صفحه مناسب براي چاپگر


ستون جشنواره‌ای سایت سینمای ما / هر روز - یک فیلم / 1 - «هر شب تنهایی»
هر وقت دیگه دوستم نداشتی بهم بگو!


سینمای ما - صوفیا نصرالهی: از امروز تا آخر جشنواره، اگر خدا بخواهد و زمان اجازه بدهد، می خواهم هر روز درباره یکی از فیلم هایی که می بینم یاداشت بنویسم. قصدم این است که بیشتر درباره فیلم هایی بنویسم که دوستشان دارم یا لااقل نکاتی در آن ها هست که برایم جذاب است. چون نمی خواهم روزهای شیرین جشنواره را با نوشتن درباره فیلم های بد برای خودم یا شما خراب کنم. البته همه اش هم دست ما نیست. تا ببینیم که جشنواره امسال برایمان چه خوابی دیده است!
نوشتن یاداشت درباره "هر شب تنهایی" صدرعاملی کار ساده ای نیست. فیلم را دوبار دیدم و با این که بار اول بیشتر دوستش داشتم اما هنوز هم معتقدم فیلم بدی که نیست هیچ، نکات خیلی خوبی هم دارد که دیدنش را می شود توصیه کرد. فیلم قرار است داستان زن بیماری باشد که همراه همسرش به مشهد می رود تا شاید راضی به عمل جراحی شود. زن باورش را به همه چیز از دست داده و قرار است که حرم امام رضا و مشهد و فضای روحانی درواقع او را از حالت یاس و سرگردانی بیرون بیاورد. خودتان می بینید که چه داستان نگران کننده ای است و چقدر به راحتی می تواند تبدیل به یکی از آن فیلم های معناگرایی بشود که تماشاگرش را آزار می دهد و انگار درک او را به سخره می گیرد. پس تا همین جا "هر شب تنهایی" یک امتیاز بزرگ دارد که در این دام نیفتاده است. اما این که این امتیاز را چگونه به دست آورده قبل از هر چیز به خاطر نگاه کارگردان به مقوله ی مذهب و باور است.سرچشمه ی باوری که دوباره در عطیه زنده می شود نه در عوامل ماورالطبیعه که در عشق همسر و نیاز یک کودک گمشده در صحن حرم به اوست. نکته بعدی بازی فوق العاده ی لیلا حاتمی است. فوق العاده برایش کافی نیست. لیلا حاتمی در این فیلم شاهکار است. به نظرم بعد از "لیلا" این بهترین نقش آفرینی اوست. همه چیزش درست و به اندازه است. در نقشی که ممکن است به سمت بیش از حد احساساتی شدن برود، حاتمی خیلی خوب چشم ها و عضلات صورتش را کنترل کرده. خبری از بغض و اشک حلقه زده در چشم و چین صورت و لرزیدن چانه نیست. تنها جایی که اشک ریختنش را می بینیم نمای یکی مانده به آخر است که آن هم خیلی کوتاه و بدون حرکت اضافی است. همین جا می شود به یکی از ایرادهای فیلم هم اشاره کرد. این که کاش فیلم در همین نمای گریه کردن عطیه تمام می شد و آن نمای اضافی آخر در قطار وجود نداشت که نه زیبایی دارد و نه تاثیر خاصی روی تماشاگر می گذارد.
حامد بهداد فیلم البته به خوبی لیلا حاتمی اش نیست اما تلاش برای کنترل بازی بهداد تجربه جدیدی بوده که بعضی جاها خوب جواب داده و در بعضی صحنه ها هم تلاشش برای اغراق نکردن زیادی به چشم می آید. آن قسمت هایی هم که بازی اش مثل حامد بهداد سابق است باعث شده یکدستی بازی به هم بخورد. اما دوئت های عاشقانه عطیه و حمید را می توان اوج بازی هم حاتمی و هم بهداد به حساب آورد. نمونه اش یکی صحنه پارک است(که به نظرم فیلم تازه از آن جا سر و شکلی به خودش می گیرد و نیمه اول فیلم تا این صحنه یکنواخت و خسته کننده است و به خصوص صدای رادیو که قرار است در واقع نوای درون عطیه باشد در نیمه اول فیلم را از ریتم می اندازد.) و صحنه اتاق خواب می تواند تبدیل به یکی از مثال های کم نظیر تاریخ سینمای ایران در نشان دادن روابط بین یک زوج جوان بشود.(نمونه البته بهتر قبلی اش صحنه اتاق خواب فیلم "لیلا" است. ) اگر بنا بر این نبود که این یک یادداشت کوتاه باشد می شد درباره سکانس رستوران هم صحبت کرد و آن تابلوی نئون بیرون که همزمان با بالا گرفتن تنش بین عطیه و همسرش قطع و وصل می شود تا بعد از بحثشان به کلی خاموش شود!
بقیه اش باشد برای وقتی که فیلم را همه دیدیم. فقط بگویم که در "هر شب تنهایی" به دنبال قصه و شروع و پایان و نقطه عطف نباشید. حتی ممکن است خیلی ها فیلم را فاقد بار دراماتیک یک فیلم بلند ببینند اما "هر شب تنهایی" فیلم لحظه های کوچک است مثل وقتی که عطیه از شوهرش می پرسد که :" هر وقت دیگه دوستم نداشتی بهم بگو!" و حمید جواب می دهد:" باشه." و بعد یک سکوت کوتاه و دوباره:" عطیه دوستت دارم!"