News
  • بخت‌آ‌زمایی قريبيان، عطاران، معادي و مصفا در کارگرداني به كجا مي‌انجامد؟
    چهار فیلم به کارگردانی بازیگران سینمای ایران در راه جشنواره فجر
  •  
  • تلاش اتحاديه تهيه‌كنندگان براي رفع بزرگترین خطر برای سینمای ایران!
    از حضور همزمان بازیگر در چند فیلم جلوگیری مي‌شود؟
  •  
  • واكنش صريح حامد بهداد به حرف‌هاي حسين ياري را هم به فهرست جوابيه‌هايش اضافه كنيد
    شما خود بازیگری را بلد نیستید نه قاعده آن را!/ عشق را خوب می‌شناسم اما نمی‌توانم نقش عاشق را خوب بازی کنم
  •  
  • با فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» اشتباه نگیرید
    فیلم «زندگی خصوصی» لعیا زنگنه و هانیه توسلی را حسين فرحبخش مي‌سازد!
  •  
  • آیا دردمندي حاتمي‌كيا به معنای آن‌ست که بقیه اهل رفاه و لذت‌اند؟
    اندر احوالات ابراهيم حاتمی‌کیاي این روزها: دايي‌جان ناپلئون؟!
  •  
  • بهرام رادان و بازيگري‌هاي اخيرش، به بهانه شكست تجاري - هنري «راه آبي ابريشم»
    ستاره‌اي كه اصرار به خودكشي دارد!
  •  
  • نگاهي به سريال «شوق پرواز» ساخته يدالله صمدي
    پرنده‌ا‌ی که رفتنی نیست/ بازي شهاب حسيني شرط همسر شهيد بابايي براي ساخت سريال بود؟
  •  
  • گفت‌وگوي مسعود فراستي با سايت اصوالگراي "رجا نيوز" درباره وضعيت سينما و نشر ايران
    برگمان را از هفده سالگي دوست داشتم، هيچكاك بعدها توجه مرا جلب كرد!/ تفاوت حق‌التاليف 13درصد پشت جلد كتاب با دستمزد ميلياردي فلان بازيگر سينما شوخي غم‌انگيزي است
  •  
  • از شايعه تصادف تا ده بار بازبيني «قهوه تلخ» براي مجوز و شكايت از شبكه پي‌ام‌سي؛ مهران مدیری همچنان خبرساز است
    امسال هفتمین بار است كه شایعه تصادف من منتشر مي‌شود!
  •  
  • به بهانه اكران «اسب حيوان نجيبي است» ساخته عبدالرضا کاهانی
    اینا در میاد، ریش می‌شه...!
  •  
  • «جدایی نادر از سیمین» نامزد دریافت جوایز پنج بخش حلقه منتقدان لندن + فیلم برگزیده منتقدان شیکاگو
    اصغر فرهادی داور جشنواره فیلم برلین ۲۰۱۲ شد
  •  
  • سرگذشت دختر جوانی که برای هزینه تحصیلی‌اش به بیراهه کشیده می شود
    «پایان» فیلم تازه عباس کیارستی در ژاپن به زودی به مرحله تدوین می رسد
  •  
  • تورج اصلانی از همکاری با یک پروژه هالیوودی خبر داد
    بازیگر سرشناس هالیوودی مقابل دوربین موبایل آی‌فون ۴ فیلمبردار ایرانی قرار می گیرد
  •  
  • سیروس الوند و ارزیابی نمایش فیلم‌ها در سال ۱۳۹۰
    عاملان اکران چند وقت اخیر باید محاکمه شوند
  •  
  • واکنش کانون کارگردانان به شکایت معاونت سینمایی و دادگاه ۲۱ دی
    می‌خواهند افتخار تعطیلی خانه سینما را به نام خود ثبت کنند
  •  
  • واکنش مسعود ده‌نمکی به شایعه حضورش در سیاست و انتخابات آتی
    انتخابات مجلس که نه، ولی شاید برای ریاست جمهوری کاندیدا شدم!
  •  
  • سایت "سینمای ما" از موفقیت دیگر فیلم اصغر فرهادی در مسیر اسکار خبر می دهد
    «جدایی نادر از سیمین» فیلم اول فهرست ده فیلم انتخابی کاربران سایت معتبر و مرجع IMDB در سال 2011 شد
  •  
  • يادداشت پرويز دوايي براي كتاب «صد سال اعلان و پوستر فيلم در ايران» اثر مسعود مهرابي
    چه راهنمای خوبی برای مرور آن‌چه بر این سینما، از نظر اندیشه و احساس و فهم گذشته است
  •  
  • لزوم توجه به جایگاه مردم در جشنواره فیلم فجر از نگاه سايت "سينماي ما"
    آیا برای تماشاگران عادی سينما هم تهمیدی اندیشیده شده است؟
  •  
  • «جدايي نادر از سيمين» يكي از سه نامزد اسكار فيلم خارجي كه حتما بايد آن را تماشا كرد
    هاليوود ريپورتر سه فيلمي را كه بيشترين شانس را براي اسكار دارند معرفي كرد
  •  














       



    جمعه 4 آبان 1386 - 10:45

    سوفله خام، سوفله سوخته*


    آن بارُنِ پیر (این شخصیتِ آگاه و سرد و گرم چشیده روزگار، در بیش تر قصه های وایلدر هست) در کلاس آشپزی به سابرینای عاشق و مستأصل قصه می گوید که عاشق ها دو دسته اند، امیدوار و نا امید، عاشق امیدوار سوفله را می سوزاند اما عاشق سرخورده اصلا فراموش می کند شعله اجاق را روشن کند! کم تر دیده ایم عاشقی (حالا امیدوار یا نا امید) را که سوفله اش قابل خوردن باشد؛ اگر نا امیدیم که اصلا فرصتی برایمان برای عشق بازی مهیا نیست! و اگر امیدوار، می زنیم و با دست های خودمان فرصت سوزی می کنیم. بله، دارم دقیقا راجع به عرصه نقد نویسی در عالم سینما حرف می زنم! حالا خبر خوش این که پرونده آپارتمانِ امیر در مجله فیلم (و بخصوص مطلب خودش: اداره عمودی/ آپارتمان افقی) مصداقِ سوفله ای است که به رغم عاشق بودنِ آشپزش، شده مثل سوفله بارن. خوش بو و خوش طعم و صد البته مناسب «از لحاظ» ارتفاع! حال و روز امیر این روزها خدا را شکر خوب است، این که می گوید چاقو خورده را نمی دانم، باید برای درآوردن همچه پرونده ای ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار باشند که در مورد امیر ظاهرا بوده اند! آن جاست جواد جان، شماره جدید مجله را مانا موقع رفتن گذاشت کنارِ قهوه ساز، برش دار. (همیشه آرزویم داشتن یک کافه پاتوق نقلی بوده که تویش موسیقی خوب بگذارم برای رفقا، چیزی در مایه های کافه تارانتینو در این آخرین فیلم اش و البته فقط باید «کافی شاپ باز» بوده باشی تا بدانی چرا استاد همچه نقشی را برای خودش برداشته، ناکِس!)
    خب، این از این. کاوه جان حالا نوبت توست تک دل ات را رو کنی چون من هرچه در دست دارم می خواهم بریزم وسط! امیر توی همین مطلب، انگشت روی خوب نکته ای گذاشته، ساختار قرص و محکم فیلم نامه های وایلدر. این که چقدر این استادِ شوخِ سیاهِ بی ترحم پیش فرض ها و مهره های اصلی قصه اش را درست می چیده تا داستان بی هیچ زوری، سلیس حرکت کند. میراثِ گران قدری که برای همه شاگردان خلفِ استاد (بخصوص نویسنده های کمدی/ رمانتیک) به جا مانده است. مصداق حرف هایم، کمدی/ رمانتیک نسبتا تازه «انجمن خواهرانِ شلوارِ سیار»/ «The Sisterhood of the Traveling Pants» است که پیش تر گفتم این چند مدت هوش از سرم ربوده. فیلم نامه نویسان تیزهوش اش (افرون و چندلر) آموزه های وایلدر را به خوبی فرا گرفته اند. این که عناصر، مهره ها و شخصیت ها را درست گزینش کرده اند و هرکدام را درست سرجای خود قرار داده اند. فیلم چهار داستانک ساده دارد که به موازات هم پیش می روند؛ ماجرای چهار دختر...ای بابا، بی خیال. چرا بی خودی خودم و شما را بپیچانم و قصه تعریف کنم، خودتان می بینید لابد. چرا این جا رو نکنم که در واقع مفتون و شیفته یکی از شخصیت های این داستانِ «شلواری» شده ام: لِنا؛ لِنای زیبا با بازیِ درخشان آلکسیس بلدل (آن دخترک خیانتکار شهر زنان را در «سین سیتی» یادتان مانده؟) که با ظرافت و معصومیت هپبورن وارش، به اندازه آن جزیره زیبا و چشم نوازِ یونانی درون فیلم، شور و گرما ایجاد می کند. این روزها کارم شده تخیل زدن که اگر وایلدر زنده بود و سر صحنه این فیلم حضور داشت، چه طور از توی ویزورِ دوربین اش به این همه ظرافت و زیبایی نگاه می کرد؟!

    * یادگاری از یک سوفله خوش طعم دیگر (به زعم آن آشپز شیرین عقل «همچون دو پروانه که در آسمان...») که نیما به مناسبت درگذشت استاد پخت!


    بازگشت به روز نوشت‌هاي نويد غضنفري

    نظرات

    کاوه اسماعیلی
    جمعه 4 آبان 1386 - 18:1
    2
    موافقم مخالفم
     

    روزنوشتت را باز کردم....چشمانم چهار تا شد.قلبم از دهنم زد بیرون.با کله افتادم رو میز.این یه معجزه است..نوید باور نمیکنی؟تک دل من همین بود.تو اون یکی روزنوشت میخواستم بنویسم تنها کمدی رمانتیک درجه یک این سالهاست.اما گفتم اول تو مال خودت را رو کنی....خوشبختی همین است که ما بچه های کافه گلچین شدیم اینجا.با یه عالمه حس مشترک.نمیدانی که با آن قطعه la receta چه رقصی تنهایی تو اتاقم رفتم...بچه های کافه این فیلم را به همه توصیه میکنم.نتیجه اش چند روز با طراوت در پی فیلم است.بهترین مقایسه را کردی با فیلمنامه فیلمهای بت بزرگم استاد وایلر....زمانی که فیلمنامه بعضی ها داغشو دوست دارند را دستم گرفته بودم با چشمانی حیرت زده این همه نکته سنجی حیرت آور در فیلم را تماشا میکردم و میخواندم.فردا هم که مجله فیلم را میخرم.به بهانه اش امشب دوباره آپارتمان را میبینم.(دوباره که چه عرض کنم.صد باره)...الان هم که دارم کنسرت 70 جت روتال را میبینم.ضمن اینکه یه خبر بهت بدم.قسمت دوم The Sisterhood of the Traveling Pants داره ساخته میشه.حالا نوبت شکرگذاریست.خدایا به خاطر نعماتت متشکرم.

    امید غیائی
    جمعه 4 آبان 1386 - 23:18
    9
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    سرحال شدم از خوندن این تیکه از نوشته ات: (چیزی در مایه های کافه تارانتینو در این آخرین فیلم اش و البته فقط باید «کافی شاپ باز» بوده باشی تا بدانی چرا استاد همچه نقشی را برای خودش برداشته، ناکِس!) نمیدونم چه دلییل داره که عده ای فیلم رو ندیده حکم به بد بودن و نا امیدشدن ازش دادن. من که سه بار دیدمش و هنوز هم البته به خاطر دانلود کردنش و زیر نویس نداشتنش هر بار یه چیز جدید از توش کشف میکنم.

    و اما بیلی وایلدر.احمق مرا ببوس با ان همه فاکتور تصادف تمام زندگیم رو تغییر داد. تا جائیکه هنوز هم مزه خوش فیلم زیر زبونمه.اینهمه تصادف جدا خارق العاده است. البته همکاران شاهکار فیلمنامه نویسش رو که فراموش نکردی. آی ای ال(یال) دایموند و براکت. راستی برای دوستان که شاید ندونن این یال دایموند به اندازه خود استاد اهل دیوونه بازی بوده. میدونین که اسم مستعارش مخفف چیه؟

    I.A.L Diamond

    I.A.L مخفف Interscholastic Algebra League هستش. ببینید یه ادم باید فکرش کجا باشه که به این دیوونگی اسم مستعار جهانی انتخاب کنه.

    عجیـــــــــــــــــــــــــــب.

    همین.

    سوفیا
    شنبه 5 آبان 1386 - 1:43
    -5
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    کافهء جالبی دارید

    البته سوفلهء خام به هر حال بدمزه تر از سوخته اش است. ولی خیلی رایج تر است!

    فیلم انجمن خواهران شلواری را ندیده ام ولی مطلب امیرقادری را خواندم. البته آپارتمان و بیلی وایلدر و جک لمون به نظرم خیلی بیشتر از اینها جای کار دارد.

    وایلدر که استاد بی نظیری است. از درخشان ترین و مهمترین نوآر تاریخ سینما «غرامت مضاعف» بگیرید تا شاهکارهایی مثل سابرینا (راستی کی می شود پرونده ای درباره سابرینا بخوانیم؟ غرامت مضاعف چطور؟) و سانست بولوار و بعضی ها داغشو دوست دارند و زندگی خصوصی شرلوک هلمز. و کلی فیلم دیگر.

    یاد آن کتاب لذتبخش گفتگو با وایلدر افتادم.

    جک لمون هم یادش بخیر. چه بازیگر بزرگ و کمدین بی نظیری بود. و چقدر کمتر از آن حدی که باید< قدر دید.

    خاطره آقائیان
    شنبه 5 آبان 1386 - 2:15
    0
    موافقم مخالفم
     

    با عرض سلام خدمت همه ی دوستان

    1.اول از همه باید از روزنوشت قبلی جناب غضنفری تشکر کنم.و اون لینکشون که کلی فاز داد.و اینکه چقدر منو برد به ایام بچگی.اون زمان که 9-10 ساله بودم و یه دستگاه ویدیو توی اتاق طبقه ی بالا داشتیم و من به بهانه درس خوندن به اون اتاق پناه می بردم.ولی دریغ از یک کلمه.توی همون اتاق بود که گربه های اشرافی رو بیش از ده بار دیدم...

    2.چند شب پیش "دروازه ی نهم "پولانسکی رو دیدم و یه دیالوگش خیلی به دلم نشست:

    بالکان:تو به نیروهای مافوق بشری هم اعتقاد داری؟

    کروسو:من به روزی که به دست میارم اعتقاد دارم.

    شاید این مقایسه اصلا صحیح نباشه ولی وقتی این فیلم رو دیدم دلم به حال خودمون سوخت.سوژه های انتخابی ما در مورد شیطان کجا و...

    3.این روزنوشت هم که حسابی وسوسه کننده بود.باید بریم دنبالش..

    4.آقا جواد مثل اینکه فراموش کردی یه کاری رو انجام بدی ها!!!اینو داشته باش:

    راستی حالا که آنونس بحثش داغه، منتظر لینک آخر هفته من باشید! یه ترانه است از یه گروه پراگرسیو راک که تم های ایندی راک هم قاطی کارشون کردن! چه شود!‌ منتظر باشید ها! اگه تا حالا نشنیده باشید حتم دارم کلی صفا می کنید.

    پس کوش؟

    برای اینکه جای لینک شما خالی نمونه پس با اجازه من یه لینک می ذارم:

    http://www.emp3world.com/mp3/107512/The%20Police/Every%20Breath%20You%20Take

    5.دوستای شیرازی خدا خیرتون بده یه سر به صفحه ی سینمایی روزنامه ی افسانه بزنید:))این هفته با پرونده ای در مورد فیلم جدید کاپولا یعنی"جوانی بی جوانی"در خدمتم.خوشحال می شم از نظرات و انتقادات و پیشنهادهای شما بهره ببرم:

    m_aghaian@yahoo.com

    مانا
    شنبه 5 آبان 1386 - 18:37
    5
    موافقم مخالفم
     

    1.نشستم 1.نشستم برای چندمین بار آپارتمان رو دیدم.بعد رفتم سراغ پرونده که عالی بود(و هیچ وقت ندیده بودم راجر ایبرت انقدر زیبا و با احساس بنویسه!)

    داشتم فکر می کردم چرا عده ای معتقدند که پایان آپارتمان پایان خوبی نیست.غیر واقعیه،بد..و خلاصه باید برای این فیلم پایان تلخ و سیاهی رو در نظر داشت!

    آپارتمان محصول دهه ی شصته .دهه ای که شکل و رنگ عشق ها عوض می شه.دیگه باید با دبورا کری که توی یک ماجرای سوزناک با کت سیر قرمز و حریر سفید دور گردن موقر و متین نشسته روی مبل و به کری گرانت نگاه می کنه بی اینکه حرفی بزند ؛وداع کنیم و بریم سراغ هالی گولایتلی صبحانه در تیفانی،کوری براتر پابرهنه در پارک ،ایرما ی ایرما خوشگله و .....

    خلاصه دنیا دیوونه شده و رنگ و بوی عشق هام عوض شده .اما با این حال و تو اون دوره ،وایلدر یک کار سیاه و سفید ساخته که آخرش فرن کوبلیک مثل سیندرلا می دوئه می ره پیش سی سی باکستر.آره،فیلم می تونست اینجوری تموم نشه ،می تونست پایان تلخ و سیاهی داشته باشه .مثلاً باکستر بره تو همون نیمکت طویل و سرد پارک بشینه و انقدر غصه بخوره تا بمیره !

    اصلاً حتی اگر پایان کار سیاه هم نبود می تونست انقدر رویایی نباشه .اما چرا وایلدر اون لباسو تن فرن می کنه ؟..چرا اون موسیقی بی نظیر رو انتخاب می کنه؟....اون درخشش فوق العاده ی چشم های مک لین....اون زاویه ی دوربین عالی و...........همه چیز در غایت خودش و انگار دست نیافتنی است.

    خب نظر من اینه که ،وایلدر نشسته رو صندلیش ،ی نگاهی به دور و برش انداخته ،پوزخندی زده و گفته :عجب!....دنیا داره با سرعت سرسام آوری رو به جنون می ره !...بیچاره آدم های قرن بیستم ...هی ،چطوره ی فیلمی بسازم که وقتی تو سال 2007این آدمهای خسته و داغون که از صبح تا شب مثل باکستر سگدو می زنن و خیلی چیزها رو فدای یک چیز بی اهمیت می کنن ببینن تو دلشون امید زنده بشه ،شاد بشن بفهمن که دنیا هنوزم جای قشنگیه و برای عاشقانه زندگی کردن دیر نیست.

    بفهمن که هنوزم می شه سوفله رو سوزوند و نباید همیشه در جواب اینکه مگه عاشقی بگی :سوفله ی من همیشه خامه!

    آره پایان آپارتمان به این خاطر انقدر رویاییه که ما به این معجزه ها احتیاج داریم و وایلدر انقدر نگاهش به دنیا قشنگه و آدمها رو دوست داره که سخاوتمندا نه به ما این معجزه رو می ده .

    2.انقدر حرف زدم به این خواهران.........نرسیدم .باید برم دنبالش و از زیر سنگم شده پیداش کنم تا راجع بهش حرف بزنیم .نوید مرسی .کلی شارژشدیم.

    مانا
    شنبه 5 آبان 1386 - 18:38
    7
    موافقم مخالفم
     

    1.بر و بچه ها !دقت کردین که کافه بغلی تازه خانواده ی سیمپسون ها رو کشف کردن!خب آقاجون چرا اون موقعی که این جا دونات داغ شکلاتی با کاپوچینو و قهوه براه بود نیومدین با ما سهیم بشین ؟!...ای بابا....

    تازه حالا دارین مبهوت صحنه ای می شین که هومر زل زده به نوار ویدئویی و داره صحنه رقص خودش و مارج رو می بینه و اشک می ریزه؟!

    2.برای روزنوشت قبلی کلی حرف دارم و یک کاری !....حالا باید کمی صبر کرد ...می گم!

    3.کاوه به دلم اومده بود اولین باخت سرخ پوشها مقابل ملوانه ....چی شد پس؟

    3.سیاوش استقلا ل رو داری که ....من که اشکم در اومده حسابی ...تو بگو چیکار کنیم؟...

    4.رضای عزیز در باره ی نزدیک تر از نفس احتمالاً فهمیدی از کجا دیدم .اما قراره تو همین ماه انجمن سینمای مستند نمایشش بده ...خبرت می کنم.

    راستی پرونده ی اینلند امپایر در راهه ها !...داری که ...

    رضا
    شنبه 5 آبان 1386 - 19:32
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام رفقا

    می دانم نوید جان دوست داری کامنت ها دررابطه با روزنوشت ها باشد . اما این بار واقعا نمی توانم ( مگر بار های قبلی توانسته بودم ؟ ) این همه امید و آرزو بر باد رفت ....... من آخه این درد و به کی بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من به کی بگم آنقدر از فیلم جدید تارانتینو بدم آمد که نصفه رهایش کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟ به کی بگم منتظر شاهکار بودم و ابتذال خالص درآمد ؟؟؟؟؟ انگار استاد تمام سعیش را کرده بود که یک فیلم بد بسازد ...... خیلی بد ........ من به این می گم ذوق زدگی از پالپ فیکشن . ذوق زدگی از دیالوگ های خوب . و حالا این دیالوگ ها چه حقیر بودند . یکی هست بگوید این واقعا همان کارگردان پالپ فیکشن است ؟ همان کسی است که بیل را بکش را ساخت ؟ یکی هست جواب بده ؟ وای خدا ! این همه انتظار بر باد رفت ...... حتی فکرش را هم نمی کردم فیلم جدید تارانتینو را نصفه رها کنم . اما خوب چه کنم ؟ دیگر نمی کشیدم ....... توانش را نداشتم ....... کامپوتر را خاموش کردم و فکر کردم راحت می شم ، اما بدتر شدم . صحنه های فیلم مدام از جلوی چشمم می گذشت و حتی یک لحظه با خودم نگفتم کاش دوباره بروم فیلم را ببینم ......... سرم را گرفته بودم و آهنگ گوش می دادم ...... چیزی که این روزها برایم خیلی عزیز است ......... آهنگ تم عاشقانه ای برای رومئو و ژولیت ( از آلبوم من در حال و هوای عشقم )

    پ ن : جواد خان رهبر اطلاعاتی در مورد اهنگ ساز و این آلبومش نداری ؟

    جواد رهبر
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 10:1
    -13
    موافقم مخالفم
     

    سلام خدمت همگی

    نوید جان، شماره ی جدید مجله رو برداشتم. فاز داد اساسی. مرسي بابت اين يادداشت دوست داشتني!

    راستی رضا جان این که می گی مال کنی جی که نیست؟ همونه؟

    و خاطره خانم، من شرمنده ي همه بچه هاي كافه شدم. بدقولي كردم. معذرت! اين هم لينكي كه گفته بودم:‌

    This house is a circus

    از

    Arctic Monkeys

    http://buddiespecial.googlepages.com/arctic_monkeys-favourite_worst_night.jpg

    http://buddiespecial.googlepages.com/08-arctic_monkeys-this_house_is_a_ci.mp3

    http://barrylyndon.blogfa.com

    جواد رهبر
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 11:19
    2
    موافقم مخالفم
     

    نويد جان و بقيه راك بازها! ببينيد:

    http://www.vanityfair.com/culture/features/2007/11/stoppard200711

    چه عكسي داره... چه تلخ!

    سیاوش پاکدامن
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 14:39
    14
    موافقم مخالفم
     

    لامروتها، نمیگین این طوری که تعریف کردید، آب از لب و لوچه ما آویزان میشود؟؟!! حتما نگفتید. عیب ‏ندارد، ما هم خدایی داریم .‏

    ‏.‏

    عرضم به خدمت مانای عزیز، باید گفت حیف.بقیه حرفم را هم خودم سانسور میکنم برای اینکه آب به آسیاب ‏بعضی ها نریخته باشم. ‏

    ‏.‏

    به به جناب نبی زاده،میبینم که بالاخره خودت را لو دادی.‏

    به نظر من اتفاقا تارانتینو قصد داشته که یک فیلم کاملا مزخرف بسازد و این تعمد است که دیدن فیلم را برای ‏من شیرین کرد. یادداشت امید غیایی هم به نظرم خیلی خوب بود و حرفی ندارم که به آن اضافه کنم. این دو تا ‏فیلم را بگذارید کنار هم و از جمع شدن این همه مولفه های فیلم های ‏z‏ لذت ببرید.من یکی که بعد از دیدن تیزر ‏ساختگی قبل از ‏Planet Terror‏ حسابی کف بر شدم.‏

    ‏ و البته فکر کنم باقی طرفداران تارانتینو هم موافق باشند که این فیلم تجربه ای است که نباید تکرار شود.‏

    ‏.‏

    جواد رهبر هم همینطور دست میکند توی پالتو اش و آس رو میکند، گرچه من زیاد با راک ارتباط برقرار ‏نمیکنم ولی بعضی از این آهنگها خوب فاز میدهند.... ا ا ..نزدیک بود خانم آقائیان را فراموش کنم. دست هر ‏دو عزیز درد نکند.‏

    نوید غضنفری
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 15:15
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همگی

    1- امروز مطابق همیشه (هر وقت هرجا مطلبی داده ام) بدو بدو رفتم جلوی کیوسک برای رؤیت رویوی کپسولی که برای همین «انجمن خواهران شلوار سیار» نوشتم. اما با کمال تعجب با این جملات روبرو شدم:«به عقیده من اگر تماشاگری تهی مغز است که بهتر است اصلا فیلم نبیند و اگر نه، بهتر است سینمای جدی را دنبال کند...» (علیرضا رئیسیان)! دلم پکید یهویی! کاری با چاپ نشدن این مطلب ندارم (که هفته بعد چاپ می شود)؛ هرچه رشته بودم تا الان پنبه شد. آخر همین چند دانه مخاطبی را هم که در این چند هفته به زور جمع کرده بودیم، پرید؟! این چه طور پیشنهاد دادنی است؟! قصد جسارت در کار استاد رئیسیان ندارم ایشان هرچه را هر طور بخواهند پیشنهاد بدهند. مشکلم با رفقای خودم است! به خدا حرمت امام زاده را باید متولی اش نگه دارد...این قصه سر دراز دارد. شاید باید به صورت یک مطلب درش بیاورم...

    2- کاوه جان این را یک بار دیگر به جواد هم گفته ام، اگر این طوری نبود که این جا جمع نبودیم...دیدی گفتم زوج مان (فارغ از هر گونه...!؟) از آن ناجورهای باب کمدی های رمانتیک است. مانا، نیستی، این «خواهران...» را ببین تا بعد. مخلص جواد آقو.

    کاوه اسماعیلی
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 15:17
    -9
    موافقم مخالفم
     

    مانا در مورد پایان آپارتمان نوشته.....پایانی که اصلا غیر از اون را متصور نیستم.نه فقط به خاطر اینکه وایلر هوای ما رو داشته(این جمله محشر امیر قادری را بخونید:"وایلر هیچ وقت نمیخواست خدشه ای به ارتباطش با تماشاگر عادی سینما وارد آید و ارتباط و عشق ورزیش با تماشاگرش را قربانی ترفیع در محافل خاص نمیکرد.") و نه فقط به خاطر اینکه ما با یک فیلم شیرین (هر چند با لایه های عمیق گزنده و تلخ) روبه رو هستیم ودلیلی ندارد این شیرینی آخرش زهر مار شود و نه به خاطر اینکه اصلا پایان فیلم در لحظه به لحظه فیلم پیش بینی شده و اینجوری الکی آخرش به فیلم تحمیل نشده(از اینکه چنین واضحاتی رو در مورد آپارتمان میگم شرمنده ام.)....شاید اگر فقط ترکیب آرمانی و ایده آل جک لمون و شرلی مکلین رو در صحنه آخر تجسم کنیم و چشمانمان را ببندیم و تصور سی سی و فرن در کنار هم and they lived happily ever after.......همین کافیست.......

    ضمن اینکه مانا جان واقعیتش اینقدر حالم گرفته است که یادآوری تو نمک است روی زخمم.تمام راه انزلی تا رشت را با بچه ها که داشتیم از ورزشگاه برمیگشتیم ساکت ساکت بودم.و رفقای پرسپولیسیم حسابی شنگول بودند.همین نشان میدهد که پرسپولیسیها از اینکه از انزلی زنده برگشته اندحسابی ذوق زده اند...پرسپولیس مثل تونی مونتانا میماند...وقتی به همه چیز رسیدی این تازه اول سقوط است.تونی هم خیلی زود به همه چیز رسید.

    رضا
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 16:4
    -3
    موافقم مخالفم
     

    عاشقانه ای برای این آسیابِ بادی !

    آن موقع که کامنت قبلی ام را می نوشتم ، حالم عجیب بد بود . سرخورده از دیدن یک فیلم بد ، یک جمعه ی بد . لامصب خورشید کش می آمد ، غروب نمی کرد تا سرم را بگذارم و این درد را فراموش کنم . برای همین آمدم جایی که می دانستم کسی می قهمد افسردگی به خاطر دیدن یک فیلم بد یعنی چه ! به هر کس که بگویی می خندد و فکر می کند دیوانه ای! اما اینجا مردمانش این طور نیستند . می دانستم اینجا همه همدیگر را درک می کنند . صاحب کافه از آن حرفه ای هاست . سیما را سینمایی تعریف می کند . لذت نمی کشد . وقتی می گوید فلان فیلم را دیدم و کله پا شدم تا مغز استخوان لذت را می فهمی ..... این کاری است که یک عاشق می کند . می گویند مجنون مدت ها به نقظه ای از دیوار خیره شده بوده . می پرسند چرا به این نقطه خیره شدی ، می گوید : لیلی وقتی از اینجا رد شد برگشت به این نقطه نگاه کرد ........ حالا اگر بگویم صاحب این کافه و مشتری هایش همه خیره ی آن یک نقطه اند ، دروغ نگفته ام . آخر مگر کسی می تواند بعضی ها داغش رو دوست دارند رو نگاه کند و عاشق نشود ، با آن شوگر گفتن مریلین مونرو ؟ می شود 21 گرم را دید و دیوانه نشد ؟ می شود فورست گامپ رو دید و از آن همه زیبایی دیوانه نشد . ایرما خوشگله را بگو ! با آن نگاه معصوم رو به سگش . چقدر خوب بود و چقدر خوب است . چقدر خوب است وایلدر آن دوران فکر ما آدم های 2007 را کرده . چقدر خوب است تارنتینو راه رستگاری را آن طور در پالپ فیکشن نشان داد . هفت را بگو ! وقتی تیر ها را خالی کردم روی کوین اسپیسی آرام شدم . محبوب میلیون دلاری هم که دیوانه است . ایستوود هفتاد ساله چه چیز ها که رو نمی کند ..... تازه هنوز اسم هیچ فیلمی را نیاورده ام . می دانید چقدر می شود اگر بخواهم از لذت ها بگویم ؟ در عوض می خواهم حرف دیگری بزنم ..... بگویم درست است پنج شش نقر در این کافه بیشتر نیستیم اما باور کنید با هر کامنت به آسمان می روم . وقتی مانا از سیمپسون ها می گوید ........ وقتی کاوه از وسترن های بچگی می گوید و از آنکه دیگر آن شوی خارجی را دوست ندارد ...... وقتی سیاوش از راه دور می گوید با چه چیزی خودش را ساخته ....... وقتی جواد رهبر از راک می گوید ....... وقتی خاطره از دیالوگ های بی نظیر فیلم های پولانسکی می نویسد و وقتی همه کنار هم هستیم و به اوج لذت می رسیم ...... جایی که باعث می شود همه مشکلات را فراموش کنیم و سوفله ی سوخته را طوری بخوریم که گویا از همیشه بهتر پخته !

    پی نوشت :مانا جان نزدیکتر از نقس را که بعید می دانم بتوانم ببینم به قول مهدی پور امین من رضای فرسخ ها دورم ، اما پرونده ی ایلند ایمپایر رو به شدت هستم ...... کدام مجله می خواهد در بیاورد تا از همین الان شمارش معکوس برای بلعیدنش را انجام دهم. البته هنوز هم از اینلند ایمپایر دل خوشی ندارم اما پیش از خواندن آن پرونده حتما دوباره نگاهش می کنم

    پی نوشت 2 : جواد خان رهبر راستش من نمی دانم مال آن بنده خدایی که گفتی هست یا نه ؟ فقط می دانم موسیقی متن فیلم سولاریس سودربرگ است . حالا خودت پرتقال فروش را پیدا کن .

    پی نوشت 3 : این شماره ی مجله ی هفت را از دست ندهید . بسیار خواندنی از کار در آمده ! گفتگو با پیروز کلانتری و پرونده ی فیلم جدید شابرول آن هم به قلم دکتر حمید رضا صدر . آقای طالبی نژاد هم مصاحبه ی جذابی انجام داده اند با کسی که همیشه مصاحبه هایش جذاب است : کیومرث پوراحمد !

    یا حق

    امیررضا نوری پرتو
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 16:5
    -5
    موافقم مخالفم
     

    نوید جان سلام. خوبی؟ خیلی وقت بود که نیومده بودم تو کافه ات. از بس که در کافه ی امیر پلاسم. مثل این دائم الخمرهای بد دهن لق لقو سبیلو در فیلم ها و رمان های روسی که سر و ته شونو بزنن تو کافه ولو هستن. حالا با اجازه ات می خوام دوباره بیام و اینجا هم هر از چند گاهی اینجا ولو شم.

    مثل همیشه نوشته ات سرشار از انرژی بود. دمت گرم.

    جواد رهبر
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 11:2
    4
    موافقم مخالفم
     

    قربانت نويد آقو!

    خاطره خانم ترانه ي every breath you take از خاطره انگيزترين ترانه هاي نوجواني ام است!‌ جناس كلمه خاطره رو كه داشتيد، نه؟

    سياوش خان ما مخلصيم.

    راستي رضا در جستجوي پرتقال فروشم ها!

    باي فعلا

    مانا
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 14:34
    -3
    موافقم مخالفم
     

    دوباره سلام.نوید عزیز انقدر اذیت نکن !اگه بدونی چطوری دنبال فیلمم.به خدا هستم ،چیکار کنم پیداش نمی کنم .دلم برای خودم داره می سوزه حسابی .دیشب نشستم (اوه برادر تو کجایی )رو دیدم بلکه حالم بهتر بشه .

    این فیلمو بالاخره پیدا می کنم .گفتم که شده از زیر سنگ!

    کاوه جان مرسی بابت این جمله ی محشر که حالمو کمی خوب کرد.

    رضای عزیز پرونده ی اینلند امپایر تو ویژه نامه ی آبان مجله فیلم چاپ می شه ...تازه پرونده ی بازگشت هم تو راهه بزار در بیاد ،با اجازه ی نوید کلی راجع بهش حرف می زنیم.پایه ای که ؟

    سوفیا
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 21:51
    -2
    موافقم مخالفم
     

    !this is such a grateness , of your lateness سلام حالا که صحبت کمدی رمانتیک شد اجازه بدهید من هم فیلمی را که دیشب از شبکهmbc2 دیدم توصیه کنم: چهار عروسی و یک تشییع جنازه. یک فیلم انگلیسی اصیل شیرین صمیمی که هم بامزه است هم احساسی هم باوقار. (این جمله اول هم مال همین فیلم است. کریستین اسکات تامس این را به هیوگرانت کمی دست و پا چلفتی که همیشه و همه جا دیر به مراسم عروسی می رسد می گوید) در کمتر فیلمی دیده ام جشن های آیینی (به خصوص عروسی) اینقدر گرم و دوست داشتنی برگزار شود.... تاکید روی همین آیین ها درواقع در کنار قصه اصلی یکی از کلیدهای مهم لذت بردن از دنیای فیلم است. به نظرم فیلمنامه خوبی هم دارد. تعادل بین صحنه های عاطفی و کمدی خوب رعایت شده و شخصیت پردازی ها باورپذیر از آب درآمده اند. کاش فرصتی بود برای بررسی و پرداختن بیشتر به جزءیات فیلم..... وای.............چه آزاردهنده ست دیدن چهرهء سیدبرت در پیری!چه سرنوشت عجیبی داشت این آدم...

    امیر: جدیدا مرض کمدی رومانتیک گرفتم. پشت سر هم می بینم، حتی مزخرف هایش را. شاید یک روز جدی تر جایی رفتیم سراغ اش. این فیلمی را هم که گفتی سوفیا خیلی دل ام می خواهد ببینم. هنوز نشده.

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 13:7
    7
    موافقم مخالفم
     

    تو رو خدا ببینید آقای رئیسیان نه به عنوان فیلمساز بلکه به عنوان رئیس کانون کارگردانان چه گفته...من به عنوان نماینده قشر تماشاگر تهی مغز جامعه برای ایشان متاسفم که بعد از این همه سال حضور در سینما هنوز چنین نگاه پستی دارند.چه فیلمی را جدی میدانند؟چه تماشاگری را تهی مغز؟تعبیر ایشان از مغز چیست؟چرا یک تهی مغز نباید فیلم ببیند؟

    ایشان فرسنگها با دید مهربانانه سینما فاصله دارند.فقط کافیست بیایند به این روزنوشت سری بزنند ببینند آدمهای این کافه با چه لذتی از فیلمهای به زعم ایشان احتمالا سبک و غیر جدی حرف میزنند.چرا راه دور میرویم ...این روزها از وایلر حرف میزنیم.(نه اینکه زبانم لال خدای نکرده به استاد جسارت کنم.)در پلان به پلان فیلمهایش عشق به تماشاگر را میبینید.(یک جمله امیر قادری نوشت .اینقدر این روزها پیش خودم تکرارش میکنم حالم دارد به هم میخورد.میخواستم دوباره بنویسم خجالت کشیدم...رجوع به کامنت قبلی)آنوقت فکرش را بکنید وایلر جلوی سینمای نمایش دهنده ایرما خوشکله بایستد و اجازه ندهدتماشاگران تهی مغز وارد سینما شوند.

    زنده باد همه تماشاگران تهی مغز..........................


    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 16:11
    -15
    موافقم مخالفم
     

    کاوه جان تو به من یک فیلم به درد بخور از آقای ریسیان نشون بده. اصلا نباید به حرف های امثال این آقا توجه کرد.

    سیاوش پاکدامن
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 20:36
    0
    موافقم مخالفم
     

    ‏.‏

    دیدید چه شد؟!!! قیصر امین پور......‏

    من هیچ وقت شعر باز نبودم،یعنی تلاش کردم ولی کم پیش آمده که از خواندن دیوان اشعار یا منتخب اشعار ‏کسی،به وجد بیایم ولی این باعث نمیشود که گاهی با خواندن یا شنیدن شعری هوش از سرم نپرد. "حسرت ‏همیشگی " قیصر با من این کار را کرد و به خاطر این کار تا ابد مدیون اویم که حالا در بین ما نیست.‏

    ‏.‏

    حرفهای ما هنوز نا تمام.........‏

    تا نگاه می کنی:‏

    وقت رفتن است‏

    باز هم همان حکایت همیشگی!‏

    پیش از آنکه با خبر شوی

    لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود‏

    آی............‏

    ‏ ای دریغ وحسرت همیشگی!‏

    ‏ ناگهان ‏

    ‏ چقدر زود ‏

    ‏ دیر می شود!‏

    ‏.‏

    ممنون آقای نبی زاده ( باید تلافی تمام این مدتی که فامیلی ات را نمیدانستم سرت در بیاورم)، متنت عالی ‏بود.هر چند وقت یک بار یکی باید این کار را بکند تا یادمان نرود که چقدر همدیگر را دوست داریم و به هم ‏محتاجیم.‏

    ‏.‏

    امید غیایی از پشت خنجر زد و در بی اطلاعی من، ایده صدمین کامنت را دزدید و به نام خودش زد. به خاطر ‏این عمل غیرانسانی و مخالف اصول انسانی و کافه ای باید همه را یک استکان چای قندپهلو مهمان کنی.‏

    ‏.‏

    راستی قضیه تغییرات در کافه ها چیست؟؟ دو سه تا کافه را هم که تخته کردند.‏

    ‏.‏

    شهروند امروز را تازه خریدم، وقتی کسی با مسولیت آقای رئیسیان وقتی اینطور فکر میکند و حرف میزند، ‏ظاهرا هنرمندان ما هنرمند نیستند یا تعریف ما از هنرمند اشتباه است."احمق خنگ بیشعور،بیا این فیلمی رو ‏میگم نگاه کن تا یه جو شعور تو اون مغز فندقیت بیاد"‏

    سوفیا
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 6:7
    7
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    اگر دنبال کمدی رمانتیک خوب می گردید یکی دیگر هم پیشنهاد می کنم:every one says I love you یکی از آثار دلچسب و لذت بخش وودی آلن است.(شما هم معرفی کنید لطفا. اساسا این ژانری است که در هر شرایطی و با هر وضعیت روحی می شود تماشا کرد و لذت برد.)

    راستی می دانید که اسم فیلم از یکی از ترانه هایش گرفته شده که درواقع مال یکی از فیلمهای برادران مارکس است به اسم horse fighters

    پی نوشت: ولی این برادران مارکس عجب کمدین های عجیب فوق العاده ای بوده اند. چقدر سبک کارشان با کمدینهای هم عصرشان متفاوت بوده. البته اگر آدم با وودی آلن آشنا باشد خیلی بیشتر از فیلمهایشان لذت می برد. و چه تاثیرگذار هم بوده اند (بویژه به لحاظ دیالوگ نویسی) روی جریان های هنری روشنفکرانه ای مثل تءاتر ابزورد. مثلا بعضی از صحنه های سوپ اردک (۱۹۳۳) را با درانتظارگودو(۱۹۵۳) مقایسه کنید. اصلا به نظرم گروچو مارکس اولین ابزوردیست قرن بیستم است....

    پی نوشت۲: ولی کمدی رمانتیک های قدیمی اصلا چیز دیگری بودند (مثل همین آپارتمان) و نه فقط در آمریکا. بلکه در اروپا هم.... موافق نیستید؟

    کاوه اسماعیلی
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 20:9
    -4
    موافقم مخالفم
     

    دوست بی نام من...اصلا بحث این نیست که ایشان فیلم خوب ساخته اند یا نه..هر چند حال و هوای فیلم سفر را دوست داشتم(نمیدانم این حال و هوا دقیقا چیست..ولی منظورم دقیقا فقط حال و هواست)...ولی اصلا مهم نیست که حتما عکسی با شورت کارگردانی دارد یا نه.مگر این آقای نوید خان که ارادت ما بهش هر روز بیشتر میشود فیلم به درد بخور ساخته.من میگویم ایشان چه نگاه مریضی دارد در مورد تماشاگران.این که جمله اول مطلبش را اینطور شروع میکند نشان میدهد که دقیقا منظورش همین بوده.....راست میگوید نوید .تمام این ماهها را فیلمهایی را پیشنهاد میداد که بتواند از من تهی مغز گرفته تا آقای رئیسیان متفکر را ارضا کند....(نمونه اش فیلم آفتاب یا ....) اما ....

    مانا
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 16:30
    -3
    موافقم مخالفم
     

    .با مریم (رفیق همیشگی)دنبال مگس های سارتر بودیم.پیشنهاد دادم بریم یکی از این پاساژهای قدیمی ،احتمالاً اونجا گیر میاد .رفتیم.به محض بالا رفتن از پله های درب و داغون پاساژ عطر قهوه و صدای حزن انگیز فریدون فروغی عزیزم تو دالان پیچید .تو ویترین یکی از این مغازه ها چشمم خورد به یک کتاب حجیم و پاره پوره (از همون هایی که عاشقشم)...حدس بزنید چی بود؟..........دکتر ژیواگوی بوریس پاسترناک.

    هنوز نخریدمش ولی حسابی ذوق مرگم که پیداش کردم .نمی دونم شمام این حس رو دارین یا نه .ولی بعضی کتابها هستند که شاید حالا حالا ها نرین سراغشون یا مثل من نصفه کاره ولشون کنین (بلایی که این اواخر سر در کمال خونسردی و یک تراژدی آمریکایی اوردم!)اما دوست دارین تو کتابخونتون باشه ،یک جورهایی نگاه کردن بهشون لذت بخشه ،حالتون رو خوب می کنه ...مگه نه؟

    2چند روز پیش سالمرگ فریدون گله بود.کندو همواره در راس سیاهه برترین فیلم های عمرم جای گرفته در کنار

    بی تا،خشت و آینه،قیصر،گوزن ها ،تنگنا،طبیعت بی جان،رگبار،سلطان قلبها،دشنه،پنجره و....) و فریدون گله یکی از کارگردانهای بسیار محبوبمه .عاشق کندو،ماه عسل و دشنه ام.همیشه حسرت اینو می خورم چرا کندو آنطور که باید تحویل گرفته نشده (بجز جمع خودمون و جواد طوسی البته!)...اغراق نمی کنم اگر بگویم یکی از پرونده های سایه ی خیال رو می شه به این فیلم اختصاص داد .ترانه ی بی نظیر کار یکی از همراهها ی همیشگی من در لحظات سختیه .

    هنوزم بنفشه و رضای دشنه یکی از غریبترین و خواستنی ترین زوج های سینمایی ام هستند .عاشق خالی بندی های رضاو تمام لحظه های تنهایی بنفشه ام و اون صدای حزن انگیز داریوش اقبالی

    3. اگه یکماه پیش این خبر رو بهم می دادن مطمئناً تا مدتها افسرده و تو خودم بودم.حتم دارم تا چند روز جز گریه و زاری و غصه خوردن کار دیگه ای نداشتم (یادم نمی ره که سر مرگ آنتونی کوئین به قدری گریه کردم و غصه خوردم که فرداش امتحان شیمی رو افتادم!) اما حالا......

    چند وقت پیش بود که بنا به دلیلی همه ی ما داشتیم به این فکر می کردیم که چطور میشه نوع دیگری با مرگ عزیزان مواجه شد.چطور می شه با یادآوری چیزهای خوب و عزیز خودمون و دوستان رو تسلی بدیم و با آرامش پذیرای این مسئله باشیم،بماند که این مسئله باعث سوتفاهم هایی شد و عده ای رنجیدند و.....اما باید بگم درست سه روز پیش اتفاقی برایم افتاد که باعث شد بفهمم اون تجربه و حرفها تا چه حد به دردم خورده و نگاهم رو تغییر داده.

    خیلی اهل شعر و شاعری نیستم.اما قیصر امین پور برایم دوست بسیار بسیار عزیزی بود .هیچ گاه او را از نزدیک ندیدم و لی با اتکا به شعرهای بی نظیری که از او خواندم تصور می کنم می شناختمش و بسیار زیاد دوستش می داشتم .اولین کامنتی که در این سایت گذاشتم شعری از او بود و بعد ها نیز چندین بار به بهانه های مختلف این کار را انجام دادم.اکثر اوقات لحظات تنهایی ام را با شعر های او قسمت کرده ام و چه لذتها که نبرده ام ....خب اولش شوکه شدم ،هنوز چشم باز نکرده ،موبایلت زنگ می زنه و خاله می گه خبر رو شنیدی؟.....اما نمی دانم چرا این روزها آرامم ،چرا نمی گریم،چرا دلتنگ نیستم .اصلاً چرا وقتی همه دارند (ناگهان چقدر زود دیر می شود...) را می خوانند من چرا رفتم سر وقت(کودکی هایم اتاقی ساده بود؟)

    این آرامش از کجا می یاد،چرا احساس می کنم او جایی نرفته و در همین نزدیکی هاست.احساس می کنم داره با ما بازی می کنه .همان بازی دلنشینی که مادر رایموندا با او کرد .....اینها همه تاثیر همان تجربه است.می دانم.

    سیاوش دستور زبان عشق را خواندی ؟

    قطار می رود

    او می رود

    تو می روی

    همه ی شهر می روند.....

    منا
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 16:33
    -17
    موافقم مخالفم
     

    1.سیاوش عزیز اول این مطلب رو فرستادم بعد چشمم خورد به نوشته ی تو!

    2.از این همه نوشته ی پراکنده تعجب نکنید ،هنوز این (خواهران...)رو ندیدم و حسابی حالم بده ،برای همین یک لحاف چهل تکه اینجا گذاشتم!!!

    جواد رهبر
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 21:15
    1
    موافقم مخالفم
     

    http://buddiespecial.googlepages.com/05-willie_nelson-unchained_melody.mp3

    HeasteTer
    جمعه 12 بهمن 1386 - 12:42
    3
    موافقم مخالفم
     
    <a href=http://oddmp3download.phpnet.us/mp3-headsets.html> mp3 headsets <a href=http://mydownloads.topcities.com/clipse-download-music.html> clipse download music
    حسام
    شنبه 12 ارديبهشت 1388 - 13:41
    12
    موافقم مخالفم
     
    سوفله خام، سوفله سوخته*

    http://persiandubber.persianblog.ir/ خوشحال می شم از وب لاگم بازدید کنید و اگه تونستین کمکم کنین برای پر بار کردن وبلاگ تا اذهان دوست داران هنر دوبله در مورد حاشیه های گویندکی در کشور روشن بشه

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 350435
    بازديد ديروز: 332081
    متوسط بازديد هفته گذشته: 371642
    بیشترین بازدید در روز ‌چهارشنبه 27 بهمن 1389 : 983090
    مجموع بازديدها: 329821633



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات