Print

اون دنيا همديگه رو مي بينيم، وقتي هر دومون تبديل به گربه شديم!٭ (نگاهي به فيلم تنها دوبار زندگي مي كنيم)

سينماي ما - نويد غضنفري: اين كه در «تنها دوبار زندگي مي كنيم»، سيامك (عليرضا آقاخاني) راننده ميني بوس است نه تاكسي، حكمت دارد. راننده تاكسي به خاطر حجم كوچك وسيله مسافركشي اش مي تواند دائم با مسافرها، كساني كه شايد تنها يك دفعه در زندگي ببيندشان و خلاص، حرف بزند، اختلاط كند. اما راننده ميني بوس اصولا منزوي تر است. خيلي كه احساس تنهايي كند، با مسافري كه روي صندلي كناري اش نشسته هم صحبت مي شود. يك چيز ديگر هم هست كه راننده تاكسي به سادگي مي تواند چهار نفر مسافرش را مديريت كند اما سيامك وقتي تاب آن دعواي توي ميني بوس اش را نمي آورد، مي زند بيرون، همه چيز را رها مي كند و مي رود. اين بار اما سيامك مي داند كه دارد مي ميرد؛ اين را همان ابتداي فيلم از زبانِ پزشكي كه زماني با او هم دانشكده اي بوده (و البته خودش تكذيب مي كند) مي شنود. به اين ترتيب تمام فيلم مي تواند در برزخي ميانِ مرگ و زندگي بگذرد. سيامكي كه در طول «تنها دوبار زندگي مي كنيم» شاهدش هستيم، فرشته انتقام جويِ سيامكي است كه در دنياي روزمره نتوانسته آن طور كه مي خواسته و تقدير محتوم اش مجوز داده زندگي كند؛ حالا بازگشته با دو همدم اش، ناصر (رامين راستاد) و كوله شهرزاد، تا چاله هاي زندگي اش را آن طور كه دل اش مي خواهد پر كند. گفتم كوله پشتي شهرزاد و نه خودش (نگار جواهريان)، چون دل ام مي خواهد اين طور خيال كنم كه شهرزاد، فقط يكي از مسافرهاي هميشه و هر روزِ «خط» سيامك و هم كاران اش بوده كه روزي كوله اش را در ماشين جا گذاشته و رفته، فقط همين. و شخصيتي كه طي فيلم از شهرزاد ارائه شده و ما مي بينيم، مثلا فقط با خواندن جزئياتِ دفترچه يادداشت هاي او كه در كيف اش بوده، توي ذهنِ سيامك شكل گرفته و چسبيده و مانده باشد. يقينا شهرزاد توي آن دفترچه از جايي گفته و نوشته به نام «ليو» (با معني دوگانه اش در زبان انگليسي؛ «زيستن» و «ترك كردن») كه پشت آن كوه هاست و نور زمستاني دارد. دوست دارم اين طور فكر كنم كه ناصر هم مي رود «ليو»؛ جايي كه تويش «آرامش انساني» جاري است.

٭ديالوگِ پنه لوپه كروز به تام كروز در «آسمان وانيلي» كامرون كروو


Print
منبع خبر : سينماي ما
شنبه,20 بهمن 1386 - 15:53:49