یادداشت هفتگی امیر قادری درباره نسبت تازه مهرجویی، فرمانآرا و حاتمیکیا با جوانان این روزها؛
روزگاری که جوان بیشتر میبیند تا پیر...
سینمای ما - امیر قادری: این روزها – حالا دلایلاش هم مفصل است و هم اغلب، معلوم - که نوع نگاه و طرز برخورد با نسل جوان کشور تغییر کرده است. مطالباتشان از همیشه بیشتر جدی گرفته میشود و در معرض دید قرار گرفتهاند. پس هیچ عجیب نیست اگر سه فیلمساز برجسته کشورمان، پیش یا بعد از این اتفاقات، به نحوی چشمهای تیزشان را به این نسل انداخته باشند. متوجهشان شده باشند. بحث اصغر فرهادی و پرویز شهبازی و حمید نعمتالله و شهرام مکری نیست که به این نسل نزدیکترند. داریم درباره سه فیلمسازی صحبت میکنیم از نسل پیش و پس از انقلاب. از داریوش مهرجویی و بهمن فرمانآرا و ابراهیم حاتمیکیا. منظورم این است که نسل جوان این دوران، خودش را به هر فیلمسازی از هر دورهای با هر سلیقهای تحمیل کرده است؟ دقیقا.
- بهمن فرمانآرا: این روزها فیلم خاک آشنا بر پرده سالنهای سینمای تهران است. ازتان دعوت میکنم که به تماشای این فیلم بروید. نسل جوان البته شاید از برخورد اولیه با این فیلم زده بشود. داستان یک روشنفکر سرخورده از نسل قدیم که مدام نمایندهای از این نسل را شماتت میکند که چرا مسئولیت سرش نمیشود، چرا این قدر مردهدل است. چرا حالاش خوش نیست. چرا صبح زود از خواب بیدار نمیشود. چرا بیهدف و بیآرمان است. چرا مدام یللی تللی میکند. و از این بساط. اما فیلم باید آدم را مجاب کند و ان وقت حرفاش را آدمیزاد میتواند بپذیرد. درباره فیلم بهمن فرمانآرا، این اتفاق حداقل برای من افتاد. پشت این نصیحتها و ابراز عقیدهها، یک جور اعتقاد صادقانه بود که حرف هنرمند را باورپذیر میسازد. عقده و کینهای در کار نیست. ضمن این که به نظرم اصالتی پشت نظر روشنفکری است که از نسل جوان میخواهد تا خانهاش را بسازد و پایش را روی زمین سفت بگذارد. عوض پراکندن تخم یاس و نومیدی، و انتقال مدام کمبودها و کینهها و عقدههای قدیم، بر خلاف موارد مشابه، بهمن فرمانآرا آرزوی محترم و موقری برای نسل تازه دارد. سوال من اما این جاست. کارگردان خاک آشنا، بعد از این چند ماه و در میانههای مرداد 1388، باز همین گونه درباره جوان ایران امروز فکر میکند؟
- ابراهیم حاتمیکیا: فیلمساز جنجالی دهه 1370، این بار سکوتاش را با پرسشی از همین نسل جوان شکست. او که در چند ماه گذشته، ترجیح داده بود تا هیچ جور موضعگیری در برابر اتفاقات روز انجام ندهد، این بار با سوالی خطاب به کاربران سایت «سینمای ما»، از آنها خواست تا نظرشان را درباره «آژانس شیشهای»، فیلم دوازده سال قبلاش بگویند، و این که اگر شخصیتهای آژانس، حالا و در این شرایط زنده بودند؛ هر کدامشان چه برخوردی انجام میدادند و چه کاری میکردند؟ طرف کی بودند؟ حاتمیکیا دانسته که در شرایط پیچیده امروز، بسیار پیچیدهتر از زمان تولید آژانس شیشهای، نسل جوان کشور، بیش از آن که دنباله رو باشد؛ پیش قراول است. چطور میشود به برنامهای، تحلیلی، مسیری، و چارچوبی فکر کرد، بی آن که از آنها نظر خواست؟ که بازیشان نداد؟ که همه چیز را پیش خود نگه داشت؟ «آژانس شیشهای 2» هر چه باشد، اگر ساخته شود، در برابر نسل تازه قضاوت خواهد شد. نسلی که درک و تحلیل موثر خودش را از حاج کاظم و عباس و سلحشور و سلمان و فاطمه دارد. پاسخهای گوناگون و متفاوت و پیشروی مخاطبان حاتمیکیا در سایت «سینمای ما»، این را ثابت میکند. هوش و غریزه ابراهیم، این بار هم درست عمل کرده است. این نسلی نیست که بشود پیشاپیش آن حرکت کرد.
- و بالاخره داریوش مهرجویی: اما مهرجویی بسیار پیش از این استارت زده بود. «سنتوری» او، اگر خوب دیده میشد، پیشگوی بسیاری از حوادث و ماجراهای هفتههای اخیر بود. او روایتاش از نسل جوان این روزها را با سنتوری شروع کرد و امسال، با چاپ رمان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» ادامه داد. داستان جوانک بیست و پنج سالهای که هر چه میدود، از آرزوهایش دورتر میشود. هامون عصر نو. مهرجویی بزرگ که جلو و نه عقب نسل تازه، که همراه و هم شانهشان حرکت میکند. یکی از آنهاست. عیب این نسل، عیب او و قوتشان، قوت اوست. این که میگویند: سن فقط یک عدد است؛ این جا خودش را نشان میدهد. فاصله ای میان هنرمند 70 سااله و جوان 20 ساله امروز نیست. هر دو میدوند، هر از پیگیری آرمان و آرزویشان خسته نشدهاند، هر دو هنوز نرسیدهاند و البته کیست که انکار کند هر دویشان، یک مو با نیستی و حسرت و دلمردگی فاصله دارند. مالیدهاند، اما نمردهاند.
- این که تا این جا. و آینده هنر و سینمای این مملکت را همین جوانها تعیین میکنند. نخبگان کشور، خیلی که هنر کنند، مسیر حرکتشان را رصد خواهند کرد.