلیل که زودتر از موعد سقوط ، بند نافش از قطبی بریده شود و همراه او ساقط نشود و لقب شکست خورده نگیرد). گاه خیال میکردم کادر مدیریتی و نویسندگان روزنامه تغییر کردهاند، اما حافظه تاریخی به یادم آورد برخی از همین گروه رفقا، در روزهای آخر حضور چیرو در ایران، با او چه کردند. راستی چرا؟ دلیلاش را نمیفهمم. دنیای فوتبال ناگهان به ضد خود و ضد تفکر خود تبدیل شد و فراموش کرد حضور قطبی در فوتبال ایران چنان ارزشمند است که وظیفهمان است دستکم تا آخر نیمفصل از او حمایت کنیم . دست آخر تیر خلاص را برنامه 90 شلیک کرد. چنان مته به خشخاش گذاشت که چیزی از خشخاش باقی نگذاشت. گناه قطبی فقط این بود که مودب بود؟ گناهش این بود که مثل علی دايی نبود که با توپ و تشر عادل فردوسیپور را حتي وقتی دارد از او تعریف و تمجید میکند از متهم کردن به خرده گیری و دشمنی و غرض ورزی بینصیب نمیگذارد؟ البته که مو را از ماست کشیدن کار بسیار خوبیست اما آیا در مورد قطبی جانب انصاف رعایت شد؟ آیا دوکارمو چنان جنس بنجلی بود که باید به خاطرش به شقیقه «امپراتور» تیر خلاص میزدیم؟ پس در یک بازی در چهار موقعیت صددرصد گل، قرار گرفتن چه معنایی دارد؟ در فوتبال ما کدام بازیکنی چنین آماری داشته؟ اما امان از ترس که آدم را بیانصاف هم میکند. زندگی خصوصی قطبی را رسانهها روی دایره میریختند و هیچ کس به خودش زحمت برخورد کردن نمیداد. مشکلات مالی بازیکنان، ناداوری (خوردن هفت امتیاز از 9 امتیاز سه مسابقه برای نابودی هر تیم بزرگی کافیست). اختلافات مدیریتی و این دشمنی بیدلیل و وحشتناک رسانههایی که تا همین دو سه ماه پیشترش رفقای جانی و همفکران و همراهان بودند... همه اینها آیا اتفاقی بود؟ باورش دشوار است. اما شاید واقعاً توطئهای درکار نبوده. شاید آن بخش ترسوی مای گذشته هنوز غرق نشده در دنیای کثیف حاشیهها. شاید این فقط یک ترس تاریخی است. دلیلاش هر چه که هست – هرچه که بود – نتیجه آن شد که خیلی زودتر از آنچه تصور میکردیم (همه ما تصور میکردیم) آن تراژدی محتوم اتفاق افتاد و غمانگیزتر این که اینبار ما نه به دست دشمن، بلکه به دست خودمان هلاک شدیم. آرزوهایمان را سر بریدیم، به گلادیاتوری که با آن همه شور و هیجان وارد زمینش کرده بودیم تیر خلاص زدیم و در روزهایی که همه مربیان لیگ سعی میکنند مانند افشین قطبی سخن بگویند، ما خودمان به دست خودمان او را زنده به گور کردیم. ترسیده بودیم – بخشی از ما – و ترسوها هرگز مثل خود واقعیشان رفتار نمیکنند، با این وجود مدام میپرسیدیم که چرا افشین قطبی اینقدر عوض شده است. آخر میدانید؟ ترسوها هرگز خیال نمیکنند که عوض شدهاند. حتي فکر تغییر،ترسوها را به لرزه در میآورد. بله رفقا، شما، همه شما که چشم و چراغ ما بودید در فراری دادن قطبی مقصرید، چشمهایتان را باز کنید! *فیلمنامه نویس و منتقد سینما www.alirezamotamedi.com
|
نامه ای به دوکارمو
دوشنبه 4 آذر 1387 - 1:54
6 |
|
|
|
دوکارمو جان! برو. سفرت به سلامت. ما تو را دوست داشتيم. همه تو را دوست داشتند. اگر هو شدی، اگر توهين شنيدی، اگر افشا شدی به خاطر خودت نبود. بايد افشين قطبی زير سوال ميرفت و تو فقط بهانه بودی. دوکارموی عزيز! روحيهات را دوباره پيدا کن. فکر نکن که شکست خوردی. فکر نکن در تيمی بازی میکردی که تمام مهاجمانش آقای گل ايران بودهاند. تو در تيمی بازی ميکردی که مهاجمانی مثل علی باغميشه، سهراب انتظاری ، بهنام ابوالقاسمپور ، اميرحسين اصلانيان و پايان رافت داشت که همگی از پرسپوليس خيلی کوچکتر بودند اما سالها در اين تيم بازی کردند و گل نزدند و هيچ توهينی هم نشنيدند و هيچوقت هم افشا نشدند. دوکارموی عزيز! برو. اينجا جايت خالی نخواهد بود. بزرگانی مثل هادی نوروزی و فرهاد خيرخواه هستند که تک به تکها را به اوت يا دستهای گلر بزنند اما هو نميشوند چون ما صبور هستيم. اگر در مورد تو صبر نکرديم به خاطر نفرتمان از افشين قطبی بود. گفتم که تو فقط وسيله بودی. هدف اصلی امپراطور بود. فرهاد خيرخواه و هادی نوروزی را که افشين نياورده بود که زير فشار بروند. بازيکنهای اهدايی حميد استيلی که حتما خيلی از پرسپوليس کوچکترند جای تو را پر خواهند کرد همانطور که جای امپراطور با سرجوخه و افسرهايی پر خواهد شد که لقب امپراطور با هيچ چسب دوقلويی به قبا و کتشان نمیچسبد. دوکارمو جان! برو . برو و زير لب به شانس بدت لعنت بفرست که با انتخاب افشين قطبی به ايران آمدی. آه! اگر حميد استيلی يا امير قلعهنويی يا علی دايی تو را انتخاب کرده بود ، حالا حالاها اينجا میماندی و موقعيتهای گل را خراب ميکردی و تشويق ميشدی و برای مصاحبه به برنامه نود میرفتی. خداحافظ دوکارموی عزيز!
|
lمجتبی
دوشنبه 4 آذر 1387 - 2:10
5 |
|
|
|
فقط می تونم بگم متاسفم که شاید داشتن چنین شخصی برای فرهنگ ایران و فوتبالش محاله افسوس افسوس افسوس
|
tbt
سهشنبه 5 آذر 1387 - 0:21
8 |
|
|
|
شاید باورش براتون سخت باشه .................. ولی تو همین چندروزی که رفته من که دلم براش تنگ شده ........به خدا راست میگم
|
محمدرضا
سهشنبه 5 آذر 1387 - 11:29
2 |
|
|
|
بابا کم آورد فکر کرد امسال هم شانس میاره میشه قهرمان برید لنگی های بی خاصیت بعد از اندی سال یه مربی با کلاس براتون اومد دکش کردین رفت ما 50 سال قبل ناصر خانو داشتیم نه جان من موقع بازی ایران امارات دوبی اسپورتو دیدین نه تیپو حال کردین استقلال قهرمان تیم ما قهرمانه نا دنیا دنیاست اس اس مال ماست این لیگ برتر مال ما تاجی هاست
|
محسن
سهشنبه 5 آذر 1387 - 16:11
-9 |
|
|
|
کوچکتر که بودم عاشق پرسپولیس بودم ولی مدتها بود که دیگه ذوقی نداشتم تا قطبی به پرسپولیس آمد دوباره مثل بچه ها شده بودم با دیدنش ذوق میکردم و با موفقیتش به هوا میپریدم. من از همه کسانی که باعث رفتنش شدند متنفرم. امیدوارم این ناراحتی قدری طولانی باشد و منتظر میمانم تا انسانی به بزرگی قطبی مجددن طلوع کند تا دوباره دوستش بدارم و تحت تأثیرش قرار بگیرم ولی میترسم . . میترسم چند روز دیگر من هم فراموش کنم روزی قطبیی آمد که دوستش میداشتم . خدایا دوستش داشتم . . . دوستش بدار. موفق باشی آقای قطبی
|
kamran
جمعه 8 آذر 1387 - 21:55
-3 |
|
|
|
وقتی شکست عاطفی در زندگی تجربه می کنیم حکایت مان مثل گالیله است.مطئنیم که انتخابمان درست بوده،همه چیز سرجایش است و ما صاحب جهانیم اما ناگهان مثل رگبار باران میان یک روز آفتابی چیزی غافل گیرمان می کند.انگار جهان تیره و تار می شود و ما از همه آنچه که هویت عاطفی مان را با آن تعریف می کردیم ناگهان تهی می شویم...در واقع از زندگی تهی می شویم-مثل گالیله که مجبورش کردند عقیده ای که عمری برایش زحمت کشیده بود را تکذیب کند-در این روزها کاش بخش آخر قصه گالیله هم به یادمان بماند،همانجا که گفت زمین با این وجود می چرخد،زندگی ما با همه تلخی این روزها هنوز ادامه دارد.در سیاه ترین لحظات هم اگر بنگرید کمی نور می بینید اگر و فقط اگر خودمان راه را بر این نور و بر فرایند شفا نبندیم. (وبلاگ تلخ مثل عسل)
|
مهدی
جمعه 4 بهمن 1387 - 2:31
-9 |
|
|
|
دل شير به عقلهاي شيطاني باخت
ما مردم خیلی احساساتی هستیم . ولی مساله زمان همه چیز رو حل می کنه . یادم میاد از چیرو و دروغ های عجیبش که فقط به درد مطبوعات می خورد ولی ما مردم اون رو دوست داشتیم هر چی که بود باشه .! و یادم میاد از اونی که ایران رو برد به جام جهانی والدیر ویرا . !! اونم با 3 بازی و زمان کاری کمتر از 1 ماه . جالبه !! و افتخارات جام جهانی 98 هم نصیب طالبی میشه مثل ویرا . !!! ولی حالا کسی برا ی والدیر ویرا و جلال طالبی تره هم خورد نمیکنه در حالی که در زمان خودشون براشون سر و دست میشکستند چی شد ! باد هوا بود ! زمان بهترین معلمه ولی کسی درس نمیگیره . در مورد قطبی هم الکی این بابایی که خودشم می دونه پخی نیست برا ما مردم همچین شما ها بزرگ کردین که امپراتور هم براش کمه آخه مگه چی کار کرده اوله فصل که تر زد با اون همه بازیکن وسطاش هم که مالی نبود به غیر از گند دی کارمو !! باید مصطفوی برا همین دی کارمو اخراجش میکرد بجای ناز کشیدن این یارو تا این جوری غرور ما ایرانیها با ان یکی نشه . آقا از ادامه دادن به کاری که تعهد داره سرباز میزنه اونم بدون اینکه به کسی جواب بده همین جوری صبر نکرد نیم فصل تموم بشه
|
علي
يکشنبه 18 بهمن 1388 - 12:23
-4 |
|
|
|
شير دلي كه عقل شيطاني داشت
آقاي شير دل پر از عقل شيطاني بود و فقط با فارسي لهجه دارش اداي آدم هاي خوب را در مي آورد،به هر حال اگر از ديد فني هم نگاه كنيم،خوب شد كه رفت،هيچي نداشت.
|
رضا
جمعه 2 دي 1390 - 17:32
1 |
|
|
|
دوست عزیز اگه گفتی چرا باید بالا سر پیروزی یک فرد از دولت باشه و گند بزنه و کاریش نداشته باشن و دادکان که جام جهانی رو ار مغان آورد چون تو اون گروه نتونستن از پرتغال و مکزیک ببرند سریع اخراج شد و الان چند ساله که کفاشیان در جواب حذف از جام جهانی و نوجوانان و نو نهالان و جوانان و المپیک و.... لبخند تحویل می دهذ و ککش هم نمی گزد.حیف وقت ندارم پته همه این نامرد ها رو بریزم رو آب خداحافظ گ
|