صفحه مناسب براي چاپگر


یادداشت نویسنده «سینمای ما» به بهانه لحظه‌ای که در «کلاه قرمزی88» عروسک زی‌زی گولو هم ظاهر شد!
چرا کلاه قرمزی و زی زی گولو را این قدر دوست داشتیم؟


سینمای ما - فواد آرام: فکرش را هم نمی کردم که ممکن است یکبار دیگر حتی یکی از این دو را بر صفحه تلویزیون ببینم؛ چه رسد به دیدن هر دو در کنار هم، و نقض شود این ضرب المثل قدیمی که : « دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند. » بله! برای نسل ما کلاه قرمزی و زی زی گولو پادشاه بودند.

از صندوق پست تا کلاه قرمزی 88

سری جدید کلاه قرمزی چیزهای مثبت، زیاد داشت. بیش از همه کلی احساسات ناب و خالص که صادقانه بر صفحه تلویزیون نقش بستند. ابراهیم حاتمی کیا و آتیلا پسیانی و پانته آ بهرام که به نظر می رسید بیشتر باید به دنیای آدم بزرگ ها تعلق داشته باشند خیلی راحت و ساده در کنار این عروسک های دوست داشتنی نشستند و با آنها حرف زدند و حتی رفتارشان را تقلید کردند. وقتی ابراهیم حاتمی کیا، فیلم ساز و شخصیت محبوب این سال های ما گونه پسرخاله را که شخصیت محبوب سال های کودکی مان بود گرفت و کشید نمی‌توانستیم ذوق زده نشویم. دیگر از این خودمانی تر نمی شد. نه تنها در این جور صحنه ها و موقعیت ها که در کل هم نمی توانستیم شعف مان را پنهان کنیم از دیدار دوباره با کلاه قرمزی و پسرخاله. با آنکه در این سال ها بر پرده سینما هم حضور یافتند اما برای ما مخاطبان اصلی برنامه که در سال های کودکی بیننده «صندوق پست» بودیم، دیدن این دو در قاب تلویزیون و در کنار ایرج طهماسب طعم دیگری داشت. به شخصه شعفی که از پخش این برنامه دارم را هیچ جور نمی توانم پنهان کنم. فارغ از اینکه وقتی صندوق پست و قصه های تا به تا اول بار پخش می‌شدند در ایام خوش دوران دبستان بودم و این روزها دارم 24 سالگی را سپری می کنم. چند دقیقه به ساعت 8 شب دوباره می شوم همان پسربچه ای که در انتظار شروع شدن برنامه صندوق پست بود و با لذت فراوان در بهترین نقطه رو به تلویزیون می نشینم. همان جایی که اگر بخواهم سکانس مبازه بئاتریکس کیدو و اُ رن ایشی ( امیدوارم خدا قسمت کند تا روزی حق مطلب را در مورد این صحنه ادا کنم ) در جلد اول بیل را بکش را تماشا کنم، خواهم نشست.

کلاه قرمزی و زی زی گولو
این روزها کلاه قرمزی مهمان ویژه ( ویژه به معنای واقعی کلمه ) کم نداشت و برای همین شاید در ظاهر سخت باشد که این صفت را بخواهیم تنها به یکی از برنامه های پخش شده اطلاق کنیم. اما چه لذتی داشت وقتی زی زی گولو ناگهان در کنار ایرج طهماسب ظاهر شد. دو عروسک محبوب سال های کودکی مان در کنار هم و در یک قاب قرار گرفتند و خالقان شان روبروی هم نشستند و در لحظاتی ـ هر چند کوتاه ـ بخش هایی از بهترین تصاویری که در این روزها و حتی سال ها دیده بودیم رقم زدند.
کلاه قرمزی و زی زی گولو از دو دنیای مختلف می آمدند و تفاوت هایشان بیش از آنکه در علاقه ما مخاطبان کم سن و سال آنها تاثیری داشته باشد در بحث های آدم بزرگ ها مشهود بود. اگر کلاه قرمزی و پسرخاله با ادبیات کوچه و بازار سخن می گفتند در مقابل زی زی گولو شمرده و کامل کلمات را ادا می کرد. بعدها در فیلم سینمایی «کلاه قرمزی و پسرخاله» خاستگاه های اجتماعی روشن تر شد. کلاه قرمزی از طبقه فرودست اجتماعی می آمد، حال آنکه زی زی گولو اصلا به سیاره دیگری تعلق داشت و در خانه ای از طبقه متوسط شهری ساکن بود. مناسبات روزمره آقای پدر و مادر خانومی با دنیای مجموعه صندوق پست و فیلم کلاه قرمزی متفاوت بود. در آن سال ها کلاه قرمزی را بی نزاکت می خواندند و کل برنامه پوپولیستی تلقی می شد. در مقابل زی زی گولو مثلا برای قشر خاص تری ساخته شده بود و قرار بود رفتار و دنیایی کاملا متفاوت با کلاه قرمزی داشته باشد. و ما فارغ از همه این حرف ها و دسته بندی ها هر دو را دوست داشتیم و در این بین تنها مانند شازده کوچولو می توانستیم خرده بگیریم به اینکه چقدر آدم بزرگ ها در بند ظاهر گرفتارند. حرف اساسی شازده کوچولو، حرف ما هم بود : « آنچه اصل است، از دیده پنهان است.» گیرم حالا کمی هم مثل آدم بزرگ ها به قضیه نگاه می کنیم و نمی توانیم نادیده بگیریم پایگاه اجتماعی هر یک از این دو موجود دوست داشتنی را. نمی توان نادیده گرفت که هر یک احتمالا همدلی کدام طبقه اجتماعی را بیشتر بر می انگیزند. آنچه در برنامه اخیر کلاه قرمزی اتفاق افتاد نه تنها موید حرف های کودکی ما بود که تحقق یک رویا هم به حساب می آمد و اشاراتی هم به بحث های آن سال ها داشت. کلاه قرمزی نحوه گفتار زی زی گولو را عجیب می خواند و زی زی گولو از گفتار کلاه قرمزی ایراد می گرفت. اما آنچه در نهایت شکل می گیرد دوستی و همنشینی این دو است. وقتی هفته نامه همشهری جوان ویژه نامه کارتون های عصر کودکی را منتشر کرد، فروش فوق العاده و سریع آن شماره نشان داد که نسل ما چقدر احساسات نوستالژیک دارد و بیش از همه به کارتون ها و برنامه های تلویزیونی که در آن سال های پس از جنگ تنها تفریح مان به عنوان متولدین دهه 60 بود. برای نسلی که اینچنین احساسات نوستالژیکی دارد همنشینی کلاه قرمزی و زی زی گولو غنیمتی بود بزرگ. بسیار بزرگ!

آقای طهماسب دوست داشتنی

اما در مجموعه جدید چیزی که خیلی توی چشم است و عجیب هم دوست داشتنی است، ایرج طهماسب است. مجری باریک اندام صندوق پست شاید کمی پا به سن گذارده و ظاهرش نسبت به آن روزها تغییر کرده باشد، اما هنوز همان «آقای مجری» است. چه خنده های از ته دلی دارد و چه عکس العمل های شیرینی در برابر عروسک هایی که گویا برای او ( برای همه ما ؟ ) اصلا عروسک نیستند و به موجودات واقعی تبدیل شده اند. غلط نکنم ایرج طهماسب و حمید جبلی وقته بچه بوده اند در نقاشی های شان تصویری را که ظاهرا شبیه کلاه بوده می کشیده اند و نشان می داده اند به اطرافیان. آنها هم احتمالا می گفته اند که این یک کلاه معمولی است؛ غافل از آنکه آن یک مار بوآ است که یک فیل عظیم الجثه را خورده. آدم بزرگ ها هستند دیگر، آنها خیلی به دنیای ما، کلاه قرمزی، زی زی گولو و ایرج طهماسب وحمیدجبلی و مرضیه برومند راه ندارند و همیشه هم باید همه چیز را برایشان توضیح بدهیم. مثلا این که چرا در 24 سالگی می نشینیم و با جدیت همه مجموعه کلاه قرمزی را دنبال می کنیم. مهم نیست! « آنچه اصل است، از دیده پنهان است.»
فواد آرام