| |
سينماي ما- مرسده مقيمي: شاید هرچه یک اثر سینمایی به لحاظ داستانی پیچیدهتر و پرگرهتر باشد با اثری جذابتر مواجه باشیم. کارگردانان بزرگ و اسم و رسم دار این توانایی را دارند که داستانی ساده را آنقدر زیبا و جذاب پرداخت کنند که حتی دیدن چندبارهاش مخاطب را خوش بیاید. نمونهی این قبیل فیلمها "مهمان مامان" است به کارگردانی داریوش مهرجویی؛ داستان روان و سادهی هوشنگ مرادی کرمانی به وسیلهی کارگردانی خوب و تعدد بازیگران تبدیل شده به یکی از فیلمهای خوب سینمای ایران که میشود بارها آن را دید و از تماشایش لذت برد.
حالا کاهانی در ششمین فیلمش به جایی رسیده که توانسته با داستانی ساده آن هم در یک لوکیشن ثابت و بدون استفاده از دکور ویژه و تنها با چهار بازیگر اصلی اثری جذاب خلق کند که میتوان بارها به تماشایش نشست. کاهانی که از "هیچ" توانسته نگاهها را به خود معطوف کند با "اسب حیوان نجیبی است" تحسین اکثر منتقدان را برانگیخت و همین باعث شد انتظارها از "بیخود و بیجهت" بسیار بالا باشد و این کار بیخود و بیجهت را سختتر میکرد. او باید از اثر پیشیناش جلو میزد و با توجه به استاندارهای بالای "اسب حیوان نجیبی است" این کار سخت مینمود؛ اما کاهانی از پس این مهم برآمده است.
از تیم بازیگران قبلی فقط عطاران را جلوی دوربین برده است و سه نفر از بازیگران "هیچ" برگشتهاند. نمیشود بازی هیچ بازیگری را بر دیگری برتري داد چرا که همه نقشهایشان را به بهترین شكل ایفا کردهاند و میتوان بیخود بیجهت را در زمرهی بهترین بازیهایشان به شمار آورد. عطاران در شوخی افراط نمیکند و به لودگی نمیافتد. حسابشده پیش میرود، سعی میکند همهی جوانب را بسنجد؛ باید هوای همسرش، بچهاش که لحظهی آرام نمیگیرد، همسرِ دوستش که به خاطر مهمانی امشب به شدت حساس شده و شخصیت خاصی دارد را داشته باشد. علاوه بر اینکه قرار است برای فرهاد رفیق هم باشد. عطاران توانسته شخصیت محسن را با تمام مهربانیها و در عین حال استیصالش به بهترین شکل درآورد؛ علاوه بر اینکه گهگاه وظيفه گرفتن زهر و تلخی فیلم هم به عهدهی اوست. پانتهآ بهرام زنی اصفهانی است که به رفیقبازی شوهرش در موقعیت بدی قرار گرفته است. بچهی سرکشش هم دائما برایش دردسر درست میکند؛ بهم ریخته است گاهی به الهه طعنه میزند، سر بچهاش فریاد میکشد، با همسرش دعوا میکند. پانتهآ بهرام با مهارت هر لحظه از بازیاش را متفاوت خلق میکند. احمد مهرانفر پسری است که در موقعیتی برنامهریزی نشده قرار گرفته. او نقشی کاملا متفاوت را در بیخود بیجهت تجربه میکند. بهترین بازی را نگار جواهریان به نمایش گذاشته است. او نقشی کاملا متفاوت را در بیخود بیجهت تجربه میکند؛ نقش زنی که در خانوادهای مذهبی ـ سنتی رشد کرده ولی پیش از برگزاری مراسم ازدواج باردار شده و حالا میخواهد هرچه سریعتر مراسم عروسیاش را برپا کند. نگار جواهریان علاوه بر اینکه با کلامش که مثل خانم جلسهایها صحبت میکند به شخصیت نزدیک شده، از زبان بدن هم فوقالعاده بهره میبرد. نوع نگهداشتن انگشت کوچکش، درست کردن مقنعهاش، دائم پایین کشیدن آستین لباسی که زیر مانتویش پوشیده تا روی مچش و ... همگی عالی درآمده است. جواهریان باید حقیقتی را از مادر مذهبی ـ سنتیاش پنهان کند و هرطور که شده پایان شب جشن عروسیاش را برگزار کند. شوهرش موقعیت را جدی نمیگیرد، مادرش دائما تحقیرش میکند، مژگان ناخواسته کنایه میزند و شاید این میان تنها کسی که واقعا به او فکر میکند محسن است که دارد همهی تلاشش را میکند تا همه چیز به خوبی انجام شود.
«بیخود و بیجهت» گرچه بر پایهی داستانی ساده ساخته شده اما ظرافتهای داستانی و بازیهایی گیرا آن را از هر حیث نسبت به سایر آثار روی پرده متمایز میکند. کاهانی در چهل سالگی به جایگاهی در کارگردانی و فیلمنامهنویسی رسیده است که مخاطب را به واسطهی نام خودش به سینما بکشاند و منتقدان را وادار کند که او را صاحب سبک بدانند و این ابدا دستاورد کمی نیست؛ برای کسی که هنوز راهی طولانی پیش رو دارد تا لقب سینماگر مؤلف را از آن خود کند.کاهانی اینقدر فیلمش را ساده و بیلکنت ساخته است که حتی این شبهه را در ذهن برخی مخاطبانش به وجود میآورد که او دوربین را جایی گذاشته و از یک روز اسبابکشی دو خانواده فیلمبرداری کرده است! این سبکی که کاهانی به کمک تیم هنریاش در بیخود و بیجهت بدان دست یافته اتفاق ويژه اي است در سینمای ایران که کاهانی قدرتش را دارد تا پرچمدارش باشد.
شیما منفرد در مقام تدوینگر اثر را طوری تدوین کرده است که مخاطب در اکثر مواقع متوجه کات کارگردان نشود و احساس کند به عنوان شخصی نامرئی در میان مژگان، محسن، الهه، فرهاد و سینا حضور دارد و موسیقی کارن همایونفر هم آرام و بیآنکه قصد خودنمایی داشته باشد در بزنگاهها خودش را به رخ میکشد و آن تأثیری را که باید میگذارد. کاهانی از "هیچ" تا کنون دست گذاشته روی لحن و فضاهايی که سینمای ایران همیشه کمبودش را حس کرده است، طنز تلخ؛ دیدن بیخود و بیجهت در حالی که ممکن است در بسیاری از لحظات تماشاگر را به خنده وادارد اما با محتوایش حتما كام مخاطب را در پی خندیدن تلخ خواهد کرد. کاهانی استیصال، رفاقت، دردسرهای پنهانکاری، اختلافات زناشویی، نداشتن درک صحیح والدین سنتی نسبت به فرزندان، والدین سالاری و تقابلش با فرزند سالاری، شرایط بغرنج شهرنشینی، روابط انسانی و میانفردی و ... را به راحتی و بدون اینکه کوچكترین دیالوگ گلدرشتی رد و بدل کند و بدون این که حركتي از کار بیرون بزند در کمتر از دو ساعت به تصویر میکشد.
چه بخواهیم چه نخواهیم باید بپذیریم که کاهانی توانسته در جایگاهی قرار بگیرد که خلائی را در سینمای ایران پُر و جایگاه خودش را به عنوان کارگردانی خوشفکر تثبیت کند. حالا همگی منتظریم تا کاهانی دست به قلم شود، پشت دوربین قرار بگیرد و ما را میهمان فیلمی کند از جنس خودش؛ فیلمی که وقتی تیتراژ پایانیاش روي پرده میآید راحت از روی صندلی سینما بلند نشویم و تا مدتها گمان کنیم در دنیای کاهانی و آدمهایش قدم میزنیم؛ اتفاقی که در آخرین اثر او هم میافتد و درست در پایان و هنگامی که راز برملا میشود و بار از دوش هر چهار نفر برداشته میشود، دلت میخواهد آسوده بنشینی وسط کارتنهای بستهبندی شده و با خیال راحت چای بخوری و برای بچهای که در راه است اسم انتخاب کنی.
|