سینمای ما -امیر قادری: این ستون تا راه بیفتد و گرم شود خیلی کار دارد. به خصوص که در شرایط رو به راهی هم قرار نداریم. شرایطی که به آدم قدرت و انرژی و روحیه بدهد و کمک کند پیش برویم و حرفهای نو بزنیم و چیزهای تازه خلق کنیم. درباره فیلمهای روی پرده – آنهایی که میشد و قابلیتاش را داشتند – حرفهایمان را زدهایم و پروژه تازه هم که تقریبا نداریم. غیر این که مسعود کیمیایی بالاخره دیروز برای فیلم تازهاش پروانه ساخت گرفت، که حالا امیدواریم به مرحله تولید برسد تا حال و هوا کمی عوض شود و داریوش مهرجویی هم مستند تازهاش درباره تهران را بسازد. بعد هم که جشنواره فیلم فجر میرسد که خب انصافا بر خلاف یکی دو سال گذشته، عنوان خوب و کنجکاویبرانگیز کم نداریم. و این خودش بهانه تازهای برای گرم شدن فضا و حرفهای ما و این روزنامه است. همین حالا هم میدانم چه کار سختی است که تحریریه فرهنگ آشتی دارد سعی میکند روزی حداقل یک مجموعه و گزارش جذاب به عنوان «خبر یک» رو کند. کفگیرشان به زودی ته دیگ میخورد، ببینید کی گفتم. بعد جالب این که در سینمای جهان هم خبر چندانی نداریم. یکی از ضعیفترین سالهاست که به جز آیرون من، نه فیلم پرفروش تابستانی داریم و نه آثار مستقل و باب سلیقه خاص که منتظر اکرانشان باشیم. بیشتر منتظر «ماجرای تعجببرانگیز بنجامین باتن» ساخته دیوید فینچر هستیم، که البته فعلا تماشای تیزرهایش چنگی به دل نمیزند، و همین طور «چه» استیون سودربرگ که پیش تنها یک نمایش در جشنواره کن داشته و هنوز به مرحله اکران عمومی نرسیده. مایکل مان و تیم برتون و استیون اسپیلبرگ و کوئنتین تارانتینو هم نمایش فیلمهایشان را گذاشتهاند پاییز 2009 به بعد. در فوتبال هم یک پرسپولیس داریم که هنوز اصلا نمیدانیم مربیاش کیست و یک استقلال که تازگی چندانی نسبت به دو سه فصل قبل ندارد و تیم ملی که تحت مدیریت آقای دایی، حاشیه ندارد، غم و غصه نمیآورد، ولی علاقهای هم برنمیانگیزد. در زمینه موسیقی هم اوضاع طوری شده که حتی همان موسیقی زیرزمینی هم حالاش خوب نیست و بیشتر دنبال این است که مجوز بگیرد و بیاید روی زمین، تا این که بخواهد اتفاق خاصی را به راه بیندازد. این وسط یک رقابت میان مککین و اوباما داشتیم، که آن هم با برد مطلق اوباما تمام شد و رفت پی کارش. این اوضاع و احوال را مقایسه کنید با پارسال. دورانی که اغلب آدم حسابیهای سینمای جهان فیلمی برای اکران داشتند و ملت ما داشت برخورد با پدیدهای به نام افشین قطبی را مزمزه میکرد و طرح انضباط اجتماعی این قدر هم جدی نبود و جلسه مطبوعاتی فیلم آتش سبز با حضور آقای اصلانی را داشتیم! و محسن چاووشی تلاش میکرد که مجوز اولین آلبوم رسمیاش را بگیرد و «سنتوری» در سطح شهر پخش شده بود و مجیدی با «آواز گنجشکها» طرح تازهای از دنیای خودش را ارائه کرده بود و... حالا اما تنها دلخوشیمان شده برنامه 90، که هفته به هفته بیاید و برود و ما یک بار دیگر واکنشها و سر و صداهای خداداد عزیزی را ببینیم و اهالی ورزش را تماشا کنیم که توی روی همدیگر دروغ میگویند و زیر آب همدیگر را میزنند و مجرم لو میدهند و آقایی به اسم شریفی که به این آدمها نمره میدهد و خوبها و بدها را جدا میکند تا این طوری کمی اوضاع را کنترل کند. خلاصه اگر خداد عزیزی هم نبود که در این روزگار بیحال، چند شب پیش درباره دعوای اخیرش بگوید: «طرف فحش داده، کتکاش را هم خورده، ده نفری هم که کتک زدهاند، همه این جا حی و حاضر هستند»، دیگر هیچ چیز جالب و صادقی پیدا نمیشد که بشود در این ستون نوشت. ××آخرین خبر همین الان شنیدم که "دنیای تصویر" دوباره مجوز گرفته. آیا راست است؟ که اگر اینجوری باشد همه حرف های بالا را پس می گیرم. ما اینجوری زندگی می کنیم دیگر!