علاقه مندان سینما و فوتبال گفتوگوی جذاب با آهنگساز محبوب ومشهور انیو موریکونه درباره موسیقی و باشگاه محبوباش «آ. اس. رم» را در «سینمای ما» بخوانند:
همراه با سرجئولئونه به استادیوم میرفتیم/کارلوس زاگو را دوست دارم و جیاکومو لوزی را
سینمای ما-ارغوان اشتری: کمتر سینما دوستی است که با تم موسیقایی «خوب، بد، زشت»، «برای یک مشت دلار» (ساختههای سرجئو لئونه)، «سینما پارادیزو» ساخته جوزپه تورناتوره، «دستهٔ سیسیلیها» به کارگردانی هانری ورنوی خاطره نداشته باشد. تمامی این تمها آثار انیو موریکونه هستند. آهنگساز محبوب و مشهور ایتالیایی انیو موریکونه (Ennio Morricone) متولد دهم نوامبر (بیستم آبان) ۱۹۲۸ است و برنده تندیس اسکار یک عمر دستاورد هنری در سال ۲۰۰۷.
ویژگی زندگی موریکونه در سه چیز خلاصه میشود: عشق به موسیقی، شهر رم و تیم فوتبال باشگاه «آ. اس. رم». انیو موریکونه عضو کمیسیونی است که در انتخاب نخستین یازده بازیکن جیالورسی (Giallorossi/لقب بازیکنان تیم به معنای قرمزها وزردها) سالن مشاهیر باشگاه همراه با طرفداران «ا. اس. رم» نظر داد. گفتوگویی که در زیر میآید در سایت رسمی باشگاه «آ. اس. رم» منتشر شده است.
در ویدیویی که برای انتخاب این بازیکنان پخش شد شنوندگان تم موسیقیایی یکی از مشهورترین قطعات شما «وجدی از طلا Ecstasy of gold» را میشنوند.
-ما واژه جیالورسی Giallorossi» را به این قطعه اضافه کردیم یعنی نام این قطعه شد: وجدی از طلای جیالوروسی.
وجدی هم برای شما داشته است اما این بار به مشکلاتی برخورد کردهاید
-انتخاب فقط یازده بازیکن کار بسیار سختی است. ما یک آرایش تیمی خیلی قویی داشتیم زیرا زمانی که گاهی کار تیم خوب پیش نمیرفت همیشه بازیکنان خارق العادهٔ داشتهایم که یک سر وگردن به خاطراستعداد و سبکشان بالاتر بودهاند. به عنوان مثال برای من خط زدن نام بازیکنانی چون ونسان کندلا وحشتناک بود. همچنین من واقعا آنتونیو کارلوس زاگو را دوست دارم. هرچند گاهی کمی کج خلق میشد. مخصوصا جیاکومو لوزی که من او را به پیترو ویرچوود برای فصل موفقیت باشگاه در اسکودتو (لیگ دسته یک ایتالیا) ترجیح میدهم. در آن دوران لوزی در تیم بازی میکرد. میتوان سوالی ازتان بپرسم؟
البته.
-می توانم جیاکومو لوزی را برای پُست سنترفوراورد انتخاب کنم؟!
انتخاب ،کشنده است اما متاسفانه نمیتوانیم به شما این اجازه را بدهیم. گاهی ما انتخابهای سختی میکنیم. پیش میاید. نمونهاش شما موسیقی متنی برای «ماموریت» ساختید که برنده اسکار نشد درحالی که همه اتفاق نظر داشتند حق شما بود.
-پس در مورد انتخاب یازده بازیکن، جیاکومو لوزی شبیه موسیقی متن «ماموریت» (رولاند جافه، ۱۹۸۶) است. او استحقاق بیشتری دارد.
این اتفاقها برای بازیکنان فوتبال میافتد همانطور که برای آهنگسازان پیش میآیدموسیقی دانهای محبوبتان کدامها هستند؟
-پییرلوئیجی دا پالسترینا، کلودیو مونتوردی، یوهان سباستین باخ، استادم گوفردو پتراسی و ایگور استراوینسکی.
موسیقی متن «ماموریت» آمیزه ایی از زبانها و فرهنگ هاست، کمی شبیه تیم آ. اس. رم که مشخصا ویژگی رمی را دارد اما طی هشتاد و پنج سال لهجهها و ریتمهایی از سراسر دنیا به خود گرفته است.
به ویژه آمریکای جنوبیاش را.
درست است. سامبا اِ بوسا نووا samba e bossa nova (تلفیقی از سامبا و جَز باسا نووا در موسیقی برزیلی) بیشتر بوده، این شاید به خاطر حرکات پائولو روبرتو فالکائو باشد یا تانگوی ارژانتینی که حملههای غیرقبال پیش بینی «پدرو مانفردینی» به تیم دیکته میکرد؟
شما رم را همیشه تیمی میبینید که شخصیت بین المللی دارد. اما به لحاظ احساسات گرایی به ریشه هایاش در محلههای شهر رم نزدیک است. تیم برای مردم رم است اما توانایی بین المللی شدن در ابعاد جهانی را دارد. به همین خاطر من فضای بزرگی را برای فانتزی قائل میشوم: باید اعتراف کنم که من «سامبا» را دوست دارم اما یک «بوسا نوای خوب را بیشتر میپسندم» (بوسا نواسبک موسیقی برزیلی/موریکونه به طعنه منظورش یک بازیکن خوب برزیلی است). دستکم به نظرم این بیشتر مناسب یک تیم بزرگ فوتبال است که ما امیدواریم در فصل آینده رم به آن تبدیل شود. «بوسا نوا» تحرک دارد. تانگو، نرم و حسی است. برگردیم به جیاکامو لوزی او ریتم خاص خودش را داشت. وی منحصر بفرد بود.
از نقطه نظر موسیقیایی، ورزش چگونه الهام بخش شما میشود؟
-قطعا بر قطعاتی که برای فیلم مینوشتم یا موسیقی که برای مستندهای فولکو کویلیچی (مثل شکارچیان گوسفند. م) میساختم تاثیر گذاشته. برای جام جهانی سال ۷۸ آرزژانتین هم موسیقی ساختم که خیلی بد استفاده شد. از این موسیقی اینجوری استفاده کردند..... (موریکونه ده ثانیه پای گوشی تلفن وزوز میکند).
این موسیقی چگونه پخش شد؟
-خیلی بد. هرچند خودم تم مارش را خیلی خوب به خاطر دارم. من فکر میکردم دست اندرکاران برگزاری از تنظیم اصلی من در شروع برنامههای تلویزیونی پخش جام جهانی استفاده کنند. آنچه اتفاق افتاد این بود که برنامه سازان صداها را از میکروفونی میگرفتند که میان جمعیت بود در حالیکه گروه نوازندگان با سازهای اندکی قطعه من را مینواختند. وحشتناک بود.
امکان دارد به سراغ خاطرات خوش برویم؟
-البته مثلا بازیهای تیم رم. یک بازی که باگجو بازی میکرد و آن باریکنی که کلهاش را کاملا میتراشید....
جیانلوکا ویالی
-خودشه ویالی! او وباگجو هرکدام یک پنالتی ازدست دادند و ما بردیم. مسابقه فراموش نشدنی بود.
فراموش نشدنی مثل تاثیر اولیه شما بر تیم. میتوانید کمی در این باره توضیح دهید؟
-قطعا. خیلی خوب خاطرم هست. مدتها بود که برای تماشای مسابقه به استادیوم نرفته بودم. حقیقت را بخواهید ترجیح میدهم در خانه بمانم. تلویزیون بزرگی در خانه دارم که میتوانم ضربههای سر «توتی» را خوب ببینم. سابقا به اتفاق سرجئو لئونه به استادیوم میرفتیم در دیلیرویوم دنیال جای پارک میگشتیم. شور و شوق هواداران و صفهای طرفداران..... خاطره روشنی از نخستین مسابقه ایی که به استادیوم رفتم دارم. با پدرم به کمپو تستاچیو رفتیم. خیلی کوچک بودم. در تراسهای پشت دروازه میایستادیم ومن فقط چند یارد با گیدو ماستی فاصله داشتم. بله یادم هست آن روزها او در دروازه میایستاد.
بازی با چه تیمی بود؟
رم مقابل یوونیوس که یک بر هیچ بردیم.
بله دوم اکتبر ۱۹۳۸ ماستی دروازهبان بود و دانیلو میشلینی کار را تمام کرد.
خودشه! یکبار دیگر هم بود: خیلی بچه بودم و در لیورنو بازی داشتیم. ناگهان یک دیوانه سکوت استادیوم را با فریادهایش شکست. او میگفت: «بیایید استخوون هاشون رو دراریم... اونها بیآزاران»