یادداشت یاشار نورایی درباره سه فیلم جشنواره فجر 33: «رخ دیوانه»، «دو»، «بهمن»
فیلم اول مرتضی فرشباف را دوست داشتم و راستش بهمن را نتوانستم تا به آخر تحمل کنم. فیلمبردای فیلم درخشان است و ساختن فضای برفی با توجه به امکانات محدود این سینما، کاری سخت اما به نظر میرسد که از ایدههای خیلی خوب فیلم قبلی چیز زیادی برای اجرا در این فیلم نمانده یا فرشباف آنقدر این ...
رخ دیوانه:

مشکل از ایده چند وجهی کردن یک واقعیت و هربار مطرح کردن یک جلوه از آن و تقسیم روایت به زاویه دید شخصیتها نیست. مشکل اینجاست که فیلم از این شیوه برای نشان دادن خصیصه حقه بازی و کلک زدن نسلی استفاده کرده که برآمده از فیس بوک و اینترنت است. نسلی که به واسطه شبکههای اجتماعی باهم آشنا میشوند و این آشنایی آغازی است برای اذیت کردن و نارو زدن به یکدیگر! به نظرتان اندیشه کهنه و ایدئولوگ پشت این نوع نگاه به پیشرفتهای اجتماعی و قابلیتهای شبکه اجتماعی قرار ندارد؟
***
دو :

به عنوان فیلم اول سهیلا گلستانی و نسبت به بازیهای او، چیزهایی از قبیل فیلمبرداری و طراحی صحنه و بازیهای خوب دارد اما چنان سرگردان و بی هدف است که میتوان چندین صحنه دیگر به آن افزود، موقعیتها را پس و پیش و هر نوع پایانی برای آن تصور کرد. مشکل فیلمهای موقعیت محور که به مدد لوکیشن جذاب هستند هم در این است که در این لوکیشن جذاب اتفاقات زیادی میتواند بیفتد و عملاً خط داستانی قربانی فضاسازی شود.
***
بهمن:

فیلم اول مرتضی فرشباف را دوست داشتم و راستش بهمن را نتوانستم تا به آخر تحمل کنم. فیلمبردای فیلم درخشان است و ساختن فضای برفی با توجه به امکانات محدود این سینما، کاری سخت اما به نظر میرسد که از ایدههای خیلی خوب فیلم قبلی چیز زیادی برای اجرا در این فیلم نمانده یا فرشباف آنقدر این موقعیت جذاب را کافی میدانسته که در خود این موقعیت به تکرار بسنده میکند. تکرار فضا زمانی جذابیت دارد که هربار شاهد کشف نکته ای تازه در اجرا باشیم و نه اینکه مدام همان عناصر را در یک چیدمان مشخص نشان تماشاگر دهیم. برای مثال ایده صوتی صدای موج را که در گوش شخصیت اصلی میپیچد در نظر بگیریم. چندین دفعه تکرار و در نهایت از طراوت عاری میشود.