صفحه مناسب براي چاپگر


نگاه هفته؛ سه‌شنبه‌ها با بهمن‌ شیرمحمد - 2
از مسعود کیمیاییِ همیشه بحث‌ا‌نگیز تا دوربین رو‌ی دست آفت سینمای ایران


سینمای ما – بهمن شیرمحمد: چند روز قبل خبری مبنی بر حضور محمدرضا گلزار در جدیدترین ساخته ‌مسعود کیمیایی منتشر شد و مانند هر خبر دیگری در مورد این فیلمساز مشهور بازتاب فراوانی داشت. خیلی‌ها این همکاری را همکاری موفقی نمی‌پندارند و خیلی از طرفداران کیمیایی آن را به فال نیک می‌گیرند. ‌تاریخ فیلمسازی کیمیایی نشان داده که اگر او در فرم ایده آلش قرار بگیرد توانایی زیادی در بازی‌گرفتن از بازیگرهایش را دارد و اگر به اصطلاح روی فرم نباشد از بهترین بازیگران هم بازی‌های خوبی نمی گیرد. نگار فروزنده در محاکمه در خیابان, سیامک انصاری در جرم و به خصوص بیژن امکانیان در سربازهای جمعه نمونه های کم وبیش موفقی از همکاری‌های نامتعارف سینمای کیمیایی هستند.

از طرفی محمدرضا گلزار که در این سال‌ها به عنوان ‌بازیگر تجاری سینمای ایران شناخته م‌یشود, در فیلم درخشان بوتیک خوش درخشید و نشان داد که اگر با کارگردانی کاربلد کار کند توانایی ایفای نقش‌هایی متفاوت از آن چه در آثار تجاری و عمدتا بی‌ارزش شاهد آن ها بوده‌ایم را دارد. اتفاقا شخصیتی که گلزار در بوتیک بازی کرد و اساساً فیلم بوتیک مواردی نزدیک به سینمای کیمیایی هستند و این نکته می‌تواند سویه مثبت ماجرا را سنگین‌تر کند. کیمیایی و گلزار در ‌1382 قرار بود در سربازهای جمعه هم با هم همکاری کنند که به دلیل قرارداد گلزار با یک شرکت تجاری که باعث شد او نتواند موهایش را کوتاه کند, منتفی شد و حالا تازه ترین اثر مسعود کیمیایی می‌تواند باعث این همکاری و شاید تداوم آن شود.

جدای از همه این موارد، واقعیت این است که به چنین جو پر سر و صدایی در مورد هر اثری از کیمیایی در این سال‌ها عادت کرده ایم و به جای محمدرضاگلزار هر اسم دیگری را که بگذارید بازهم سر و صدا خواهد کرد. داریوش مهرجویی فیلمساز هم نسل کیمیایی این روزها فیلمبرداری ساخته ‌ جدیدش نارنجی‌پوش را در سکوت آغاز کرده و با وجود حضور پرشمار بازیگران مشهور سینمای ایران کمتر خبری از آن به بیرون درز میکند. اما این ویژگی و شاید خواست خود کیمیایی است که کوچکتری خبری در مورد او و آثارش به بمب خبری تبدیل می شود. تماشاگران پی گیر سینمای کیمیایی حتما به خاطر دارند که آثار کیمیایی در دوره های مختلف برگزاری جشنواره فیلم چگونه بیشترین سر و صداها و حاشیه ها را داشته اند. شایعه نرسیدن فیلمهای او تا روزهای آخر جشنواره و کم لطفی داوران جشنواره منهای سال گذشته, مواردی هستند که سال‌هاست به آنها خو کرده ایم. ‌به شخصه امیدوارم مرد کهنه‌کار و محبوب سینمای ایران بر خلاف اغلب آثار سالهای اخیرش این بار پر انرژی تر از همیشه پشت دوربین بایستد و هواداران بی شمارش را سیراب کند.

*********************
مسعود فراستی منتقد ثابت برنامه هفت بارها در اشاره هایش به تکنیک دوربین روی دست، آن را تکنیک و راهبردی مبتذل برای سینماگران ایران دانسته است. تکنیکی که به قول نیما حسنی‌نسب در برنامه ‌یکی از کارکردهایش این است که ایرادهای دکوپاژ را می‌پوشاند. اما آیا تمام قصه همین است؟ علاقمندان سینما به خوبی می‌دانند که ‌فراستی ‌دلبستگی زیادی به آثار ‌کلاسیک آمریکایی به خصوص آثار سینماگرانی همچون جان فورد، آلفرد هیچکاک دارد و همواره از آنها به عنوان قله‌های تاریخ سینما یاد می کند.

 متاسفانه در نگاه فراستی مشکلی وجود دارد که بسیاری از همتایانش هم به آن گرفتارند. این که به جای اثبات یک پدیده, پدیده دیگر را بکوبیم تا حرفمان را به کرسی بنشانیم. فراستی چندین بار در برنامه هفت به این نکته اشاره کرده که فیلمهای روز سینمای جهان را معمولا نمی بیند, اما از هر بهانه ای برای کنایه زدن به آثار جدید سینمای جهان استفاده میکند. او برای آن که ارزش سینمای کلاسیک آمریکا را که بر هیچ کسی پوشیده نیست را ثابت کند, به هر نحوی سعی در انکار سینمای عصر حاضر را دارد. فراستی بارها و بارها در نقد آثار مختلف سینمای ایران, از همسو نبودن نگاه فیلمسازان وطنی با جامعه سخن گفته و بر آن تاکید کرده است. اگر این نگاه را قبول داشته باشیم که نگاه فیلمساز از طریق فرم فیلم به تماشاگر تسری پیدا میکند, آن وقت است که نمیتوان دوربین روی دست را صرفا یک نوع بازی و ادا و اصول و پوششی برای ایرادات دکوپاژ به حساب آورد.

 سینمای کلاسیک آمریکا که فراستی از آن سخن میگوید متعلق به حدود 50 الی 60 سال پیش است. زمانی که ریتم زندگی در مقایسه با حال حاضر بسیار کندتر بود. که آدم ها زمان بیشتری برای تمرکز بر جزئیات زندگی شان داشتند. اما حالا با گسترش جوامع انسانی و با وجود بحرانهایی مثل اضطراب و تشویشی که گریبان انسان معاصر را گرفته است و با ریتم پرشتاب تکنولوژی , سینما هم به فرمهای تازه تری نیاز دارد تا بتواند آنچه را که ثبت می کند مناسب با حال و هوای تماشاگر به او عرضه کند. به همین خاطر است که مثلا آثار فیلمسازی مثل ایناریتو که جایگاهشان در نزد سینمادوستان نیازی به اثبات ندارد در بازتاب شرایط اجتماعی خاصی که مد نظر اوست این چنین بر تماشاگر تاثیر میگذارند. چگونه میتوان فیلم 21 گرم ایناریتو را به شکل و شمایلی دیگر ساخت و همین تاثیر کوبنده را روی تماشاگر گذاشت؟

اگر بنابه نظر فراستی, دوربین روی دست آفت کارگردانی در سینمای ایران است، پس فیلمسازی مانند داریوش مهرجویی را که بیش از هرکسی مشخصاً در آثار اخیرش از دوربین روی دست استفاده می‌کند فیلمسازی فاقد ارزش بدانیم که تنها برای پوشاندن ضعف‌های کارگردانی اش از آن استفاده می کند. که البته همگان به خوبی نظر مسعود فراستی را در مورد فیلم‌های داریوش مهرجویی می‌دانند. متاسفانه نگاه تک‌سویه و یک‌وجهی به هر پدیده در تفکر منتقدی کاربلد و باهوش مثل مسعود فراستی هم رخنه کرده و این آفت جدی نقد در سینمای ایران است.