دانلود

مجموعه چند نقد و ریویو؛ : اگر می‌خواهید بدانید نظر منتقدان آمریکایی درباره «آواز گنجشک‌ها» چیست... :: سينمای ما ::

   







سینمای ما -

 بتسى شارکي/ فرشيد عطايي- لس آنجلس تايمز/ 10 آوريل- «آواز گنجشک‌ها» اسم مناسبى براى فيلم جديد مجيد مجيدى کارگردان و نويسنده ايرانى است. گنجشک‌ها جزو معمولى‌ترين پرندگان هستند؛ کوچک، قهوه‌اى رنگ، معمولي. زمين آدم‌هاى ناديده گرفته شده و معمولي، دقيقا همان جايى است که مجيدى خيلى دوست دارد در آن قدم بزند، و ما بار ديگر در اين فيلم عشق عميق او به آدم‌هاى معمولى کشورش را مى‌بينيم؛ آدم‌هاى معمولى با منابع ناچيز و مشاغل حقير و بى‌اهميت که در عين حال به طرز شگفت‌انگيزى از زندگى‌شان راضى‌اند.
البته اين بدان معنا نيست که مجيدى صرفا به همين رضايت داده که اجازه دهد دوربين براى مدت بيش از حد طولانى يا بيش از حد عاشقانه از مناظر گسترده روستايى تا خيابان‌هاى شلوغ تهران حرکت کند، هرچند فيلمبردارى تورج منصورى زيباست. چهره آدم‌ها که دوده و زندگى بر آنها حک شده، مملو از آزردگى و ناکامى‌ و پذيرش شرايط است.
مجيدى از بازى کردن با شخصيت‌هاى داستانى‌اش لذت مى‌برد؛ او شخصيت‌هاى خود را در موقعيت‌هايى قرار مى‌دهد که مجبور شوند توانايى‌هاى اخلاقى درونى‌شان را به بوته آزمايش بگذارند‌ و اجازه مى‌دهد انتخاب‌هاى بد و خوب آنقدر طولانى در کنار هم قرار بگيرند که سرانجام پيامد آن را ببينيم. در فيلم «بچه‌هاى آسمان» (1999) که نامزد کسب جايزه اسکار بهترين فيلم خارجى شده بود، دخترک داستان که يک جفت کفشش گم شده متوجه مى‌شود که يکى از همکلاسى‌هايش يک جور‌هايى آنها را به ارث برده و به دنبال راهى مى‌گردد تا کفش‌هاى خود را پس بگيرد. ولى وقتى مى‌بيند زندگى‌اى سخت‌تر از زندگى خودش هم وجود دارد، پا پس مى‌کشد. مجيدى در فيلم آواز گنجشک‌ها که فيلمنامه آن را با همکارى مهران کاشانى نوشته، بار ديگر قدم در همان مسير گذاشته است. در اين فيلم شخصيتى به نام کريم (رضا ناجي) را مى‌بينيم که تمام طول روز را در يک مزرعه پرورش شترمرغ مى‌گذراند و از پرندگان مراقبت مى‌کند و تخم‌هاى بسيار بزرگ و ظريف آنها را جمع مى‌کند. ولى شرايط که هرگز به اين مرد فقير خانواده دوست روى خوش نشان نداده، سخت‌تر مى‌شود.
يک روز يکى از شتر مرغ‌ها از مزرعه فرار مى‌کند، کريم براى گرفتن آن مى‌دود، ولى پرنده از دست او مى‌گريزد و کريم به زودى متوجه مى‌شود که فرار کردن آن شترمرغ به قيمت از دست دادن شغلش تمام شده است. او در خانه هم تحت فشار است. دختر بزرگش هانيه (شبنم اخلاقي)، ناشنواست، سمعکش خراب شده، و هيچ پولى وجود ندارد – مخصوصا در اين شرايط – تا يک سمعک نو برايش بخرد. کريم با پسر جوانش حسين (حامد آغازي) هميشه سر مخالفت دارد؛ حامد به همراه دوستانش نقشه‌اى خيالى مى‌کشد مبنى بر اينکه در يک آبگير پر از گل و لاى در نزديکى خانه‌شان پرورش ماهى راه بيندازد؛ او مى‌گويد مطمئن است که با اين کار ميليونر مى‌شود.
ولى شانس و اقبال در فيلم‌هاى مجيدى به غيرمنتظره‌ترين شکل ممکن تغيير مى‌کنند. کريم با موتور کهنه خود به شهر تهران مى‌رود؛ در آنجا او را با راننده تاکسى اشتباه مى‌گيرند و از اينجاست که صاحب يک حرفه جديد مى‌شود. او به زودى تاجران را با ماشين در شهر جابه‌جا مى‌کند و هر شب پولى به دست مى‌آورد که خيلى بيشتر از تصور او است. او از طرفى به يک زباله‌گرد حرفه‌اى تبديل مى‌شود و با چشمان تيزبين خود ياد مى‌گيرد که چگونه با جمع‌آورى وسايلى که شهروندان تهرانى دور مى‌اندازند وضع مالى خانواده خود را بهبود بخشد. به زودى آنتن تلويزيون و قاب پنجره و خيلى چيز‌هاى ديگر را به ترک موتور خود مى‌بندد و آنها را به خانه مى‌برد.
کريم هر چه بيشتر پول در مى‌آورد و تل زباله‌هايى که جمع کرده هر چقدر بيشتر مى‌شود زندگى‌اش بى‌ثبات‌تر مى‌شود. آن مرد راضى و سخاوتمند که هيچ چيزى نداشت به مردى ناراضى تبديل شده و فقط گنجينه زباله‌هاى خود را بيشتر مى‌کند. هرچند نکات اخلاقى بسيار زيادى در فيلم آواز گنجشک‌ها گنجانده شده، ولى در عين حال طنز زيادى هم در آن وجود دارد؛ از همان تغييرات ناگهانى‌اى که در زندگى کريم رخ مى‌دهد تا جست‌وجو براى پيدا کردن شترمرغ فراري.
اين چهارمين همکارى ناجى و مجيدى است. اين بازيگر و کارگردان بده و بستان خلاقانه خيلى خوبى با هم دارند؛ آنها با همکارى هم حد و حدود‌هاى شخصيت‌ها را هر بار گسترده‌تر مى‌کنند. کارگردان يک مهارت خاص ديگر هم دارد و آن گرفتن بازى‌هاى تکان‌دهنده و شگفت‌انگيز از بازيگران کودک است. اين توانايى مجيدى که به فيلم «بچه‌هاى آسمان» سرزندگى خاصى داده بود، در فيلم آواز گنجشک‌ها هم جارى و سارى است. «آغازي» در نقش پسر جوان کريم به طرز دلچسبى از پدرش نافرمانى مى‌کند و در مورد نقشه پرورش ماهى هميشه خوشبين است.
من به عنوان يک زن آمريکايى وقتى اين فيلم را تماشا مى‌کنم در تصويرى که از زندگى خانوادگى نشان داده مى‌شود نمى‌توانم تحت تاثير تفاوت‌هاى فرهنگى شديد قرار نگيرم، مخصوصا در روابط بين زنان و مردان. شخصيت‌هايى که مجيدى از کودکان و پدرانشان به تصوير مى‌کشد غنى و پربارند؛ بعضى وقت‌ها بين آنها جنگ و درگيرى هست ولى هميشه محبت‌آميز است. ولى مادران هرگز از زمينه خارج نمى‌شوند و در حاشيه باقى مى‌مانند. آنها کارآمد و سختکوش و وفادارند. ما آنها را دوست داريم ولى آنها موجوداتى چند بعدى هستند که داراى عواطف به خصوصى هستند و براى خود داستان‌هايى دارند.
در فيلم باران (محصول سال 2001) يکى از کارگرانى که براى به دست آوردن کار مى‌جنگد يک دختر است که خود را به شکل مرد درآورده است چون او فقط از اين طريق مى‌تواند شغل مربوطه را به دست بياورد. ولى حتى در آن فيلم هم مرتفع کردن يک دوراهى اخلاقى همچنان در قلمرو مردانه باقى مى‌ماند.


آمادگى براى تغيير


فردريک و مرى ان بروسات/ اسپريچوئليتى پرکتيس- کريم (رضا ناجي) به همراه همسرش نرگس (مريم اکبري) و دو دختر و يک پسر در روستاى کوچکى واقع در غرب تهران زندگى مى‌کند. او در يک مزرعه پرورش شترمرغ کار مى‌کند و شترمرغ‌ها را نيز به شدت دوست دارد. يک روز يکى از شترمرغ‌ها از مزرعه فرار مى‌کند و کريم که نتوانسته شترمرغ را به دست بياورد مى‌داند که بدشانسى‌هايش آغاز شده است. شتر مرغى که گم شده دو هزار دلار مى‌ارزد و کريم از محل کارش اخراج مى‌شود.
مجيد مجيدى يکى از کارگردان‌هاى ايرانى محبوب ماست. تمام داستان‌هايى که او تاکنون نوشته داراى وجه معنوى هستند و در آنها احترام خاصى به انسان‌ها و اشتباهاتشان گذاشته مى‌شود. از جمله فيلم‌هاى او که ما از ديدنشان لذت برده‌ايم به اينها مى‌توان اشاره کرد: بچه‌هاى آسمان، رنگ خدا، باران‌ و بيد مجنون. اين فيلم‌ها ما را به اعماق زندگى شخصيت‌هايشان فرو مى‌برند و جنبه‌هاى معنوى زندگى روزمره و نحوه برخورد ما با ديگران را نشان مى‌دهد. همان طور که اغلب در فيلم رخ مى‌دهد، يک شکست در زندگى کريم، درى را براى احياى معنوى بر او مى‌گشايد. او يک روز بر اثر افتادن از يک بلندى آسيب مى‌بيند و وقتى در بستر بيمارى است مى‌فهمد که چقدر به مهربانى همسر و همسايگانش نيازمند است. کريم سرانجام با زيبايى دنياى طبيعى آشتى مى‌کند و با گنجشکى که در اتاقش گير افتاده احساس همذات‌پندارى مى‌کند. او وقتى گنجشک را آزاد مى‌کند، ما مى‌فهميم که براى ايجاد تغيير در خود آماده شده است.


بازيافتن ايمان گمشده


استيون هولدن/ نيويورک تايمز/ 3 آوريل- در اولين و آخرين صحنه فيلم «آواز گنجشک‌ها» قصه معنوى و جزم‌انديشانه مجيد مجيدى فيلمساز ايراني، يک شترمرغ نشان داده مى‌شود که با کنار رفتن لايه‌هاى داستاني، به نماد شکوه و راز و رمز طبيعت تبديل مى‌شود.
ماجراى فيلم از اين قرار است که کشاورز فقيرى به نام کريم که به همراه همسرش نرگس (مريم اکبري) و سه فرزندشان در يک روستا زندگى مى‌کند، طى حوادثى روح خود را از دست مى‌دهد و پس از آنکه دوره‌اى جهنم مانند را که در آن تسليم وسوسه‌هاى دنياى مادى مى‌شود، از سر مى‌گذراند، دوباره روح خود را باز مى‌يابد.
هرچند آواز گنجشک‌ها بعضى از مشخصات درام ناتوراليستى را دارد، ولى در واقع يک سرى درس‌هاى اخلاقى سختگيرانه است که کنار هم قرار گرفته‌اند و به شکل يک موعظه خشک و عبوس درآمده‌اند. آواز گنجشک‌ها که فيلم ارسالى ايران براى شرکت در رقابت اسکار بهترين فيلم خارجى در سال 2008 بود، احتمالا مذهبى‌ترين فيلمى‌است که از آقاى مجيدى در ايالات متحده اکران مى‌شود؛ پيش از اين معروف‌ترين فيلم‌هاى او؛ يعني، «بچه‌هاى آسمان»، «رنگ بهشت» (رنگ خدا)، و «باران» کمک کردند تا سينماى ايران مورد توجه جهانيان واقع شود. در فيلم «درخت بيد» (بيد مجنون) (2005) که جديدترين فيلم اکران شده از او در ايالات متحده است، يک استاد نابيناى ادبيات به طرز معجزه‌آسايى حس بينايى خود را باز مى‌يابد ولى خيلى سريع دچار يأس مى‌شود چون دنيايى که بيرون از تخيلش مى‌بيند و همچنين تصوير خودش در آيينه برايش چندش‌آور است.
يکى از نشانه‌هاى اينکه رئاليسم موجود در فيلم آواز گنجشک‌ها اتفاقى است اين است که آقاى ناجي، بازيگر 66 ساله که در فيلم «رنگ بهشت» نقش پدر آن پسر نابينا را بازى مى‌کرد در اين فيلم نقش يک مرد 40 ساله را بازى مى‌کند. تقريبا با شروع داستان، بدشانسى‌هاى کريم هم آغاز مى‌شود. او ‌ کارگر يک مزرعه پرورش شترمرغ است، يک روز يکى از شترمرغ‌ها از مزرعه فرار مى‌کند و او به دنبال آن مى‌دود ولى نمى‌تواند آن را بگيرد و به همين دليل شغل خود را از دست مى‌دهد. در اينجا صحنه‌اى هست که طنز شيرينى دارد: کريم خود را به شکل يک شتر مرغ در مى‌آورد و با انجام دادن يک جور رقص جفت‌گيرى بيهوده تلاش مى‌کند حيوان را فريب بدهد و به چنگ بياورد. انگار اين همه مشکل براى کريم بس نيست، چون هانيه (شبنم اخلاقي) دختر نوجوانش که ناشنواست يک روز به طور اتفاقى سمعکش توى منبع آب پر از گل و لاى روستا مى‌افتد. کريم توى آن آب و گل و لاى فرو مى‌رود و سمعک را پيدا مى‌کند ولى سمعک ديگر کار نمى‌کند.
کريم براى تعمير سمعک با موتورش راهى تهران مى‌شود و از اينجا به بعد است که کريم کم‌کم از حال و هواى روحى و معنوى خود خارج مى‌شود. يک تاجر شتاب‌زده و پرحرارت او را با راننده تاکسى اشتباه مى‌گيرد‌ و کريم هم يک کار پرسود جديد پيدا مى‌کند؛ يعني، با موتور خود در سطح شهر تهران مسافرکشى مى‌کند. بخش ميانى فيلم که طولانى هم هست، زندگى مدرن شهرى را به شکل جهنمى روى زمين نشان مى‌دهد. تصوير کريهى از شهر تهران نشان داده مى‌شود: يک زمين کثيف و درهم و برهم که محل احداث يک ساختمان است و پشت هم انداز‌هاى موبايل به دست درباره ترافيکى صحبت مى‌کنند که در آستانه قفل شدن است. کريم مدت کوتاهى به کار جابه‌جا کردن وسايل مشغول مى‌شود و پس از آنکه يک روز موتورش از کار مى‌افتد و ديگر نمى‌تواند به دنبال گروهى که اجناس را حمل مى‌کنند، برسد يک يخچال را براى همسرش مى‌برد، ولى همسرش مى‌گويد آن يخچال را نمى‌خواهد.
کريم که از ديدن تل زباله‌هاى قابل استفاده در خيابان‌هاى تهران، حيرت مى‌کند، آن آشغال‌ها را به خانه مى‌برد و آنها را بسته‌بندى مى‌کند تا اينکه انبوه زباله‌هاى توى حياط خانه‌اش به بزرگى همان تل زباله‌هايى مى‌شود که اين آشغال‌ها را ازدرون آنها بيرون کشيده است. در اين ضمن، پسر جوانش حسين (حامد آغازي) به همراه دوستانش در خيال خود مى‌بينند که با پرورش ماهى قرمز در آبگير نزديک خانه‌شان مى‌توانند ميليونر شوند.
کريم طى حادثه‌اى ناگهان از وسواس خود نسبت به جمع‌آورى زباله‌هاى قابل استفاده دست برمى‌دارد و از اينجا به بعد ايمان گمشده خود را بار ديگر باز مى‌يابد. آواز گنجشک‌ها بدون اينکه ابائى داشته در اغلب موارد به اثرى ملودرام و احساساتى تبديل مى‌شود ولى اين حکايت ساده درباره ارتباط يک مرد شريف و درستکار با خانواده‌اش، جامعه‌اش و مهم‌تر از همه ايمانش قدرت يک اعتقاد محکم را دارد. صحنه‌هايى هم که از زندگى روستايى نشان داده مى‌شود – مخصوصا صحنه‌اى که کريم از بالا نشان داده مى‌شود که دارد يک در آبى رنگ را در وسط يک زمين حمل مى‌کند – بسيار زيبايند.
در شادترين لحظه فيلم، کريم در حالى که در قسمت عقب يک کاميون سوار است و بچه‌ها احاطه‌اش کرده‌اند، با چشمان نيم بسته و لبخندى بر لب مى‌خواند: «دنيا دروغ است؛ دنيا يک خواب است.» حالت سرخوشانه و پرشور و حرارت او به قلب آدم نفوذ مى‌کند.


کمدى خاموش


نيکولاس راپورد/ ويليج وويس/ 31 مارس- جذابيت‌هاى مستقيم فيلم‌هاى ملودراماتيک مجيد مجيدى که مثل يک خيزاب ناگهان برمى‌خيزند مدت‌هاست که باعث شده‌اند اين کارگردان نامزد جايزه اسکار به قرينه عباس کيارستمى و جعفر پناهى تبديل شود؛ قرينه‌اى که طبق اصول مکتب قديم فيلم مى‌سازد و کار‌هايش پس زده مى‌شود. جديدترين فيلم مجيدى درباره پدرى به نام کريم (رضا ناجي) است که در يک مزرعه پرورش شترمرغ کار مى‌کند و مى‌خواهد با وجود تمام بدشانسى‌هايى که بر سر راهش قرار مى‌گيرد همچنان مرد خانه و خانواده‌اش باقى بماند.
عنصرى از کمدى خاموش در اين فيلم وجود دارد و اين نه تنها در طنز ملايم يا ادا و اطوار‌هاى کريم ديده مى‌شود، بلکه در احساسات ساده (و نه ساده انگارانه) موجود در فيلمنامه نيز ديده مى‌شود؛ دويدن به دنبال يک شترمرغ در تپه‌هاى خشک، مرد تاجر در شهر شلوغ تهران‌ روى موتور کريم مى‌نشيند و کريم در يک آن تبديل به راننده مسافربر مى‌شود. کريم که از بدشانسى‌هاى زندگى‌اش به ستوه آمده و در عين حال که بچه‌هايش را دوست دارد به انگيزه‌هاى آنها نيز مشکوک است. او در شرايط دشوار اقتصادى به شهر مى‌رود و در آنجا با موقعيت‌هاى تازه‌اى براى پول در آوردن و البته سردرگمى‌هاى اخلاقى مواجه مى‌شود. ولى ديدگاه کريم در دستان ناجى کمى ‌محدود مى‌شود‌ و وقتى پسر جوانش و دوستان او عقب افتادن برنامه‌شان براى راه‌اندازى يک درياچه پرورش ماهى قرمز را تحمل مى‌کنند، ما با حالت بهت‌زده کريم را مى‌بينيم که آوازى به اين مضمون مى‌خواند که دنيا دروغى بيش نيست و همه چيز خواب و رويا است. فيلم به طرز خوشايندى بى‌و سروته است تا اينکه به نقطه اوج غمگين و اشکبار خاص مجيدى مى‌رسد؛ که البته نقطه اوج اين فيلم به هيچ وجه در حد فيلم قبلى مجيدي؛ يعني، «بيد مجنون» نيست.


يک فيلم زيبا و دوست داشتني


اندرو اوهر/ مجله سالن/ 9 آوريل- جديدترين فيلم مجيد مجيدى کارگردان ايرانى با آن شترمرغ‌ها و قهرمان مرد امل ولى اساسا دوست‌داشتني، لوکيشن‌هاى نمادين معنوى‌اش و زيبايى‌شناسى نورئاليستي، همان آميزه تفکر آرام و تفنن و تراژدى‌اى را در خود دارد که باعث شکل گرفتن فيلم «بچه‌هاى آسمان» شد؛ فيلمى‌که يک دهه پيش به موفقيت خيره‌کننده‌اى در جهان دست پيدا کرده بود. با توجه به بازار ضعيف فيلم‌هاى هنرى در سينماى جهان، بعيد است که آواز گنجشک‌ها به موفقيت بزرگ فيلم بچه‌هاى آسمان دست پيدا کند، ولى اين فيلم يک اثر زيبا و دوست‌داشتنى است و ارزش ديدن دارد.
رضا ناجي، بازيگر هميشگى فيلم‌هاى مجيدى که براى بازى در اين فيلم جايزه بهترين بازيگر مرد جشنواره برلين را به دست آورد، نقش مردى به نام کريم را بازى مى‌کند که در اواخر دوره ميانسالى‌اش قرار دارد و شغلش مراقبت از شتر مرغ‌ها در يک مزرعه پرورش شترمرغ است ولى يک روز به طور اتفاقى يکى از شترمرغ‌هاى بزرگ از آنجا فرار مى‌کند و او به همين دليل اخراج مى‌شود. شترمرغ در رفته که در تپه‌هاى مرتفع اطراف تهران گم شده، از اينجا به بعد داستان فيلم را شکل مى‌دهد. کريم که آنقدر بى‌پول است که حتى نمى‌تواند براى دختر ناشنوايش که سمعکش خراب شده، يک سمعک نو بخرد، مجبور مى‌شود دست به خرده‌کارى بزند، با موتور مسافرکشى مى‌کند و آشغال‌هاى قابل استفاده را جمع‌آورى مى‌کند و مى‌فروشد. کريم خيلى آرام به سمت يک بحران اخلاقى و معنوى و بدنى در حرکت است، بحرانى که ظاهرا در اعتقاد پسر جوانش منعکس شده که مى‌گويد مى‌تواند با راه انداختن پرورش ماهى قرمز در منبع آب متروکه نزديک خانه‌شان ميليونر شود.
مجيدى يکى از بهترين فيلمسازان در سنت زيباى ايران است؛ او در جست‌وجويش براى تجلى‌هاى غيرکلامى ‌نه عجله مى‌کند و نه لحظه‌اى را هدر مى‌دهد و شخصيت‌ها و داستانش داراى شفافيت و سادگى‌اى هستند که هرگز خسته‌کننده نمى‌شوند. آواز گنجشک‌ها به عنوان حکايت زندگى يک مرد شريف و خانواده دوست‌داشتنى‌اش که با چالش‌هاى يک دنياى در حال سقوط رو به رو شده‌اند، فيلمى‌ بسيار لذت‌بخش است. من خودم شخصا آن دسته از کار‌هاى مجيدى را ترجيح مى‌دهم که در آنها با مصالح داستانى ريسک‌پذير خودش را به چالش مى‌کشد، مثل فيلم شبه متافيزيکى «بيد مجنون» که در آن از نشان دادن تصوير احساساتى از زندگى طبقه متوسط پرهيز کرد و به جاى آن تصوير پيچيده‌ترى از طبقه متوسط ايران که طبقه‌اى پر از درگيرى است، نشان داد. ولى به لحاظ جشنواره‌هاى جهانى بايد گفت که فيلم بيد مجنون جزو ناموفق‌ترين آثار مجيدى بوده، ولى اين فيلم قطعا به آن شدت ناموفق نخواهد بود.


منبع : حیات نو

به روز شده در : پنجشنبه 27 فروردين 1388 - 17:18

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

دوست
پنجشنبه 27 فروردين 1388 - 17:40
7
موافقم مخالفم
 
فیلم «آواز گنجشک‌ها» با حضور مجید مجیدی و امیر قادری مورد بحث و گفتگو قرار می‌گیرد

جمعه 28 فروردین سالروز تولد دو تن از بزرگان سینمای ایران است:

مجید مجیدی

و

حمید فرخ نژاد

این خجسته روز را به این دو هنرمند برجسته و محبوب تبریک گفته و سلامتی و موفقیت آنان را در همه ی زمینه های زندگی خواهانم.

کورش
يکشنبه 7 تير 1388 - 6:48
1
موافقم مخالفم
 
فیلم «آواز گنجشک‌ها» با حضور مجید مجیدی و امیر قادری مورد بحث و گفتگو قرار می‌گیرد

آواز گنجشک ها فیلمی "نئورئالیستی" است که می خواهد حرف ها و نظریات 40-50 سال پیش دورانی از سینمای ایتالیا را در قالبی متظاهرانه تر به خورد تماشاچی بدهد.

هرچند لحظات مهم و تاثیرگذار در این فیلم وجود دارد و مخاطب را برای لحظاتی به خوبی تحت تاثیر قرار می دهد اما متاسفانه فیلم چیزی برای اندیشیدن هنگامیکه سالن را ترک می کنی ندارد !

آدم با خودش فکر می کنه بعد از دیدن "آواز گنجشک ها" چه فکری باید بکنه یا به چه نتیجه اخلاقی می تونه برسه ؟!

اگر فرد فقیر و زحمتکش بینوایی اندازه سر سوزنی هم پول اضافه و حرام بدست بیآورد خیلی زود تاوان آنرا پس خواهد داد و گوجه سبزهایش به همان اندازه که حرام خواری کرده به زمین خواهد ریخت ؟؟!!!!

در حالیکه کسب ثروت های میلیاردی و درآمد های افسانه ای که نمود آن اتوموبیل ها و خانه های گرانقیمت در فیلم هستند هیچ تاوانی برای پس دادن ندارند !!!!!!

در واقع بیننده مبهوت می ماند که سازنده فیلم از پس نشان دادن درد و رنج و تلاش یک حاشیه نشین بدشانس برای کسب معاش با آن خوش مزه بازی ها که بیش از همه در لهجه اش نهفته در نهایت چه تفسیری از نتیجه عملکرد آدم ها و فضای فیلم می خواهد ارائه کند ؟؟

آیا چیزی جز ویترینی کردن رنج و بدبختی انسان دردمند و زحمتکش برای خوشامد جشنواره ها و قهرمان ساختن از فقر و بدبختی است ؟؟

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���