مهرداد ابوالقاسمی
سینمای ما - حامد بهداد فارغالتحصیل تئاتر است و در دوران دانشجویی هم در حیطه تئاتر فعالیتهایی داشته اما با پایان تحصیلاتش در دانشگاه جذب سینما شد و تمام فعالیتش به حضور در سینما معطوف شد. تا امروز که 10 سال از آن روزها گذشته، او دیگر فعالیتی در عرصه تئاتر نداشته است تا این روزها او در نمایش"سگ ـ سکوت" به کارگردانی آروند دشتآرای ایفای نقش میکند.
خودش معتقد است: شهرت او که از سینما برایش مانده، عامل جذب تماشاگر برای تئاتر است و به همین دلیل هم هست که در تمام طول مصاحبه مدام از خودش و تواناییهایش در بازیگری سخن میگوید و تلاش میکند تا به تو بقبولاند که بازیگر خوبی است. در عین حال حامد بهداد البته انسان متواضعی است؛ اما بازیگر متواضعی نیست و با تکیه بر کارنامهاش در سینما و نه در تئاتر، خود را بیش از آن چه که هست میداند؛ البته از حق نگذریم که موفقیتهایش در سینما هم قابل انکار نیست. در عین حال او آدم صادقی است و هر چه در دل دارد به زبان میآورد و هراسی از بیان آن چه که در ذهنش میگذرد، ندارد. شما هم میتوانید درباره او و نوع حضورش بر صحنه یا پرده سینما قضاوت کنید. شاید مطالعه این گفتوگو در این قضاوت یاری دهنده خوبی برایتان باشد.
****
شما فارغالتحصیل تئاتر هستید و در دوران دانشجویی در عرصه تئاتر دانشجویی فعالیتهایی داشتید. اما با پایان یافتن دوره دانشجویی، عمده فعالیت خود را به حضور در سینما معطوف کردید. چرا تا این حد از تئاتر دور شدید؟
آدم سینما هستم. در واقع آن بخش از بازیگری را پوشش میدهم که در سینما کم داریم. بازیگران تئاتر دارای نوعی توانایی هستند که زمانی که به سینما میرسند، این توانایی از بین میرود. من واسطه این تبدیل هستم و تبدیل این بازی را بلدم. تعداد محدودی بازیگر تئاتر مثل مهدی هاشمی وجود دارد که زمانی هم که مقابل دوربین قرار میگیرند، باز هم آن توانایی و اصل بازی منتقل میشود. رضا(کیانیان)، پرویز(پرستویی)، خسرو(شکیبایی)، گلاب(آدینه) و... هستند که این توانایی را دارند. بازیگران خیلی خوبی در عرصه تئاتر داریم که زمانی که به سینما میرسند به شدت آن توانایی را از دست میدهند. اما من این را در نسل خودم کمتر سراغ دارم. بیشتر دوستان من زمانی که به سینما رسیدند، نتوانستند موفق باشند. من هم سینما را بیشتر دوست دارم و هم قاعده تبدیل آن نوع بازی را که در سینما از بین نمیرود، بلد هستم. همچنین اقتصاد، برد بیشتر، تاثیر بیشتر، علاقه شخصی و صد در صد خودم به سینما هم از دلایل گرایش من به سینما بود. کما این که تئاتر برای من، نه این که امری جدی نیست، بلکه خوشحالم که تئاتر خواندهام، چرا که تئاتر قوه تخیل و تحلیل بازیگر را افزایش میدهد. در سینما هم با عکاسی به پیشرفت رسیدم. ابتدا به ساکن، قصه به اضافه دوربین آن هم از نوع نگاتیو، میشود سینما. هندسهها، دکوپاژها، میزانسنها، ترسیم موقعیتها و... به اضافه ترکیبی از سلیقههای یک کارگردان به همراه اتفاقهای مترقبه و غیر مترقبه میشود، سینما. فکر میکنم، جایی که هستم، جای درستی است. در واقع ترکیبی از حضور انرژیمند من جلوی دوربین یا روی صحنه، کاری را که باید، انجام میدهد. سینما و تئاتر هر دو تمرینهای خاص خود را میخواهند.
در این سالهای نسبتاً طولانی هرگز در تئاتر فعالیتی نداشتید اما بعد از 10 سال دوباره پا به صحنه تئاتر گذاشتید. انگیزهتان از حضور در عرصه تئاتر بعد از این مدت چه بود؟
درباره انگیزهام، نه این که نمیدانم، در واقع نمیخواهم که حرف بزنم. اما این جهان برای ما بهانهای بیش نیست.
جهان نمایش؟
نه! این زندگی. یک کرم را سر یک قلاب قرار میدهند و مرتب آن را جلوی چشمهایت تکان میدهند. قرار است به دست شاهی، جایی شکاری شوی یا به راهی بروی. قرار است کاری بکنم. در این دنیای کم تمرکز و این جهان بیثبات که از درون، مرا اذیت میکرد، از شب اول تا دهم اجرا، خیلی چیزها تغییر کرده است. الان شب یازدهم اجراست که من با شما صحبت میکنم، در حال حاضر روی صحنه، تسلط بیشتری نسبت به شب اول پیدا کردهام. این مسئله میرفت که بد و بدتر شود اما شاید قسمت من بود که در این تئاتر حضور پیدا کنم و کمی در این میان دچار تجربههایی شدم. قرار نبود تئاتر بازی کنم اما سر راهم شرایطی را قرار میدهند که یک باره خودم را روی صحنه و در ارتباط مستقیم با تماشاگر میبینم. همین طور متوجه میشوی که بدن بی استعدادت در حال روغن خوردن است. بدن روی صحنه تئاتر چیز دیگری است، بدن من چقر شده. به خوبی این مسئله را میدانم.
پس میتوان گفت یکی از دلایل حضورتان در صحنه تئاتر نوعی بازسازی بدن و بیان و به منظور حضور پرقدرتتر در عرصه تئاتر است.
این هم 5 درصد از ماجراست.
الان روی صحنه احساس راحتی میکنید؟
بله، راحتم. الان آروند دشتآرای به عنوان کارگردان نمایش، بیشتر اظهار رضایت میکند.
معمولاً وقتی بازیگران سینمایی به سمت تئاتر میآیند، نوعی پرداخت سینمایی را به صحنه میآورند. این حرف را قبول دارید؟ خودتان در این زمینه چه راهکارهایی را مدنظر قرار دادهاید؟
10 سال از بازیگری من در این مملکت گذشت.
منظورتان بازی در سینما است؟
بله. در سینما.
به نظر من سینما بازیگر را بد عادت میکند!
درست میگویید ولی 10 سال است که از فعالیت من در سینما میگذرد. معلوم است که وقتی هم که به تئاتر میآیم، ممکن است خوب نباشم، اما به طور قطع بد هم نخواهم بود.
بحث من اصلاً روی بد و خوب ماجرا نیست. بحث این است که شاید حتی کسانی هم که برای دیدن نمایش"سگ ـ سکوت" به تالار میآیند، توقع تماشای یک بازی سینمایی داشته باشند. اما آن چه که روی صحنه شکل میگیرد، نوعی بازی با رعایت اصول و قراردادهای تئاتری است.
من معتقدم بازی سینمایی و تئاتری نداریم. بازی درست و نادرست داریم. بازیگر باید نسبت به مدیوم درست رفتار کند. مدیوم صحنه با مدیوم دوربین فرق دارد. مثلاً رضا کیانیان در تئاتر خوب است، فیلمهای خوبی هم دارد.
اما برای یک بازیگر سینمایی امکان تکرار بارها و بارها وجود دارد.
باور کن همین تئاتریها میآیند جلوی دوربین و به جای 5 برداشت، 50 برداشت ضبط صورت میگیرد و باز هم نمیتوانند آن چه مطلوب کارگردان است را اجرا کنند. پس بحث تکرار نیست. بحث عدم شناخت درست از مدیوم است.
این یک بحث است، اما بحث دیگری هم وجود دارد و آن تمرکز است.
نه! در نهایت آن چه که باید صورت بگیرد، میگیرد. تحصیلات من و تمرینات من با تئاتر شروع شده است. تئاتر و سینما از هم جدا نیستند. این را پیش از هر آدم دیگری، بازیگران مشترک بین این دو فضا میگویند. نمایش و قصه شاخصه اصلی هر دوی این هنرهاست. سینما هم در نوع خودش دچار انتزاعاتی میشود، همین طور تئاتر. سینما و تئاتر هر دو به سمت یک ذهنیت میروند، اما شاخصه و شاکله اصلی هر دو هنر، نمایاندن و نمایش دادن است. برای من فرقی نمیکند که کجا هستم. چه در سینما، چه در تئاتر.
گفتید عقیده بازیگران مشترک سینما و تئاتر این است که سینما و تئاتر از هم جدا نیستند! حالا سوال من این است که آیا خودتان را بازیگر مشترک سینما و تئاتر میدانید؟
نه! خودم را بازیگر خوبی میدانم که هر کجا باشم، خوب هستم. تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون خوب است و من هر کجا باشم خوب خواهم بود.
اگر در این موقعیت یک پیشنهاد سینمایی و یک پیشنهاد تئاتری خوب! به طور همزمان صورت گیرد، شما کدام را انتخاب میکنید؟
پیشنهاد سینمایی خوب را انتخاب میکنم. البته باید دید کار سینمایی خوب را چگونه تعریف میکنیم.
آن چه که با ملاکها و معیارهایتان در انتخابتان برای حضور در یک فیلم قرابت بیشتری داشته باشد.
قطعاً سینما! ما با تئاتر یک جور دیگری هستیم. رفقای ما بیشترشان تئاتری هستند و همه هم دورهایها و همکلاسیهایم هستند. چون تئاتر خواندم، مفاخر تئاتریها در سینما هستم. همه دوستان تئاتری من از دانشگاه و کلاسهای سمندریان هستند و همه استادان من هم تئاتری هستند. من که سینما نخواندم. فقط به تئاتر بدهکارم. از تئاتر روح گرفتم و راز آن را به سینما بردم و در حال حاضر در حال پرداخت بدهیام به تئاتر هستم. ممکن است مثل یک بازیگر تئاتری قوی نباشم اما بدهیام را به تئاتر پرداخت میکنم. تماشاگر سینما امروز به تئاتر میآید. چه کسی میدانست خانه هنرمندان کجاست! تماشاخانه ایرانشهر را که میشناخت؟ تئاتر را که میداند چیست؟ مردمی که فیلمهای سطح پایین سینما را میدیدند، به تئاتر آوردهام. این تماشاگر به خاطر بازیگران سینماییاش میآیند، تئاتر میبینند، ولی بعدش داستان میماند و تئاتر. تماشاگر یک اتفاق بسیار فرهنگی دیده. چه بسا بعدها یک نفر از این جمعیت با مقولهای به نام تئاتر آشتی کرد. ما داریم کمیت را تبدیل به کیفیت میکنیم.
امروز در یک نشریهای خواندم که استاد دانشگاهی معتقد بود از بازیگران سینمایی مثل شما، فقط برای فروش گیشه استفاده میشود!
(آقای قطبالدین صادقی) که میگوید حضور سینماییها برای تئاتر ضرر دارد، حتماً یادش رفته که من شاگردش بودم، او یادش رفته که ما برای گرفتن یک نمره 10 چه کارهایی میکردیم، چه قدر سعی و تلاش میکردیم. چه قدر تمرین بدن و بیان میکردیم تا یک نمایش را روی صحنه ببریم و این که آیا در آخر ایشان نمره بدهد یا نه! آقای صادقی در دانشگاه استاد من بود. گرچه که برای من جای حمید سمندریان را نمیگیرد، اما خوب قطبالدین صادقی هم استاد من بوده است. من دارم تماشاگر را از سینما به تئاتر سر ریز میکنم. این روزها تمام تالارهای سینمایی و نمایشی خالی است. به خاطر اتفاقات اخیر، تئاتر و سینما فراموش شده بود، اما در حال حاضر نمایش"سگ ـ سکوت" شلوغترین تئاتر این شهر است. من دارم تمام دوستان و علاقهمندانی را که حتی شاید یک تئاتر هم تاکنون ندیدهاند به این سالن میآورم. من دارم حقی را که تئاتر بر گردن من دارد، ادا میکنم. حالا یا بازیگر خوبی هستم یا نیستم. این اصلاً مهم نیست اما خاستگاه تربیتی و آموزشی دانشگاهی من تئاتر است. در حال حاضر در حال ادای دین هستم. من هم از ابتدا نمیدانستم صادقی کیست، زمانی که دانشجوی تئاتر شدم، فهمیدم صادقی، سمندریان، رکنالدین خسروی و... چه کسانی هستند. من فقط دلم میخواهد یک واسطه باشم.
یعنی به نوعی خودتان هم معتقد هستید که صرف بازیگری مهم نیست. مهم این است که تماشاگران جذب تئاتر شدهاند. برداشت من این است که بازی خیلی برای شما مهم نیست.
این که بازی برای من مهم نیست یا هست، اهمیتی ندارد. کاری که باید انجام بدهم را انجام دادهام. تاثیری را که باید، گذاشتهام. اگر یک نفر از طریق من با تئاتر و با بهرام بیضایی، حمید سمندریان، ابراهیم گلستان و... آشنا شود، من کار خودم را کردهام. من یک واسطه درجه 8 هستم. من در حال آدرس دادن به مخاطب به سمت رفتن به درجه یک هستم. من آدرس میدهم که به سمت هنر تئاتر هم، بروید.
در سینما نسبت به تئاتر دو شاخصه اصلی وجود دارد. یکی بحث اقتصادی و دیگری شهرت. این دو مقوله در این که از تئاتر فاصله بگیرید و به سمت سینما بروید، چه قدر تاثیر داشت؟ آیا اینها بهانهای شد برای این که از تئاتر فاصله بگیرید؟
همین الان هم من هیچ درآمدی از این کار ندارم!
کدام کار؟
از همین تئاتری که در حال حاضر در آن ایفای نقش میکنم. برای این نمایش من هیچ پولی نگرفتهام.
منظورت این است که به خاطر پول به سمت سینما رفتهای؟
اصلا این حرفها نیست. من یا باران کوثری، یا پانتهآ بهرام و... داریم روزی 200 تماشاگر به این تالار میآوریم. تمام درآمد ما از فروش بلیط این نمایش، شده هزینه و هیچ کس نمیتواند پولی در جیبش بگذارد. تمام سود این تئاتر میشود درصدی که تماشاخانه ایرانشهر از ما میگیرد.
پس یعنی بحث درآمد اقتصاد تئاتر هم در انتخابهایتان بیتاثیر نبوده است.
بله! اگر من احتیاج مالی داشتم که این تئاتر به درد من نمیخورد. من نمیفهمم چرا سود مالی این نمایش را به عنوان درصد تالار، خانه هنرمندان برمیدارد. یک پاپاسی نصیب هیچ کس و من نمیشود. اگر تماشاگری به این تالار آمده، من هستم که او را به این تالار آوردهام. اگر قرار است پولی باقی بماند، این پول برای ما است، ما این تماشاگران را به تالار آوردهایم. از 200 تماشاگری که پا به این تالار میگذارند، 150 نفر آنان را من به این تالار آوردهام. پس این پول مال ما است؛ اما من این پول را نمیخواهم، چون 2 برابر این پول را حالا از جای دیگری یا به دست میآورم یا نه. ما میخواستیم یک تئاتر خصوصی تولید کرده باشیم، اما نمیشود. پس معلوم است که از اساس و ریشه مخالفتی با این حرکت وجود دارد.
شهرت تا چه حد در انتخابتان تاثیرگذار بود؟
میبینید که شهرت من برای تئاتر تماشاگر میآورد.
نه! منظور من این است که به خاطر شهرت به سمت سینما رفتی؟ تئاتر برای یک بازیگر شهرت چندانی ندارد، اما سینما شهرت زیادی برای بازیگر میآورد.
میدانید راست و پاکش این است که در برابر کیفیت و کار، شهرت و پول چیز کوچکی است. به نظر شما مارلون براندو بزرگتر است یا پول؟ مطمئناً مارلون براندو. سینما فریاد میزند که بیا و به دادم برس. برای من شهرت مهم نیست.
از اول هم مهم نبود؟!
نه به خدا قسم، نبود! من بیماری روحیام برایم مهمتر از شهرت بود. من از جنس مردم هستم. از جنس یکسری عاطفههای دم دستی، خیابانی، پس کوچهای هستم. آن چه را که من میخواهم، شهرت در زیر مجموعهاش قرار دارد. با آنچه که من میخواهم، شهرت تا قیامت هم به آن نمیرسد. من دنبال یک حب و محبوبیت الهی هستم که خاستگاهش مردمی و هنرمندانه و فرهنگی است. من دیدهام که احمد شاملو در راه نجات بشریت قدم برمیداشت و قلم میزد. میخواهم آدم جذب کنم و آنان را به سوی خرد و حوزه اندیشه راهنمایی کنم. من کجا و خردمندان مملکت من کجا؟! فقط میگویم اگر من را دوست دارید و از من خوشتان میآید از بیضایی، تقوایی، شاملو و... بخوانید. از گلستان و ژان لوک گدار و... ببیند. اگر مردم آدرس من را پیش بگیرند، میبینند که من هم دوشادوش آنان در حال حرکت به سمت خرد هستم.