گزارش اختصاصي "سينماي ما" از فستيوال فيلم ادينبورو
روز آخر: صدسال سينمای هندوستان در ۱۵۰ دقیقه و رازهای رمزآمیزترین مرد سینمای فرانسه
احسان خوشبخت – جمع و جور کردن خرت و پرتها و بستن چمدان فیلم اول صبح را قربانی میکند. مارک ساعت چهار صبح و طبیعتاً قبل از بیدار شدن من به کارلووی واری میرود. من هم در آشپزخانه آخرین قهوه صبحگاهی در ادینبورو را درست میکنم، آخرین نگاه را از پنجرههای بلند به آسمان گرفته و خاکستری ادینبوروی بارانی میاندازم، کلیدها را روی میز آشپزخانه میگذارم و با چمدان به سینما میروم.
در Filmhouse همه چیز آرامتر از روزهای گذشته است. خیلیها ادینبورو را ترک کردهاند و امروز برندهها اعلام میشود، اگرچه فستیوال تا دو روز دیگر ادامه دارد و بیشتر قرار است فیلمهای برنده و آثار موفق را دوباره نمایش دهند.
چمدان را در اتاق خبرنگاران فستیوال میگذارم و به نمایش «مرد سلولویدی» میروم، مستندی دو ساعت و نیمه ساختۀ شیوندرا سینگ دونگارپور دربارۀ هانری لانگلوای شرق، پی کی نایر که آرشیو ملی بزرگ سینمای هند را بینان گذاشت. فیلم مانند آثار داستانی سینمای هند طولانی، پر از صحنههایی از نظر بصری درخشان و شیفتۀ تکرار بعضی چیزهاست که حذفشان میتواند فیلم را نیم ساعتی کوتاه کند. اما در سالی که سینمای هند صد سالگیاش را جشن میگیرد، هیچ سندی بهتر و زندهتر از این فیلم درخشان برای ستایش سینمای هند و عشق به هنر فیلم در آن سرزمين نمیتوان پیدا کرد.
پی کی نایر دربارۀ نمایش «راشومون»، «دزد دوچرخه» و «سکوت» برای روستاییان هند میگوید. او از جستجو و کشف نگاتیوهای آثار کلاسیک سینمای هند از سالهای ۱۹۶۰ تا امروز حرف میزند. از دوستیاش با لانگلوا و راهنماییهای او، تا حدی که لانگلوا را «گورو» (مراد) خود میخواند.
دیدن کلیپهایی از «مادر هند»، فیلمهای اردشیر ایرانی، آثار بزرگترین کارگردان تاریخ سینمای هندوستان ریتویک گاتاک که از فیلمهای برگمان بدش میآمد و تعداد زیادی فیلمهایی که تصاویر نفسگیرشان آدم را مشتاق تماشایشان میکند جشن عظیمی است برای یکی از محکمترین و دیدنیترین سینماهای جهان که دربارۀ آثار مهم و بزرگش چیز زیادی نمیدانیم.
مصاحبههای بسیار خوبی با تقریباً تمام چهرههای کلیدی سینمای هند در این فیلم وجود دارد و همه نقش پی کی نایر را در شناساندن سینمای هند به جهان و از همه مهمتر در حفظ آن میستایند.
بعد از آن آستا گوهیل، بانویی از هندوستان و استاد جوان دانشگاه ادینبورو به آخرین قهوه در شهر مهمانم میکند و دربارۀ عشق مشترکمان به ریتویک گاتاک حرف میزنیم. به او اعتراف میکنم که Meghe Dhaka Tara در حال حاضر فیلم محبوب من در تاریخ سینماست.
بعد از آن با فیلمساز تجربی کلی سان کیم که از لوسآنجلس آمده گپی کوتاه میزنیم و به نمایش فیلمهای کوتاه ژان گرمیون میرویم که يكي از آنها برای اولین بار در هرکجا نمایش داده میشود، فیلمی که حتی در رتروسپکتیو نسبتاً جامع فستیوال فیلم بولونیا غایب بود. عنوان فیلم هست «طالعبینی یا آینۀ زندگی» (۱۹۵۲) و بر اساس نقاشیهای کتابهای قدیمی در این مورد ساخته شده و به نظر میرسد گرمیون با تمام وجود به نقش چهار عنصر سازنده هستی در شکل دادن طالع آدمی ایمان دارد. این مضمون با شاهکار کوتاه بعدی نمایش داده شده در این جلسه کامل میشود: «آندره ماسون و چهار عنصر» (۱۹۵۸)، آخرین فیلم گرمیون قبل از مرگ در ۶۱ سالگی، که در توضیح معما و دگردیسیهای آثار نقاش سوررئالیست ساخته شده و ارتباط آن با عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک، آتش) را توضیح میدهد. این فیلم رنگی نه تنها شما را به دل دنیای ماسون میبرد، بلکه بیشتر از هر فیلمی رازهای نقاشی و درهمتنیدگی آن با معماهای هستی را توضیح میدهد. فکر نمیکنم فیلمسازی رمزآمیزتر از ژان گرمیون در سینمای فرانسه وجود داشته باشد.
بعد از تماشای «خانۀ تصاویر» (۱۹۵۵) سالن را ترک میکنم. چمدانم را برمیدارم و به سوی ایستگاه قطار ادینبورو میروم. رگبارهای پراکنده، مردان اسکاتلندی در کیلت، لباسهای چهارخانه با خطهای سورمهای روی زمینهای قرمز، صدای ني انبان، سنگهای سیاه شده در بدنۀ ساختمانهای چند صد ساله، خیابانهای کفسنگی، پیرمردهای پیپ به دهان، سگهای ولو روی چمنزار آخرین منظرههای من از اسکاتلند هستند که به هزاران تصویر باارزشی که در طول فستیوال فیلم ادینبوروی ۲۰۱۳ به مغزم رخنه کردند قرار میگیرند.
خداحافظ ادینبورو.