ساز سنتور را خوب مي شناسم، رام و آرام است اما كوك اش خيلي نااهلي مي كند. 9 رديف سيم (هر رديف خودش شامل چهار سيم مجزا است) روي خرك ها (پايه هاي چوبي نگه دارنده سيم ها) قرار گرفته اند. پايين ساز از نت «مي» شروع مي شود و به «فا»يي ديگر ختم مي شود. يك رديف سيم زرد، يك رديف سفيد و سيم هاي پشت خرك. روي هم مي شود 27 نت كه گاهي روي خيلي هايش هم مجاز نيستي بزني، چون اصطلاحا فالش مي شود. حالا فكر كنيد 18 رديف چهار تايي (9 رديف زرد، 9 رديف سفيد) سيم داريم و براي كوك كامل ساز بايد هر دسته چهارتايي سيم، يك صدا شود. مثلا براي كوك «سل» رديف زرد، بايد هر چهار سيم اش روي «سل» كوك باشد وگرنه آن نت «خارج» مي شود.
«سنتوري» با پروسه نااهل كوك كردن سنتور شروع مي شود. تمام مدتي كه اسامي عوامل فيلم را در تيتراژ مي بينيم، يك سيم از يك رديف، دارد با چكش مخصوص، كوك مي شود. ظهور هر نام با كوك يك سيم هم زمان مي شود، اصلا قي قاج نت هاست، گاهي رو به توناليته بالا، گاهي پايين. اما تا موقعي كه نام داريوش مهرجويي به عنوان كارگردان ظاهر مي شود، ساز كوك شده و آن همه سيم، يك صدا شده اند...
...نامي از چاووشي در تيتراژ نسخه جشنواره «سنتوري» نبود، اما خدايي اش، هيچ خيال مان نبود. ساز ما كوك كوك شده بود، يك ذره هم فالشي نداشت. حالا اما مي گويند صداي او را برداشته اند و مشابه اش را گذاشته اند! آن هم مشابه خلق شده در دنياي ديجيتالي و پر از صفر و يك. هر سازي را ديده ام كه با دياپازون ديجيتالي كوك اش كنند جز سنتور. اين ساز فقط دست و درد و مضراب و «چكش تي» اش را مي طلبد و نه هيچ چيز ديگر. بايد نوك انگشتان ات پينه ببندد، سردي و برندگي سيم ها را لمس كند تا سازت به سلامت كوك شود و گرنه زدن اولين مضراب ها روي سيم هاي تازه كوك شده، اينقدر حس رستگاري بعدش نمي داد.
مي ترسم رفقا، شك دارم به اين دياپازون ديجيتال. مي ترسم «سنتوري» ما را فالش كرده باشد.
...
در «دل شدگان» علي حاتمي، وقتي صفحه موسيقي ضبط مي شود و گروه مي خواهد از سفر فرنگ برگردد، آوازه خوان ديگر نيست، مرده. هر يك، سازش را درون جعبه مخصوص (كيس) اش گذاشته و راهي شده. آوازه خوان هم درون جعبه خودش آرام آرميده و هم راه گروه رهسپار شده. به هر حال هر سازي براي اين كه از كوك در نرود و صدايش خارج نشود، به حفاظ ويژه اي نياز دارد!
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري
صوفیا
شنبه 12 خرداد 1386 - 0:43
7 |
|
|
|
نویدجان سلام: هر دفعه تصمیم داشتم راجع به روزنوشتهات بنویسم نمیدونم چرا نمیشد!امشب دیگه تصمیم گرفتم طلسمو بشکنم. اول اینکه یادت باشه کوک هر سازی دست نوازنده شه.نوازنده ای که با سازش عشق میکنه حواسش به کوکشم هست.دلش نمیاد یه نت فالش هم باهاش زده شه.مهرجویی نوازنده ی قابلیه.فکر نکنم اجازه بده که با سازش بازی کنن و صدای فالش ازش در بیارن!بین همه ی کارگردان ها فعلا به مهرجویی بیشتر از بقیه اعتماد دارم.پس یبا مثبت باشیم و فعلا یه جای نگرانی خوشحال باشیم که سنتوری میتونه کنسرتشو بده. ایده ی کابوسهای سینمایی که تو زندگی ازشون میترسیم خیلی عالیه و دوست داشتنی بود.اصلا شاید بشه یه پرونده راجع بهش درآورد.کلی کابوس رو با ندا زیر و رو کردیم.(البته بعضی فیلمها دیدنشون خودش یه کابوسه).ولی هر چی فکر کردم کابوسی رو که منظورت بود پیدا نمیکردم تا دیشب که داشتم یه والس از شوپن گوش میدادم(همونی که آدرین برودی تو پیانیست میزنه)حواسم رفته بود پی فیلمهایی که توشون پیانو نقش داره و پیداش کردم.یاد پیانو کمپیون افتادم.دو تا صحنه داره که دومیش کابوس تر هم هست!اولی وقتیه که شوهر زن پیانوشو فروخته و یه عده از اهالی که شبیه وحشی ها هستن دارن پیانو رو با خودشون میبرن بدون اینکه بدونن واقعا چی رو دارن حمل میکنن.صحنه دوم هم جایی هست که شوهر دستهای زن رو میبره که دیگه نتونه پیانو بزنه.همون چند دقیقه برای کسانی که عاشق موسیقی و سازشون هستن یه کابوس وحشتناکه.کابوس منم همینه.این که یه روز به هر دلیلی دیگه نتونم کلاویه ها رو لمس کنم.یا بدتر از اون مجبور شم سازمو دست کسی بدم که ارزششو نمیدونه. حرف آخر هم این که کامنتی که برای مطلب وحید گذاشتی خودش میتونست یه روزنوشت باشه.اونم چه روزنوشت خوبی!(اصلا صرف اومدن اسم جان لنون میتونه یه روزنوشت رو تکون بده چه برسه به اینکه با نوستالژی روزهای دانشجویی هم همراه باشه.) (فکر کنم جبران همه ی کامنتهای ننوشته رو هم کرده باشم.راستی مطالبتون رو در هم میهن هم دنبال میکنیم.با آرزوی موفقیت.....!)
|
امیررضا نوری پرتو
شنبه 12 خرداد 1386 - 12:45
-4 |
|
|
|
نوید جان سلام . خوبی ؟ وبلاگم با نقدی بر " صحنه جرم ورود ممنوع " آپدیت شد . ممنون میشم سری بزنی و مطالعه کنی و نظرتون را بفرمایی . www.cinema-cinemast.blogfa.com
|
ندا میری
شنبه 12 خرداد 1386 - 23:53
-9 |
|
|
|
سلام! وای مطلبت چسبید، نمی دونی چقدر! و اما "نومیدان را معادی مقدر نیست چاووشی امید انگیز توست بی گمان که این قافله را به وطن می رساند" چشمهامون رو که به پرده نقره ای بدوزیم و توی عمق چشمهای علی سنتوری نگاه کنیم، شک نکن ناخودآگاه صدای چاووشی هم توی گوشمون می زنه و تمام، سلام ملکوت، سلام رویا، سلام عشق و سلام زندگی! شک نکن شعر زندگی نمی تونه فالش باشه ....
|
نويد غضنفري
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 10:23
-25 |
|
|
|
Jealous Guy
سلام به رفقاي هميشه! صوفيا جان اميدوارم اين دل گرمي رو ادامه بدي، در مورد لنون و يك روزنوشت جدا هم موافقم. پس روزنوشت بعدي «بچه حسود». اما اين طور كه از نوشته هاي تو و نداي عزيز برمياد، يك نكته مطلب انگار الكن مونده...شايد من تو بيان اش الكن بودم! اين مطلب در ستايش ساز وكال (خواننده) هم بود...اين كه همون تقديري كه توي داستان «سنتوري» براي علي بلورچي اجتناب ناپذيره يه جورايي براي تمام صداپيشه هاي تمام دوران هاي معاصر ايران رقم خورده. ساز صداپيشه كوك ناشدني است رفقا. ممنون از اين كه هستيد.
|