Print

اين فيلم "محور " زياد دارد! / يادداشتي بر فيلم هدف اصلي

سينماي ما - صوفيا نصرالهي: تصور می کنم اولین سوال در مورد فیلمی مثل "هدف اصلی" این است که اصلا چرا باید به دیدن آن رفت؟ کسانی که برای دیدن "هدف اصلی" به سینما می روند، چه انگیزه و انتظاری دارند و آیا انتظارشان بعد از دیدن فیلم برآورده میشود؟(البته پیشنهاد می دهم توقع و انتظار خاصی نداشته باشید. ترجیحا هیچ توقعی نداشته باشید!)
"هدف اصلی" از ترکیبی ترین فیلم هایی است که تاکنون دیده ایم. به این معنی که از هر ژانر ممکن برای جلب توجه مخاطب استفاده کرده، از ملودرام بگیرید تا کمدی.(با پی رنگهایی از ژانر فیلم های رزمی و اگر دنبالش باشید رگه هایی از معناگرایی را هم می توانید پیدا کنید!) هیچ کدام از این ها هم سر جای خود نیستند. دقیقا جایی که قرار است کمدی باشد، لبخند هم نمی زنید و اوج صحنه ی عاطفی فیلم ممکن است از خنده روده بر شوید! حضور اکبر عبدی که احتمالا به دلیل وجه کمیک فیلم انتخاب شده، از بیمزه ترین و بی دلیل ترین قسمتهای فیلم است. شک دارم که کسی متوجه حرفهای عبدی با آن لهجه ی غلیظ بیمورد بشود.(وقتی بازیگری به توانایی عبدی را در حال ایفای چنین نقشی میبینید، جدا غصه تان می شود!)
فیلم قرار است شرح ماجرای یک مربع عشقی باشد.( این که به جای مثلث عشقی هم از مربع استفاده شده، احتمالا به این دلیل بوده که نویسنده و کارگردان می خواستند آخر فیلم همه عاقبت به خیر شوند و احیانا سر هیچ کدام از شخصیت های اصلی داستان بی کلاه نماند! پایان شاد و خوش را به معنای واقعی میتوانید اینجا ببینید.)
سوال مهم دیگری که زمان دیدن "هدف اصلی" به وجود می آید این است که با این اجرای ضعیف و فیلمنامه سست و بیحال، چه اصراری بر وجود سکانس هاس رزمی و کونگ فو بوده؟ گرچه یکی از محورهای اصلی فیلم(فیلم محور زیاد دارد!) تمرین هنرهای رزمی است اما انقدر سکانس های آموزش رزمی زیاد و بد بود که انگار می خواست روی دست همه فیلم های هنگ کنگی بلند شود. گویا کارگردان می خواسته با این فیلم ژانگ ییموی سینمای ایران شود. تا دلتان بخواهد بازیگران فیلم به هوا پریدند و به کیسه مشت زدند و دویدند. اما دریغ از یک منطق روایی. دریغ از حتی یک مشت و لگد خوب و نفس گیر.(البته قرار شد توقع نداشته باشیم دیگر!) آخر خودتان قضاوت کنید کل فیلم زمینه چینی سکانس مبارزه نهایی بوده و درست وقتی داریم به لحظه حساس نزدیک می شویم یکی از رقبا عاشق یک دختر دیگر می شود و اصلا دیگر کل موضوع دعوا منتفی است.با این حال برای این که دل بیننده نشکند مبارزه طبق قرار قبلی انجام میشود!ولی چه مبارزه ای!بدترین قسمت فیلم همین جاست. درست وسط مبارزه، دو رقیبی که تا حالا به خون هم تشنه بودند به شیوه فیلم های هندی یکدیگر را بغل میکنند و همه از خوشحالی گریه میکنند!(باور کنید فیلم همین جا تمام میشود!باز هم توقعی دارید؟!) ما که چیزی نفهمیدیم. این از موضوع.
ساختار را هم که بهتر است کلا فراموش کنیم. همینقدر بگویم که چند تا کادر در فیلم داریم که از نصف دماغ و دهان طرف شروع می شود تا انتهای یک پنجره!
بازی هایی در این فیلم دیدیم که در سریال های درجه سوم تلویزیون هم ندیده بودیم. یک شخصیت هم در فیلم پیدا نمی کردید که بخواهید دوست داشته باشید یا حتی از آن بدتان بیاید. همه قهرمانان فیلم به طرز وحشتناکی لوس و بی معنی بودند. و بازی هایی که به طرز عجیبی تصنعی بود، فاصله شخصیت ها را از بیینده بیشتر و بیشتر می کرد.
نوشتن درباره فیلمی که هیچ نقطه مثبتی نداشته باشد واقعا سخت است. حتی اگر همه خوشبینی تان را هم به کار بگیرید.
در آخر فقط این را بگویم که با دیدن "هدف اصلی" یاد قسمتی از سری فیلم های"صمد" افتادم که فیلم های رزمی در روستای صمد نمایش داده شده و با استقبال گرم روستاییان مواجه می شوند و همه روستا می خواهند ادای بروس لی را دربیاورند.(خدای نکرده قصد ندارم سکانس های مبارزه بروس لی را با لگدهای "هدف اصلی" مقایسه کنم!).ولی اگر سلیقه مردم مانند همان موقع باشد(البته به شرط وجود امکانات پخش فیلم در روستاها!) می توان امکان استقبال از "هدف اصلی" را تصور کرد.


Print
منبع خبر : سينماي ما
چهارشنبه,21 آذر 1386 - 16:28:3