صفحه مناسب براي چاپگر


یادداشتی درباره سوال سینمایی مهم این روزها؛
واکنش‌های متناقض تماشاگران نسبت به فیلم «درباره الی...» نشانه چیست؟


سینمای ما - کریم نیکونظر: اگر اين روزها سري به سينماهاي نمايش‌دهنده فيلم «درباره الي...» بزنيد، واکنش‌هاي جالبي از تماشاگران مي‌بينيد. واکنش‌هايي که احتمالا منتقدان اصلا به آنها فکر نکرده‌اند و به ذهنشان هم نرسيده که مي‌شود چنين برداشتي هم از فيلم ارائه کرد. ماجراهايي که مي‌گويم کاملا واقعي است! روبه‌روي يکي از سينماها جمعي از تماشاگران «درباره الي...»، با هم بحث مي‌کردند و «درباره الي...» را فيلمي درباره «خيانت» مي‌دانستند و گم و گور شدن «الي» را «نتيجه» چنين رفتاري با «عليرضا» به حساب مي‌آوردند. آنها دربه‌در به دنبال «پيام اخلاقي» فيلم بودند و مي‌خواستند با طرح تئوري‌شان، سندهايي هم براي آن دست‌وپا کنند. همانطور که بخشي از تماشاگران «درباره الي...» هم نمي‌دانستند چرا بايد فيلم بعد از پيدا شدن «جسد» ادامه پيدا کند و به نظرشان مي‌رسيد معما برايشان حل شده است و ديگر به آن همه کش دادن نيازي نيست. اينها نمونه‌هايي از تحليل‌هاي تماشاگر فيلمي هستند که طبق نظر منتقدان، قرار بود تصويري باشد از جامعه امروز ايراني؛ جامعه‌اي پرتناقض، که حد و اندازه «قضاوت» و «اخلاق‌گرايي» در آن مشخص نيست. فيلمي که بي‌پرده نشانمان مي‌داد برخي از اصول «اخلاقي» ديگر جوابگوي جامعه امروز ما نيستند و نمي‌شود براساس آنها، به راحتي درباره «آدم‌ها» حرف زد. اگرچه تعيين حد تفسير براي فيلمي مثل «درباره الي...» تناقضي است با منطق محتواي فيلم، ولي اين محدوده وسيع تفسيري هم چندان قابل باور نيست. درست است که تماشاگراني هم بوده‌اند که لب کلام را گرفته‌اند و جزو اين گروه‌هايي که توضيح داده شد نيستند، ولي بخشي از تماشاگران ـ که اتفاقا کم هم نيستند با استدلال‌هاي مشابهي فيلم را براي دوست و آشنا تعريف مي‌کنند. راستش در مدت اکران فيلم، آنقدر نظر عجيب شنيده بوديم که به نظر مي‌رسيد ديگر چيزي توجهمان را جلب نکند. مثلا در نقدي اشاره شده بود که «درباره الي...» به نوعي تحت تاثير «زير شن» ساخته «فرانسوا اوزون» است وخبرنگاري هم در گفت‌وگويي؛ همان‌طور كه نويسنده‌اي آن را فيلمي در ژانر «وحشت» به‌حساب آورده بود آن را با «اجاره‌نشين‌ها» [ساخته داريوش مهرجويي] مقايسه کرده بود. اينکه فيلم از جهت مضمون شبيه «ماجرا»ي «آنتونيوني» هم هست که ديگر ورد زبان‌ها بود و کسي هم براي اثبات حرفش دنبال سند و مدرک نمي‌گشت. ولي اينکه تازه‌ترين فيلم ِ«اصغر فرهادي» درباره «خيانت» است و نتيجه اخلاقي‌اش «مرگ گناهکار»، غريب‌ترين واکنش و البته جالب‌ترين آنها به حساب مي‌آيد. مهم‌تر اينکه، چنين واکنشي از طرف «مخاطب عام» سر زده و قاعدتا نشان‌دهنده سطح تاثيرگذاري فيلم بر بخشي از تماشاگران است. طبيعي است که هر تماشاگري مي‌تواند با سطحي از فيلم ارتباط برقرار کند و خوبي فيلمي مثل «درباره الي...» اين است که مي‌تواند هر کدام از مخاطبانش ـ چه سينماروهاي حرفه‌اي و چه تماشاگران معمولي- را قانع کند. ولي چنين عکس‌‌العمل‌هايي مي‌تواند از جنبه ديگري هم مورد بررسي قرار بگيرد. اينکه سينماي ايران تماشاگر را آماده تماشاي فيلم متفاوتي مثل «درباره الي...» کرده است يا نه.
1 چه فيلم را دوست داشته باشيم و چه مخالف سرسخت آن به حساب بياييم، بايد قبول کنيم «درباره الي...» از نظر ساختار شبيه فيلم‌هاي ايراني نيست و تماشاگر در برابر ساختاري قرار گرفته که براي او چندان آشنا نيست. ذائقه‌اي که با «تاکيد» و نمايش «اغراق‌آميز» واکنش‌ها شکل گرفته، در برابر ساختار بدون تاکيد فيلم «فرهادي» دچار مشکل مي‌شود. تماشاگر ايراني مدام با فيلم‌هايي روبه‌رو بوده که کمترين اهميت را به ساختار داده‌اند و هميشه با شلختگي تمام خواسته‌اند «عمق» موضوع را به او يادآوري کنند. اين نکته ديگر از کسي مخفي نيست که فيلم‌هاي مشهور به «متفاوت» و «هنري» ـ چه از نظر محتوا و چه از نظر ساختارـ در اکران عمومي با مشکل روبه‌رو هستند. هرچه قدر هم که آنها تماشاگري نداشته باشند و اکران عمومي‌شان با شکست روبه‌رو شود نمي‌توان نتيجه گرفت که آنها در تغيير ذائقه هنري مردم نقشي ندارند. به هرحال تجربه‌گرايي در فرم و روايت، مي‌تواند تماشاگر را با انواع ديگري از شيوه‌هاي قصه‌گويي آشنا کند و هميشه براي او الگويي تک‌بعدي از روايت نسازد. در کنار اين، ما حتي از داشتن کمدي‌ها و ملودرام‌هاي محکم و جذاب ـ که بخش عمده‌اي از فيلم‌هاي ايراني را تشکيل مي‌دهندـ هم محروميم. در اين سينما مدت‌هاست «زير پوست شهر»، «شوکران»، «مهمان مامان» و... ساخته نمي‌شود. جايگزين اينها ‌فيلم‌هايي هستند که انگار از يک الگو و روش مشخص استفاده کرده‌اند و با سرعت ساخته شده‌اند و با سرعت هم مي‌خواهند اکران شوند. در فضايي که «تک‌صدايي» در فضاي فرهنگي حاکم است، فيلمي مثل «درباره الي...» در فاصله‌اي زياد از ساير فيلم‌هاي قرار مي‌گيرد. نه فرم قصه‌گويي آن شبيه فيلم‌هاي متدوال است و نه داستاني مثل آنها دارد. حتي بازيگر نقش اصلي هم ندارد و خبري هم از قهرمان ـ به عنوان شخصيتي موجه در قصه ـ نيست. اگرچه مي‌شود اينطور توضيح داد که مخاطب فيلم «درباره الي..» ربطي به مثلا مخاطب فيلم «اخراجي‌ها2» ندارد. ولي نمي‌شود با اين استدلال درک «مفهوم» فيلم را محدود به گروهي خاص کرد. به هرحال وقتي از فيلمي صحبت مي‌‌کنيم که درباره طبقه متوسط ايراني است و تماشاگر را رودرروي خودش قرار مي‌دهد و رفتارش را به رخش مي‌کشد و انعکاسي از تصوير اجتماعي اوست،، داريم از يک ويژگي عام حرف مي‌زنيم که براي تماشاگر آشناست و او از اين موضوع سابقه تاريخي مشخصي در ذهن دارد. بنابراين مضمون فيلم، خارج از درک روزمره‌اش نيست که بخواهد محدود به مخاطبي خاص شود. در چنين فضايي، وقتي خلأ در سينما عاملي عليه خود سينما مي‌شود، بايد فکر چاره بود.
2 «درباره الي...» فيلمي است متعلق به دوران گذار. روح زمانه در تک‌تک پلان‌هايش حضور دارد و در قصه‌اش مدام الگوهاي ذهني را زير سوال مي‌برد. همانطور که از ايده‌هاي سينماي مدرن مثل تکيه بر شخصيت‌ها، روايت سوم شخص و استفاده از عنصر تصادف بهره مي‌برد، در ساختارش تلاش مي‌کند از ابهام دور شود، از عينيت به جاي روايت سوبژکتيو استفاده کند و پاياني قطعي داشته باشد. اين راه رفتن روي لبه سنت-مدرنيته، او را به سطح جامعه‌اي که به آن تعلق دارد نزديک مي‌کند. همان چيزي که ما به آن روح زمانه مي‌گوييم و به آن تناقض، مي‌خواهيم از سرمان بازش کنيم. تناقضاتي که دامن شخصيت‌هاي فيلم را هم مي‌گيرد و آنها را وادار به واکنش‌هاي مختلفي مي‌کند. مثل واکنش‌هايي که بين تماشاگران فيلم به وجود آمده و آنها را بعد از مدت‌ها در جايگاهي جز قاضي بلاشرط قرار داده. بخشي از تناقض‌ها در درک فيلم از همين غلتيدن مداوم در سنت و مدرنيته ناشي مي‌شود و اينکه کارگردان هم مثل تماشاگرانش نتوانسته خودش را از علقه‌هاي سنتي و جاذبه‌هاي مدرن برهاند. اگرچه در عين حال پيشنهاد مي‌دهد در «خود» اين تصميم‌گيري شک کنيم. اينکه کجا بايستيم و چه چيزي را درست به حساب بياوريم. در سينماي ايران فيلم‌هايي مثل «درباره الي...» کم داريم. فيلم‌هايي که تماشاگر را به درک تناقض‌ها و شرايط گذار عادت و تصويري تازه از روابط و الگوهاي ذهني در برابرش قرار دهند. فيلم‌هايي که در اينجا غريبه نباشند و تماشاگر آنها را با تمام وجود حس کند.