صفحه مناسب براي چاپگر


نگاهی به فیلم «قصه پریا» ساخته فریدون جیرانی
زار و زار گریه می کردن پریا


سینمای ما- مهرانه رضایی فر: درک این نکته که چرا فیلم های جیرانی همیشه جزء خوش ساخت ترین های سینمای ایران بوده، مخاطب جستجوگر را قطعا به ساده ترین و جزئی ترین المان هایی رهنمون می شود که در سینمای جیرانی رعایت شده و سر و شکل قابل قبولی به کل اثر می دهد. با مرور فیلم های او از ابتدا تا به کنون، مشخص است که وی علاقه ی وافری به سینمای قصه گو و در عین حال در ارتباط با مخاطب، همراه با مایه های اجتماعی و حادثه ای دارد  و اتفاقا نقطه قوت آثار او هم در همین توانایی ارتباط با مخاطب بی قصه ی سینماست که مدت ها می گذرد و او حتی رد و نشانی هم از کاراکتر خود بر روی پرده عریض و طویل سینما نمی بیند.

در این شرایط، فریدون جیرانی با آگاهی کامل از سلیقه تماشاگر ایرانی و نیز شناخت همه جانبه ی مختصات سینما، معجونی را فراهم می آورد که لذت واقعی سرگرمی را در سینما معنا می کند. و صد البته که در این راه فراز و نشیب هایی هم دامان او را گرفته، اما نهایتا این کاربلدی جیرانی است که از او کارگردانی خوش ذوق و متفاوت ساخته است.

قصه پریا، آخرین ساخته فریدون جیرانی ست که این روزها فرصت اکران یافته است. قریب به پنج سال از آخرین ساخته ی او در سینما گذشته و تجربه ی آخرش هم سریالی بود که هر چند یک سر و گردن از مدیوم تلویزیون، فراتر بود اما نسبتی هم با دنیای شخصی کارگردان نداشت. اما به هر حال آثار جیرانی همیشه برایمان نوید تجربه ای دلچسب را دارد، به خصوص اگر فیلمنامه هم نوشته ی خود وی باشد، که البته پارک وی، آخرین فیلم اوست که هم در مقام کارگردان ظاهر شد، هم در مقام نویسنده.

قصه پریا، که روایت کننده قصه جوان های امروزی است، تلاش سختی دارد که با بازگویی داستانک های متعدد، تصور شعارزدگی و سفارشی بودن را از ذهن مخاطب پاک کند و اتفاقا در این مسیر هم کم و بیش موفق می شود. معمولا تجربه آثاری از این قبیل، ثابت کرده که نیفتادن در دام سطحی نگری و جلب اعتماد تماشاگر، هفت خان رستمی را پدید می آورد که اغلب آنها هم موفق به عبور از این خان ها نشده اند و در میانه راه شکست سنگینی خورده  که از نتایجش، یکی بی اعتمادی مخاطب به قصه گویی در سینمای ایران را شامل شده و یکی هم وفور فیلم هایی با تصاویر عجیب و غریب و ایده هایی عجیب تر، که تماشاچی را دچار این توهم می کنند که هر چه را سخت تر فهمیدی، بیشتر دوست داشته باش.

اما قصه پریا، آخرین ساخته فریدون جیرانی، با کمک قصه ای جذاب و بهره گیری از بازی های خوب و میزانسن های موثر کارگردان که اصلا هم قصد خودنمایی ندارد و نیز برگ برنده اصلی فیلم که موسیقی آن است، فیلمی است در خور دیده شدن.

وجود کارگردانی در حد و اندازه های جیرانی در راس کار، با تجربه هایی به مراتب کامل تر مثل قرمز، آب و آتش و شام آخر، باعث می شود که نتوان به راحتی از اشکالات فیلم گذشت. گریم نامناسب، پرداخت نشدن درست شخصیت ها و اشاراتی گذرا در حد یک یا دو دیالوگ در توضیح کنش و واکنش هایشان و نیز تدوین نابه جای فیلم، که  تماشاگر را به حل پازل صحنه ها وامی دارد، ضربه های جبران ناپذیر به فیلمی که پتانسیل تبدیل به اثری فوق العاده را داشت، وارد کرده است. البته باید این نکته را مد نظر داشت که در حال مقایسه جیرانی با خودش هستیم وگرنه که قصه پریا از تولیدهای بدنه این روزهای سینمای ایران چند پله بالاتر ایستاده است.

یکی از هوشمندی های جیرانی که در طول زمان ثابت مانده، این است که در عین شناخت سلیقه مخاطب، به هیچ وجه تسلیم خواسته او نمی شود و بلکه در این میان بیشتر نقش تربیت سلیقه او را ایفا می کند. همین می شود که سازندگان اثر نه تنها هیچ ترسی از تلخی واقع گرایانه ی فیلم ندارند، بلکه جای جای فیلم آن را پررنگ هم می کنند و این یعنی جهت دادن به نگرش مخاطب و در عین حال سرگرم نگه داشتنش تا دقیقه آخر.

از نکاتی که در طول تماشای فیلم ذهنم را درگیر ساخته بود، جستجوی چرایی عقب ماندن این اثر از لیست فیلم های جشنواره بود که اگر این فیلم هم فرصت دیده شدن و داوری می یافت، شاید مهناز افشار سیمرغش را به خاطر نقش آفرینی در قصه پریا می گرفت، نه سعادت آباد. مصطفی زمانی هم مدت هاست تلاش غیرقابل انکاری به خرج می دهد تا مصداق بارز "ورود به واسطه ظاهر و ماندن بر اساس توانایی" باشد. تجربه هایی مانند کیفر و آل  اثبات کننده همین موضوع است.

تنها سوالی که بی جواب باقی می ماند این است که وقتی فیلم حاضر با تم آثار قبلی جیرانی تفاوت دارد دیگر چه نیازی به وجود کاراکتر محبوب و تکراری کارگردان یعنی ، مشرقی، می ماند. به عبارت دیگر، اگر مشرقی های آثار دیگر فیلمساز، شخصیت هایی دارای شناسنامه و تعیین کننده در روند قصه بوده اند، چه ارتباطی می توان بین آنها و کاراکتر تا این حد منفعل ناهید مشرقی در قصه پریا جست.

قصه پریا را به واسطه کارنامه فریدون جیرانی که احترام به شعور مخاطب همیشه در ردیف هدف هایش بوده و نیز فیلمی با سر و شکل مناسب و قصه ای جذاب باید دید و لذت برد و البته می توان با کمی اغماض، دوستش هم داشت.