صفحه مناسب براي چاپگر


به بهانه 18 فروردين، روز تولد مهران مديري: نگاهی به دوره‌هاي كاري مهران مدیری در تلويزيون
راه‌ و‌ رسم متعجب‌سازی


سينماي ما- حسين جوانی:


دورهٔ اول: آیتم‌سازی
مدیری کارش را با بازیگری در چند فیلم و تئا‌تر و مجموعه‌های نوروز ۷۲ و باغ گیلاس شروع کرد؛ امّا نقطهٔ شروع مدیری، به‌عنوان یکی از کارگردان‌های بر‌تر تلویزیونی، نه مجموعه فراموش‌شدهٔ پرواز ۵۷، بلکه سریال حالا تبدیل به‌خاطره‌ای خوش شدهٔ ساعت خوش بود. ساعت خوش، سبْکی را که داریوش کاردان با مجموعه‌های موفق نوروز ۷۲ بنیان کرده بود و سویه‌ای سیاسی‌ـ انتقادی داشت به‌سمت ساخت آیتم‌های نمایشی با درون‌مایه‌های اجتماعی و خانوادگی سوق داد و با استفاده از خورده‌روایت‌های زندگی روزمره و ذوق‌ورزی‌های شاعرانه و بعضاً آوانگاردِ نویسندگان‌اش به‌بهترین شکل ممکن کمال بخشید. ساعت خوش و مجموعه‌های متعاقب آن، شکل‌وشمایل خاصی داشتند؛ از دو بخش تشکیل می‌شدند: آیتم‌های نمایشی با محدودهٔ زمانی مشخص که یک شوخی کلامی یا تصویری را بسط می‌دادند و یک مجری که درباره موضوعاتی که آیتم‌ها حول آن‌ها شکل می‌گرفتند، حرف می‌زد؛ یا به‌بیان بهتر آن‌ها را تعریف و توصیف می‌کرد. مدیری، این الگو را به‌هر شکل ممکن و تا دل‌کندن از این شیوهٔ تولید سریال پی‌گرفت و حتّا تن به‌مبتذل‌ترین نوع برخورد به‌آن داد، امّا هیچ‌گاه ــ و تا زمانی که آپارتمان‌سازی را شروع کرد ــ از آن تخطی نکرد.

تا پیش از ساعت خوش، خنداندن بزرگ‌سالان امری بود که به‌سریال‌ها هفتگیِ گاه‌وبیگاه و یا مناسبت‌های خاص آن هم سالی یک‌بار نوروز محدود می‌شد. شاید بتوان مهم‌ترین عامل گُل‌کردن ساعت خوش و جریانی که در تلویزیون به‌راه انداخت را این امر دانست که حالا خنداندن از سالی یک‌بار به‌هفته‌ای یک‌بار رسیده بود و همچنین گستردگی شوخی‌های ساعت خوش از لودگی محض (چرت‌وپرت‌گفتن و زدن یکدیگر) تا طنزهای روشن‌فکری (مثل آیتمی که نشان می‌داد مردی بی‌خانمان در یک یخچال زندگی می‌کند) تمامی اقشار جامعه را دربر می‌گرفت. مدیری این موفقیت را با سال خوش و نوروز ۷۶ ادامه داد امّا با جُنگ ۷۷ و آیتم‌های بی‌مزهٔ زن و شوهری، به‌بزنگاه مهمی رسید که مجبور شد برگ برنده‌اش را رو کند. مدیری توانایی عجیبی در خود کشف کرد: این‌که قادر است از میانهٔ یک سریال و با حفظ‌‌ همان عوامل، سریال را از بنیان تغییر دهد و با انرژی مضاعف به‌مسیر ادامه دهد. طی سال‌ها، این روش ققنوس‌وار همیشه عامل نجات‌دهندهٔ مدیری بوده است. جُنگ ۷۷ به‌یک‌باره از پیله‌ای که به‌دور خود پیچیده بود خارج شد و آیتم‌هایِ نمایشیِ موضوع‌محور که با طنازی مدیری در می‌انشان رنگین شده بودند حال‌وهوای تازه‌ای یافت. در شرایط ویژهٔ سیاسی و اجتماعی پاییز و زمستان سال هفتادوهفت، جُنگ ۷۷ به‌سان آبِ گوارایی بود که به‌کام مردم ریخته شد. در بازبینی این سریال اولین نکته‌ای که به‌نظر می‌آید جنس شوخی‌های متکی به‌لودگی و هجو است که با تکه‌کلام‌سازی‌ها تعمدی همراه است و به‌مرور زمان تمامی جذابیت خود را از دست داده است؛ امّا جُنگ ۷۷ مجموعه‌ای بود که نشان‌داد می‌توان بازهٔ زمانی خنداندن مردم را از هفتگی، به‌روزانه نیز رساند و موفقیت مالی که با خود به‌همراه آورد (تبلیغات می‌ان‌برنامه‌ای با این سریال در تلویزیون باب شد) مسیر را برای تولید و توجه به‌تولید سریال‌های نودشبی با محوریت طنز هموار کرد.

ببخشید شما، آخرین تیر ترکش مدیری بود در آیتم ساختن. به‌نظر می‌رسید دیگر موضوعات به‌پایان رسیده‌اند و چیزی باقی‌نمانده است. جُنگ ۷۷ موضوعات مورد وثوق تلویزیون و ببخشید شما تمامی شغل‌هایی را که می‌شد با آن‌ها وارد شوخی شد را دوره کرده بود.


دورهٔ دوم: آپارتمانی‌سازی

پلاک ۱۴ و نود شب دو مجموعه‌ای بودند که با این‌که در محیط‌هایِ آپارتمانی مانند می‌گذشتند، امّا همچنان مُهر آثار قبلی مدیری را باخود داشتند. مدیری همچنان دست از پلاتوگفتن و بندکردن به‌عوامل پشت‌صحنه برنمی‌داشت و سطح قابل قبول آثار قبلی‌اش به‌شکل آزاردهنده‌ای رو به‌افول بود و به‌نظر می‌رسید ستاره در حال خاموش‌شدن است. تا این‌که به‌واسطهٔ مجموعه‌ای که به‌بهانهٔ دوره‌کردن مجموعه‌های طنز ده سال ساخته شده بود، مدیری به‌گفت‌وگو، هر چند به‌سبْک خودش، با تمامی کسانی نشست که تا آن زمان دستی بر طنز تلویزیونی داشتند و سؤال مهمی را مطرح کرد: ما تا حالا چه کار کردیم؟ طنز ۸۰ بدون آن‌که قصد قبلی در آن باشد تبدیل به‌کنفرانسی شد که طنزپردازان تلویزیونی تجربیات خود را در آن دوره کنند و به‌اُفق‌های جدید بیندیشند.

پاورچین، به‌عنوان اولین کارِ زوجِ مدیری/ قاسم‌خانی آغازی نه چندان گیرا، امّا باچفت‌وبستی داشت که وقتی پس از چندین قسمت مدیری سریال را با ورود شخصیت‌های جدید به‌کلی متحول کرد، تا انت‌ها نیز از‌‌ همان پی‌ریزی اولیه داستان استفاده کرد. ویژگی منحصربه‌فرد متن‌های قاسم‌خانی که ترکیبی از شوهایِ تلویزیونیِ آمریکایی و طنزهای انتقادی انگلیسی (به‌خصوص از نوع بی‌بی‌سی‌اش) بودند، آمیزه‌ای کنترل‌شده از لودگی و شوخی‌های سبُک با طنز بی‌پرده و حساب‌شده را ارائه می‌داد که در تلویزیون بی‌سابقه بود و وقتی در دستان توانا و تجربه‌کسب‌کردهٔ مدیری تبدیل به‌تصویر شدند به‌شکوفایی رسیدند. همین امر زمینه را برای بروز ویژگی‌ای که تا آن لحظه هیچ‌گونه رویکردی به‌آن وجود نداشت یعنی نمایش رذالتِ رشدکرده در جاهایی که به‌معصومیت و سادگی مشهورند، باز کرد. حمله به‌چیزی که تا پیش از آن پاک محسوب می‌شد، نیازمند ساختن فضایی بود که از میزان بَرخوردندگی‌اش نزد توده مردم بکاهد. این شد که مدیری و قاسم‌خانی رو به‌الگویی آوردند که برای تعریف ویژگی‌های فیلمفارسی استفاده می‌شود: قراردادن شخصیت‌ها در موقعیت‌های هپروتی و موجه قلمدادکردنِ ناکجاآبادی که هر اتفاقی در آن ممکن است. استفادهٔ حداکثری از امکانی که قبول فرهنگ فیلمفارسی نزد مردم در اختیار سازندگان گذاشته بود، در محیطِ به‌ظاهر بی‌بندوبار، ولی در عین حال فکرشده‌ای، که مدیری و قاسم‌خانی باوسواس به‌آن رسیدند، به‌آن‌ها این امکان را داد تا به‌هر داستان و تابویی نزدیک شوند، بدون آن‌که به‌کسی بَربخورد: نمایش تن‌دادن به‌هر ذلتی برای رسیدن به‌پول و مقام، دررفتن از بار مسئولیت‌های خانوادگی با دروغ‌گویی‌های مکرر، به‌مسخره‌گرفتن هرگونه برخورد روشنفکرانه و عاشقانه به‌زندگی و... در کنار واژه‌سازی‌هایی که این رفتار را توضیح می‌داد (مثل: پاچه‌خواری، زپف، هشتپلکو و...) جملگی، همراه گروه سازنده‌ای که بی‌هیچ ابایی نویسنده سریال را یک بز معرفی می‌کرد و ما ببینندگان پیگیر سریال را به‌موجودات همه‌چیزخواری که هرچه آن‌ها بسازند با جان‌ودل می‌بینیم و به‌به و چه‌چه می‌کنیم: والیبال‌بازی‌کردن با نوزاد قنداقی، دادن آب سیمان برای پختن بچه در شکم زن حامله، استفاده از اسم جیم جارموش به‌عنوان فحش... پاورچین، با گذشت سال‌ها، قله‌ای فتح نشده است.

نقطه‌چین، خوابیدن در خنکای موفقیت پاورچین بود که با سبْکی از طنز که مدیری همیشه علاقهٔ خود را به‌آن نشان داده ــ یعنی پرداخت شلخته به‌موقعیت‌های ابزوردی که هول مردهایی تنها شکل می‌گیرد ــ شروع شد (آن‌چه کم‌وبیش در آثار ابتدایی جارموش شاهدش هستیم)؛ اما به‌سرعت و به‌دلیل اشارات سیاسی مستقیم‌اش جلوی چشم ببینندگان (مدیری حتا زنگ‌زدن به‌بازیگرانی که قرار است سریال‌اش را از چاه بیرون آورند را از ما پنهان نکرد) تبدیل به‌ملغمه‌ای شد از آن‌چه سریال‌های مدیری به‌آن‌ها شناخته می‌شوند. از زن‌ذلیلی و توسری‌خوربودن مرد‌ها تا پول‌دوستی شخصیت‌ها و پایان‌هایی با منطق کارتونی و نمایش بخشی از پشت‌صحنه‌ها به‌عنوان تیتراژ پایانی. به این‌ها اضافه‌کنید رویکرد تازهٔ تلویزیون ــ که سریال‌ها باید خرج خودشان را دربیاورند ــ که باعث شخصیت بی‌کار و محتاجِ پولِ مدیری، در سریال ماشینی چند میلیونی داشته باشد.
با این‌که جایزه بزرگ از‌‌ همان ابتدا هم، جنس کاری که مدیری ارائه می‌دهد نبود، امّا کوتاه‌بودن زمان پخش‌اش باعث شد این نقیصه چندان به‌چشم نیاید و آدم‌هایی که هر کدام به‌یک زبان حرف می‌زنند، و موقعیت‌های تکرارشونده‌ای که به‌کارهای عطاران شبیه بود، نوروز مردم را شیرین کرد.

دورهٔ سوم: متعجب‌سازی!
هزینهٔ بالای ساختن یک روستا برای تهیه‌کنندگان ثابت آثار مدیری باعث نشد آن‌ها از خیر تصویری‌کردن برره بگذرند. این‌گونه شد که بهترین موقعیتی که می‌شد نصیب مدیری و قاسم‌خانی بشود، بروز کرد. در فضایی که آن‌ها با دقت سروسامان داده بودند، زمینه برای ساختن هر موقعیت طنز و شوخی با هر چیز و کسی فراهم بود و دایرهٔ این آزادی در برخورد با موضوعات چنان بالا گرفت که کار به‌اعتراض عمومی کشید. نه تنها عامهٔ مردم، بلکه هر کس که به‌اصولی معتقد بود که عرف و اجتماع را شکل می‌دادند، به‌شب‌های برره معترض بود. در این میان امّا شبهای برره به‌تُرک‌تازی خود ادامه می‌داد و ابایی نداشت از نمایش مردمانی که مهم‌ترین کارشان انتظار رویش نخود است، احترام هیچ‌چیز را ندارند، از هر حربه‌ای برای رسیدن به مقاصدشان استفاده می‌کنند، زبان نفه‌مند و هیچ ارزشی به‌غیر از عرف خود را نمی‌پذیرند.
ویژگی تازهٔ شب‌های برره اضافه‌شدن شخصیت ناظر بود. کسی که شاهد رفتار غیرمعقول این افراد بود و از چنین رفتار و آداب‌ورسوم و عرف‌هایی متعجب می‌شد. جایگزینی برای شخصیت ثابت مدیری که در لحظات استیصال به‌دوربین زل می‌زد و حالا از جنس مردم بود. باغ مظفر با تداوم همین ایده شکل گرفت امّا به‌سرعت به‌آفتِ نقطه چین، یعنی تبلیغات درون سریالی، دچار شد. این‌بار ولی گروه نویسندگان از این اتفاق، وضعیتی پست‌مدرن خلق کردند. بهره‌بردن از پیش‌آگاهی ببیندگان نسبت به‌نمایشی‌بودن موقعیت، باعث شد از ترکیب خانواده‌ای که خود را اشراف‌زاده می‌دانند، مجری مزاحمی که پیام‌های تبلیغاتی ارگان‌های دولتی و اپراتور تلفن همراه را با وراجی به‌خورد ما می‌دهد و آدم‌های معاصر از جنس بینندگان که این تناقض را درک نمی‌کنند، وضعیتی پست‌مدرن خلق شود و نویسندگان با پَروبال‌دادن خلاقانه به‌طنزهای آلنی و کافمنی به‌شکوفایی این موقعیت‌های بپردازند.

دو مجموعهٔ مرد هزار چهره و مرد دوهزار چهره، بازگشت مدیری به‌زندگیِ در جریان مردم ایران بود و به‌نمایش‌گذاشتن نه‌چندان طنزآمیز، امّا، به‌علت تلخی بیش‌ازحد، خنده‌دارِ واقعیت‌های اجتماعی با رویکردی، مثل همیشه، فانتزی‌گونه‌یِ مدیری در برخورد با موضوعات برای نرم‌کردن تیغ برندهٔ انتقادات‌اش: این‌که ما ملتی هستیم که به‌راحتی از یکدیگر سوءاستفاده می‌کنیم؛ چه کسی را ببینیم که این پتانسیل را در خود داشته باشد و چه جماعتی که به‌ما اعتماد کرده‌اند. چراغ سبز تلویزیون به‌مدیری برای نزدیک‌شدن به‌این آفت، داد همه را درآورد. از سازمان ثبت احوال تا هنرمندانی که توقع نمی‌رفت به‌این میزان کم‌جنبگی ازخود نشان‌دهند. با این حال، بازی خیره‌کنندهٔ مدیری و رویکرد حرفه‌ای‌اش در ساخت سریال، با به‌کارگیری بازیگران شناخته‌شده و مکث‌های حساب‌شده روی موقعیت‌های داستانی برای جااَنداختن آن‌ها، چنان مرد هزار چهره را محبوب کرد که ساختن دنباله ــ مرد دوهزار چهره ــ اتفاقی طبیعی بود. سیل مجدد شکایت‌ها امّا نشان‌داد همچنان نمی‌شود به‌واقعیت‌های پیرامونی به‌این راحتی‌ها نزدیک شد.
در یک فرآیند طبیعی مدیری، این‌بار با نویسندگانی جدید، به‌ساخت‌‌ همان فضای هپروتی بازگشت. قهوهٔ تلخ می‌توانست به‌یکی از موفق‌ترین آثار مدیری تبدیل شود، اگر در تلویزیون پخش می‌شد: طنز و طنز‌پردازی به‌شکل تصویری نیازمند تداوم است. تا بیننده رفته‌رفته موقعیت‌های طنز را درک و با شخصیت‌های داستان اُخت شود. عرضهٔ قهو‌هٔ تلخ به‌شکل توزیع در شبکه خانگی ــ آن‌هم زمانی که شیوه ساخت سریال به‌شدت متکی به‌روش‌های اجرای تلویزیونی است ــ مهم‌ترین ضربه را به‌آن زد، چرا که پیوستگی سریال را مخدوش و مانع از شکل‌گیری و جااُفتادن شخصیت‌ها و موقعیت‌های داستانی نزد ببنندگان شد. به‌این اضافه‌کنید وقفه‌ای دو ماه را که در توزیع سریال رخ داد و قهوهٔ تلخ را از یاد دور کرد.

قهوهٔ تلخ سریال بلندپروازانه‌ای‌ست که مدیری تمام کوشش‌اش را می‌کند میان شخصیت‌های بیش‌ازحد زیادش تفاوتی قائل نباشد و تا این‌جای کار که ناموفق عمل کرده است. قهوهٔ تلخ با مصالحی امتحان‌پس‌داده ساخته‌شده و پیش‌می‌رود و میزان خلاقیت و جسارت در آن به‌کمترین حد ممکن رسیده است و باید قسمت‌ها منتظر ماند تا شباهتی تصادفی میان یکی از شخصیت‌های و اتفاقات تاریخی‌اش با زمانهٔ خود پیدا کنیم. مثل همیشه باید منتظر کار بعدی مدیری بود چرا که او همواره نشان داده خوب بلد است چطور متعجبمان کند.

كاربران "سينماي ما" هم مي‌توانند نظرشان را درباره مهران مديري در بخش كامنت‌ها بنوبيسند