يادداشتي از يك كاربر سايت "سينماي ما"؛ به بهانه پخش مجموعههای تلویزیونی «شیدایی» و «تا ثریا»
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟!
سينماي ما- نازنین اسماعیلپور: چندی ست که پخش سریالهای روتین (هر شبی) از شبکههای پر بینندهتر تلویزیون، در جهت مقابله با سریالهای شبکههای ماهوارهای، به نوعی رقابت میان این شبکههای پر مخاطب تبدیل شده است. شاید این پدیده اگر بیش از جلب توجه مخاطب، به هر قیمتی، توجه خود را به بالا بردن کیفیت این گونه تولیدات معطوف میساخت، میتوانست گامی درستتر و قابل قبولتر در راستای اهداف تعیین شده بردارد. البته با وجود تبلیغات فوق تصور رسانهای مانند تجمع هنرمندان هریک از این سریالها در برنامههای میز گردی و جنگ گونه که صرفاً برای به اصطلاح تپش آنتن به شکل افراط گونه و البته مد شدهای، بعد از پايان هریک از این مجموعهها از شبکههای تولید کننده، به نمایش در میآید، چنین به نظر میآید که همه چیز به شدت رو به راه است و مجموعه مورد نظر دست سریالهای آن سوی مرزها را هم در جلب مخاطب از پشت بسته است!
اما در این میان مطلب حاشیهای و بیاهمیتی نیز وجود دارد که «شعور» مخاطب است! مجموعه تلویزیونی «شیدایی» که اخیراً پخش آن از شبکه سه سیما به پايان رسید، کاری نسبتاً موفق به نظر میآمد که با بازیهای چشم گیر هنرمندان و تنشهای معمول مجموعههای هر شبی، مخاطب خود را در سر ساعت مقرر پای گیرندهها میکشاند تا داستان را تعقیب کند. داستانی پر فراز و نشیب که البته از ابتدا ختم به خیر شدن آن برای مخاطب عام مشخص است. شخصیتهای آشنایی که همگی مانند یکدیگر صحبت میکنند، تیپهای معروف کارهای نويسنده سريال «سعيد نعمت الله» هستند که با ویژگیهایی که نویسنده به شکل «گل درشت» برای آنها تعیین کرده، به طرز حیرت انگیزی در پایان داستان به نتایج مشابه و البته مثبتی میرسند!
خانههای شیک بالای شهری، حاجیهای متمول مؤمن سر جانماز، مسأله دم دستی و تکراری جدال بر سر ارث و میراث و مال دنیا و صلح و صفای پایانی میان تیپهای تکراری، مضمون مشابه این مجموعه با مجموعههایی چون «جراحت»، «رستگاران» و «زیر هشت» است که نویسنده چیره دست آنها به عنوان یکی از نویسندگان منتخب مجموعههای اخیر تلویزیونی ما شناخته شده است. شخصیتهای نعمت الله رو به دوربین مونولوگهای مشابه سینمای کیمیایی را در سکانسهای متنوع با خونسردی بیان میکنند، زیرا که از واکنش شخصیت مقابل که صد البته سکوت محض است، اطمینان کامل دارند! و این شيوه دیالوگ نویسی که قطعاً سادهترین راه بیان احساسات و افکار نویسنده و نه کاراکتر است، در قسمتهای پایانی به اوج خود میرسد، زیرا باید این بازار آشفته حوادث ناهمگون و بیربط و تنشزا به نحوی، که البته باید قطعاً مثبت و پر از امیدواری باشد، جمع و جور شود و به پایان برسد.
تصور سطحی و رویاپردازانه از شخصیت کودکانه نیز یکی دیگر از جنبههای آسودگی پیش بردن و جمع کردن کار است. کودکان مجموعه در مواقعی که کار نویسنده دشوار است، فیلسوفانه سکوت میکنند و بزرگسالان نیز پس از مشاجرات و واکنشهای غیرمعقول و پر تنش ناگهانی که اعصاب و احساسات مخاطب را به بازی میگیرد، در سکانسی نامعلوم یا سر از تنها راه باقیمانده و مشخص تیمارستان در میآورند یا با لبخند و سلامی که اگر کارگشا بود، پیش از این نیز بارها و بارها تکرار شده بود، با شادکامی تمامی رنجها و کدورتها را از یاد برده و به آغوش گرم زندگی باز میگردند.
بدین سان مجموعهای موفق و پر مخاطب، با گروه هنرمندانی از نامهای بزرگ و شناخته شده، تحت عنوان بازيگر و کارگردان و نویسنده روي آنتن میرود كه هدفش پرداختن به آن بخش فرعی و بیاهمیت که همانا شعور مخاطب است، نبوده و نیست که بقول هنرمندی، نجابت توأم با حافظه ضعیف تاریخی مخاطبان ما، همیشه راه را برای تولید مجموعههای اینچنین بعدی باز گذاشته و میگذارد. در اینجا صحبت از بخشی از بدنه هنر سینما و تلویزیون ماست که مظلومانه، عمداً و سهواً ، به فراموشی سپرده شده و آن پرداختن به «متن» است.
شبکه یک سیما به فاصله کمتر از یک ساعت، مجموعه «تا ثریا» از شبکه یک بر آنتن میرود. این مجموعه داستانی دیگر دارد. بازیهای خوب هنرمندان، سوژهای بدیعتر، فضاهایی ملموس و روابطی انسانی و اجتماعی و قابل درک، تلخی مضمون را، به شکل قابل ملاحظهای تسکین میدهد و با وجود هنرنماییهای معمول «سیروس مقدم» در povهای عجیب و غریب و اطنابهای سکانسهای پریشانی و سرگردانی شخصیتها، کاری قابل قبول ارائه میدهد. اینجاست که بنده به عنوان عضوی بسیارکوچک کلاه خویش را به نشانه احترام برای سيروس مقدم از سر برمی دارم! زیرا که با وجود کارهای پر فراز و نشیب در کارنامه، شباهت ملال آور و آزاردهنده و مکرر در کارهای ایشان به چشم نمیخورد و اینطور به نظر میرسد که به متن، هرچه که باشد؛ ارج گذارده شده و نویسنده معنایی دیگر یافته است.
نویسنده آسیب پذیر و شریف که برنامه پر مخاطب و گاه جنجالی «هفت» نیز تقریباً آن را به فراموشی سپرده و گویی در تمامی مباحث از یاد رفته که اسکلت فیلم و یا مجموعهای خوب و قابل قبول، متن محکم، شخصیتپردازی واقع گرایانه و درست و فضاسازیهای سالم است. البته که اما منظور از فیلمنامه نویس، نویسندگانی است که بارها و بارها نام آنها تحت عنوان گروه نویسندگان فلان دفتر سینمایی در تیتراژ مجموعههایی بر آنتن رفته است که چه بسا کیفیتی به مراتب بالاتر از مجموعههایی این چنین، با نویسندگانی مطرح و نام دار، داشتهاند و حقوق مادی و معنوی آنها به سادگی فراموش شده و میشود. شاید برای خواننده این تصور ایجاد شود که برنامه موفقی چون هفت، مباحث مهمتر و کلیدی تری برای عنوان کردن دارد و محوریت گفتگوها، سینمای آشفته ماست؛ اما آنجا که «اصغر فرهادی» نام خود را با مجموعههای تلویزیونی انسانی، موفق و به یاد ماندنی «داستان یک شهر» و «روزگار جوانی»، مطرح ساخته است، جای این گفتگوها کجاست؟!
تفاوت مجموعه «شیدایی» و «تا ثریا» تفاوت در متن است. متنی که میتواند پخته، دوست داشتنی و قابل لمس و همذات پنداری؛ یا کلیشه وار، تکراری و خسته کننده باشد و نكته اينجاست كه مخاطب عام و بیادعای ما هم این تفاوت را میفهمد. تفاوتی که به لطف نامهایی که بقول استاد عزیزي، با فرود ناگهانی همای سعادت در زمره تنها نویسندگان درجه اول مطرح شدهاند؛ و سلیقه تکراری، راحت طلبانه و توخالی خود را به عنوان سلیقه عمومی مخاطب همیشه ساکت و سر به زیر ایرانی مطرح میسازد.