عصر ديروز، هم زمان با بازي پرسپوليس و ملوان، برنامه سينما دو داشت «داني براسكو» را پخش مي كرد و راست اش نمايان شدن هيبت آبي گونه نيما حسني نسب به عنوان مهمان برنامه در همان ساعت پخش بازي از شبكه اي ديگر، خيلي حال داد!! كركري اي كه (گيريم ناآگاهانه، كه بعيد مي دانم!) تا به اين لحظه و ثانيه، بي سابقه بوده و فعلا براي خودش داستان ديگري است!
مدتي كه از فيلم گذشت، به خاطر خلأ حسي اي كه چند سالي است در صداي برادران و اندك خواهران دوبلور ايجاد شده، طبيعتا بي خيال تماشاي كامل اش شدم و به گوشه ديگري پناهنده، كه يكهو طنين ساند تراك مشهور «تاپ گان» به گوش رسيد (همان ترانه «Take my breath away» معروف)، بدوبدو آمدم جلوي تلويزيون، كانال عوض نشده بود و هنوز خسروشاهي داشت در هيبت آل پاچينو داد و فرياد مي زد. چند لحظه اي تأمل كردم...قطعه بعدي اي كه صدابردار محترم امور دوبلاژ، لابد با نظرخواهي از مدير دوبلاژ محترم اين فيلم، انتخاب (بلند) كرده بود، قطعه اي بود آرام و خاطره انگيز از «لئون»، كه هر لئون بازي صداي آكاردئون اش را از توي آش ماست (غذايي مطبوع و شيرازي!) هم تشخيص مي دهد. ايرادي ندارد كه، رفقاي امور دوبلاژ خودشان را راحت كرده اند و چون «داني براسكو» هم مثل «رفتگان» فيلمي است پر از ساند تراك دريغ انگيز (مثل قطعه «Just around the corner» هربي هنكاك)، همه را برداشته اند و جايش موسيقي هاي يك تكه از جاهاي ديگر گذاشته اند.خب، به همين راحتي سرگرمي عصر ملال آور و دل گير جمعه مان فراهم شد. نشستيم و دورتا دور تلويزيون دوره گرفتيم:«هركي زودتر گفت اين قطعه مال كدام فيلمه؟!» جايتان خالي، بازنده هم همه را به صرف آيس پك دعوت كرد!
اين بازي قديمي و آشنا مال سال ها پيش است. به اين ترتيب كه نسخه دوبله ويديويي مثلا «كازابلانكا» (كه بعد از انقلاب دوبله شده و نسخه اش در هر ويدئوكلوپي موجود است) را مي گذاشتيم و دوره مي گرفتيم تا هر كي زودتر قطعه هاي موسيقي فيلم هاي ديگري كه مدير دوبلاژ به خاطر نداشتن باند صوتي اوريژينال فيلم (البته اين ها را بعدا فهميديم) از فيلم هاي ديگر كش رفته، حدس بزند و بگويد. مثل قطعه اي كه از «اشك ها و لبخند ها» و كمي هم «بربادرفته» درش است. حالا، به اقتضاي زمانه و به خاطر عدم پيش روي تكنيكي دوبلاژ كشورمان بعد از بيست و چند سال بعد از انقلاب، هنوز هم امكان و جذابيت اين بازي سرجايش باقي مانده و باور كنيد كه لذتش از تماشاي خود فيلم از تلويزيون بيش تر است.
...
پ.ن: «شبي با پادشاه» را ببينيد. سفارشي بودن از سر و روي فيلم مي بارد اما ديدن خشايارشا يش و مقايسه آن با خشايارشاي «300» خيلي حال مي دهد. به خشكي شانس، مي شد مسؤولين و سران دل سوز فرهنگ ايران باستان، اصلا از همين فيلم به عنوان جوابيه «300» استفاده كنند ها...!
بازگشت به روز نوشتهاي نويد غضنفري