کاربران سایت میتوانند اطلاعات و نقطهنظرات خود را در این زمینه در بخش کامنتها با ما در میان بگذارند و به پیشبرد این اتفاق فرهنگی کمک کنند
سینمای ما- مقوله کپی رایت و حق مولف و مصنف در کشور ما قصه دراز و ناکامی دارد. ایران هیچگاه قراردادها و تعهدات جهانی صنعتی و هنری را در باب این مقوله جدی نگرفته و قانون کپی رایت در این کشور رعایت نشده است. متاسفانه این روزها این بیتوجهی به حقوق مولف دامنگیر صنعت ضعیف و کمبنیهای مانند نشر کتاب شده و دارد ریشهی این درخت نحیف را میخشکاند. با توجه به رواج اینترنت و ورود مردم به فضای مجازی در دو سه سال گذشته، این روزها شاهد شیوع بیسابقه سایتها و وبلاگهایی هستیم که آثار هنری و فرهنگی مانند فیلم، موسیقی و کتاب را بدون هیچ حد و حدود قانونی و اخلاقی و بدون یک ریال هزینه در دسترس همگان قرار میدهند و سودهای بیزحمت نصیب خود میکنند.
نوشته زیر را همکار خوبمان شهزاد رحمتی نوشته و با اشاره به یکی از معدود پیگیریهای موفق قضایی و حقوقی برای احقاق حق مولف در روزهای اخیر، به ریشهیابی و آسیبشناسی این موضوع پرداخته است. سایت "سینمای ما" امیدوار است با پیگیری رسانهای و قضایی این موضوعها و انتشار و انعکاس آنها در فضای مجازی گامی در جهت اصلاح این بیماری فرهنگی بردارد. در این مسیر به کمک و حمایت و اطلاعرسانی کاربران سایت نیازمندیم. لطفاً اطلاعات و نقطهنظرات خودتان را در این زمینه در بخش کامنتهای این نوشته با ما در میان بگذارید و اگر به نمونههایی از این پایگاههای مجازی متخلف برخورد کردید، با دادن نشانی و معرفی آن به پیشبرد این اتفاق فرهنگی کمک کنید.
..............................................................................................
تقاضا، يادآوری، هشدار و چيزهای ديگر
شهزاد رحمتی
واقعاً هم كه هر چی سنگ است مال پای لنگ است و در اين مملكت هم كه پای هيچكس هيچوقت لنگتر از اهل هنر و فرهنگ نبوده و نيست و ظاهراً نخواهد بود. حتی تصورش را هم نمیشود كرد كه تخصص يا خدمات صنفها و مشاغل مختلف را بشود يكجوری تبديل كرد به فايل و گذاشت توی اينترنت تا راحت و رايگان در دسترس همه قرار بگيرد. اين وسط فقط حاصل كار قشر هنرمند و كلاً اهل فرهنگ است كه به راحتی تمام میتوان مفت و مجانی در دسترس همه قرارش داد و اين كه میگويم بهراحتی تمام، اصلاً اغراق نيست. مگر اسكن كردن يك كتاب حتی چندصد صفحهای چهقدر زحمت و وقت میبرد و مگر نياز به تخصص و دانش خاصی دارد؟ كلاً حاصل كار اهل فرهنگ و هنر اينطور است، چون اين قضيه شامل حال آهنگساز و خواننده و نوازنده و حتی فيلمساز و تهيهكننده و... هم میشود.
شخصاً يكی از مدافعان پروپاقرص نشر آزاد و بدون مانع اطلاعات هستم، ولی بديهی است كه در مورد عرصهی نشر كتاب، قضيه كاملاً فرق میكند چون اين عرصه علاوه بر ابعاد فرهنگیاش ابعاد مالی و اقتصادی نيز دارد. اوضاع نشر كتاب در كشور ما را زمانی میشد با صفتهايی مثل آشفته و وحشتناك و از اين قبيل كمابيش توصيف كرد، ولی در چند سال اخير، به لطف تلاشهای بیامان مسئولان مربوطه، ظاهراً بايد برای اين اوضاع، دنبال صفتهای جديدی گشت تا شايد لااقل كمی حق مطلب را ادا كند. حالا حتی موفقترين و پركارترين ناشران كشور هم يا ورشكسته شدهاند يا در آستانهی ورشكستگی هستند يا اين كه با سيلی صورت خود را سرخ نگه داشتهاند. طبعاً وضعيت نويسنده و مترجم و ويراستار و كتابفروش و بقيه هم كاملاً متناسب با همين اوضاع است. دلم نمیخواهد شعار بدهم ولی بیتعارف بايد گفت كه همهی كسانی كه در چنين اوضاعی همچنان پايمردانه با به جان خريدن همهی مصيبتهای مختلف در اين عرصهها فعاليت میكنند واقعاً دارند ايثار میكنند. آن ناشر، سرمايهاش را میتواند در راههايی پرسودتر و بسيار بیدردسرتر (و البته غيرفرهنگی يا حتی ضدفرهنگی) به كار بيندازد. آن كتابفروش و مترجم و نويسنده هم میتوانند از توانايیها يا امكاناتشان به شيوههايی بسيار آسانتر و با بازده مالی چشمگيرتر، كسب درآمد كنند. حالا حتی آن كسی كه كتاب میخرد هم بهنوعی دارد ايثار میكند، چون میدانيم كه بيشتر كتابخوانهای مملكت از طبقهی متوسط هستند و قطعاً آن كتابخوان عزيز هم اين كار را به قيمت صرفنظر كردن از بعضی چيزهای ديگر انجام میدهد. خلاصه، عمدتاً به يمن سماجت و پوستكلفتی و دلسوزی عدهای آدم حسابی و فرهنگدوست و محترم است كه صنعت نشر كتاب با مصيبت و مشقت، به هر حال لك و لكی دارد میكند. آدمهايی كه از قضا اصلاً هم پوستكلفت نيستند! نه به لحاظ مالی و نه به لحاظ معنوی.
اما فعلاً روی صحبتام به كسانی است كه در شرايطی چنين، كتابهای تأليفی و ترجمهای موجود در بازار را از طريق تايپ كردن يا اسكن كردن تبديل به فايلهای كامپيوتری قابلدانلود میكنند و در اينترنت میگذارند و مطمئنم كه اغلب هم خود را خدمتگزار فرهنگ و ادب كشور میدانند، ولی (جملههای توی گيومه را با لحن و آهنگ فريادی ملتمسانه بخوانيد لطفاً): «دوستان محترم! خانمها! آقايان! خواهش میكنم اين كار را نكنيد. بس كنيد. ادامه ندهيد! با اين كار همان اندك توان و رمقی را هم كه در جان صنعت محتضر نشر كتاب مملكت مانده میگيريد.» منظورم كسانیاند كه كتابهايی را كه آزادانه در دسترس همهی علاقهمندان هستند به اين شكل عرضه میكنند و نيز كسانی كه به جای خريدن اين كتابها، آنها را دانلود میكنند. تيراژ كتاب در كشور ما اغلب در محدودههايی چنان رقتانگيز و مضحك سير میكند كه اگر موضوع اينقدر دلخراش نبود میشد يك يا حتی چند شكم سير به آن خنديد. تيراژ پانصد يا هزار نسخه برای رمان نويسندهی معتبری كه سالهاست نوشتههايش در معتبرترين مطبوعات مملكت دارند چاپ میشوند حتی فاجعه هم نيست و چيزی است بهمراتب بدتر كه نمیدانم چيست. حداقل اين كه نمیدانم چه اسمی میشود رويش گذاشت. تازه مگر تيراژ دوهزار و سه هزار خيلی بهتر و اميدواركنندهتر است؟ انصاف است كه همين مختصر فروش و گردش مالی را هم از گروه پرشماری از افراد متخصص و بامعلومات مملكت كه زندگیشان بايد از اين راه و فقط و فقط هم از اين راه بچرخد، دريغ كنيم؟ و تازه با داعيهی فرهنگدوستی و رسالت نشر فرهنگ هم اين كار را انجام بدهيم؟ (يكی بر شاخه بُن میبريد...) اگر واقعاً اصرار داريد كه به گسترش فرهنگ و ادب، خدمت كنيد راههای بهمراتب بهتری هم وجود دارد. مطبوعات قديمی، اعم از روزنامه و مجله، بهخصوص مجلهها و جُنگهای فرهنگی بسيار ارزشمندی سالها پيش منتشر شدهاند. مثلاً «كتاب هفته»ی قديمی خودمان كه قطعاً گنجينهای است كه حداقل در تاريخ نشر و مطبوعات كشور ما همچنان بینظير و تك است. نشريههای چند دهه پيش يا حتی كتابهايی كه ديگر در دسترس نيستند و خيلیهایشان در محدودهی آنچه معروف است به public domain قرار میگيرند و البته بسيار هم كارهای ارزندهای هستند. لطفاً اينها را تايپ كنيد، اسكن كنيد، نمیدانم. هر كاری. به اين ترتيب، علاوه بر حفظ و حراست از دستمايههای فرهنگی مملكت، امكانی فراهم میآوريد تا بهعنوان منبع و مرجع بتوان از اين منابع ارزشمند استفاده كرد و دانشجو و محقق و علاقهمند و خلاصه هر كسی بتواند به آنها مراجعه كند. به اين میگويند كار فرهنگی ارزشمند.
برای كسانی كه همچنان متقاعد به زشت بودن و زيانبار بودن اين فرايند نشدهاند و احتمالاً برخی از آنها با خيال راحت و آسوده از اين كه هيچكس كاری به كارشان نخواهد داشت و حالا حالاها میتوانند اين كار را ادامه بدهند و خلاصه اين كه كی به كيست، هم خبری دارم كه قطعاً برایشان خوشايند نخواهد بود. مسعود مهرابی، صاحب امتياز و مدير مسئول ماهنامهی فيلم خودمان كه از زبدهترين و مهمترين كاريكاتوريستهای قديمی مملكت است و كلی كار تأليفی و تحقيقی ارزشمند هم در قالب كتاب عرضه كرده و مهمتر از همهی اينها – برای من البته - دوست و انسان نازنين و بسيار شريفی است، و اصلاً نمیدانم چرا اين توضيحات را دادم چون حتماً همهی شما میشناسيدش، اخيراً پس از مواجهه با نمونههايی از اينگونه فايلهای اينترنتی كه طبعاً بسيار مايهی آشفتگی و ناراحتیاش شد، از آنجا كه آدم بسيار جدی و پیگيری است (از آن آدمهايی كه وقتی آستينشان را برای انجام دادن كاری حتی دشوار بالا میزنند هر جور شده تا ته خط میروند)، از طريق دوست و همكار بسيار نازنين و شريف ديگری يعنی استاد جهانبخش نورايی كه علاوه بر اين كه منتقدی صاحبسبك و پيشگام است، وكيلی برجسته و بينالمللی نيز هست، به تعقيب قضايی باعث و بانی اين قضيه پرداختهاند و روال كار را به جايی رساندهاند كه طرف مربوطه به احتمال قريب به يقين مجبور به پرداخت خسارت قابلتوجهی خواهد شد.
ظاهراً اين شكايت و پیگيری قضايی به مذاق عدهای كه اغلب هم اهل فرهنگ هستند چندان خوش نيامده (كه برای من اصلاً قابلهضم نيست چون قاعدتاً بايد موضع هر كسی كه دغدغهی فرهنگ و هنر اين مرزوبوم را دارد در برابر ماجرايی چنين كاملاً مشخص باشد). نمیدانم طرف مربوطه كيست يعنی خوشبختانه يا متأسفانه ايشان را نمیشناسم ولی به سهم خودم همين جا از اقدام اين دوستان و همكارانمان مبنی بر پیگيری قضايی قضيه بهشدت و با تمام وجود دفاع میكنم. بعضی وقتها شدت عمل نه تنها مفيد بلكه واجب است. باشد تا از اين طريق لااقل اين پيام به كسانی كه متأسفانه با زبان آشتی و منطق، به ناشايست بودن اين كار متقاعد نمیشوند يا نمیخواهند متقاعد شوند، منتقل شود كه برخلاف تصورشان خيلی راحتتر از آن كه گمان میكنند امكان رودررو شدن آنها با مراجع قانونی بابت اين كار وجود دارد. و پس از آن، حداقل قضيه، پرداخت خسارتهايی است كه به افراد و نهادهای مختلف از اين طريق وارد كردهاند. فقط چندتايی آدم پیگير و جدی لازم دارد. شخصاً اميدوارم كه كار ديگر هرگز به اين مرحله نكشد و همان دلايلی كه در بالا به آنها اشاره كردم و آنچه ديگران هم در جاهای ديگر در اينباره گفتهاند و نوشتهاند اين افراد را متوجه پيامدهای ناخوشايند و واقعاً زيانبار كارشان كرده باشد.
خلاصه اين كه اگر میخواهيد صنعت رو به زوال نشر كتاب در ايران همين چند نفس آخرش را هم بكشد و خيال خيلیها را راحت كند، اين رويه را ادامه دهيد و كتابهای تأليفی و ترجمهی توی بازار را در قالب فايلهای اينترنتی قابل دانلود بريزيد توی اينترنت. البته اين خيلیهايی كه خيالشان راحت میشود را همهمان میشناسيم ولی محض يادآوری عرض میكنم منظور همان كسانی هستند كه سالهای سال است با اشتياق انتظار چنين روزی را كه در حكم جشن و ضيافتی بیهمتا برایشان خواهد بود میكشند: جشن مرگ صنعت چاپ و نشر كتاب در ايران.