محمدرضا هنرمند با ابراز تأسف نسبت به درگذشت خسرو شكيبايي، ابراز اميدواري كرد كه جامعهي سينمايي ايران از اين پس كمتر شاهد بروز تراژديهايي از اين دست باشد.
اين كارگردان سينما و تلويزيون در پي درگذشت خسرو شكيبايي در گفتوگو با خبرنگار سينمايي ايسنا، دربارهي دلايل خود از ذكر عنوان تراژدي براي درگذشت اين هنرمند، خاطرنشان كرد: از مرگ او به عنوان تراژدي ياد ميكنم؛ چراكه بازيگراني مثل خسرو شكيبايي به اين زوديها در سينماي ايران پديد نخواهند آمد و اين مشكل بزرگي است. او كه كارگرداني سريال «كاكتوس» را از دههي 70 با بازي خسرو شكيبايي برعهده داشت، يادآور شد: در دورهي همكاري با خسرو شكيبايي، خاطرات بسيار خوبي با هم داشتيم و از لحظهاي كه خبر فوت او را شنيدم، تا به اين لحظه، اين خاطرات مدام برايم مرور ميشود. محمدرضا هنرمند دربارهي شيوهي بازي شكيبايي اظهار كرد: قدرت بازي و شيوهي كاري او مشخص است. خسرو شكيبايي در حدي از توانمندي در ايفاي نقشها بود كه نيازي به تأييد من ندارد.
اين كارگردان سپس از خسرو شكيبايي به عنوان يكي از پديدههاي عالم بازيگري ياد كرد كه بسياري از نقشهاي سينما و تلويزيون را تنها او ميتوانست زنده كند. وي دربارهي دوران همكاري با شكيبايي در سريال «كاكتوس» و دليل حضور او در يك سريال تلويزيوني، يادآور شد: ايشان در اوج محبوبيت و شهرت حاضر به ايفاي نقش در سريال «كاكتوس» شد. اي كاش خود او زنده بود و از او ميپرسيديد كه چرا در اوج شهرت به تلويزيون آمد؛ اما آنچه مسلم است همان دليلي كه هماينك بسياري از بازيگر سرشناس ما را به سمت تلويزيون كشانده است، دليل حضور خسرو شكيبايي در سريال «كاكتوس» هم محسوب ميشود.
***
سيروس الوند گفت: خسرو شكيبايي در ابتداي دههي 60 آغازگر شيوهي نويني در بازيگري سينماي ما شد؛ شيوهاي كه بعدها توسط بسياري پيگيري شد يا مورد تقليد قرار گرفت.
اين كارگردان سينما كه در فيلمهاي «يك بار براي هميشه» و «مزاحم» با خسرو شكيبايي همكاري داشته است، به خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ادامه داد: خسرو شكيبايي در همان نقش كوتاه فيلم «خط قرمز» شيوهاي را اعمال كرد كه دور از قواعد كلاسيك بازيگري بود؛ شيوهاي كه باعث ميشد نقش در باور تماشاگر بگنجد و او رفته رفته نقش را به عنوان يك شخصيت واقعي بپذيرد كه اوج موفق اين حضور، با فيلم «هامون» بود. الوند خاطرنشان كرد: او در فيلم «يك بار براي هميشه» 20 روز براي تمرين وقت گذاشت و يكي از بهترين بازيهاي خود را ارائه داد و اصولا در هر فيلمي صرف نظر از خوب، متوسط يا بد؛ هميشه حضور معتبري داشت و اين به جذابيت وجودي او برميگشت كه باعث ميشد، حتي در يك فيلم بد هم خوب بازي كند؛ چرا كه شكيبايي،لطافت، گرمي و حس و حال ويژهي خود را داشت.
سيروس الوند با اظهار تاسف از درگذشت شكيبايي يادآور شد: جا داشت سينماي ما سالهاي سال از حضور خسرو شكيبايي استفاده كند جاي او خالي است؛ زيرا گرچه بازيگران بسيار خوبي داريم اما نوع كار او منحصر بهفرد بود و تصور نميكنم به اين زودي كسي بتواند جاي خالي او را پر كند؛ او از تئاتر و دوبله كارش را شروع كرده بود و از دههي 50 و در طي بيش از 35 سال سابقه حرفهاي در تمام عرصههاي رسانهاي هنر اعم از تئاتر ،راديو، تلويزيون، و حتي ضبط نوار و سي دي و خواندن اشعار شاعران شهير ما حضوري جدي و موفق داشت.
***
مهدي صباغزاده كه كارگرداني فيلمهاي «صبحانهاي براي دو نفر» و «جستوجو در جزيره» با بازي خسرو شكيبايي را بر عهده داشته است، گفت: خسرو شكيبايي هنرمندي بسيار عزيز و دوستداشتني براي همهي ما بود.
اين كارگردان سينما در گفتوگو با خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، خاطرنشان كرد: ارتباطم با خسرو بسيار نزديك بود و از سالهاي دور با او همكاري داشتم؛ در اين مدت، لحظات بسيار خوبي با هم داشتيم و به واقع، فوت او براي جامعه هنري ايران ضايعهي بزرگي است. او با يادآوري خاطرات همكاري با خسرو شكيبايي كه به اواخر دههي 60 و اوايل دههي 70 برميگردد، گفت: در طي ماههاي ساخت فيلم «جستوجو در جزيره»، شبها و روزهاي بسيار خوبي را با هم داشتيم. اميدوارم خدا به تمام فيلمسازاني كه با وي همكاري داشتند، صبر دهد.
مهدي صباغزاده دربارهي شيوهي بازي خسرو شكيبايي گفت: خسرو آنچه را در فيلمنامه بود، از درون درك ميكرد و سعي ميكرد آن را با حس و حال خودش ايفا كند؛ البته من هم با اعتمادي كه به او داشتم، دستش را باز ميگذاشتيم تا خلاقيت و اقتدار خود را بروز دهد. اين كارگردان در پايان گفت: در يك كلام، خسرو شكيبايي يكي از بهترين بازيگران سينماي ما بود كه خلاقيت و توانمندي بسياري داشت. او همچنين با تمام كارگرداناني كه با آنها همكاري ميكرد، رفيق و دوست بود.
***
فرهاد صبا در گفتوگو با خبرنگار سينمايي فارس گفت: اولين كاري كه با شكيبايي انجام داديم، فيلم «رابطه» بود. خدا بيامرزدش، او معلم كر و لالها بود، بعد وقتي كه آمد و دركلاس و با حركات دست و نوع تكان دادن لبها وميميك صورت، حرفهايش را به شاگردان كرو لال را منتقل ميكرد، من كه شكيبايي را نميشناختم، با خودم تعجب كردم و به خانم درخشنده گفتم: او معلم كرو لالها است؟ گفت: نه او بازيگر است! بعدها كه با خودش صحبت كردم، گفت: نه، من مدتها بود به خاطر اينكه ميخواستم اين نقش را بازي كنم، تمرين كردم.
صبا گفت: سر فيلم «يك بار براي هميشه» قرار بود لوكيشني كه امروز تحويل گرفتيم، فردا صبح و بعد از بيست و چهار ساعت كار، تحويل بدهيم. بعد از اينكه 16 ساعت كار كرده بوديم و تمام انرژيها به صفر رسيده بود، آمدم بيرون كه خستگي در كنم ديدم آقاي شكيبايي ساعت 5 صبح در تاريكي و پشت ديوار دارد راه ميرود و در حال تمرين يكي از ديالوگهاي اين فيلم است. آن روز بود كه ديدم چقدر آدم بهظاهر ساكتي است و چه درون پرغوغايي دارد.
وي ادامه داد: در سريال «روزي روزگاري»، مرحوم «شكيبايي» رفت دو ماهي سواركاري ياد گرفت. او قرار بود روي يك اسب زيباي مشكي كه به مراد بيك متعلق بود سوار شود و با اين اسب بايد نمايش هم ميداد، يعني اسب را ميخواباند، كلهاش را بلند ميكرد و خيلي دوست داشت كه خودش اين كار را بكند، اما نشد. همان موقع نقابي به صورتش زد و دو چشمش معلوم بود. درادامه به او گفتم خسرو! انگار مرادبيك بو ميكشد و چيزي را نميشنود و نميبيند. خسرو گفت: اين را كه به من گفتي، گويي يك كتاب برايم باز شد، راست ميگويي، مرادبيگ، در بيايان بو ميكشد.
اين كارگردان و فيلمبردار سينماي ايران كه در نخستين فيلم بلندش (عروسك فرنگي) نيز با «شكيبايي» همكاري كرده بود، اظهار داشت: در ماه گذشته، در جشن منتقدان، در رديف جلوي صندليها نشسته بود و اين سه چهار پله را به سختي بالا رفت. نحيف و رنجور بود. خدابيامرزدش.
***
ابوالقاسم طالبي در گفتوگو با خبرنگار سينمايي فارس، گفت: با رفتن زندهياد «خسرو شكيبايي» از بين ما، كمر يك نوع بازيگري استادانه، در سينماي ايران شكست. سبكي كه خود او مبدع آن بود و اين سبك،چيزي جز ارائه يك بازي راحت و بيپيرايه جلوي دوربين نبود.
وي تصريح كرد: من شخصا به او تعلق خاطر داشتم و با شنيدن اين خبر افسرده شدهام. اميدوارم كه خداوند خسرو شكيبايي را رحمت كند و همانطور كه در بهترين ماه خداوند و بهترين روز، جان به جان آفرين تسليم كرد، صاحبان اين روز عزيز جايگاه او را در عقبي گرامي دارند.
طالبي ادامه داد: من خاطرات، صحنهها و پلانهاي بسياري از او خاطره دارم و جاي او به جز آه و افسوس با هيچ چيز ديگري پر نميشود. البته هستند استعدادهايي كه ميآيند ولي شكيبايي درد و رنج بسياري كشيده بود تا به اين مرحله برسد. او واقعا خاك صحنه خورده بود و سالها زحمت كشيده بود تا به اين مرحله برسد.
وي گفت: با رفتن او انگار درخت پرباري در يك مرغزار از ريشه بيرون كشيده شده و كساني كه عمري از سايهسار آن استفاده ميكردند، حال فقط جاي خالي او را ميبينند.
طالبي افزود: ما «شكيبايي» را براي نقش اول مجموعه تلويزيوني «به كجا چنين شتابان» انتخاب كرده بوديم و با او قرارداد هم بسته بوديم و سريال قرار بود اول شهريور ماه كليد بخورد، اما با چنين اتفاقي، پشت سريال ما نيز شكست و نميدانم چه كسي را بايد جايگزين ايشان كنيم. طالبي گفت: ما با هم كلي بحث كرده بوديم و سناريو را خوانده بود. الان نميدانم چه بايد بكنيم و آيا كسي ميتواند جاي شكيبايي را پركند؟
***
مجيد جعفري گفت: خسرو شكيبايي تنها هنرپيشهاي بود كه در خواب و بيداري كارش را دنبال ميكرد؛ بنابراين همواره آمادگي كافي داشت.
اين كارگردان تئاتر كه در 8 نمايش با خسرو شكيبايي همكاري داشته است، در پي درگذشت اين هنرمند در گفتوگويي با خبرنگار تئاتر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) عنوان كرد: با شكيبايي در سال 53 آشنا شدم. همهي زندگياش در آن روزها تئاتر بود. هيچ دوستي غير از دوستان تئاتري نداشت. هيچگاه كاري جز تئاتر نداشت. هيچ خانوادهاي غير تئاتر نداشت. اگر از او ميپرسيدند زندگي يعني چه، قطعا جواب ميداد، زندگي يعني هنر نمايش. از نادر كساني بود كه تمام لحظات زندگي را صرف هنرش ميكرد؛ يا در حال كار بود يا براي كارش ميآموخت. وي در ادامه افزود: اگر قدري انصاف داشته باشيم، بايد بگوييم در هيچ لحظهاي از زندگياش با كارش فاصله نداشت. اولين كاري كه با من داشت، نمايش «بكت» اثر ژان آنوي بود، كه نقش پاپ را بازي ميكرد؛ نقش كوتاهي بود و از چهار ساعت نمايش، فقط پانزده دقيقه بازي داشت؛ اما براي بازي كردن اين نقش كوتاه، تمام شبانهروز خود را صرف ميكرد. يكي از روزهاي تمرين به محض ورود به سالن، قبل از سلام، گفت، «اين پاپ توي خواب هم ما رو ول نميكنه. توي خواب با كاردينال دعوام شد؛ اما يكهو غيب شد. جيغ كشيدم و بيدار شدم توي بيداري، توي اتاقهاي خانه داشتم دنبالش ميگشتم... .»
جعفري همچنين يادآور شد: اگر نقشي را 10 مدل بازي ميكرد و اگر مورد نظر كارگردان واقع نميشد، بيترديد مدل يازدهم را پيشنهاد ميداد. او كه در نمايش «بكت»، نقش كوتاهي بازي ميكرد، در نمايش تراژدي «كسرا» نقش اصلي را بازي ميكرد و به همين سرعت جاي خود را در گروه گشود و در گروهي كه من كارگردان آن بودم، هشت نمايش بازي كرد و وارد سينما شد؛ به طور جدي كار كرد و به بالاترين قلهي افتخار رسيد. از آن پس براي رفع دلتنگي به تئاتر بازميگشت و هربار كه ميآمد، نقشي شگرف ميآفريد. روحش شاد، يادش گرامي و در محضر حضرت دوست آمرزيده باد!