یک ساعت و ربع به آغاز برنامه مانده و عوامل همگی در تکاپو هستند تا مشکلی برای پخش زنده ایجاد نشود. در گفتگو با مسعود رجبیان مدیر تولید، میفهمم تعداد افراد این گروه تولید به 60 نفری میرسد و قرار نداشتن استودیو در داخل سازمان صدا و سیما کار را برای آنها پرزحمتتر میکند؛ زحمتی که البته اثری از آنها در پخش زنده برنامه نمیبینیم و اگر قرار باشد یک بار پشت صحنه برنامه بیایید، تطبیق فضای آنجا با آنچه در آنتن تلویزیون میبینید برایتان دشوار خواهد بود.
مشغول سرک کشیدن در محوطه بزرگ برنامه با متراژ 1500 هستم که چشمم به یکی از اعضای هیئت موسس انجمن کوچولوها میافتد. کسی که در برنامههای مختلفی او را دیدهام و خودش را آقای شیری معرفی میکند. با او به اتاق مهمانها میروم. آنجا یک زن و مرد هم نشستهاند که مرد انگار کمی استرس دارد.
وقتی این موضوع را از او سوال میکنم میگوید تقریبا استرس دارد گرچه قبلا هم به تلویزیون آمده است؛ برنامه "صبحی دیگر" شبکه آموزش.
حضور یکی از عوامل و گل انداختن بحث درباره کوچولوها، شیری را به ارائه توضیحاتی تشویق میکند: کوتاهترین عضو انجمن 495 نفره ما، حسین پرکاس با 58 سانتی متر قد است و نام او در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است. ما از زاهدان و تایباد هم عضو داریم. 55 درصد اعضایمان مرد هستند و 45 درصد زن.
شیری خود همسر طبیعی دارد اما ژن دخترش مشابه ژن پدر است: حالا در پزشکی میتوانند با تغییر ژن از کوتاهی فرزندان ما جلوگیری کنند.
دوباره به محوطه سوله برمیگردم. پیمان قانع دکورساز برنامه دور و بر صحنه میچرخد و همه چیز را چک میکند. به دکور متحرک او نگاه میکنم که چطور در تاریکی لوکیشن میدرخشد. فضایی که با یک چرخش و با حضور مجری مقابل دیدگان مردم ایران قرار میگیرد و در پایان به حالت اول درمیآید. انگار به بخشهایی از زندگی شخصی کسی سرک بکشی و نقاط عبرت آموز آن را به مخاطبان نشان دهی...
در فرصت دیگری با رجبیان گپ میزنم و او توضیح میدهد این 60 نفر به تناسب شغلی که دارند دو ساعت پیش از برنامه به استودیو میآیند: البته بچههای دکور و نور از دو هفته پیش از شروع برنامه درگیر هستند.
او درباره دوری از سازمان و روی آنتن بردن یک برنامه زنده میگوید: اینجا یک سالن است که به یک استودیو تبدیل شده و از چندین بُعد مثل صدا، تصویر، امکانات فنی، برق، تهویه و... باید پیشبینیهایی درباره آن شکل میگرفت. برای مثال ما باید اینجا را خنک نگه داریم تا احسان که این همه نور روی او است عرق نکند. بنابراین دو فن گازی که صدای کمی دارند را اینجا گذاشتهایم تا هوای داخل استودیو خنک باشد.
رجبیان فارغ التحصیل رشته فیلمبرداری است و هم طراحی و هم مدیریت تولید برنامه را برعهده دارد. او تأکید میکند: آکوستیک بودن استودیو، صدا، نور، برق و... ایجاب میکرد ما شرایطی به وجود بیاوریم که مشخص نشود اینجا یک سالن است. از همین رو ما دو سوم دکور و بک گراندهایمان را مشکی کردهایم. ما در شرایط استودیو خیلی راحتتر بودیم، چون نور، مسائل فنی و ارسال تصویر ما آماده بود، تنها یک دکور میزدیم و یک روز زودتر هم نورپرداز نور میداد و همه چیز را تست میکردیم، اما فضای خارج از استودیو میطلبید که ما شرایط مشابهی را خودمان به وجود بیاوریم.
این برنامه با 6 دوربین تصویربرداری میشود؛ یک دوربین کرین 12 متری، سه دوربین متحرک و دو دوربین تراولینگ که چپ و راست دکور قرار گرفتهاند. همین آمار شاید به شما در هضم این موضوع که چطور 60 نفر درگیر برنامه هستند کمک کند. آن هم وقتی بدانید هر تصویربردار یک دستیار هم دارد.
محمد پیوندی کارگردان هنری برنامه مسئول بخش محتوایی و در ارتباط مستمر با مجری است و حامد میرفتاحی همکار او در گروه کارگردانی نیز رابط او با کارگردان تلویزیونی است. اهالی اتاق فرمان، گروه نور، دکور، ماکرویوو (ارسال صدا و تصویر)، گروه صدابردارها، ترابری، مدیر صحنه، منشی صحنه، روابط عمومی، ناظر پخش، مهندسین واحد سیار، حراست سازمان صدا و سیما، مجریان گریم و عکاس دیگر اعضای این گروه هستند.
چیزی به برنامه نمانده که احسان علیخانی همراه با حسن هندی گریمور از اتاق گریم بیرون میآید. به مرکز صحنه میرود و همه چیز را با عوامل چک میکند.
کم کم تصویربردارها سرجایشان قرار میگیرد. مدیر صحنه گوشیاش را میگذارد. کارگردانهای هنری پشت مانیتور مینشینند. در اتاق فرمان سکوت حکمفرما شده و علیخانی به در ورودی استودیو نزدیک میشود. در یک نقطه میایستد و مدام پاهایش را جابجا میکند. او در ابتدای پارچه سیاهی که از دکور به پایین کشیده شده ایستاده است و پشت سر او نوری است تا دکور را روشن کند.
سرانجام آنتن "ماه عسل" زنده میشود: خوش اومديد به "ماه عسل" خودتون، اين برنامه براي خود شما است و كساني روي صندلي اين برنامه مينشينند که از خودِ خود مردم هستند... سه قسمت از برنامه گذشته اما هنوز سوزن بعضیا گیر کرده رو دکور و رنگ و لعاب و رخت و لباس! لطفا بی خیال این مسائل شین. همه چیز این برنامه دست به دست هم داده و اتفاقات رقم خورده تا مهمانها دیده شن... امروز هم یکی از روزهای پرمهمان است...
علیخانی به دکور گنبدشکل نزدیک میشود و پس از چرخش آن به سمت دوربین، سه مرد روی صندلیهای برنامه نمایان میشوند. افرادی که میفهمیم از 15 سالگی کاری میکنند که شاید معدود افرادی قادر به انجامش باشند. سه مرد که دستگاههای جوراب بافی، اتو بخار و هر وسیله سنگینی تا مرز 650 کیلو را یک تنه به دوش میکشند. چیزی بیش از نیم تُن...
مجری از رفاقت این سه تن میپرسد و از سختیهای کارشان، از نگاه مردم و از خیلی چیزهای دیگر که در بخش بعدی برنامه معنای دیگری به خود میگیرد؛ وقتی این بار دو مرد کوتاه قامت به جمع اضافه میشوند. افرادی که تکنسین سوخت هستند و عضو انجمن کوچولوها بودن برایشان فرصت بوده نه محدودیت...
دقایق مانده به افطار به سرعت سپری میشود. بزرگ بودن سوله کارم را سخت کرده است. با حفظ فاصله برای قرار نگرفتن در کادر دوربینها روی صندلی مینشینم، به سختی حرفهای مجری و مهمانها را میشنوم و داخل اتاق کوچک کنار اتاق گریم که میروم صدای تلویزیونی که آنجا گذاشتهاند آنقدر پایین است که تقریبا چیزی نمیشنوم!
زن و مردی که ابتدا به آنها اشاره کردم، به نوبت به اتاق گریم میروند و حالا دیگر آماده شدهاند. زن مهربان است و هر بار که نگاهش میکنم لبخند میزند. سرانجام نوبت آنها شده که روی صندلی مقابل علیخانی بنشینند. زهرا شکوهی زنی که به تعبیر مجری مردانهترین شغل دنیا را دارد و همسرش که 55 سال سن دارد و 40 سال است هر دو قصاب هستند! اما علیخانی میگوید بیشتر به او میآید معلم ورزش باشد!
علیخانی این دو را به روایت آنچه در زندگیشان گذشته است، ترغیب میکند که مرد میگوید: ما سال 66 ازدواج کردیم. 12 سال پیش بود که همسرم برای کمک به من به قصابی آمد و یکی دو سال اول را بیشتر به نظافت مشغول بود. من هم میدانستم در توانایی همسرم نیست که مثلا ساتور بزند یا از وسایل مردانه استفاده کند. اما علاقه او باعث شد کم کم با هم کار کنیم.
مجری به شوخی میگوید: پس دیگر نمیتوانی دخل را طور دیگری اعلام کنی!
مرد پاسخ میدهد: اصلا دخل با خود او است. من روزی یکی دو ساعت بیشتر مغازه نیستم و خانم آنجا را میچرخاند. مشتریها هم بیشتر زن هستند.
همسرش ادامه میدهد: مغازه ما فقط 8 متر است اما مشتری زیاد داریم.
مجری اصرار میکند که این شغل مردانه است و روی روحیه حساس زنان تاثیر میگذارد و شکوهی تاکید میکند اتفاقا دل رحم تر شده است. او از یک مهدکودک میگوید که در کنار قصابی واقع شده و واکنش کودکی را به یاد میآورد که با دیدن او گفته: مامان! خانم! چاقو!
نظر علیخانی همچنان بر این است که قصابی شغلی مردانه است اما حالا که به ثانیههای پایانی برنامه رسیدهایم جمله ابتداییاش را دوباره تکرار میکند: لطفا قضاوت نكنيد ما حق حكم صادر كردن براي زندگي ديگران را نداريم...
آنتن "ماه عسل" دیگر زنده نیست. همه نفس راحت میکشند و به هم خسته نباشید میگویند. 8 دقیقه تا افطار مانده است. در اتاق مهمانها مینشینم و منتظر اذان میشوم. اینجا خربزه هست، نان و پنیر و سبزی هست و البته سوپ ویژهای که خوردن آن موقع افطار پس از بیش از 18 ساعت روزهداری و 10 ساعت کار، حسابی میچسبد.
خانم شکوهی و همسرش با مجری و تهیهکننده برنامه عکس یادگاری میگیرند. ترابری مشغول پرسیدن نشانی عوامل و مهمانان است و استودیویی به اندازه 1500 متر کم کم دارد تا عصر روز بعد تخلیه میشود...
دوباره سوار ماشین شدن و رسیدن به دری که حالا میشود خروجی هم نکته گفتنی دارد و آن حضور زن و مردی است که سوال میکنند آیا علیخانی هنوز داخل استودیو است یا نه؟ زوجی که احتمالا داستان ویژهای از زندگیشان برای گفتن دارند و صبورانه کنار در ایستادهاند تا شاید در برنامهای مقابل علیخانی بنشینند و از زندگیشان بگویند...