News
  • مریلا زارعی در فیلم جدید ابراهیم حاتمی‌کیا بازی می‌کند
    سرانجام نام بازیگر نقش شهید چمران در «چ» اعلام شد: فریبرز عرب‌نیا
  •  
  • سردار احمدرضا رادان خبر داد
    یک هنرپیشه زن سینما به علت بدحجابی در برج میلاد دستگیر شد
  •  
  • ماموران اماکن وسط پخش فوتبال سینما را پلمب کرده بودند
    دو پردیس سینمایی رفع پلمپ شد
  •  
  • کانون فیلم «هشت و نیم» با همکاری سایت "سینمای ما" برگزار می‌کند؛ پانزدهمين نشست «فيلم ديدن با ...»
    ناگفته‌هاي «بوتیک» یکی از فيلم های برگزیده دهه 1380 با حضور حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست
  •  
  • نوشته نيما حسني‌نسب درباره كارنامه بازيگري هنگامه قاضياني؛ به بهانه نمايش عمومي «روزهاي زندگي»
    به همين سادگي‌ هم نيست!
  •  
  • ناگفته‌هاي حضور ستاره‌ها در بازار نمايش خانگي؛ دستمزدها، درصد فروش، شرايط كار و چيزهاي ديگر
    بي‌رونق تولید سینما + دردسرهاي اکران = تغيير مسیر ستاره‌هاي سينما
  •  
  • صحنه‌هاي حذف‌شده اكران عمومي را در خانه تماشا كنيد!
    «اسب حیوان نجیبی است» بدون سانسور (!) در شبکه نمایش خانگی
  •  
  • گفت‌وگوی نيما حسني‌نسب با عباس كيارستمي، درباره سینما و زندگی و خیلی چیزهای دیگر - قسمت دوم
    جگر شير نداري سفر عشق مرو/ تجربۀ زندگی تماشاگران کار سینماگران را ساده می‌کند
  •  
  • عباس رافعی از ناملايمات آخرين روزهاي زندگي شاپور قریب مي‌گويد
    وقتی یک کمک یک میلیون تومانی هم از شاپور قریب دریغ شد!/ نگران قطع حقوق 180 هزار توماني بود
  •  
  • سردار احمدي‌مقدم معتقد است تجربه‌هاي قبلي پخش فوتبال در سینماها اصلاً‌ خوشایند نبود
    نمایش مسابقات یورو 2012 در سینماها فعلاً منتفی شد
  •  
  • به دليل قانون جدايي مجري زن و مرد در برنامه‌هاي سيما
    احسان عليخاني «ماه‌عسل» امسال ماه رمضان را اجرا نمي‌كند
  •  
  • تشييع پيكر شاپور قريب سوت و كور برگزار شد
    همسر قريب: به مهمانی شاپور خوش آمدید!/ همايون اسعديان: افسوس که مراسمی برای این هنرمند برگزار می‌شود که در شان او نیست
  •  
  • نوشته بهمن فرمان‌آرا درباره ري بردبري: روزي كه بر ترس‌هايم پيروز شدم
    «بچه رزمري» رومن پولانسكي، «موبي‌ديك» جان هيوستن و همينگوي به روايت ري بردبري
  •  
  • «خوابم می‌آد» رضا عطاران با اکبر عبدی گیشه‌های بي‌رونق سینمای ایران را گرم مي‌کند؟
    شورای صنفی نمایش فيلم‌هاي اکران اول تابستان 91 را انتخاب کرد
  •  
  • مراسم یادبود شنبه 20 خرداد در مسجد نور
    پيكر شاپور قریب‌ از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان تشییع مي‌شود
  •  
  • حرف‌هاي تازه بهاره رهنما در روزهايي كه حسابي پر كار است + گالري عكس و تيزر نمايش
    داستان‌هاي زنانه‌اي از جنس بهاره رهنما كه شالوده‌اش عشق است
  •  
  • کانون فیلم «هشت و نیم» با همکاری سایت "سینمای ما" برگزار می‌کند؛ چهاردهمين نشست «فيلم ديدن با ...»
    ناگفته‌هاي فيلم خاطره‌انگيز «شب يلدا» با حضور كيومرث پوراحمد
  •  
  • جدول كامل مسابقات و زمان پخش زنده مسابقات فوتبال جام ملت‌های اروپا در سايت "سينماي ما"
    از جمعه 19 خرداد تا یکشنبه 11 تیر؛ هر شب با فوتبال اروپا در شبكه سه و شبكه ورزش
  •  
  • فيلم علي مصفا در بخش مسابقه مهم‌ترین جشنواره الف اروپای مرکزی و شرقی
    «پله آخر» برای گوی بلورین چهل‌و‌هفتمین جشنواره کارلووی واری رقابت می‌کند
  •  
  • انصراف داريوش مهرجویی از ساخت فيلم «بیا تا برویم» به دليل صادر نشدن مجوز ساخت
    به داريوش مهرجويي نه مجوز ساخت فيلم مي‌دهند نه امكان اجراي تئاتر
  •  
     


     



       



    چهارشنبه 18 مهر 1386 - 19:3

    يك شب رويايي خارج از زمان واقعي


    بي شك فیلم های  Before Sunrise و Before Sunset از بهترین عاشقانه‌هایی است که در عمرم دیده‌ام. دو فیلم بسیار عالی که دومی نه سال بعد از اولی با همان شخصيت ها و همان بازيگر ها ساخته شده  است ...
    این یادداشت برای فیلم «پیش از طلوع آفتاب» است، در پست بعدی درباره «پیش از غروب آفتاب» حرف می زنیم ... شما هم مشارکت کنید تا بیشتر لذت ببریم ...

    Before Sunrise (پيش از طلوع آفتاب)، كه در سال 1994 ساخته شد داستان برخورد اتفاقی دختر و پسر جوانی است که در قطاري که به وین می‌رود، با هم آشنا می‌شوند. شروع به حرف‌زدن می‌کنند و از همان ابتدا مشخص است که از هم خوششان آمده. پسر قرار است در وین پیاده شود تا فردا صبحش با پروازی به کشورش آمریکا برگردد و دختر که فرانسوی است، می‌خواهد به پاریس برگردد. قطار که به وین می‌رسد، پسرکه دیگر پولی برای هتل‌گرفتن در بساط ندارد، در یک پیش‌نهاد عجیب سعي مي كند كه دختر را متقاعد كند که با او پیاده شود تا این ساعاتی که به پروازش مانده را با هم وین را بگردند و دختر هم قبول می‌کند.

    “ می دونم که اگر ازت این خواهش رو نکنم تا آخر عمرم از این کارم پشیمون خواهم بود .. .فرض کن در آینده ای دور ، زمانی که سالهاست ازدواج کرده ای و زندگی خسته کننده ای رو در کنار همسرت می گذرونی، و اون رو برای همه چیز مقصر می دونی، اون زمان به همه آدم های دیگه ای که ممکن بوده در زندگیت وارد بشن فکر می کنی، و جایی هم به من می رسی، اگر امروز با من پیاده بشی و باهام بیشتر آشنا بشی، می بینی که من هم مثل همه آدم های دیگه یک نفر خسته کننده هستم و می فهمی که در زندگیت چیزی رو از دست ندادی و با همسر خودت کاملا خوشبخت خواهی بود! “

    بقیه‌ی فیلم در خیابان‌ها، کافه‌ها، پارک‌ها و خیابان‌های وین می‌گذرد.  «جسی» و «سلین» با هم حرف می‌زنند، این طرف و آن طرف می‌روند و از در کنار هم بودن لذت می‌برند. از اينجا به بعد دیالوگ‌های بسیار دوست‌داشتنی، دقیق، روان، آشنا و در عین حال عمیق فیلم است كه همراه با بازي عالي بازيگران و همچنين كارگرداني شگفت انگيز ريچارد لينك‌ليتر، تماشاچی را با خود هم‌راه می‌کند و می‌برد.
    Before Sunrise بسيار شبيه زندگي واقعي ماست. درست مثل يك فيلم مستند يا يك دوربين مخفي با ديالوگ هايي كه شايد بارها و بارها از زبان خود يا اطرافيان‌مان شنيده ايم. اين طور به نظر مي رسد كه هيچ چيز در فيلم از قبل پيش بيني نشده است و همه چيز در لحظه اتفاق مي افتد. «جسی» و «سلین» شخصيت‌هاي فيلم به قدري واقعي هستند که حس می‌کنیم کنار آن‌ها نشسته‌ايم و به حرف‌هاي‌شان گوش می‌کنیم. . گذشته از نوع حرف‌هایی که بین آن‌ها رد و بدل می‌شود، که گاهی ساده و بچه گانه، گاهی عمیق و فلسفی و گاهی با طنز همراه است، زبان حرکات ، لبخندها و نگاه‌هایی که بین‌ آن‌ها رد و بدل می شود، با بازی فوق‌العاده اتان هاك و ژولي دلپي بازيگراني كه ما قبلا آن‌ها را در "Reality Bites" و "White" در نقش هايي كاملا متفاوت ديده‌ايم، از همان لحظه اول آدم رو محسور فیلم می کند. «دومينكيو» فيلم «سفيد» كيشلوفسكي را مقايسه كنيد با «سلين» تا تفاوت نقش‌ها را متوجه شويد.
    در فيلم هيچ اتفاق عجيب و غريبی نمی‌افتد و اصلا گره‌ای در داستان ايجاد نمی‌شود که در فيلم تعليق يا هيجان ايجاد کند، اما ديالوگ‌های پرشمار فيلم آن‌قدر خوب و حساب‌شده نوشته شده‌اند که تمام بار جذابيت فيلم را به دوش می‌کشند.
    اما سوال اينجاست؛ آن‌ها درباره چه چيز صحبت مي كنند؟
    این دو نفر نمایش کامل جوانان هم سن و سال خودشان هستند؛ پر از ایده‌های مختلف، پر از تناقض، آرزو برای آینده، پر از سوال و به این ترتیب با هر صحنه‌ای که رو به رو می شوند، موضوع جدیدی برای صحبت كردن پیدا می کنند، موضوع‌هایی مثل تنهایی، مرگ، عصیان‌گری، عشق‌های گذشته‌شان و یا معنای زندگی.

    " یک روز مادرم و پدرم دعوای سختی داشتن، و در حین دعوا مادرم گفت که اصلا نمی خواسته من رو به دنیا بیاره، و اینکه حامله شدنش تصادفی بوده. اون موقع حس خیلی بدی داشتم، ولی الان فکر می کنم که این اصلا هم بد نیست! الان این حس رو دارم که انگار خودم ، خودم رو به دنیا آوردم، مثل مهمان ناخوانده در یک پارتی بزرگ!"

    در سرتاسر لحظاتی که این دو در وین هستند، جریانی از عشق در فیلم وجود دارد و هر چه که پیش‌تر می‌رویم بر شدتش افزوده می‌شود. يك حس عاشقانه كه ميان «جسی» و «سلین» در حال شكل‌گيري است و «لينكليتر» انگار با صبر و حوصله زياد و به آرامي آن را هدايت مي كند.
    نگاه کنید به سكانس فوق‌العاده‌ای که هر دو در اتاقی در یک فروشگاه فروش صفحه‌هاي موسیقی، به آهنگ قدیمی عاشقانه‌ای گوش می‌کنند تا بيشتر متوجه منظور من شويد. جايي كه آنها به يكديگر نگاه مي‌كنند و البته نگاه‌هاي خود را از هم ديگر مي دزدند. نگاه هايي كه گوياتر از هر جمله‌اي حرف دل‌شان را مي زند. اين سكانس وصل مي شود به سكانس که جسی و سلین در چرخ  فلک با هم تنها می‌شوند و باز همان جریان سیال عشق و احساس فضا را پر می‌کند. به قول راجر ايبرت بعيد است كه لينكليتر قبل از ديدن «مرد سوم» كارلد ليد اين سكانس را نوشته و كارگرداني كرده باشد.
    يا در جايي ديگر، سكانس رستوران جايي كه براي تبادل احساسات‌شان درباره خودشان و طرف مقابل به پيشنهاد دختر تصور مي‌كنند به بهترين دوست‌شان تلفن مي‌زنند و همه جملات عاشقانه‌اي كه تا پيش از اين نمي‌توانستند بيان كنند را مي‌گويند.

    " اون آنقدر زيبا بود كه من اعتماد به نفس نداشتم "

    حالا به جواب سوال مي رسيم. آنها به واقع درباره شكل‌گيري يك عشق صحبت مي كنند. بايد اين دو بي‌خيال از زندگي‌اي كه قبل از اين داشته اند سعي مي كنند حفره هاي خالي آرزوها و علايق‌شان را پر كنند و شايد هم عاشق شوند.
    شهر زيباي وين مجموعه‌اي از ملاقات‌ها و برنامه‌ها را براي‌شان فراهم مي‌كند. ديدار با بازيگران آماتور تئاتر، كتاب فروشي، چرخ و فلكي مي اندازد، فال‌گير، شاعر خياباني، متصدي مهربان بار و آن كليساي زيبا، همه و همه موقعيت‌هاي بسيار ساده و در عين‌حال شگفت‌انگيزي براي‌آن‌ها مي سازند. اما نكته اين‌جاست كه اشخاص و صحنه هایی که با آن‌ها مواجه می شوند، کاملا واقعی و بدون اغراق هستند ولی در عین حال فیلم این‌طور می‌خواهد نشان‌مان بدهد که چنین اتفاقاتی فقط براي دو نفري که چنین حسی را نسبت به هم پیدا کرده‌اند، می‌تواند لحظات باشكوهي خلق كند.
    اما در پایان آن دو باید از هم جدا شوند، در حالی که هیچ‌کدام این را نمی‌خواهند. (با وجود آن‌كه شب قبلش با هم قرار گذاشته اند عاقلانه و مانند دو آدم بالغ در اين مورد فكر كنند و حتي با هم خدا حافظي هم مي كنند! ) در آخرین لحظه با هم قرار می‌گذارند که دقیقاً شش ماه بعد هم‌دیگر را در وین ملاقات کنند، اما به شیوه‌ای نیمه احمقانه، نیمه روشن‌فکرانه، هیچ شماره یا آدرسی با هم رد و بدل نمی‌کنند. نماهای انتهای فیلم، تصاویری است از محل‌هایی که آن دو در وین با هم‌دیگر بوده‌اند. یک بطری نوشیدنی در یک پارک. نمایی از جسي که در اتوبوس نشسته به سمت فرودگاه می‌رود و در آخر، فیلم روی نمایی از سلین که در قطار نشسته و به سمت پاریس می‌رود، تمام می‌شود.
    اما انگار روايت فيلم هيچ‌گاه از شرايط منطقي خارج نمي‌شود و اتفاقاتي مي افتد كه اگر شرايط فيلم دويست بار ديگر هم تكرار مي‌شد باز هم همان اتفاق‌ها مي‌افتاد! فیلم خالی از صحنه های اغراق‌آميز دراماتیک است، ولی باز موفق می‌شود تماشاچی را در فضایی که بین این دو نفر به وجود می‌آيد، غرق کند، فیلمی که با وجود شدیدا واقعی بودنش كاملا رويايي است و به قول جسي در زمان خارج از زمان واقعي و فضايي كاملا رويايي اتفاق مي افتد.

    " تمام زماني كه با هم بوديم رسما نبايد اتفاق مي افتاد "

     * * *

    بعد التحرير (1) : پست بعدي‌ام درباره  before sunset  است.
    بعد التحرير (2) :  Before Sunrise و Before Sunset  تازه زير نويس شده و چندبار ديد‌‌نشان خالي از لطف نيست ... شما هم درباره اين فيلم‌ها بنويسيد.
    بعد التحرير (3) : دوست داشتم يك پست كامل به فيلم «قصه دل‌ها» (امير هوشنگ درويش پور) اختصاص دهم اما ... توصيه مي‌كنم «قصه دل‌ها» را حتما ببينيد، از سرگيجه (توني زرين دست) هم بهتر است.
    بعد التحرير (4) : اين هم موسيقي «لبه تاريكي» اثر اریک کلاپتون  كه  سحر همايي خواسته بود (دست مصطفي وفا‌منش درد نكند كه اين موسيقي‌ها را براي‌ من پيدا مي كند):

     


    بازگشت به روزنوشت هاي مهدي عزيزي

    نظرات

    صوفیا نصرالهی
    جمعه 20 مهر 1386 - 2:51
    -12
    موافقم مخالفم
     

    مهدی جان این پست آخرت واقعا عالیه!باعث شد دستم بره تا کامنت بذارم.(هر چند نتونستم اونجوری که میخوام ذهنمو جمع کنم تا حسمو نسبت یه این دو تا فیلم بگم)منو حسابی برد تو رویا و لذتی که از این دوتا فیلم برده بودم.نشستم و دوباره نگاهشون کردم و دیدم هنوزم مثل دفعه ی اول برام جذابند.هنوزم میتونم کلی بشینم و به تک تک دیالوگ ها و شوخی های جسی و سلین نگاه کنم و گوش بدم.

    پیش از طلوع و پیش از غروب رو بلافاصله بعد از پرونده ی امیر توی ماهنامه فیلم دیدم.از عکسها و نوشته ها حدس زدم از اون دسته فیلمهایی هستن که عاشقشون میشم.دیدم و عاشقشون شدم.

    هنوزم نمیدونم لینکلیتر چه جوری میتونه 2ساعت مارو با دو نفر همراه کنه که هیچ اتفاقی براشون نمیافته و فقط با هم حرف میزنن.اما این کار رو میکنه و با همین دو تا شخصیت محسورمون می کنه.(به خصوص در فیلم دوم)

    شهرها در هر دو تا فیلم بنظرم جزو کاراکترها به حساب میان.جسی و سلین تمام وقت در وین و پاریس قدم میزنن و این شهرها در نزدیک شدنشون به هم نقش دارند.

    یه چیزی میخوام بگم ولی به گوش امیر قادری نرسه!راستش نسخه وطنی این فیلم برای من شبهای روشن بود.از این نظر که توی اون فیلم همه شاهد شکل گیری یک رابطه هستیم بدون کمترین اتفاق و فقط از طریق حرف زدن.

    راستی الن دو تا سکانس فوق العاده ی فیلم یادم اومد.یکی جایی که اون زن فالگیر کف بینی میکنه و یمی همه سکانس شاعر کنار رودخانه که کافیه یک کلمه بگی تا با اون شعر بگه....

    راجع به این فیلم نمیشه خیلی حرف زد فقط باید خوب دیدش...هر چیز دیگه ای همه که بگم مثل نماهای آخر خالی از سلین و جسی دلتنگ کننده میشه...

    سحر همائی
    جمعه 20 مهر 1386 - 13:18
    -1
    موافقم مخالفم
     

    من که فیلم ها را ندیدم چون این دو تا فیلم فیلم دیالوگند و تا حالا نسخه زیر نویس فارسیشان نبود .

    بابت لبه تاریکی واقعا ممنونم . امیدوارم بچه هایی که گوش میدهند دوستش داشته باشند.

    کاوه اسماعیلی
    يکشنبه 22 مهر 1386 - 12:52
    0
    موافقم مخالفم
     

    دومی رو بیشتر دوست دارم مهدی....از اون فیلمهایین که وقتی دربارشون میشنوی و شنیده هات رو کنار سلیقه هات میذاری فکر میکنی با هم جور در نمیان و احتمالا پشت سنگر هم فیلم رو میبینی ولی فیلم اساسی درگیرت میکنه.مرسی که ازشون حرف زدی.

    ضمن اینکه چرا موزیک نفس عمیق رو واسه دانلود نمیذاری؟

    سياوش پاكدامن
    سه‌شنبه 24 مهر 1386 - 18:11
    -26
    موافقم مخالفم
     

    ايده و اجراي فوق العاده فيلم را بگذاريد كنار وراجي هاي دو جوان كه بايد دنيايشان را تا صبح نشده براي هم بشكافند، ميشود "زندگي".

    .

    لزومي دارد كه بگويم متنت چقدر خوب بود؟؟

    .

    فرهنگ لغات: زندگي: شاهكار، خيره كننده، ايوا...، زندگي و ...

    فريبا
    دوشنبه 23 ارديبهشت 1387 - 15:56
    13
    موافقم مخالفم
     

    سلام من هم مي گم واقعا" عالي بود فقط متاسفانه من نصف اين فيلم رو ديدم مي شه بگيد از كجا مي تونم كل فيلم رو تهيه كنم؟ حالا يا به صورت خريد يا دانلود؟ ترجيحا" هم به زبان اصلي باشه؟؟

    بهنام
    چهارشنبه 9 بهمن 1387 - 13:32
    5
    موافقم مخالفم
     
    يك شب رويايي خارج از زمان واقعي

    من این فیلم رو پارسال دیدم جز عاشقانه های موفقه من با عاشقانه میونه ای ندارم اما این یکی فرق می کنه

    roya
    يکشنبه 9 آبان 1389 - 14:0
    -2
    موافقم مخالفم
     

    من عاشق این دو فیلم هستم ،بارها و بارها دیدمشون ،اتفاقی‌ که در فیلم اول میفته دقیقا برای خودم اتفاق افتاده ، و برام چیزی دور از ذهن نیست ،ولی‌ کاشکی‌ قسمت دومش هم برام اتفاق بیفته

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 247750
    بازديد ديروز: 183370
    متوسط بازديد هفته گذشته: 227969
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 408566576



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات