سینمای ما - هوشنگ گلمكاني: داریوش مهرجویی یکی از استثناهای دوروبر ماست؛ چون او هرچه پیرتر شده، جوانتر شده! فیلمهای اخیر او مدام سرزندهتر میشوند و فیلم آخرش سنتوری، جوانانهترین اثر اوست و این فیلمی است که مهرجویی در 68 سالگي ساخته. شاید به همین دلیل تماشاگران و منتقدان جوان، مهرجویی دهة اخیر را بیشتر دوست دارند؛ در حالی که تحسینکنندگان نسلهای قبلتر، مهرجویی این دهه را شماتت میکنند که فیلمهایش آن عمق و معنا و ارزشهای آثار گذشتهاش همچون گاو، پستچی و هامون را ندارند. نمونة گرجستانی درک نشدن جوانیهای پیرانهسر فیلمساز بزرگ و تاریخساز سینمای ایران را چند سال پیش در هفتمین جشنوارة فیلم تفلیس دیدم؛ وقتی که فیلم آخر گئورگی شنگلایا، قطار به راهش ادامه داد (The Train Went on and on )، بهعنوان برنامة افتتاحیة جشنواره نمایش داده شد و سینماگران و منتقدان گرجی، این فیلم شوخوشنگ را از سازندة هفتاد سالة فیلمهای پيروسماني (1969)، سفر آهنگساز جوان (1984)، خارِبا و گوگي (1987) و مرگ اورفه (1996) برنتابیدند و او را به باد انتقاد گرفتند. آنها شوخطبعي پيرانهسر فيلمسازي را كه قبلاً فيلمهاي «عميق و هنري» ميساخت درك نكردند و پيرمرد را شماتت ميكردند. با تعبیرهای معمول، شاید مهرجویی مسیری برعکس را پیموده است. فیلمسازی که با گاو (1348) پرچمدار سینمای ایران در عرصة جهانی شد و بر بستر داستانی از دگردیسی یک روستایی سادهدل که با مرگ گاوش خود را گاو میپندارد، مفاهیمی فلسفی همچون مسخ و بحران هویت را مطرح کرد. در دهة اخیر به سینمایی سادهتر، داستانهایی از زندگی روزمره و بازیگوشیها و نوآوریهای جوانانه روی آورده؛ اما دوستدارانش از روایت این داستانهای ساده لذت میبرند و البته همچنان از دل آنها هم معناهای عمیق نیز استخراج میکنند. سازندة چند تا از بهترين فيلمهاي تاريخ سينماي ايران، پرورشدهندة انبوهي از بازيهاي درخشان اين سينما (كسي كه خيلي از بازيگران ما بهترين بازيهايشان را در فيلمهاي او كردهاند) و صاحب سزاوار انواع و اقسام عنوانهاي بزرگ و مثبتي كه ميشود به او نسبت داد، حالا در اوج پختگي و شادابي، درست مصداق آن تعبير عاميانهاي است كه ميگويند فلاني صدهزار كيلومتر اول را رفته و دوباره از صفر شروع كرده. مهرجويي تازه در شصتوچندسالگي با روحيه و نگاه يك جوان باطراوت كار ميكند و خوشبختانه پيري و خستگي را جواب كرده. در همين 69 سالگي هم اگر پيشنهاد ساختن فيلمي مثلاً دربارة راك و متاليكا هم بشود يا اگر خودش ضرورتش را احساس كند، ميسازد. ويژگي قابل ستايش او در اين سالها از نگاه نگارنده، دور ريختن معناهاي كهنة روشنفكري و انداختن نگاههاي ساده و درعينحال عميق به چيزهاي خيليخيلي ساده و دمدستي پيرامونمان است. فيلم «جواني بدون جواني» كوپولا را كه ديدم، ياد مهرجويي افتادم كه مثل شخصيت اصلي اين فيلم، مسير سالخوردگي را به سمت جواني پيمود. شخصيت فيلم جديد ديويد فينچر هم گويا در اين مايههاست. آدم وسوسه ميشود مثل گزارشگران راديو ميكروفون را جلوي دهان مهرجويي بگيرد و همان سؤال آشناي كليشهاي را تكرار كند كه: «ببخشيد آقا ! ميشود بگوييد رمز موفقيت شما چيست؟».