سینمای ما- احسان خوشبخت - کلود میلر در سال ۲۰۱۲ درگذشت و کارنامهاش تا حدود زیادی در خارج از فرانسه مبهم باقی ماند، به خصوص بررسی فیلمهای اولش که به دلایل متعددی جذابتر از فیلمهای متأخر او قرار میگیرند.
کمپانی آلمانی «کنکورد» (Concorde) اخیراً یکی از بهترین آثار میلر را به صورت بلوری (Blu-Ray) منتشر کرده، فرصتی که باید برای نگاه دوبارهای به سینمای این فیلمساز فقید مغتنم شمرد.
«بازداشت» (۱۹۸۱) با شرکت لینو ونتورا، میشل سرو و رومی اشنایدر داستان یک شب سال نوست در دفتر کار بازپرس پلیس فرانسوی (ونتورا، با بازیای فراموش نشدنی) که دارد مظنون ثروتمند یک پرونده قتل و تجاوز به کودکان (میشل سرو، با بهترین بازیای که از او دیدهام و برندهٔ جایزهٔ سزار) را بازجویی میکند. تمام فیلم کمابیش در این دفتر میگذرد که از پشت دیوارهای شیشهایاش شهر بارانی و غمگین و چراغهای نئون کورسوزنش را میتوان دید. مثل فیلمهایی از خانوادهٔ «دوازده مرد خشمگین»، صدای شهری که بیرون این حریم بسته و خفته حضور دارد و کمحوصلگی همه در مهمترین شب سال که باید در هرجایی جز دفتر کار سپری شود به فیلم حسی از کلاستروفوبیا میدهد. در سینما کلاستروفوبیا [خفقان و ترس فضاهای بسته] معمولاً اشاره دارد به اضطراری اخلاقی و باز هم مثل «دوازده مرد خشمگین» فیلم دربارهٔ دینامیکهای کلام است، دربارهٔ این که چگونه انتخاب کلمات، جناسها، بازی با افعال و جابجا کردن حروف ربط و اضافه موقعیت ما را در دنیایی که بر مبنای این کدها شکل گرفته تعیین میکند.
اما ماجرای این شب که به بازیهای کلامی درخشانی بین بازپرس و مظنون (وگهگاه دستیار زمخت و دردسرآفرین و عامی بازپرس) میگذرد و کمی بعد با آمدن همسر مظنون (اشنایدر) بیش از پیش پیچیده میشود، تصویری است سخت گزنده از توانایی کلام در محکوم کردن، طرد کرد یا تبرئه کردن، بدون اینکه موضوع کلام واقعاً مستحق هیچکدام از این حکمهای قطعی باشد. بازداشت دربارهٔ این است که چطور ما قربانی بازیهای کلامی هستیم که چندان کنترلی بر آنها نداریم.
میلر تمام فیلم را به استثنای یک صحنه در استودیو و به ترتیب وقوع ماجرا ساخته و کار اقتباس از رمانِ جان وِینرایت بر عهدهٔ میشل اودیار بوده است. بنابراین تمام فیلم حسی از تماشای یک صحنه و یک نمایش یکپردهای به بیننده میدهد. با چنین تأکیدی و برجسته شدن نقش بازیگران، بررسی میلر از زبان، گناه، تبرئه و پیچیدهتر شدن آنها با درآمیختن به مسئلهٔ طبقات و قانون به نقطهای نفسگیر میرسد.
در نگاه میلر، رسیدن به حقیقت (و به طبع آن اجرای قانون) نزدیک به غیرممکن است، چرا که گولزنندگی زبان و محدودیتهای آن مانع از رسیدن به آن آرمان عظیمی است که همه به عنوان حقیقت میشناسم و همه ادعا میکنیم در آن سو در حرکتیم.
جنت مسلین، نویسندهٔ «نیویورک تایمز» در نقد معاصر خود بر فیلم آن را کند و قابل پیشبینی خواند. اما مسلین تمام فیلم را از زاویهای دیده که خود فیلم آن زاویهٔ دید را رد کرده است. مسلین وزنی که به روی زبان گذاشته شده را نایده گرفته ، چرا که در خلاصهاش از داستان فیلم مینویسد: وکیل مرفهی که متهم است به «تجاوز و کشتن» دو قربانی، در حالیکه کلید فیلم، یکی از مهمترین صحنههای آن و نمونهای از بازیهای کلامی که تراژدی آخر فیلم را رقم میزند در همینجا نهفته است: وکیل دستیار بازپرس را که مشغول تایپ کردن اظهارنامه است تصحیح میکند و میگوید «کشتن و تجاوز». او جای دو فعل را عوض میکند و سرنوشت خود و بقیه شخصیتهای این درام فراموشنشدنی را تغییر میدهد.