دانلود


صفحه مناسب براي چاپگر


"سينماي ما" با نوشته‌اي از امير پوريا بررسي مي‌كند: آيا انتقاد از شيوه‌ سوگواري حامد بهداد و ديگر شاگردان حميد سمندريان، مصداق تجاوز به حريم خصوصي افراد نيست؟
تلاش برای «ترکاندن» با اخبار مغرضانه از عواطف بی‌غرض/ وقتي فقدان يك استاد فقید به حراج گذاشته مي‌شود


سينماي ما- برگزاري مراسمي خودجوش توسط اهالي تئاتر و بازيگران و علاقمندان هنر در سوگ حميد سمندريان و مراسم تشييع پيكر استاد فقيد تئاتر و بازيگري ايران باعث واكنش‌هاي مختلفي شد و رسانه‌ها هر كدام از منظري به اين موضوع و اتفاقات آن پرداختند. يكي از اين حاشيه‌ها كه به شكلي گسترده و ظاهراً هدفمند و با قصد و غرض بزرگ‌نمايي شد، شكل واكنش‌ها و رفتار سوگوارانه برخي از شاگردان سمندريان بود. انتقادهاي بي‌مورد به شيوه‌ي سوگواري هنرمندان و شاگردان استاد، جلوه و مصداقي از دخالت در موضوعي شخصي و تجاوزي آشكار به حريم خصوصي افراد آن هم در موقعيت تاسف‌باري مثل عزاداري بود. واكنش‌هايي بي‌جا كه حتي از چهره‌هاي پيش‌كسوتي مثل بهروز غريب‌پور هم ديده شد و اين مورد البته با پاسخ صريح امير جعفري همراه شد.
اما اين ميان، مشخصاً حامد بهداد بود كه باز هم هدف برخي رسانه‌ها قرار گرفت؛ بزرگ‌نمايي و تمركز روي بهداد به حدي اغراق‌آميز و افراطي بود كه خيلي‌ها تصور كردند او تنها كسي‌ست كه وسط يك گروه عزادار رفتارهاي اغراق‌آميز نشان مي‌د‌اده است.

زوم كردن موضوع و تكرار اين خبرها و تصاوير و نيز تقاضاهاي خط‌داده شده از مخاطبان اغلب جوان و ناآشنا براي اظهار نظر درباره رفتار حامد بهداد در شرايطي اتفاق افتاد كه در مراسم مختلف از سوي چهره‌هاي مختلفي شاهد اين ابراز احساسات شديد سوگوارانه بوديم؛ از هدايت هاشمي و امير جعفري و برزو ارجمند تا رضا كيانيان كه حتي حرف‌هايش در مراسم بزرگداشت سمندريان به دليل گريه و غليان احساسات ناتمام باقي ماند.

اين كذب و جعل واقعيت نشان مي‌داد زوم روي حامد بهداد فراتر از يك خبررساني يا تحليل رسانه‌اي صورت گرفته و اهداف مختلفي پشت آن پنهان است؛ اهدافي مانند تحت‌الشعاع‌ قرار دادن حرف‌ها و نقطه‌نظرات چهره‌هاي حاضر در آن مراسم يا آغاز فشارهاي آشناي رسانه‌هاي آشنا روي چهره‌هاي محبوب مردمي و يا در شكل ساده‌ترش نوعي بازي رسانه‌اي براي جلب مشتري و مخاطب و كاربرِ بيش‌تر كه آمار و اعداد نه چندان مستند و پر مناقشه‌اش اين روزها موضوع رقابت و برتري‌جويي برخي سايت‌ها شده است.

در ادامه نوشته‌ي امير جعفري و به دليل موج رو به ازدياد اين رفتارهاي ژورناليستي خصوصاً در فضاي مجازي و نگراني اهالي سينما و هنر از كذب‌بودن برخي اخبار و گزارش‌هاي اين‌چنيني كه به تخريب چهره و وجهه هنري و مردمي آن‌ها منجر خواهد شد و زندگي خصوصي و حرفه‌اي‌شان را تهديد مي‌كند، ورود به اين موضوع را وظيفه حرفه‌اي و اخلاقي خود مي‌دانيم. با آگاهي از احتمال هر اتهام دروغين و نسبت ناروايي كه پس از اين در فضاي لايتناهي سايت‌ها و وبلاگ‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي به نويسنده مطلب يا گردانندگان سايت "سينماي ما" زده خواهد شد، به استقبال اندكي روشنگري و شفاف‌سازي در اين فضاي مخدوش مي‌رويم. اگر صبر كرديم تا زمان بگذرد، اول به دليل فروكش‌كردن احساسات و برخورد منطقي‌تر بود و دوم به‌خاطر پرهيز هميشگي‌مان از ورود و سوار شدن بر اين امواج بلند اما بي‌پشتوانه‌ي ژورناليستي و پرهيز از دامن‌زدن به آن فضاي مسموم.

نوشته‌اي از امير پوريا درباره اين موضوع، مطلعي مناسب براي تحليل و ريشه‌يابي ماجرا و آسيب‌شناسي اتفاقي‌ست كه به تخريبِ سلامت و اخلاق حرفه‌اي در رسانه‌ها و بدنام‌كردن حرفه‌ي شريف و محترم خبر و اطلاع‌رساني مشغول است.
..............................................................

تلاش برای «ترکاندن» با اخبار مغرضانه از عواطف بی‌غرض

امیر پوریا

پیش‌تر هم دربارۀ مهم‌ترین نمایندۀ تفکر پوپولیستی در نقد فیلم ما یعنی امیر قادری، این را نوشته بودم که هر خفته‌ای را می‌توان به آوای شیپور یا به ضرب لگد از خواب پراند؛ ولی به بیداری آن کس که خود را به خواب زده امیدی نیست. پیش‌تر با تعمد او، قابل پیش بینی بود که سایت مثلاً خبری/تحلیلی زیر نظر او به دلیل موضع‌گیری خودش در برابر فیلم «جدایی نادر از سیمین» (با مطلعی در دل حرف‌های او در نوروز ۹۰ که در تاریخ رخنۀ پوپولیسم به نقد فیلم ایرانی بی‌سابقه بود: «نه "جدایی..." اون قدر‌ها فیلم خوبیه و نه "اخراجی‌ها۳ " اون قدر‌ها فیلم بدیه»!) حتی خبرهایی مانند اقامت موقت اصغر فرهادی برای ساخت فیلمی در فرانسه را به عنوان «مهاجرت» از ایران جا بزند. پیش‌تر می‌شد فهمید چرا شباهت «تصادفی» موضع او و معاونت سینمایی وزارت ارشاد در خصوص فیلم‌های اخیر رضا کاهانی که شخصيت‌هايش حرف بد می‌زنند و «سیاه نما» هستند و این جامعه و زمانۀ زیبا و صاف و تمیز را نازیبا و کج و معوج نشان می‌دهند، باعث شده که حتی اظهارات کاهانی دربارۀ دیدگاه‌های نظارتی معاونت در این سایت مدعی جامعیت، نقل هم نشود...

اما حالا و در این روز‌ها، نمی‌توانم دریابم دلیل دخالت او در ماجرای واکنش شاگردان پیر و جوان زنده یاد حمید سمندریان در آیین سوگواری استاد فقید، چه بوده و جز ایجاد هیاهو و تلاش برای «ترکاندن» - از عبارات محبوب این نوع ژورنالیسم - و پربازدید شدن، چه عوایدی خواهد داشت؟ این سایت ابتدا تكه‌فیلمی را با این عنوان منتشر کرد: «ویدیوی محصول "کافه سینما" برای مرگ استاد تئا‌تر ایران/ با استفاده از تصاویر آرشیوی جذاب از خودش و صحنه‌هایی از مراسم یادبود». به کارگیری شتابزدۀ کلمات «مرگ» و «جذاب» در این عنوان، گویی موضوع و بزرگی آن فقید را به حراج گذاشته است. اما جملاتی که در لید/توضيح این ویدئو آمده، می‌تواند هدف را آشکار‌تر کند: «ویدیویی که از صحبت‌های حمید سمندریان... آغاز و با صحبت‌های حامد بهداد در تئا‌تر شهر به یاد حمید سمندریان ادامه پیدا می‌کند...».

تردید نکنید که توصیف این ویدئو تا رسیدن به دومین بخش آن، فقط برای استفاده از محبوبیت حامد بهداد – که‌ گاهي میزانش برای خود من هم تعجب آور است- و بیشتر دیده شدن ویدئو توسط بازدیدکنندگان سایت است (چه بسا برای برخی از این نوجوانان که کاری از او بر صحنه ندیده و ترجمه‌ای از او نخوانده‌اند، حالا حمید سمندریان به عنوان کسی که «استاد حامد بهداد» بوده، شناخته شده باشد!). اما عجیب این است که همین ویدئو به همراه چند عکس، فقط یک روز بعد با این عنوان جدید روی سایت می‌آید که «نظر شما چیست؟ آیا این شکل عزاداری از سوی هنرمندان و سوگواران را می‌پسندید یا بر آن انتقادی وارد می‌دانید؟»!

بدیهی است که در این‌جا خود نظرات مهم نیستند. بحث اصلی بر سر به راه انداختن چنین بحثی است. بنده هم در آن مراسم حضور داشتم و هم در از دست دادن مادر، پدر، دایی، هر چهار مادربزرگ و پدربزرگ و.‌خواهر بزرگ ترم، پیش کسوت قادری و صد‌ها نفر سن و سال دار‌تر از او به حساب می‌آیم. در وجه شخصی، عرض می‌کنم که حتی خود من در مراسم هر کدام از این رفتگانم، رفتاری متفاوت با مراسم یکی دیگر داشتم و افزون بر این، اساساً بنا به تجربه و مشاهده، به این رسیده‌ام که نمی‌توان در مورد واکنش‌های افراد مختلف در این گونه آیین‌ها، قضاوت و تحلیلی ارائه داد. هیچ کس نمی‌تواند بگوید که بنده یا برادرم یا عمه یا فلان دوست متوفی، با کمتر گریستن، او را کمتر دوست داشته‌ایم یا با بیشتر بر سر کوفتن، قصد خودنمایی داشته‌ایم (چیزی که این روز‌ها به شاگردان مشهور‌تر زنده یاد سمندریان نسبت می‌دهند). کسی نمی‌تواند بگوید اگر دوربین و جمعیتی در کار نبود، حامد بهداد بیشتر و راحت‌تر خود را بیرون می‌ریخت یا کمتر؛ یا رضا کیانیان و هدایت هاشمی و پیام دهکردی بیشتر می‌گریستند یا کمتر. نمی‌توان تأثیر حضور دوربین و ازدحام را بر خلوت سوگواران اندوهگین که با استاد زندگی کرده‌اند و از او آموخته‌اند، با مباحثی مانند حد و مرز ریا یا اصالت در واکنش‌های حضار مراسم نوحه سرایی و روضه خوانی یکی دانست.

اما در وجه خبررسانی، پرسش و مایۀ حیرتم این است که چه طور در این ویدئو و عکس‌ها، تصاویر طولانی و متعدد دست و سوت زدن حامد بهداد و هدایت هاشمی به وفور حضور دارد، اما حتی یک دقیقه یا یک جمله از حرف‌های محمد یعقوبی، برزو ارجمند و رضا گوران که همه را به کف زدن به افتخار استاد فقید فراخواندند، نقل نشده است؟! وقتی کاربر نوجوان و ایرانی ساده و از همه جا بی‌خبر و خوکرده به سنت‌های آشنای سوگواری را با تصاویر نامعمولی از سوت زدن افراد سیاهپوش مواجه می‌کنیم و به درستی به او اطلاعات نمی‌دهیم و نمی‌گوییم که این عکس العمل‌ها معادل رسم همیشگی دست زدن در انتهای هر نمایش بوده، بدیهی است که داریم پیشاپیش مسیر جواب کاربر به سؤال مطرح در تیترمان را مشخص می‌کنیم؛ که بگوید «خیر؛ نمی‌پسندم».

غافل از اینکه اساساً نظر دادن دربارۀ همه چیز و همه کس، نه در محدودۀ یک سایت و نه حتی در شکل دم دستی‌تر یک شبکۀ اجتماعی، بلکه تنها در محافل «دورِهَمی»، روی می‌دهد. وگرنه، چه کسی می‌گوید که اولاً رفتارهای آدمیان در موقعیتی تا این حد غیرقابل پیش بینی و کنترل نشدنی یعنی از دست دادن عزیزی که بزرگ هنرمان است، معیار مشخصی برای نقد شدن دارد؟ و ثانیاً اگر بناست نقدی صورت گیرد، جا و جلوه‌اش به بحث گذاشتن ماجرا با کاربران یک سایت مشتاق «ترکاندن»، آن هم با جهت‌دهی آشکار است؟!

كاربران "سينماي ما" مي‌توانند با درج نظرات‌شان در اين بحث شركت كنند