Print

مستندهايي بازيگوشانه از رفتارهاي ايراني‌هايي كه نقاب ندارند

سينماي ما- نيما حسني‌نسب: بيش از يك دهه پيش، گروهي جوان مستعد و پر اشتياق كه مثل خيلي از بينندگان طنزهاي تلويزيونيِ بي‌مزه و فسيل‌ِ آن روزها عاصي شده بودند، دور هم جمع شدند تا دل خودشان و تماشاگران تلويزيون را با كمدي‌هاي متفاوت و بامزه خنك كنند. برنامه «نوروز 72» براي خيلي از آن‌ها كه به اميد تكرار لودگي‌هاي بي‌جذابيت چند كمدين بي‌استعداد و چند دوبلور مستعد ولي بازيگر بي‌استعداد پاي تلويزين نشسته بودند، يك اتفاق غيرعادي بود. در روزگاري كه يكي از معدود اشكالِ سرگرمي در ايران به سريال‌ها و برنامه‌هاي طنز حال‌به‌هم‌زن محدود شده بود، كار اين چند جوان حسابي بالا گرفت. بعد هم كه «ساعت خوش» و «سال خوش» توسط همين‌ها روي آنتن رفت تا همه به اين نتيجه برسند كه كمدي تلويزيوني ايران پوست انداخته و شكل عوض كرده است. اين‌كه سرنوشتِ اين حلقه توانا و خلاق چه شد، موضوع اين نوشته نيست و اين‌كه تجربه نشان داده كه جامعه ما چه استعداد شگرفي در زائل‌كردن نيروهاي كارآمدش در رشته‌هاي مختلف داشته و دارد و خواهد داشت هم فرصت و مجال ديگري مي‌خواهد. عجالتاً در اين مطلب سراغ يكي از آن چند جوان برويم و كارنامه تلويزيوني‌اش را در اين ده سال مرور كنيم تا احياناً حكم كليِ ابتداي اين نوشته بي‌توضيح نماند. حكم كلي اين است: حالا بعد از تماشاي پنج شش قسمت از سريال «بزنگاه» مي‌شود با خيال راحت اعلام كرد كه رضا عطاران – در كنار مهران مديري – شاخص‌ترين و خلاق‌ترين چهره كمدي تلويزيون ايران در اين سال‌ها بوده است. اين نكته وقتي بيش‌تر جلب نظر مي‌كند كه به ياد بياوريم عطاران به عنوان يكي از چند نويسنده / بازيگر مجموعه‌هايي مثل «ساعت خوش»، نشان چنداني از اين تمايز و نخبه‌گيِ كارهاي مستقلِ بعدي نداشت؛ درست برخلاف مهران مديري كه تشخيص كيفيت متفاوت كارش ميان گروهي كه در آن كار مي‌كرد، نيازي به ضريب هوشي بالايي نداشت. از مجموعه‌هاي آيتمي عطاران مثل «سيب خنده» يا «كوچه اقاقيا» كه بگذريم، براي بررسي شاخصه‌هاي كارش كافي‌ست چهار سريال مناسبتي اين سال‌ها - «خانه‌به‌دوش»، «متهم گريخت»، «ترش و شيرين» و همين «بزنگاه» - را ملاك بگيريم و با يك مقايسه اجمالي با باقي كمدي‌سازهاي پرتعداد تلويزيونيِ چند سال اخير به اين نتيجه برسيم كه او پديده طنز تلويزيون ماست. اين‌ها كه نوشتم، سواي حضورهاي سينمايي‌اش به عنوان كمدين است كه كيفيت كمدي چند پروژه پر مخاطب سه چهار سال اخير مثل «هوو»،«توفيق اجباري» و حتي «تيغ‌زن» را چند پله بالا برده يا در مواردي از سقوط حتمي نجات داده است. مقايسه كمدي مهران مديري و رضا عطاران نشان مي‌دهد كه هر دويي‌شان به‌درستي فهميده‌اند كجاي دنياي عريض و طويل طنز بايستند. مديري استعداد ناب كميكش را در اجرا و بسطو گسترش شوخي‌ها و موقعيت‌هايي نشان مي‌دهد كه نويسندگان توانايي مثل پيمان قاسم‌خاني برايش تدارك ديده‌اند. در عوض، عطاران در جذاب‌ترين صحنه‌ها و موقعيت‌هاي كميكش به‌كلي فارغ از كم و كيفِ متني كه در اختيارش بوده كار كرده و محصول چشم‌گيري داشته، حتي موقعي كه شايعه‌هاي نزديك به واقعيتي مي‌گويد متن‌هاي دو سريال «متهم گريخت» و «خانه‌به‌دوش» را نويسنده توانا و خوش‌قريحه‌اي بدون ذكر نام نوشته است. پس قصدم كتمان قابليت‌هاي خوب نوشته‌هاي سريال‌ها نيست و به‌قطع و يقين مي‌دانم حتي از پيتر سلرز هم بدون متن اوليه‌ي قابل قبول نمي‌شود توقع خلق موقعيت‌هاي طنزآميز داشت! نكته اين جاست كه مولفه‌هاي متمايز كمدي عطاران خيلي كم‌تر از مهران مديري از خلاقيت نويسنده‌ها و شوخي‌هاي ناب روي كاغذ به وجود مي‌آيد. به عبارت ديگر، اگر مديري بلد است يك متن خوب را با اجراي عالي‌اش به خنده‌دارترين لحظه‌ها تبديل كند، عطاران همين كار را با معمولي‌ترين و ساده‌ترين نوشته‌هاي ممكن هم به ثمر مي‌رساند. اين‌شكلي‌ست كه موقع تماشاي كمدي‌هاي عطاران به‌ندرت ياد نويسنده‌هايش مي‌افتيم يا براي‌مان اهميتي دارند، ولي نويسنده در كارهاي مديريي ملاك كم‌خطايي براي ضعف و قوت كارهايش بوده است. شاخصه كمدي‌ عطاران از توجه وسواس‌گونه‌اش به جزئيات و نكات ريز و اله‌مان‌هاي به‌ظاهر ساده و قابل چشم‌پوشي زندگي روزمره مي‌آيد؛ چيزهايي كه شايد در نگاه اول دورترين ابزار ممكن براي شوخي سازي و و ساخت و پرداخت وضعيت‌هاي كمدي به نظر مي‌رسد؛ يك قندان (يا شايد هم نمكدان!) روي ميز شام يا يك گلدان كوچك كنار حوض حياط خانه، يك تاب بزرگ در حياط يا قايق كاغذي توي حوض و سيخ مورد نياز براي استعمال «چيز»! براي تماشايي‌شدن صحنه‌اي ساده و معمولي در سريال‌هاي عطاران كافي‌ست. ادعاي او كه يك توالت و چند نفر آدم به من بدهيد تا همه را بخحندانم، فشرده‌اي از قابليت‌هاي كار عطاران است. اين تبحر منحصربه فرد كه لااقل در محدوده فقير و نحيف طنز تصويري ايران نظيري ندارد، از يك نگاه تيزبين، دقيق و كمي پر از خرده شيشه مي‌آيد كه انگار مضمون كوك‌كردن و به تعبير خودماني‌اش سرِكار گذاشتن افراد برايش مثل آب خوردن است. اين‌كه عطاران، به عنوان طنزپرداز، به‌دقت و با تيزبيني و ريزبيني دو و برش را نگاه مي‌كند و حواسش به جزئي‌ترين رفتارها و حركت‌هاي آدم‌ها در شرايط مختلف هست. او اين ذخيره به دردخور را در تك‌تك صحنه‌ها و نماهايي كه مي‌گيرد، به گوشه و كنار صحنه‌ها اضافه مي‌كند يا در قالب جمله‌هايي در دهان شخصيت‌هاي داستانش مي‌گذارد، جوري كه هم از مسير داستان پرت نيفتيم و هم شخصيت‌ها نسبت به آن‌چه بايد باشند مخدوش نشوند و قالب عوض نكنند. ذهن رضا عطاران پر از اين جزئيات رفتارشناسي ايراني‌ست كه استفاده ازآن‌ها از شاخصه‌هاي ارزشمند كارهايش است؛ بدون نگراني بابت اتهام‌هايي مثل اغراق، جوگرفتگي يا شلوغ‌كاري مي‌خواهم بنويسم كه رضا عطاران تا به‌حال نزديك‌ترين تصوير ممكن را از رفتارها و آسيب‌شناسي ويژگي‌هاي «ايراني» ما (در حد و اندازه‌هايي كه در رسانه عام و پر حساسيتي مثل تلويزيون قابل عرضه است) در سريال‌هايش گنجانده و از دل همين تصوير دقيق و پر نيش و كنايه از روان‌شناسي و جامعه‌شناسي مردمي مي‌تواند لقب «واقع‌گراترين كمدي‌ساز» تلويزيون ايران در سال‌هاي اخير را به نام خودش ثبت كند؛ لقبي كه در كمال تاسف هيچ رقيب جدي و قابل اشاره‌اي ندارد. او درست برعكس مهران مديري و نويسندگانش، خصوصاً پيمان قاسم‌خاني، هيچ نسبتي با فانتزي برقرار نمي‌كند و با در اختيار داشتن نوشته‌هايي كه گويا ظاهراً بيش‌تر چرك‌نويش‌هايي در حد يادآوري مسير داستان و راهنماهايي براي برنامه‌ريزي توليد سريال‌ها هستند، نمايش‌هايي راه مي‌اندازد كه بيش‌ترين شباهت‌ها را با مستندهايي بازيگوشانه و پر چزئيات از كنش‌ها و واكنش‌هاي ايراني در قبال موضوع‌هاي متفاوت دارد. شايد به نظر بيايد كه مي‌شود هر قصه‌اي درباره زندگي خانواده‌هاي ايراني را - در بي‌شمار سريال‌هاي اين سال‌ها – با همين عبارت‌هاي كلي و توصيف‌هاي عمومي تعريف كرد. فرق اصلي و نقطه تمايز و تقابل كار عطاران با ديگران در اين نكته پيچيده و كليدي نهفته كه آدم‌ها در سريال‌هاي او نقاب‌هاي‌شان را در مي‌آورند يا به تعبر بهتر، مسير ماجرا و وضعيت موجود به سمتي مي‌كشاندشان كه ديگر نتوانند پشت آن ماسك معروف و همه‌گير ملي و ايراني پنهان شوند. رمز و راز جذابيت كار عطاران در مقايسه با ديگران دقيقاً به اين دليل است كه او اغلب اوقات كاري مي‌كند كه ما بينندگان تلويزوني هر دو چهره شخصيت‌ها را در اوجش ببينيم و كنتراست خنده‌داري كه از دل اين همه تفاوت و تناقض و تغيير بيرون مي‌زند، موتور محرك داستان و رمز جذبه منحصر به فرد طنزها رضا عطاران است. هيچ برنامه‌ساز تلويزيوني تا پيش از او اين همه به زندگي ايراني دقيق نشده بود، وضعيت جفنگ موجود در دل اغلب موقعيت‌هاي ‌ظاهراً جدي اين زندگي را زير ذره‌بين نبرده بود و از همه مهم‌تر اين‌همه بي‌پروا و با جسارت به نقد و هجو و ريشخند آن‌ها نپرداخته بود. وقتي فانتزيِ خالصِ انتقادي اما اميدوارنه مهران مديري را با واقع‌گراييِ مطلق اما نوميدانه و سياه رضا عطاران مقايسه مي‌كنم، با خودم مي‌گويم كاش در شرايطي زندگي مي‌كرديم كه اين دو نفر جاي‌شان با هم عوض مي‌شد؛ يعني موقعيت‌هاي كمدي مديري‌ رئاليستي بود و وضعيت‌هاي رضا عطاران شوخي‌هاي فانتزيِ دور از ذهني به نظر نمي‌رسيد! ... و «بزنگاه» - تا امروز - اوج همه اين ويژگي‌ها، مولفه‌ها و خصلت‌هايي‌ست كه باعث شده رضا عطاران را (در كنار مهران مديري) به خلاق‌ترين و هوشنمدترين كمدين تلويزيون ايران در اين سال‌ها تبديل كند. عطارانِ «بزنگاه» به نقطه‌اي در كارِ ساخت و بازيگري در حد و اندازه‌هاي تلويزيون ايران رسيده كه مي‌شود اسمش را در فهرست كوچكِ بزرگانِ تاريخ تلويزيون وارد كرد؛ عطاران و سريال «بزنگاه» محصول خيلي چيزهاست؛ مواردي كه به حجم اين يادداشتِ كوتاه قد مي‌دهد، ولي جمع‌بندي خوبي براي نوشتن درباره عطاران و سريالي‌ست كه هنوز تازه به نيمه‌هاي كار رسيده است: «بزنگاه» محصول تجربه‌ي چند سال‌ بازيگري و نوشتن و سريال‌سازي و ديد زدن و سرك‌كشيدن به خصوصيات و كارهاي عادي مردمِ دور و بر است؛ برآيندِ سال‌ها توجه رندانه و موذيانه! به رفتارشناسي ايراني‌جماعت كه مي‌شود با كمكِ آن از دلِ موقعيت اندوه‌بار مرگ و تدفين و مراسم ختم پيرمرد بزرگِ خاندان‌ ده‌ها دقيقه و دو سه قسمت كمدي بامزه و آي‌كيو بالا ساخت؛ و از همه مهم‌تر، چكيده‌ي سال‌ها آزمون و خطاهاي پشت دوربين و تست‌كردن ميزانسن‌هاي تجربي و شيوه‌هاي خاص كشف نابازيگران و بازي‌گرفتن از بازيگران جور وا جور و تلاش حرفه‌اي براي رسيدن به مهارت‌هاي خاص «كارگرداني»ِ جزئياتِ پر و پيمان هر پلان و هر سكانس كه عمراً نمي‌شود نصف بيش‌ترشان را در متنِ (فيلم‌نامه‌)‌ي سريال پيدا كرد. كيفيت بعضي قسمت‌ها و صحنه‌هاي سريال «بزنگاه» نشان مي‌دهد كه تلويزيون سرمايه خوبي پيدا كرده و آن همه هزينه‌كردن پاي آن همه آدم كم‌استعداد براي رونق‌دادن به كمدي و طنز تلويزوني، حالا با حضور رضا عطاران، قابل چشم‌پوشي‌ست؛ يادمان باشد كه «بزنگاه» تازه اولِ راه است...


Print
منبع خبر : سينماي ما
دوشنبه,8 مهر 1387 - 21:11:20