سه روز تعیینکننده در مردادماه 1358 که به شکست حصر پاوه منجر شد. این فشردگی با تکیه بر واقعیت مستند امکانی به فیلمساز داده تا عصارهای از وجوه مختلف شخصیت شهید چمران را با گذر از فیلتر ذهنی خود به تصویر بکشد. شهید چمرانی که به جای لباس چریکی که همواره در عکسها بر تنش دیدهایم، کت و شلوار بر تن دارد و البته چنین جزئیاتی با استناد به واقعیت بوده که مطابق با سلیقه و نوع نگاه حاتمیکیا بسط پیدا کرده است.
فیلم میکوشد از هنگام ورود چمران به پاوه و منطقه مرزی کردنشین به زوایای شخصیتی منحصر به فرد این شخصیت بپردازد و او را از اطرافیانش متمایز کند. کسی که با اقدام به مرگ و کشتار جز در شرایط اجباری مخالف بوده و مذاکره را مقدم بر حملههای انتحاری و واکنشهای احساسی میدانسته است.
اما واقعیت این است که جذابیتهای شخصیتی چمران و آنچه او را فراتر از یک اتوبان طولانی شهری همچنان در ذهن کسانی که او را دیده یا فقط شنیدهاند، ماندگار کرده کمتر در شخصیتی که به تصویر درآمده به شکل حسی وجود دارد. چراکه این مقطع زمانی فشرده امکان بروز همه این وجوه را فراهم نکرده و مهمتر اینکه خوب بودن تکوجهی او در ترکیب با بازی و لحن نمایشی فریبرز عربنیا؛ بازیگر این نقش به گونهای بزرگنمایی شده است.
هرچند به تصویر کشیدن جمع خانوادگی شهید چمران در کنار همسر آمریکایی و فرزندانش در قالب فلاشبک تلاشی به همین منظور بوده اما تأثیرگذاری دراماتیک آن بر چهرهای که در طول فیلم در فضای ملتهب جنگ مرزی میبینیم، کمرنگ است.
شاید به همین دلیل باشد که همرزم چمران؛ شهید اصغر وصالی با همه اوج و فرودهای رفتاری، واکنشهای احساسی و نوع بازی بیرونی بابک حمیدیان و حتی حرف و تصمیمهای لحظهای و گاه شعاری، به نظر ملموستر و واقعیتر میآید.
«چ» فیلمی است خوشساخت و حرفهای و موفق در به تصویر کشیدن بخشی از تاریخ معاصر و حساس کشورمان آنهم حول محور یک شخصیت واقعی که از او بسیار گفته شده است. سکانس نمونهوار و تأثیرگذار سقوط هلیکوپتر نمونه خوبی است برای اثبات توانایی و تسلط حاتمیکیا به اجرای حرفهای صحنههای این چنینی.
اما روند درامپردازی فیلم در جهت نفوذ به لایههای درونی این شخصیت و به تصویر کشیدن آنچه چمران را تا امروز از بسیاری از بزرگان و همراهانش متمایز کرده، بیشتر محدود به دنیای درام و نمایش باقی میماند بیش از اینکه ترکیبی از واقعیتهای ملموس و قابل باور با رنگامیزی درام باشد.